17.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 قاضی القضات حلب از #موسی_بن_جعفر میگوید...
🔸 موسی بن جعفر ، باب الحوائج #اهل_سنت بغداد است...
#طباخیان 🎤
#امام_موسی_بن_جعفر
#امام_کاظم
#سخنرانی_مذهبی
15.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 آغوش #امام_کاظم علیه السلام برای شیعیان...
🔸 ما را پناهی جز شما نیست مولاجان...
#شهادت_امام_کاظم
#طباخیان 🎤
#کوی_محبت
#شبکه_دو
.
#سبک_همه_کاره
#شهادت_امام_کاظم
#سبک_تامشکتو_توآب_زدی
✅بنداول
موسے بن جعفر هستم و
میوه ےقلب فاطمه
باب الحوائجم ولے
خودم دلم پر ازغمہ
میونِ زندونِ بلا
غریب و بی یار و ڪسم
تو زندون تنگ و نمور
ڪم ڪم می گیره نفسم
نمونده جاے سالمی
میون اعضای تنم
به زیر این زنجیر و غُل
له شده ڪلِّ بدنم
واویلتا واویلتا
✅بند دوم
از جورِ زندانبان پست
می باره اشک روونم
برای مَرگَمه دارم
خَلِّصنی یارب میخونم
می زنه باتازیونه
بربدنَ ضعیفِ من
می زه سیلی نانجیب
بربدنِ نحیف من
وقتی که میخورم زمین
می گم باحالِ مضطرم
بزن ولی نیار دیگه
رویْ لب اسم مادرم
واویلتا واویلتا
✅بندسوم
می سوزم از شرارِ زهر
آتیش گرفته پیگرم
اومد بیادم روضه ے
جد غریبْ اطهرم
بالب تشنه ڪُشتنش
میونِ اون دشتِ بلا
من بمیرم ڪه سرش و
بدجور بریدن از قفا
وقتی ڪه با شمشیرِ ڪُند
می شد ذبیحا بالقفا
من بمیرم ڪه شد سرش
زینتِ روی نیزه ها
واویلتا واویلتا
#شاعر_سبک_ساز_ڪربلایے_مجید_مراد_زاده
•
.
#گریز_دعای_ندبه
فراز چهارم
هَلْ إِلَیْکَ یَا ابْنَ أَحْمَدَ سَبِیلٌ فَتُلْقَى
آیا به جانب تو اى پسر احمد راهى هست، تا ملاقات شوى
هَلْ إِلَیْکَ، سَبِیلٌ فَتُلْقىٰ
راه ِخیمه ی تو کجاس آقا
بازم چشمام از هجر تو شد خیس
چرا راهی به خیمه گاهت نیس
یه عمره که خیمتو گم کردم
کجایی که به دورت بگردم
کدوم صحرا، منزل و مأواته
خوش به حال اونی که باهاته
تنها تویی چاره ی هر سختی
تنها تویی، معنی خوشبختی
قشنگ ترین بابای دنیایی
اما چرا اینقده تنهایی
طردت کردند، شیعیان نامرد
با التماس، میگم دیگه برگرد
رها شدی، بین کوه وصحرا
خائف شدی، ای پسر زهرا
تو اسیری، توو زندون غمها
بی پناهی مثل جدّت موسیٰ
ای روضه خون برا ساق مرضوض
میبینی میخوره کتک هر روز
در زندونا، جونش رسید بر لب
عجّل وفاتی میخونه هر شب
یارب به حقّ ناله ی موسیٰ
بنما ظهور مهدی رو امضا
به حق موسی بن جعفر یارب
دیگه بیاد منجی این مکتب
این ذکرماست نشون ِهم عهدی
عجل علی ظهورک المهدی
#امام_زمان #دعای_ندبه
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.👇
.
#زمینه_امام_کاظم
#شهادت_امام_کاظم
[بند اول]
عالم سر سفرت، مهمونه آقا جان
آدم توو کار تو، می مونه آقا جان
از بس کریمی تو، یه عمره که دارم
روزی میگیرم از، این خونه آقا جان
خدا رو شکر منم گداتم
بیچاره ی تو و رضاتم
منم مثه تموم ایران
یه عمره پای سفره هاتم
کارم من الازل، از تو گداییه
کارت الی الابد، مشکل گشاییه
اون که تا کاظمین، دل ها رو میبره
باب الحوائجه، موسی بن جعفره
(یا باب الحوائج)
[بند دوم]
تا صحنتو دیدم، حالم که بهتر شد
به لطف تو آقا، غمام همه سر شد
توو هر گرفتاری، حتی توو بیماری
با گریه ذکرم یا، موسی بن جعفر شد
دلتنگ صحن با صفاتم
دخیل یه تار عباتم
همسایه ی معصومه ام من
من خاک پای بچه هاتم
ما رو الی الابد، بردی تو زیر دین
جونم فدای تو، ای شاه کاظمین
اون که تا کاظمین، دل ها رو میبره
باب الحوائجه، موسی بن جعفره
(یا باب الحوائج)
[بند سوم]
حکایت عمرت، پر از غمه آقا
بمیرم از داغت، بازم کمه آقا
توو ظلمت زندان، هر روز و هر ساعت
بساط آزارت، فراهمه آقا
زدن تو رو با تازیونه
زدن تو رو به هر بهونه
بعیده از تن نحیفت
آقا دیگه چیزی بمونه
بازم خدا رو شکر، جسمت زمین نموند
هیشکی روی تنت، مرکب نمی دووند
بازم خدا رو شکر، که دخترت ندید
خاکسترِ تنور، روی سرت ندید
(ای بی کفن حسین)
به قلم:
#وحید_محمدی ✍
👇
.
#شور_امام_حسین
[بند اول]
من خیلی عوض شدم
دلگیرم من از خودم
از روز تولدم
گفتم فقط حسین
هر شب اسم عشقمو
با گریه نوشتهمو
من حال گذشتهمو
میخوام ازت حسین
یادم نمیره که همهی عزتم تویی آقا
تنهام نذار تو تاریکی قبرم ابی عبدالله
یادم نرفته که سر سفره ات بزرگ شدم آقا
خیلی تو سختی ها بغلم کردی ابی عبدالله
(حسین یا اباعبدالله)
[بند دوم]
یاد خشکی لبات
هر شب میزنم صدات
گریه میکنم برات
گریه داره اسمت
شد پاره پاره تنت
غارت شد پیرهنت
با پا زد تو دهنت
زیر و رو شد جسمت
الشِّمرُ جالسٌ لب گودال مادرت افتاد
هی دست و پا زدی زیر نیزه خواهرت جون داد
خولی و شمر و حرمله دور محمل زینب
این چه بلایی سرت اومد حاصل زینب
(حسین یا اباعبدالله)
به قلم:
#علیرضا_عابدی ✍
👇
.
زندگینامه #حضرت_رباب سلام الله علیها
♦️بخش اول
📝شناسنامه:
🔻وُصفت الرّباب بأنّها امرأة جمیلة عاقلة فاضلة شاعرة، وهی امّ سکینة وعبدالله
وى را زنى زیبارو، خردمند، بافضیلت و شاعر، توصیف کردهاند. رَباب، مادر سَکینه و عبد اللّه است
📖الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): ج ۱ ص 4
🔻تاریخ دمشق: رَباب کَلبى، دختر امرؤ القیس بن عَدىّ بن اوس بن جابر بن کعب بن عُلَیم بن هُبَل بن عبد اللّه بن کِنانه، همسر حسین بن على بن ابى طالب علیه السلام و مادر دخترش سَکینه، در میان آن دسته از خاندان حسین علیه السلام است که پس از شهادتش، در دمشق، بر یزید، وارد شدند و حسین علیه السلام در یکى از شعرهایش از او یاد کرده است.
⬅️خواستگاری:
عوف بن خارجه مىگوید: در روزگار خلافت عمر بن خطّاب، نزدش بودم که مردى گردنکج، از میان مردم، عبور کرد و به سوى عمر آمد و پیش رویش ایستاد و به او با عنوان خلیفه، سلام داد. عمر گفت: تو کیستى؟
گفت: مردى مسیحى! من، امرؤ القیس پسر عَدىّ کلبى هستم.
عمر، او را نشناخت. مردى از میان جماعت به او گفت که این، از قبیله بکر بن وائل است که در جنگ جاهلىِ فَلَج، بر آنان هجوم آورده است.
عمر گفت: چه مىخواهى؟
گفت: مىخواهم مسلمان شوم.
عمر، اسلام را بر او عرضه داشت و وى، پذیرفت. سپس عمر، نیزهاى خواست و پرچم امارت بر مسلمانانِ قبیله قُضاعه را بر آن بست و به او سپرد.
این پیرمرد، باز گشت، در حالى که پرچم بر بالاى سرش به اهتزار در آمده بود و تا آن هنگام، ندیده بودم مردى که یک سجده هم نکرده، امیر گروهى از مسلمانان شود.
على بن ابى طالب علیه السلام به همراه دو پسرش، حسن و حسین، از آن مجلس برخاستند و خود را به او رساندند. على علیه السلام سرِ او را گرفت (او را به سوى خود، متوجّه کرد) و فرمود: «من، على بن ابى طالب، پسرعمو و داماد پیامبر خدایم و این دو، پسران من از دختر او هستند. ما مىخواهیم داماد تو شویم. به ما همسر بده».
امرؤ القیس گفت: اى على! مُحَیّاه دختر امرؤ القیس را به عقد تو در آوردم، و اى حسن! سَلمى دختر امرؤ القیس را به عقد تو در آوردم، و اى حسین! رَباب دختر امرؤ القیس را به عقد تو در آوردم.
◀️ رَباب، همان است که حسین علیه السلام در حقّش چنین سروده است:
لَعَمرُکَ إنَّنی لَاحِبُّ دارا
تَحُلُّ بِها سُکَینَةُ وَالرَّبابُ
احِبُّهُما و أبذُلُ بَعدُ مالی
ولَیس لِلائِمی فیها عِتابُ
ولَستُ لَهُم وإن عَتَبوا مُطیعا
حَیاتی أو یُغَیِّبَنِی التُّرابُ
به جانت سوگند، من، سرایى را دوست دارم
که سَکینه و رَباب در آن، جاى دارند.
دوستشان دارم و دارایىام را مىدهم
وسرزنشگرم را یاراى سرزنش نیست.
و هر چند[مرا]سرزنش کنند، مطیع آنان نیستم
در طول زندگىام تا آن گاه که خاک، مرا پنهان کند.
⏪وهِیَ الَّتی أقامَت عَلى قَبرِ الحُسَینِ علیه السلام حَولًا،⏩ ثُمَّ قالَت:
إلَى الحَولِ ثُمَّ اسمُ السَّلامِ عَلَیکُما
ومَن یَبکِ حَولًا کامِلًا فَقَدِ اعتَذَر
او کسى است که یک سال بر مزار حسین علیه السلام، اقامت[و عزادارى]کرد و سپس سرود:
تا یک سال، مىگِریم و سپس، شما دو تن را بدرود مىگویم
و البته هر کس یک سال کامل بگرید، عذر مقبولى[براى رفتن]آورده است.
ظاهرا مقصودش از دو تن، امام حسین علیه السلام و فرزندش عبداللّه[على اصغر]باشند
چون حسین علیه السلام وفات کرد، به خواستگارى رَباب آمدند و پافشارى کردند؛ امّا او گفت: «پدرْشوهر دیگرى جز پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بر نمىگزینم» و دیگر ازدواج نکرد و پس از حسین علیه السلام، یک سال بدون سقف و سایهبان، زندگى کرد تا آن جا که فرسوده شد و از افسردگى، جان داد. او از زیباترین و عاقلترینْ زنان بود.
✅ تاریخ دمشق: ج ۶۹ ص ۱۲۰
#زندگینامه_حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#مقتل
#روایت
..........
.
رفت از کف من دار و ندارم چه کنم؟
از داغ گلم اشک نبارم چه کنم؟
نوشیده ام آب و شیر من جوشیده
از غصه ی طفل شیرخوارم چه کنم؟
بر نیزه سر کوچک او را بستند
این داغ کجای دل گذارم چه کنم؟
پیداست به نیزه ترک لب هایش
از کودک خویش شرمسارم چه کنم؟
از آب نصیبی به گل من نرسید
جز آه چه از جگر برآرم چه کنم ؟
بر نیزه سرش ، تنش کجا افتاده است؟
من مادرم و جان نسپارم چه کنم؟
✅ #محمد_رضا_مسعودی ۱۴۰۳
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#زبانحال
#شب_هفتم
#ماه_رجب
.