1403041601.mp3
42.25M
🎙#سخنرانی|حجتالاسلام #طباخیان
محرم الحرام ۱۴۰۳ | #شب_اول_محرم
🔸 قاتل حسین علیه السلام کیست؟
هیئتمکتبالرضاعلیهالسلام
.
#شب_سوم_محرم
از راه میرسند پدرها، غروبها
دنیای خانه، روشن و زیبا، غروبها
از راه میرسند پدرها و خانه ها
آغوش میشوند سراپا غروبها
از راه می رسند و به آغوش میکشند
با اشتیاق کودک خود غروبها
از راه میرسند و هیاهوی بچههاست
زیباترین ترانهی دنیا غروبها
در چشمهای منتظران گرگ و میش عصر
محو است در شکوه تماشا غروبها
در چشمهای دخترکان شوق دیگری ست
شوق دوباره دیدن بابا غروبها
بعد از هزار سال همان شوق شعله ور
در چشمهای منتظر ما غروبها
بعد از هزار سال من و کودکان شام
تنها نشستهایم همینجا غروبها
اینجا پدر! خرابه شام است، کوفه نیست
اینجا بیا به دیدن ما با غروبها
بابا بیا که بر دلمان زخمها زده ست
دیروز تازیانه و حالا غروبها
بابا بیا که بغض مرا، وا نکرده است
نه زخم تازیانه، نه حتی غروبها
دست تو را بهانه گرفته ست بغض من
بابا ز راه میرسد آیا غروبها؟
دست تو را بهانه گرفته که بشکفد
بغضم میان دست تو تنها غروبها
بابا بیا کنار من و این پیاله آب
که تشنه ایم هر دو تو را تا غروبها
از جاده ها بیایی و رفع عطش کنی
از جادهها بیایی ... اما غروبها
بسیار رفتهاند و نیامد پدر هنوز
بسیار رفتهاند خدایا غروبها
کمکم پیاله موج زد و چشم روشنش
چون لحظه های غربت دریا غروبها
خاموش شد و بر سر سنگی نهاد سر
دختر به یاد زانوی بابا غروبها
بعد از هزار سال هنوز اشک میچکد
از مشک پارهپاره سقا غروبها
#اسماعیل_امینی✍
.
.
#روضه_حضدت_قتسم
#شب_ششم_محرم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
السلام علیک یا اباعبدالله
و علی الارواح التی حلت بفنائک
هم پَریشانِ حُسینم هم پَریشانِ حسن
ای بِه قربانِ حسین و ای بِه قربانِ حسن
روزِ اول مادرم چشمانِ من را نذر کرد
این یکی آنِ حسین و آنِ یکی آنِ حسن
اولین شب جمعه ی محرم امسال، میهمان امام مجتبی هستیم اما شب جمعه ست امشب خود امام مجتبی سفره ی کرامتشو تو کربلا پهن میکنه، امشب همه ی انبیا و اولیا مهمان کربلان، مادرشون ، فاطمه ی زهرام میاد ، امشب منو شمام دلهامونو ببریم کربلا، یه گوشه از حرمش، بنشینیم برا غربت بچه های امام مجتبی گریه کنیم.
هر شبی که فاطمه بر روضه ها مان می رسَد
هست گریانِ حسین و هست گریانِ حسن
اینو خانوما بهتر میفهمن، هر موقع دیدید تو مجلس یه صدای گریه ی سوزناکی، دل همه رو لرزوند بدون مادرش، فاطمه ی زهرا نظر داره، اما دلتون آماده ست روضه ی آقازاده های امام مجتبی ، خیلی مقدمه نمیخاد ،
فقط اینو عرض کنم سه تا از آقازاده های امام مجتبی تو کربلا شهید شدن، غیر قاسم و عبدالله یه فرزند دیگه ای داره امام مجتبی، بنام ابوبکر، هم سن و سال آقا قمر بنی هاشم بود این آقا خیلی مظلومه، تو روضه ها نامی ازش، برده نمیشه، امشب برا همه ی بچه های امام مجتبی گریه کنیم،
اما امشب، شب حضرت قاسمه، اون آقا زاده ی سیزده ساله ای که راوی میگه دیدم هی دست و پای عموجانشو میبوسه ، هی میگه عمو بزاربرم، عمو اجازه نمیده، قاسم برگرد، شاید میگه هرموقع تو رو میبینم یاد برادرم ، میفتم، هر جوری که بودبعضیا میگن نامه آورد از باباش، امام مجتبی، تا بالاخره عمو رو راضی کرد حالا وارد میدان شده
قاسمش وقتی به میدان زد حسین آهسته گفت:
می رود جانِ حسین و می رود جانِ حسن
نعره زد: إن تَنکرونی فأنا ابنُ المُجتبی
هر کی نمیدونه من کیم! من پسر شیر جمل، قاسم بن الحسن هستم ، من نوه ی حیدر کرارم، نعره زد ان تنکرونی فانا بن الحسن
تیغ را چرخاند و گفت این است طوفانِ حسن
شد حسن یک ضربه زد اَزرق همان جا شد دو تا
نعره زد عباس؛ ای جانم به قربانِ حسن۲
هر کی میومد میدان، با یه ترفند جنگی به زمینش میزد،گفتن اینجوری نمیشه، اینا خون علی تو رگهاشونه، اینا شاگردای ابوالفضلن، چی کار کنیم؟ گفتن دورش کنید هر کی با هر چی دستشه بزنه
هرچه جنگید عطش تاب و توانش را برد
سوخت ،بارید عطش تاب و توانش را برد
دید دور و بر مرکب همگان ریخته اند
دور تا دور تنش سنگ زنان ریخته اند
آنقدر سنگ به او خورد که آخر افتاد
عمه میگفت بخود جان برادر افتاد
به زمین خورد به دور تن او جمع شدند
گرگها برسر پیراهن او جمع شدند
چقدر خوش قد و بالا شده ای وای حسن
پهلویش پهلوی زهرا شده ای وای حسن
دلت رفت مدینه میدونم، آخه مادرش فاطمه رو هم با لگد به پهلوش، زدن ، تو ناله بزن ای وای حسن.....
عمو از سوز جگر داد زد آه ای پسرم..
من چگونه بدنت را ببرم سوی حرم؟!
راوی میگه همچین که گردو غبار فرو نشست دیدم ابی عبدالله سر قاسمو به زانو گرفته ،قاسم داره پاشنه ی پاشو رو زمین میکشه، یعنی داره نفسای آخرو میکشه، ابی عبدالله هی صدا میزنه عموجان، برا عموت سخته که عمو رو صدا بزنی، اما کاری از دستش برنیاد، گفت دیدم ابی عبدالله بدن قاسمو بغل گرفت ، این آقازاده ای که میخاست بره میدان، پاش به رکاب اسب ، نمیرسید حالا دیدم پاهاش رو زمین کشیده میشه،
خیز قاسم که ببینی چقدر تنهایم
وای از خجلت من پیش امانتهایم..۲
هر جا نشستی ناله بزن
یا حسین.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱)✍حسن لطفی
(۲)✍سید پوریا هاشمی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_ششم_محرم
#قاسم_بن_الحسن(علیه السلام )
#استادحاج_اسماعیلی
#فیش_روضه
.👇
.
#روضه_شب_جمعه
"همه ی روضه ها باید به کربلا منتهی بشه ، حضرت فاطمه رو هم مهمان کنیم ، یاری کن فاطمه رو با گریه ی بر ابی عبدالله... ابوبصیر رسید خدمت امام صادق علیه السلام حضرت فرمود : "اما تحب أن تکون ممن یسعد امی فاطمه" آیا دوست نداری مادرم زهرا رو یاری کنی ؟!! آماده ای یا نه ، ابوبصیر میگه من گریه کردم ، با خودم تعجب ، که من زمان مادر شما نبودم چه جوری میتونم مادرتو یاری کنم ، فرمود ابابصیر از روز عاشورا تا قیامت مادرم بر حسینش گریه میکنه ، میخوای فاطمه رو یاری کنی ؟ گریه ی من و تو یاری فاطمه ست ...السلام علیک یا اباعبدالله .....شب زیارتی ارباب بی کفنه،آماده ای بریم کربلا یا نه....؟!
مادرت گفت بنی دله ما ریخت بهم
آی حسین......
مادرت گفت بنی دله ما ریخت بهم
چقدر نام تو غوغاست اباعبدالله ...
*دیگه چی...جمله ی آخر و التماس دعا*
مادرت گوشه ی گودال تماشا می کرد
بر سر نعش تو دعواست اباعبدالله....
*سر چی دعوا میکردن؟ اخنس می گفت عمامش برا منه ، بجدل می گفت انگشتر و انگشتش مال منه، خولی می گفت سر بریدش مال منه.....آی حسین.
#شب_جمعه
.
━━━━━━━━
*قربون همتون،هیچ وقت از گریه ی بر حسین سیری ندارید،به خدا اینا همه سرچشمه ش گریه های مادرش فاطمه ست"
فرمود ابوبصیر مادرم فاطمه رو می خوای یاری کنی یا نه؟!! انَّ فَاطِمَهَ لَتَبْکِیهِ وَ تَشْهَقُ شهقة ....
مادرت گفت بنی دل ما ریخت بهم
بردن نام تو غوغاست اباعبدالله
*اصلا از روضه ی گودال نمیشه ابتر خارج شد بزار بگم همه فیض ببرن*
خواهرت گوشه ی گودال تماشا می کرد
بر سر نعش تو دعواست اباعبدالله
*یکی می گفت عمامه ش مال منه ،یکی می گفت انگشت و انگشترش مال منه
یکی گفت پیراهنش مال منه،اما خدا لعنت کنه خوبی رو چنان سر بریده رو از تو گودال .... ای حسین .....*
سری به نیزه بلند است در برابر زینب
خدا کند که نباشد سر برادر زینب
*مَاتَوَهَّمتُ یاشَقیقَ فُوادِی کانَ هَذَا مُقَدَّرًا مَکتُوبَاً*
یارب از دل های ما نور محبت را مگیر
این تجمع این توسل این ارادت را مگیر
هستی ما بستگی دارد به عشق اهل بیت
هرچه می خواهی بگیر اما ولایت را مگیر
#حجت_الاسلام_میرزامحمدی
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#روضه_حضرت_سیدالشهدا_علیه_السلام
#روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#روضه_امام_حسین
.
شب اول محرم 1403.mp3
31.78M
🏴 موضوع: چرایی تکریم و بزرگداشت #عاشورا
📝 #شب_اول_محرم الحرام۱۴۰۳
📻دکتر رفیعی
📅تاریخ : ۱۴۰۳/۴/۱۷
🕌 مهدیه خمینی شهر
4_5789900860318291601.mp3
30.52M
.
#شب_دوم_محرم
📆 یک شنبه ۱۷ تیرماه ماه ۱۴۰۳
🔊 #سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین سعیدی
.
#شب_سوم_محرم
روضه حضرت رقیه سلام الله علیها
( بخش ۱)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرهم زخم دلِ عاشق بیمار حسین
روز سوم محرمه،
دلهای همه امروز تو خرابه ی شام، دنبال یک بهانه ای برای گریه کردن هستن
مرهم زخم دلِ عاشق بیمار حسین
منتها غایت هر،عبد گرفتار حسین
در جهان فخر کنم، ریزه خور اربابم
غم ندارم که بُود، مونسِ غمخوار حسین
مشکل از معرفتم بود که من کم خواستم
چشم پوشیدو عطا کرد، چه بسیار حسین
گفت یکی از شیعیان آقا امیرالمومنین گره افتاد به کارش، بدهکار بود هر چی این درو تون در زد نتونست بدهیشو جور کنه، یک قالیچه ی دستباف داشت اينو برداشت گفت میبرم بازار میفروشم گره از کارم باز میکنه، آورد مغازه ی اولی، قالیچه رو باز کرد مغازه دار یه نگاهی به قالیچه کرد گفت این قالیچه ،گوشش سوخته، من اينو به نصف قیمت برمیدارم، قالیچشو لوله کرد گفت میرم مغازه ی بعدی، شاید بهتر بخره، یکی یکی مغازه ها رو میگشت، همه همین قیمتو روش گذاشتن، تا رسید به یه مغازه ی قالی فروشی، قالیچه رو باز کرد صاحب مغازه یه نگاهی به قالیچه کرد گفت چه قالیچه ی زیبایی، حیف که گوشش سوخته، چرا خوب مراقبت نکردی؟حیفه این قالیچه ست، گفت ببین حاجی ،تو خونمون روضه داشتیم حواسمون نبود منقل سوراخ بوده،ذغالها ریخته رو قالیچه و سوخته، هر چی بیشتر برمیداری بردار، گرفتارم، تا گفت تو روضه ی امام حسین، پیرمرد قالی فروش گفت ببین این قالیچه اگه سالم بود قیمتش انقدر بود حالا که سوخته، قیمتش نصف میشه اما یه حرفی زدی، این قالیچه برا اربابم حسین سوخته، حالا که اینطوریه من دو برابر میخرم ازت، آره والله، دلی که برا ارباب سوخته باشه ،اون دلو مادرشون فاطمه ی زهرا چند میخره فقط خدا میدونه،
روز سوم محرمه
میخام برم در خونه ی دردانه ی امام حسین، اون خانم سه ساله ای که، من گفتم دل اگه بسوزه، اما این خانوم سه ساله هم دامنش سوخته بود هم موهاش سوخته بود هم کف پاش تاول داشت ....
(۱)✍معین بازوند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_سوم_محرم
#حضرت_رقیه(علیهاسلام )
#استادحاج_اسماعیلی🎤
#روضه_حضرت_رقیه
#دستگاه_شور
👇
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #شب_سوم_محرم روضه حضرت رقیه سلام الله علیها ( بخش ۱) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
؛❁﷽❁
روضه حضرت رقیه سلام الله علیها
( بخش ۲)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام چراغ سحر رقیه
خوش اومدی تاج سر رقیه
کجا بودی چرا منو نبُردی
خسته شده همسفر رقیه
تا سر باباشو دید سوال کرد این سر کیه؟
گفتن این سر بابات حسینه، شروع کرد با سر باباش درد و دل کردن
بابا
یادت میاد اون موقع ها مدینه
میگفتی دخترم پیشم بشینه
حالا نشستم گوشه ی خرابه
الهی چشمت روز بد نبینه
بابا جونم
هر موقع از چیزی گلایه داشتم
سر روی شونه ی عمو میذاشم
مدینه روزگار خوبی داشتیم
یادش بخیر عجب عمویی داشتم
حالا میخاد گلایه کنه به بابا، چی میگه؟
با با جونم
بعدِ تو دست بچهها رو بستن
غَما یه جا توی دلم نشستن
گلایه هام زیاده یکیش اینه
ببین زدن دندونمو شکستن
بابا، بابا.....
راستی دیدی همه تنم کبوده
یکی بگه گناه من چی بوده
این همه غم دیدم ولی بعضیا
میگن رقیه کربلا نبوده
آره ، رقیه کربلا بود،همه ی مصائبو دید
حدود ۱۵۰ سال قبل، یه پیرمردی تو شهر دمشق، بنام سید ابراهیم دمشقی، حدود ۹۰ سالشه، از ساداته، سه تا دختر داره، یه شب دختر بزرگش خواب عجیبی دید گفت خواب دیدم بی بی رقیه ی سه ساله، تو عالم خواب بمن فرمود به بابات ، سید ابراهیم، بگو بیاد قبر منو تعمیر کنه ،آب افتاده کنار قبرم، بدنم در آزارو اذیته، صبح داستانو برا باباش، تعریف کرد میگن سید ابراهیم دمشقی از والی دمشق ترسید گفت اینا همه اهل تسنن هستن، به حرف من گوش نمیدن، فردا شب دختر دومی همین خوابو دید شب بعد دختر سومی، شب بعد خود سید ابراهیمم این خوابو دید بی بی رقیه با عتاب ، بهش گفت چرا قبر منو تعمیر نمیکنی، چرا معطل میکنی؟!اومد پیش والی دمشق ،داستانو تعریف کرد، والی دمشق استقبال کرد، همه ی علمای شیعه و سنی رو جمع کرد اومدن در حرم بی بی رقیه، گفتن کلیدو بدید دست به دست، همه کلید بندازن، هر کس قفل به دستش باز شد، ميتونه بره تو حرم، یکی یکی همه علما، اهل شیعه، تسنن، همه کلید انداختن، قفل باز نشد،گفتن سید ابراهیم، بیا خودت کلیدو بنداز، کلیدو انداخت قفل در باز شد،گفتن همه بیرون بایستند فقط سید ابراهیم و یکی دو تا بنا وارد بشن، اومدن، قبرو شکافتن، رسیدن به لحد، لحدو برداشتن، سید ابراهیم دمشقی میگه دیدم یه جنازه ی یه دختر نا بالغ، حتی کفن به تنش نپوشیدند با همون لباسای پاره ، هنوز آثار کبودیا رو بدنش دیده میشه، گفت یه پارچه ی تمیزی ،رو این بدن، انداختم، بدنو از قبر بالا آوردم سه روز، طول کشید تا این قبر، تعمیر شد،سید ابراهیم این سه روز، جنازه ی نازنین رقیه خاتون رو رو پاش نگه داشت ، نه خواب به چشمش اومد نه گرسنه شد، بعد سه روز بدنودوباره داخل قبر گذاشت، قربونت برم خانوم، بعد هزار و چند صد سال، هنوز کبودیای بدنت خوب نشده خانوم، آه،
بابا بابا
یه بند دیگه و عرضم تمام
بابا
مگه ازم خبر نداشتی بابا
چرا منو تنها گذاشتی بابا
حالا که اومدی منو بغل کن
یه وقت نگن دوسم نداشتی بابا
بابا....
سرِ بریده نبینم گریونی
امشبو پیش دخترت مهونی
خودم هوای دندوناتو دارم
میشه یه کم قرآن برام بخونی؟(۱)
همینطور که با سر باباش، حرف میزد یه مرتبه دیدن، صدای رقیه قطع شد زینب شاید خوشحال شد گفت بالاخره،رقیه خوابش برد، الحمدلله، اومدن هر چی تکونش دادن دیدن دیگه حرف نمیزنه، لبهاش روی لبهای باباست، از غصه جون داده.
صلی الله علیک یا مولای یا اباعبدالله
(۱)✍#محمد_آسلیمی اراک
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_سوم_محرم
#حضرت_رقیه(علیها سلام )
#استادحاج_اسماعیلی
#فیش_روضه
#دستگاه_شور
👇
4_5769446628326905495.mp3
17.72M
📻 #آموزش_مداحی ۱۰ تیر ۱۴۰۳
🎤 #دکتر_محمد_فراهانی
🕌 مجمع یاس کبود
🗓 یکشنبه ۱۴۰۳/۰۴/۰۱۰
4_5769446628326905496.mp3
38.2M
📻 بشنوید| سخنرانی ۱۰ تیر ۱۴۰۳
🎤 #حاج_ماشاءالله_عابدی
🕌 مجمع یاس کبود
🗓 یکشنبه ۱۴۰۳/۰۴/۰۱۰
4_6048804332189516640.mp3
8.64M
📚 استفاده از جملات عربی صحیح سطح روضه خوانی را بالا می برد
#آموزش_مداحی
چه جمله عربی هایی رو نقل کنیم
🎙 #دکتر_محمد_فراهانی
📌 #مجمع_حضرت_یاس_کبود
♨️ #استفاده_از_اشعار_ناب ‼️
Screenrecorder-2024-07-08-12-53-51-509.mp3
7.97M
🏴 موضوع: خانواده حسینی
📝 شب دوم _ محرم الحرام۱۴۰۳
📻 #دکتر_رفیعی
📅تاریخ : ۱۴۰۳/۴/۱۸
🕌 مهدیه خمینی شهر
🕗 زمان : ۳۳ دقیقه
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. من فکرم اینه که ، این نهیب امام حسین علیه السلام به حر که فرمود : ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ"مادرت به عزات
#حضرت_حر
حُر چكمه هاش رو دور گردنش انداخت،گفت:من روم نمیشه برم،به بچه هاش گفت،به غلامش گفت:دست من رو بگیرید،ببرید به سمت خیمه های حسین. امشب بگو آقازاده ی امام حسن،امشب شما بیا دست مارو بگیر ببر تو خیمه ی عمو جانت،بگو:عمو من ضامن اینها میشم. بگو:عمو اینها بد كردند ولی بد نیستند، این ها گریه كن های تو هستند عمو،امشب مثل حر سرهارو پایین بندازیم،فقط دست های گدایی رو بالا ببریم صدا بزنیم:الهی العفو،العی الفو.....امشب سرت رو هم پایین بنداز، شاید اربابت حرفی رو كه درگوش حر گفت،در گوش تو هم بگه:احساس كنی امشب حسین بهت میگه:اِرفَع رَأسَك سرت رو بالا بیار. این آقا اینقدر باوفاست،حتی من و تو هم هر گناهی هم كه كرده باشیم، جلوی امام رو كه نگرفتیم،مسیر امام رو كه منحرف نكردیم،دل عمه ی سادات زینب رو نشكستیم، تا ابی عبدالله بخشیدش گفت: اول خیمه ی زینب رو نشونم بده، اومد پشت خیمه ایستاد گفت:بی بی جان من حرم، اومدم بهت بگم من رو حلال كنی. زینب می دونی چی بهش گفت؟
#اصحاب
#حضرت_حر
گلایه كه نكرد،تا گقت: من حرم، فرمود:خوش اومدی حر، خوب موقعی به یاری داداشم اومدی،حسینم غریب .امام صادق به اون صحابه فرمود:می خوای مادرما زهرا رو یاری كنی؟آقا من؟گفت:بله،گفت چه طور میتونم،چه كاری از دستم بر میاد؟ فرمود: تو جلسه ی روضه ی جد غریب ما بشین برا حسین اشك بریز،ناله بزن بگو:ای غریب حسین.... حر گناه كرد،خطا كرد اما وقتی اومد مردونه اومد.روایت داریم از ساق اشك برای گریه كن های حسین،یك یك نگاه می كنند،رسول خدا نگاه میكنه،امام مجتبی،مارش حضرت زهرا سلام الله علیها،امیرالمؤمنین،خود ابی عبدالله نگاه می كنند،هر كدام یه جوری میگن،پیغمبر میگه:خدایا من نیمی از اعمالم رو هدیه میكنم به گریه كن های حسینم،امیرالمؤمنین همینطور،مادرش زهرا همینطور ، امام حسن، خود ابی عبدالله،خطاب میرسه هیچ كدام از شما از من بخشنده تر نیستید،من گریه كن های حسین رو خودم میبخشم.
.
هدایت شده از امام حسین ع
.
#مناجات_با_امام_زمان
#بیانات_گفتاری
#حضرت_حر
اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَحْمَةِ اللهِ الْوَاسِعَة وَ يَا بَابَ نِجَاتِ الاُمَة
*مگه میشه تو روضه های جدت حاضر نباشی ..
مگه میشه عزای محرم بیاد، پرچمهای محرم بیاد ولی شما نیای؟!
تو صاحب عزایی .. تو حاضری
اونی که غایبِ منم ..
چشم بهم گذاشتیم شبِ چهارم رسید..
*آره دلم خوشه، اما دلم به اعمالم خوش نیست .. عملی ندارم ..
من همونی ام که از عرفه جاموندم ..
من همونی ام که از شبای احیا جا موندم ..
اما دلم خوشه الان عزادارِ حسینم ..
دلم خوشه فاطمه منو دعا کرده ..
مگه تو اون حدیث تو کامل الزیارات نفرموده بی بی دو عالم ...
آخه تا پیغمبر فرمود فاطمه جان یه زمانی میرسه مردم برا حسینت دورِ هم جمع میشن، یه جوری براش گریه میکنن برا عزیزان خودشون اینجوری گریه نمیکنن .. گریه برا حسینت دوا برا همه دردای منه ..
اونجا بی بی یه جمله فرمود؛ فرمود بابا سلام منو به گریه کن های حسینم برسان.. بگو فردای محشر میام دستِ تک تکشونُ میگیرم ..*
*اصلاً نمیتونم فکر کنم محرمُ از تو زندگیم حذف کنم..
از قبلِ محرم هی دلشوره داشتم .. هی میگفتیم امسال چی میشه
میتونم برم برا حسین گریه کنم یا نه ..
آخه من یه روز نمیتونم بدونِ حسین زندگی کنم ..*
آقا جان ... امشب اومدم اعتراف کنم که رفیق خوبی نبودم .. امشب اومد اعتراف کنم دلتو شکستم ..
*امشب اجازه دارم نام #حر رو ببرم؟! این صحابی و این شهیدِ در رکابِ حسین که به من و تو راه رو یاد داده .. راه رو برا منه گنهکار باز کرده ..*
مگه نمیگن حسین کشتی نجاتِ .. مگه نفرمود کُلُّنا سَفنُ النِّجاة وَ لکِن سَفینةُ جَدِیَّ الحُسَیْن أَوسَع وَ فی لُجَجِ البِحار أَسْرَع ..
کشتی حسین زودتر به مقصد میرسه و وسیع تره ..
مگه نفرمود اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة ..
مگه نفرمود هرکی گم شده ، راه رو با حسین پیدا کنه ..
خوش بحال اونی که گم میشه و تو راه حسین خودشو پیدا میکنه
آی دلای کربلایی ..
امشب اومدیم چی بگیم؟
آقا جان قول میدم شبِ حر آدم بشم ..
قول میدم همون نوکری بشم که تو میخوای .. هرچی میخوای ازم بگیر، کربلاتُ نگیر این نوکری رو نگیر..
میگفت تو حرم ابی عبدالله نشسته بودیم یه موقع یه کاروانِ آذری زبان وارد حرم شدن .. سر وضعشون همۀ حرم رو بهم ریخت .. لباسا همه پاره سر و صورت سوخته، چهره ها همه آفتاب دیده .. وارد حرم شدن یه عده سینه زنان به عده لطمه زنان رسیدن کنارِ ضریح . همه به حال و روزِ اینا گریه میکرد یه موقع روضه خوانِ کاروان شروع کرد آذری حرف زدن رو به ضریح دیدم این جمعیت مثه اسپندِ رو تو آتیش دارن میسوزن سوال کردم ببینم چی مگن به آذری! گفتن داره میگه یااباعبدالله ما دوازده روزِ تو راهیم .. پیاده اومدیم گم شدیم چندتا شهر رو اشتباهی رفتیم اما بالاخره تو رو پیدا کردیم بعدِ دوازده روز تشنه و گرسنه ..
حسین جان ما تو دنیا خیلی گشتیم بالاخره تو رو پیدا کردیم ..
قیامت تو بگرد ما رو پیدا کن ..
ما توو گناه گم شدیم .. همون کاری که با حر کردی با ما بکن ..
اومد محضرِ ابی عبدالله یه سوال کرد، یه جواب شنید ..
اومد محضر ابی عبدالله:
هل لی من توبه؟! آیا من میتونم توبه کنم ..
ابی عبدالله بغلش رو باز کرد .. به گذشتۀ حر نگاه نکرد .. خطاشُ به روش نیاورد .. تا گفت اجازه دارم توبه کنم امام ازش استقبال کرد ..
حالا چی شد حر برگشت بسمت امام؟
وقتی آقای ما اومد مقابل لشگر ایستاد،صدا رو به غریبی بلند کرد...راوی میگه: "وَاضطَرَبَ قُلبُه،وَ دَمَعَت عَیناه فَخَرَجَ باکیاََ مُتَضَرِّعاََ... " یه مرتبه #حر دلش آشوب شد...شروع کرد گریه کردن...
یه گوشه ای ایستاد...تصمیم خودش رو گرفت..." فَضَرَبَ فَرَسَه قاصداََ نَحوَالحُسَین.. "
چندتا کارم انجام داد...اول سپر رو واژگون کرد...یعنی من برای جنگ نیامدم ..."وَ یَدُهُ عَلی رأسِه" دست ها رو روی سر گذاشت...
یه وقت رو به آسمان صدا زد:" اللّهُمَّ الیک اَنَبتُ و تُب عَلَیَّ.."من توبه کردم...توبه من رو قبول کن...
مگه چه کار کردی؟!" فَقَد هَرَبتُ قُلوبَ اَولیائک و اولاد بنتِ نبیّک صلی الله علیه و آله ...."من دل دخترای حسین رو لرزوندم...
اومد مقابل آقا ایستاد ... سربه زیر و شرمنده
امام فرمود:"اِرفَع رأسَکَ یا شَیخ! "سرت رو بلند کن...
رفت سمت لشکر دشمن و یه حرفی به مردم زد...مقابل لشگر ایستاد...
گفت:آی مردم! آبی که ماهیان دریا ازش متنعمند؛ وحشِ بیابون ازش می خوره؛ شما به پسر پیغمبرتون نمی دهید؟!
اذن میدان گرفت و جنگ نمایانی کرد
حر وقتی رو زمین افتاد؛ آقا رو صدا نزد... چون خجل بود
اما یکدفعه دید یه دست مهربونی سرش رو بلند کرد،رویِ دامن گذاشت "فَجَعَلَ الحُسین یَمسَحُ التُّرابَ عَن وَجهِه
شروع کرد خاک ها رو پاک کردن
ــــــــــــــــــ
#اصحاب
#روضه_حضرت_حر علیه_السلام
#روضه_اصحاب_علیهم_السلام
#شب_چهارم_محرم
.