eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
4.1هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
574 ویدیو
803 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. حرف ما انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم است و حرف دشمن؛ ان هذا یوم فرحت ... و ... اِنَّ هذا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُو اُمَیَّةَ، ... ‏میگفت بسوز پایِ « بُغْضاً لاَبِیکَ» در آتش کربلایِ « بُغْضاً لاَبِیکَ» میگفت : حسین یادت آمد صفین؟!؟! این ضرب لگد برای « بُغْضاً لاَبِیکَ»‏ .
فیش‌روضه‌اسارت‌حضرت‌زینب.pdf
1.94M
🔖🔖 ـــــــــ ــــــــــ ــــــــــ ــــــــــ ــــــــــ ــــــــــ 📜فیش روضه | ایام اسارت 📜 مناجات (عج) ایّام (س) ـــــــــ ــــــــــ ــــــــــ ــــــــــ ــــــــــ ــــــــــ ✍مـؤلــف و نویسنده : آماده چاپ در سایز A4
Kashani-14030426-KodamHosayn-12-Hkashani_Com.mp3
45.2M
🎙 📋 کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟ – فصل چهارم؛ قسمت دوازدهم 📆 سه شنبه ۲۶ تیرماه ۱۴۰۳؛ مصادف با شام غریبان امام حسین علیه السلام ▪️ هیئت محترم موکب الحسین علیه السلام 🔸 در این جلسه مباحث زیر مطرح شده است: ▫️ قیاس نابجا با استفاده از ادبیات دینی ▫️ خطرِ تصمیم گیری برای معصوم ▫️ برخوردهای تقیّه ای بعضی معصومان ▫️ موضوع غیبت امام ▫️ روضه شام غریبان 🎤
. 🔊 مراسم سحر 📆 جمعه ۵ مرداد ماه ۱۴۰۳ 🔷 حاج 🔊 | دست خالی آمدم با پاکی چشم و نگاه 🔊 بخش اول | اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ ءٍ 🔊 بخش دوم | وَلا تُعَاجِلْني بِالعُقُوبَةِ عَلى مَا عَمِلْتُهُ في خَلَواتي الَّتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ ءٍ 🔊 بخش سوم | وَ أَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفِی عَنْ قَلِیلٍ مِنْ بَلاَءِ الدُّنْیَا 🔊 بخش چهارم | يَا حَبِيبَ قُلُوبِ الصَّادِقِينَ ، وَيَا إِلهَ الْعَالَمِينَ 👇👇👇👇
. سوال چرا امام باقر و امام صادق علیهما السلام قیام نکردند؟ آیا حضرت اصلا به دنبال تشکیل حکومت نبودند؟ جواب همان طور که می دانیم شان امام، هدایت و ارشاد مردم است. و تشکیل حکومت هم یکی از ابزارهای هدایت و پیاده سازی احکام الهی در جامعه و تحقق جامعه الهی است. بنابراین این تصور که تشکیل حکومت، هیچ گاه در دستور کار ائمه نبوده است، تصور غلطی است. ولی ائمه اهداف خود را بر اساس شرایط و مقتضیات زمان، پیگیری و اولویت بندی می کردند. بنابراین وقتی امام باتوجه به شرایط جامعه می بیند که شرایط برای قیام و حرکت فراهم نیست و در صورت قیام، اهداف مد نظر محقق نخواهد شد، تاکتیک خود را عوض کرده و از راه دیگری برای تحقق جامعه الهی و تشکیل حکومت اسلامی زمینه سازی می کند. برای همین امام باقر و امام صادق علیهما السلام با در نظر گرفتن شرایط جامعه و تعداد یارانی که داشتند، قیام و حرکت برای تشکیل حکومت را به صلاح ندیدند. برای همین راه دیگری در پیش گرفتندو با تربیت شاگردان و تعلیم دین، سعی در احیای آموزه های دین داشتند. اما علت عدم قیام حضرت را شاید بتوان در این داستان که از کتب مختلف نقل شده به وضوح از زبان خود حضرت نیز شنید مأمون رقی می گوید: در محضر سرور و مولایم امام صادق(ع) بودم،که سهل بن حسن خراسانی داخل شد. بر امام(ع) سلام کرد و نشست. سپس گفت: ای فرزند پیامبر(ص)! رحمت و رأفت از آن شماست و شما خاندان امامت هستید،چه چیزی مانع اقدام شما برای گرفتن حکومت اسلامی می شود؟ در حالی که شما همین الان از پیروان خود یکصد هزار شمشیرزن می توانی داشته باشی! و آنان پیشاپیش شما شمشیر می زنند. امام صادق(ع) به آن مرد خراسانی فرمود: خدا حقت را حفظ بکند بنشین.  سپس امام صادق(ع) به حنیفه گفت: ای حنیفه تنور را آتش بزن! حنیفه تنور را آتش زد و تنور یکپارچه آتش شد، و اطراف تنوراز شدت گرما سفید گشت. امام صادق(ع) به آن مرد خراسانی فرمود: بلند شو و خود را به تنور بینداز! خراسانی گفت:  سرور و مولایم! مرا با آتش معذب مکن و مرا از این امر معاف بدار، خداوند تو را معاف بدارد. امام(ع) به او فرمود: تو را از این کار معاف کردم. در این حال هارون مکی به محضر امام صادق(ع) رسید وکفشش هم در دستش بود و بر امام سلام کرد.  امام به هارون مکی فرمود: کفشت را به زمین بینداز! و برو در داخل تنور در میان آتش بنشین. هارون مکی کفش خود را انداخت و در میان تنور نشست! امام شروع کرد به گفتگو با آن مرد خراسانی و از اوضاع و احوال خراسان سؤال می کرد. پس از آن امام(ع) به مرد خراسانی فرمود: بلند شو و نگاه بکن! و ببین در تنور چه خبر است؟!! مرد خراسانی به تنور نگاه کرد و دید که هارون مکی چهار زانو در میان آتش نشسته است. پس از آن هارون مکی از تنور بیرون آمد.  و بر ما سلام کرد و نشست.  امام به مرد خراسانی فرمود: در خراسان چند نفر مانند این فرد پیدا می شوند؟ خراسانی گفت: به خدا قسم حتی یک نفر هم مانند این فرد پیدا نمی شود. پس از آن امام صادق(ع) فرمود: ما در زمانی که پنج نفر یاور (واقعی) نداریم، دست به قیام مسلحانه نمی زنیم. ما بهتر از دیگران، وقت خروج و قیام مسلحانه را می دانیم.(بحارالانوار مجلسی، ج۴۷، ص۱۲۳) .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. اللهم اجعلنی عندک وجیه بالحسین وقتی خدا به کسی وجاهت بدهد، مثل موسی کلیم الله، آبروی او را حفظ میکند. عاقبت تهمت زنای قارون به حضرت موسی (ع) قارون زنی زناکار را پیش خود خواند، وقتی آن زن را که زیبارو بود ، نزد وی آوردند،هارون قراری با او گذاشت و طشتی از طلا و وعده هائی خوش به زن داد تا در میان مردم و قوم بنی اسرائیل برخیزد و حضرت موسی (ع) را به زنای با خود متهم سازد. زن هم پذیرفت. فردای آن روز، قارون بنی اسرائیل را جمع کرد و سپس به نزد حضرت موسی (ع) آمده و گفت: «مردم جمع شده و انتظار آمدن شما را دارند تا در جمع آنان حاضر شوی و دستورات الهی و احکام دینشان را به آنها بگوئی.» حضرت موسی (ع) نیز به میان آنها آمد وآنان را موعظه کرد و فرمود: «ای بنی اسرائیل هر کس دزدی کند دستش را قطع می کنم و هر کسی افتراء به دیگری بزند هشتاد تازیانه اش می زنم و هر کس زنا کند و دارای همسر نباشد صد تازیانه اش می زنم و هر کس زنای محصنه کند سنگسارش می کنم.» در این وقت قارون برخاسته و گفت: «اگر چه خودت باشی؟» حضرت موسی (ع) گفت: «آری! اگر چه من باشم.» قارون گفت: «پس بنی اسرائیل می گویند که تو با فلان زن، زنا کرده ای؟» موسی (ع) با تعجب گفت: «من؟!» قارون گفت: «بله! شما!» حضرت موسی (ع) فرمود: «آن زن را بیاورید.» وقتی آن زن را آوردند، موسی (ع) از وی پرسید: «ای زن! آیا من چنین عملی با تو انجام داده ام؟ و او را سوگند داد که حقیقت را بگوید. به اذن الله زن ، زبانش به تهمت نچرخید لذا تأملی کرد و گفت: «نه! اینان دروغ می گویند. حقیقت این است که قارون پولی و وعده هائی به من داده است تا چنین تهمتی به تو بزنم.» قارون که این سخن را شنید بسختی شرمنده شد و در برابر مردم رسوا گردید. حضرت موسی (ع) نیز سر به سجده گذارده و گریست و به درگاه خدا عرض کرد: «پروردگارا! دشمن تو مرا آزرد و رسوائی مرا می خواست، اگر من پیامبر تو هستم انتقام مرا از او بگیر و مرا بر او مسلط گردان.» خداوند سبحان به موسی (ع) وحی فرمود که: «زمین را در فرمان تو قرار داده ام، هر گونه فرمانی خواستی بده که زمین فرمانبردار تو خواهد بود.» حضرت موسی(ع) رو به بنی اسرائیل کرده و فرمود: «هر کس که با او است در جای خود بایستد و هر کس که با من است از وی کناره بجوید.» بنی اسرائیل از نزد قارون دور شدند بجز دو نفر که کنار هارون ایستادند. در این وقت موسی به زمین فرمان داده و گفت: «ای زمین! آنها را در کام خود بگیر.» زمین از هم جدا شد و آنها را تا زانو در خود فرو برد. برای بار دوم و سوم، حضرت موسی (ع) به زمین گفت: «آنها را بگیر.» پس این دفعه آنها تا کمر در زمین فرو رفتند و در مرتبه سوم، تا گردن در زمین رفتند و در دفعه چهارم، قارون با خانه و هر چه داشت در زمین فرو رفت. 📚1- تاریخ انبیاء منبع : واحد تحقیقاتی گل نرگس، داستان های شگفت آوری از عاقبت هوسرانی و شهوترانی، قم: شمیم گل نرگس، 1386، چاپ ششم. ‌ .
4_5801091951658801235.mp3
13.03M
کربلایی شاعر: |عجب نیست که دائم سر زبان من است محرم الحرام۱۴۴۶ پنجشنبه۲۱تیرماه۱۴۰۳ عجیب نیست که دائم سر زبان من است حسن قشنگ‌ترین واژه درجهان من است اگر به گفتن ذکرش همیشه مشغولم زبان برای همین کار در دهان من است همیشه أشهَدُ أَنّ حسن کریم الله پس از علی ولی الله در اذان من است گدای سفره ‌ی او بوده اند اجدادم همین بزرگترین فخر خاندان من است به تیره روزی شب های خویش مفتخرم برای اینکه حسن ماه آسمان من است غم نداری خود را نمی‌خورم هرگز چرا که مُهر حسن پای آب و نان من است مرا به شاعر درگاه او شناخته اند هزار شکر که در شهر این نشان من است قبول اگر غزلم در خور مقامش نیست ولی محبت او برتر از توان من است اگر چه جان جهان شد برای ما اما همیشه گفته حسن جان حسین جان من است .
. |⇦•به لب آه وبه دل.... علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاح مهدی سماواتی ●━━━━━━─────── "السلام علیک یا علی بن الحسین یا زین العابدین یابن رسول الله" *بمیرم! تا غریب به چهل سال بعد از واقعه‌ی کربلا کارش همه گریه و ناله بود.هر جایی براش کربلا بود و هر روزش عاشورا..به هر بهانه‌ای گریه می‌کرد ناله می‌زد اشک می‌ریخت..* به لب آه و به دل‌ خون و به لب، اشک بَصَر دارم شدم چون شمعِ سوزان، آبو آتش بر جگر دارم *پرسیدن آقا به شما کجا خیلی سخت گذشت؟سه مرتبه فرمود: "الشام الشام الشام" بمیرم برا دلت مگه چه کردن؟؟* دلم خون شد نخندید ای زنان شام بر اشکم که هم داغ برادر دیده هم داغ پدر دارم کند اختر فشانی آسمان دیده‌ام دانم که بر بالای نیزه، هجده قرصِ قمر دارم «حسین..» عدو دست مرا بست و اسیرم برد در کوفه نشد تا نعش بابم را ز روی خاک بردارم «حسین..» تمام عمر هرجا آب بینم اشک می‌ریزم من از لب‌های خشک یوسف زهرا خبر دارم *غذا می‌آوردن میل کنه تا چشمش میفتاد گریه می‌کرد..صدا می‌زد.."قُتِلَ اِبْنُ رَسُولِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ جَائِعاً" آب میاوردن بنوشه تا می‌دید گریه می‌کرد روضه می‌خواند..صدا می‌زد.. "قُتِلَ ابن رسول‌الله عَطشانا.."حسینو با لبِ تشنه کشتن..* «حسین..» از آن‌ روزی که ثارالله را کشتند لب تشنه به یاد کام خشکش لحظه‌لحظه چشمِ تر دارم *امان از اون لحظه‌ای که می‌دید گوسفندی رو می‌خوان ذبح کنن..جلو‌ می رفت با گریه سوال می‌کرد آیا آبش دادین یا نه؟می‌گفتن: بله آقا! ناله‌ اش بیشتر می‌شد می‌فرمود: کربلا پدر منو با لبِ تشنه کشتن..* «حسین‌..» از آن روزی که ثارالله را کشتند تشنه به یاد کام خشکش چشمِ تر دارم مسافر، کس چو من نَبود که همراه سر بابا چهل منزل به روی ناقه‌ی عریان، سفر دارم از آن روزی که بالا رفت دود از آشیانِ ما دلی از خیمه‌های سوخته، سوزنده‌تر دارم «حسین..» "صلی الله علیک یا اباعبدلله..." .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
روضه خانگی - امام سجاد(ع) - 1637.mp3
9.34M
|⇦•به لب آه و به دل خون... و توسل به راوی دشت کربلا امام سجاد علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج مهدی سماواتی
سخنرانی.mp3
17.4M
📜 استاد سیدحسین مومنی التزام به مراقبه و محاسبه نفس 📆 چهارشنبه ۳ مردادماه ۱۴۰۳
شور 2.mp3
6.52M
ابن مرجانه خورده دیگه به بن بست زینب کبری توی فکرِ یه خطبه ست
. عج (صبح و مسا گریه می کنی با ، مصیبتای ، جد غریبت برا ظهورت دعا می کنم ، تو روضه های ، جد غریبت کار مادرت گریه و آهه جد غریبت دیده به راهه) گریونی دائم فقط برای اون بدنی که تو قتلگاهه آجرک الله امام زمان بقیه الله امام زمان با مدد از مادر تو زهرا ، پیرهن سیامو ، بازم می پوشم خدا می دونه غمت رو آقا ، به هر دو عالم ، نمی فُروشم زندگی من نذر روضه هاست آرزوی من شهر کربلاست خوشا بحال مُجاورینِت زائر حسین زائر خداست یابن الزّهرا یاثارالله تا نفس آخرم به پای ، پرچمای تو ، می مونم آقا درد و بلاهای نوکراتو ، می‌خرم آخر ، بجونم آقا از همین حالا غرق جنونم واسه کربلام دلنگرونم جان مادرت کاری کن واسم که جا نمونم دردت بجونم یابن الزّهرا یاثارالله شاعر بند اول ناشناس بهمن عظیمی ✍ .👇
Lohoof-[www.AmoozesheMadahi.ir].pdf
2.26M
✅ pdf لهوف 📝 مولف : سَیِّد اِبنِ طاووس مترجم : محمّد محمّدی اشتهاردی - شرحِ پاداش عظیم سوگواری و گریه برای عزای حسینی - سفارش رهبر معظم در مورد خواندن ذکر مصیبت از این کتاب - وقایع قبل از واقعه‌ی عاشورا - وقایع هنگام عاشورا - وقایع بعد از عاشورا و...
. 📋با صد جلالت و شرف و عزت و وقار (س) (ع) 🏴مراسم عزاداری دهه اول محرم الحرام 1446 ............................................ با صد جلالت و شرف و عزت و وقار آمد به دشت ماریه ناموس کردگار فرش زمین به عرش مباهات می‌ کند گر روی خاک پای گذارد ملک سوار چه ناقه‌ ای ، چه ناقه نشینی ، چه محملی مریم رکابگیر و خدیجه است پرده‌ دار حتی حسین تکیه بر این شانه می‌ زند خلقت زنی ندیده بدین گونه استوار بیش از همه خدای مباهات می‌ کند که شاهکار خلقت او کرد شاهکار تا هست مستدام ، حسین است مستدام تا هست پایدار ، حسین است پایدار کوهی اگر مقابل او قد علم کند مانند کاه می‌ شود و می‌ رود کنار با خشم خویش میمنه را می‌ زند زمین با چشم خویش میسره را می‌کند شکار آنگونه که علی به نجف اعتبار داد زینب به دشت کرب و بلا داد اعتبار پنجاه سال فاطمه ی اهل بیت بود زینب که هست فاطمه هم هست ماندگار تا اینکه فرش راه کند بال خویش را جبریل پای ناقه نشسته به انتظار حتی هزار بار بیایند کربلا زینب پی حسین می‌‌ آید هزار بار کار تمام لشگریان زار می‌ شود زینب اگر قدم بگذارد به کارزار روز دهم قرار خدا با حسین بود اما حسین زودتر آمد سر قرار محمل که ایستاد جوانان هاشمی زانو زدند یک به یک آن هم به افتخار عبدند ، عبد گوش به فرمان زینبند از پیرمرد قافله تا طفل شیرخوار رفتند زیر سایه ی عباس یک به یک با آفتاب ، غنچه ی گل نیست سازگار از خواهری چو زینب کبری بعید نیست معجر به پای این تن عریان کند نثار یک عده گوشواره ، ولی دختر علی یک گوش پاره برد از اینجا به یادگار خیلی زدند ” تا ” شود ، اما تکان نخورد سر خم نمی‌ کند به کسی کوه اقتدار ترسم که انبیاء بیفتند بر زمین دستی اگر خدای نکرده به گوشوار … پرده نشین کوفه ، بیابان نشین شده با دختر بتول چه‌ ها کرد روزگار ! ” قومی که پاس محملشان جبرئیل داشت گشتند بی عماری و محمل ، شترسوار “ آن بانویی که سایه ی او هم حجاب داشت با رفت و آمد سرِ بازارها چه کار ؟ ................................................ .👇
. 📋رو دوش ابوالفضل علم قد کشیده (ع) (س) 🏴 ............................................ .( «ابن هیثم» میگه با پدرم اومدیم آروم آروم رسیدیم به دشت کربلا ، کارشون جمع کردن هیزم ، دیدیم یه جایی خیمه‌ای زدن اومدیم تا رسیدیم کنار خیمه ، یه پیرمردی بیرون اومد کمرش خمیده بود ، بهش گفتیم پیرمرد اینجا چه می‌کنی؟ خودشو معرفی کرد «انس بن حارث کاهلی» گفت من صحابه پیغمبرم ؛ پیغمبر فرمود : « یه روز جگر گوشم تو این دشت بین دو نهره آب سر از تنش جدا می‌شه» ، از اون موقع میام اینجا خیمه می‌زنم اگر عمر داشتم پای حسین به شهادت برسم ، اگرم مردم تو سرزمینی باشم که حسین و دفن می‌کنن. راوی میگه روز عاشورا وقتی اجازه گرفت به میدان بره ، اباعبدالله یه شال داد کمرش رو بست ، اینقدر پیرمرد شده بود ریش و موها به چشم‌ها می‌ریخت ، با یه دستمال ابروهاشو بست ، صحابه رسول اللهِ ، اباعبدالله دعاش می‌کنه با پیغمبران مانوس باشی. «ملا جعفر» وقتی می خواد معنی کربلا رو بگه ؛ اینطور معنا می‌کنه : « یعنی جایی که انسان سست می‌شه » هر پیغمبری از کربلا عبور کرد زانوهاش سست شد ؛ اینجا زمین خورد بعد یکی یکی روایت رو میگه : ابراهیم با مرکب از کربلا عبور می‌کرد یه وقت از بالای مرکب رو زمین افتاد با صورت رو زمین خورد ، صورتش شکست ، عرضه داشت : «خدایا مگه من کاری کردم گناهی کردم؟! واسش شروع کردن روضه خوندن ، ابراهیم اینجا همون جاییه که حسین از بالای مرکب رو زمین می افته ، ابراهیم با لب تشنه سر از تنش جدا می‌کنن. «اسماعیل ذبیح الله» با گله گوسفندش رسید کربلا ، یه وقت دید این گوسفندا نه لب به آب می‌زنن نه می‌چرن تو این سرزمین! به اذن خدا صحبت کرد با یکی از گوسفندا چرا نمی‌چرید آب نمی‌خورید؟ گفت اسماعیل نبی خدا ، اینجا همون جایی که جگر گوشه رسول خاتم گرسنه و تشنه شهید میشه ما ادب می‌کنیم. «حضرت عیسی» با حواریونش دارن از کربلا عبور می‌کنند یه وقت یه جایی دیدن آهوها اومدن کنار عیسی ، دور عیسی حلقه زدن ، یه وقت دید آهو ها دارن گریه می‌کنن ، عیسی از گریه آهوها شروع کرد گریه کردن ، حواریون از گریه‌های عیسی ، یکی پرسید عیسی بگو ببینیم چه خبره چرا گریه می‌کنن؟فرمود اینا واسه جگر گوشه نبی خاتم گریه می‌کنند. «امیرالمومنین» وارد کربلا شد نماز خوند سر رو به سجده گذاشت مقداری خاک و بو کرد شروع کرد گریه کردن ، پرسیدن آقا گریه می‌کنی ؟ فرمود اینجا همون جاییه که حسینمو غریب می‌کشن. می‌خواست وارد کوفه بشه لشکر حر جلوشو گرفتن بهش اجازه حرکت نمی‌داد اینقدر دل زینب شکست تا دستور رسید نه به مدینه برگرده نه وارد کوفه بشه. نامه نوشت به حسین سخت بگیر حر تا آقا وارد کربلا شد تا یه جایی رسید دیگه مرکب حرکت نمی‌کنه ، سوال پرسید ؛ اسم این سرزمین چیه ؟ چند تا اسم گفتن «العقر» گفتن چند تا معنا داره یه معناش اینه ؛ اونجایی که می‌خوان شتر و ذبح کنن بهش حربه می‌زنن ، خون از تنش جاری بشه . این اسما رو می‌گفتن آقا می‌فرمود « اعوذُ بالله» به خدا پناه می‌برم تا فرمودند کرب و بلا اشکاش جاری شد فرمود «اُنزِل» بار بگشایید اینجا کربلاست آب و خاکش با دل و جان آشناست اما می‌گفتن « تَنَفَسُ سُعَدا» نفس‌هاش به شماره افتاد آقا صدای نفس‌هاش به گوش می‌رسید ، یه جای دیگه تو کربلا صدای نفس نفس زدن حسین به گوش رسید کجا بود کنار علی اکبر ، نفس نفس می‌زد حسین ، هی صدا می‌زد «ولدی لدی» اما یه جای دیگه‌ام « تَنَفَسُ سُعَدا» رو داریم مدینه دومی میگه صدای نفس نفس زدن فاطمه رو شنیدم ، می‌خواستم عقب بیام گفتم فلانی تو کجا یه زن کجا ، می‌خواستم عقب عقب بیام اما یاد علی افتادم آنچنان با پا در خانه رو شکستم.). رو دوش ابوالفضل علم قد کشیده همه رو بگیرید که زینب رسیده بگید محرما رو بیان دور خانوم خوابیده رقیه فقط یکم آروم لشکر زینب نذارید بشینه گردی رو معجر زینب می‌رسه زینب دورش و بگیرید که نگن بی‌کس زینب میرسه زینب دلا بسوزه ، برای زخم زبون حرمله و شمر ، می‌برن کشون کشون خدای زینب اون روزو نرسون .(تا از مرکب پایین اومد یه گرد و خاکی تو کربلا بلند شد رو صورت اباعبدالله نشست ، اما این آخرین بار نبود بار آخر اباعبدالله با صورت رو خاک کربلا افتاد). رو خاک سر میذارم،سرم رو قبول کن اسارت برای حرم رو قبول کن میشم قطعه قطعه خدا راضی باشه خدا راضی باشه سر من جدا شه من سر آوردم،برای قربونی علی اصغر آوردم لشکر آوردم،برای فتح شام دختر حیدر آوردم .(داره زینب این صدا رو می‌شنوه ، یه حالی داشت زینب اینجا همون جایی بود که مادرم می‌گفت ، این خاک همون خاکیه که بابام علی گفت داداش اینجا من و تو ز هم جدا می‌شیم). .
. سرتو نقش فلک نقش بیابون بدنت کشته مارو بوی آب قربون زخم دهنت بهتره باد بوزه فقط به قصد تن تو بهتر از خاک مگه هست تا بشه پیراهن تو عالمو بی قرار کنم خیمه هاتو چیکار کنم خودم پناه عالمم کدوم طرف فرار کنم .(وقتی با تازیانه زینب و سوار بر مرکب می‌کردند یه نگاه کرد سمت علقمه داداش ابوالفضل یادته پا تو رکاب کردی زینب پایین اومد ! یادته مراقب بودی قد و بالای زینبو نبینن ! «اَنْتَ الَّذی اَرْكَبْتَنی اِذا اَرَدْتُ الْخُرُوجَ مِنَ الْمَدینَةِ،» تو بودی وقتی می‌خواستم بیام اینجا از مدینه همراه زینب بودی ؟ اما الان کجایی با شمر و خولی همسفر شدم !). ................................................ 👇