روضه (همراه خود نیاور ای شاه، زیورآلات) - حاج محمود کریمی.mp3
16.32M
📌عـــزاداری شــب اوّل محرّم ۱۴۴۴
📃 همراه خود نیاور ای شاه زیورآلات
🎙 #روضه از #حاج_محمود_كريمى
🗓 #شب_اول_محرم ۱۴۰۱
🏷 #حضرت_مسلم (علیهالسلام)
همراه خود نیاور ای شاه، زیورآلات
اینها به خانواده دادند قول سوغات
کوفه میا حسین جان! کوفه وفا ندارد
کوفی بیمروّت، شرم و حیا ندارد
هجدههزار نامه، هجدههزار نیزه
تفریط پشت تفریط، افراط پشت افراط
نامسلمین کوفه با مسلمت چه کردند
خوب است تازه اینجا؛ وای از بلاد شامات
ای وای از زنی که در ازدحام باشد
من رد شدم خلاصه از کوچه با مکافات
با دست بسته وقتی افتادم از بلندی
گفتم: عزیز زهرا، قربان قدّ و بالات
شعر: #گروه_یامظلوم✍
#مسلمیه
.
17 اردیبهشت -صبحانه.mp3
17.97M
🎧صوت کامل برنامه #صبحانه_ایرانی
📺 #شبکه_دو
🎞 #جلسه_پنجم
📅 #هفدهم_اردیبهشت
📋با موضوع «#صفین»
موضوع بحث:
📄 راه تشخیص نفاق
#طباخیان
4_5785337659429750016.mp3
5.9M
#با_حمزه_علیه_السلام
#سخنرانی_کوتاه
#15شوال
◼️ مقام رفیع حضرت حمزه علیهالسلام
🔘 حجتالاسلام #شیخ_حسن_علم_الهدی
.
#حجت_الاسلام_رفیعی
✍ #حضرت_حمزه علیهالسلام، شخصیت مورد افتخار ائمه است. شخصی خدمت پیامبر گرامی اسلام آمد و گفت یا رسولالله! خدا به من فرزندی داده، اسمش را چه بگذارم؟
🔶 پیامبر فرمودند حمزه که محبوبترین اسم نزد من است. پیامبر گاهی میفرمود بهترین برادرانم علی علیهالسلام و بهترین عموهای من حمزه است.
🔹گاهی هم ایشان میفرمود روز قیامت همه پیاده میآیند، اما چند نفر سواره وارد محشر میشوند. یکی خود من هستم، یکی علی علیهالسلام است، یکی حضرت زهرا سلاماللهعلیها و دیگری حمزه است.
🔸 در لسان ائمه و روایات همواره شخصیت حمزه علیهالسلام مورد افتخار و احتجاج بوده است؛ مثلاً، امیرالمؤمنین علیهالسلام بعد از سقیفه فرمودند امروز حمزه و جعفر نیستند و من تنها شدم. در واقع، منظورشان این است که اگر این دو نفر بودند شاید سقیفه اتفاق نمیافتاد.
.
حجت الاسلام و المسلمین دکتر رفیعی.mp3
14.36M
◼️ عزاداری #شهادت_حضرت_حمزه سیدالشهدا علیه السلام - 1444
🔻سخنران: حجت الاسلام و المسلمین #دکتر_رفیعی
📅شنبه14 شوال 1444
16/ اردیبهشت/1402
🕌 مسجد اعظم قم
.
#روضه_حضرت_ام_البنین سلام الله علیها _ حاج #حسن_خلج
◼️◼️◼️◼️
ای مادر،چهار آفتاب ادرکنی ....
*یا ام البنین*
ای مادر چهار آفتاب ادرکنی ....
*ما رو دریاب بی بی*
زهرای سرای بوتراب ادرکنی ....
ما دست به دامان توییم ای بانو...
*درد دارا،گوشه کنار صدای نالشون بلند شد،دلتنگا،گوشه کنار صدای نالشون بلند شد،گداها،گوشه کنار صدای نالشون بلند شد،بی پناها،گوشه کنار صدای نالشون بلند شد،پناهنده ها گوشه کنار اومدن دامن بی بی رو گرفتن، حق داری خوب جایی اومدی، هر سال میومد در خونه ی قمر بنی هاشم،خرج سالشو از عباس می گرفت،میرفت...." اون سالم مثل هر سال،طبق عادت همیشه ، در خونه ی عباس و کوبید،کنیزک اومد درو باز کرد،چی میخوای؟عرض کرد: برو به مولا و آقات بگو گدای هر ساله اومده..." میگه آقا خرج سالمو بده برم... مرد سائل دید کنیز بغضش ترکید،شروع کرد گریه کردن،گفت خانم من جسارتی نکردم شما ناراحت شدید؟! من گدای عباسم ، اومدم خرج سالمو از آقام بگیرم و برم.... کنیزک با همون حالت اشک و ناله و بغض گفت ای مرد دیگه در این خونه رو نزن! چرا؟ چی شده؟آقام از من ناراحته؟؟ آقام گفته منو رد کنی؟کنیزک جواب داد نه" آقای تو خیلی آقاتر از این حرفاس، اما آقای تو رو لب تشنه کنار علقمه .... با مشک پاره .... عمود به سرش زدن .... تیر به چشمش زدن ...." مرد سائل گفت باورم نمیشه این حرفایی که شما میزنی من آقامو هر سال می دیدم ، اون پهلوونی که من دیدم،مگه کسی حریفش میشد،عمود به سرش بزنه؟!! گفت آخه ای مرد تو خبر نداری،اول دست چپ و راستش و قطع کردن ..... "دست خالی نریا،هر کی کربلا میخواد دامن عباس و بگیره ...."
یاابوالفضل،ابوالفضل،ابوالفضل الدخیل...
اون گداها و سائلی که میومد در خونت،گدای خوبی نبود،خرج سالشو میخواست از شما، آقاجان ما خرج نسل مونو از تو میخوایم ،آقا نکنه تو نسل ما یکی باشه،حسینی نباشه... یا ابوفاضل...... تو نسل ما همه دیوانه های حسین باشن،اسم عباس میاد بیچاره بشن، یا ابوالفضل.....سائل سرشو انداخت پایین آرام آرام از خونه ی قمر بنی هاشم فاصله گرفت و دور شد اما با خودش زمزمه داره ، حالا چی کار کنم؟جواب زن و بچه ام رو چی بدم؟ زن و بچه م امیدوار بودن بیام پیش تو در خونه تو دست پر برگردم، حالا برم چی بگم؟چی جواب بدم؟ از اون طرف کنیز درو بست رفت داخل منزل خانم ام البنین پرسید کنیزک کی بود در میزد؟عرض کرد بی بی جان (می خواست بی بی رو ناراحت نکنه) کسی نبود ،رفت،فرمود وقتی سوال میکنم جواب منو بده" خانم یه سائلی بود برا گدایی اومده بود" فرمود سائل که آنقدر معطلی نداره؟چی میگفت؟تو چی گفتی؟ دیگه مجبور شد عرض کنه بی بی جان این سائل میگفت من هر سال میومدم،خرج سالمو میگرفتم از آقا قمر بنی هاشم، منم مجبور شدم بگم دیگه عباسی نیست ...." اونم رفت. یه وقت دیدم سراسیمه ام البنین چادر به سر کرد تو کوچه دوید،دنبال مرد سائل آقا.. آقا.. آقا.. بایست،برگشت دید خانم ام البنین ، چه فرمایشی دارید؟فرمود عباس مرده،مادرش که نمرده؟!! تا من هستم هر سال بیا سهمتو از من بگیر ، برادرا دست بندازیم گوشه ی چادر ام البنین رو بگیریم،مادره،مادری می کنه ،امروز گدایی کن بگو بی بی جان شما یه نگاه کن، منم یکم مثل شما امام شناس بشم، منم بفهمم حسین یعنی چی؟برا اینکه شما بودی وقتی خبر آوردن ام البنین عون و کشتن،گفتی از حسین چه خبر ، جعفر رو کشتن،از حسین چه خبر، عباس رو کشتن،گفت میگم از حسین چه خبر؟؟؟*
ای مادر چهار آفتاب ادرکنی ...
زهرای سرای بوتراب ادرکنی ...
ما دست به دامان توییم ای بانو
یا فاطمه ی بنی کلاب ادرکنی ...
*روزها میومد کنار قبرستان بقیع، چهار تا صورت قبر می کشید زیر لب زمزمه ای داشت،خیلی معطلتون نکنم، دلاتون آماده س، ان شاالله بریم بقیع کنار قبر ام البنین اونجا برات بگم با ریشه کن شدن وهابیت .... زمزمه میکرد، چی کار کردی پسرم؟!!*
باور نمی کنم که زمین خورده ای پسر 2
تشنه کنار مشک تهی مرده ای پسر...
*پسرم ، پسرم....
عباس و خلف وعده ،نه باور نمیکنم، مگه میشه پسرم قول آب بده، بره و دیگه بر نگرده ......*
حسین .....
#حاج_حسن_خلج
#روضه_حضرت_ام_البنین_علیهم_السلام
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#حضرت_ام_البنین
#کنیز
.
.
💠 #حکایات
در زمان علامه شیخ جعفر كاشف الغطاء، از علمای بزرگ نجف اشرف، قحطی عجیبی آمد و مردم محتاج باران شدند؛ اما هرچه دعا کردند، اثری نداشت. تا اینکه به حضور شیخ آمده و از او خواستند دعا كند. شیخ جعفر در حرم امیر مؤمنان-علیه السلام- دست به دعا برداشت و عرض نمود: ای مولای من! مردم محتاج باران می باشند؛ با این همه نماز و دعا، مردم اثری ندیده اند. از خداوند بخواهید عنایتی بفرماید.
در عالم رؤیا، شیخ به محضر حضرت مشرف شد و امام-علیه السلام- فرمود: شیخ جعفر! مردی قهوه چی در بین راه كوفه و نجف است. بگو او در مراسم دعا شركت كند. شیخ بیدار شد و از اینکه از بین این همه عالم و عارف در حوزه علمیه نجف ، امام-علیه السلام- یک قهوه چی را انتخاب کرد، شگفت زده شد .
طبق فرمایش امیر مؤمنان-علیه السلام- در بین راه كوفه و نجف ، مرد قهوه چی را پیدا نمود. شب را در قهوه خانه گذراند. شیخ دید این مرد، فردی عادی است و نماز معمولی می خواند؛ نه دائم الذكر است و نه اعمال ویژه ای انجام می دهد. مثل مردم عادی هم دعا می كند. به همین جهت، از مقام معنوی او با آن زندگی معمولی متحیر شد . نزد قهوه چی آمد و گفت: ای مرد! تو چه ارزشی پیش خداوند داری که مولایمان امیر مؤمنان تو را وسیله استجابت دعا قرار داده است؟ علت جایگاه بلندت را بگو. چگونه به چنين مقامي دست يافته اي؟
قهوه چی گفت: در دوران جوانی شاگرد قهوه خانه بودم. مادرم گفت: آرزو دارم تو را داماد كنم. پولی جمع كردم و به مادرم دادم. او دختری برایم خواستگاری كرد. مقدمات عروسی من مهیا شد؛ اما شب زفاف، عروس را خیلی مضطرب و متوحش یافتم. گفتم: چرا ناراحت و مضطرب هستی؟ گفت: واقعیت این است که سرمایه عفت را از دست داده ام و این راز را هیچ كس جز خدا نمی داند. حال خود دانی!
از این آزمون به خداوند عالم پناه برده و استمداد طلبیدم و گفتم: خداوندا! الآن بهترین وقت است كه برای رضای تو رازداری کرده و از افشای این موضوع صرف نظر كنم و آبروی این زن مسلمان را حفظ کنم . هیچ نگفتم و به همسرم قول دادم كه چنانكه تا به حال كسی ندانسته، از حالا به بعد هم كسی نخواهد دانست.
سال ها از آن آزمون سخت می گذرد و تا به حال با آن زن زندگی می كنم. احدی جز خدا ماجرا را نمی داند تا اینکه الآن شما اصرار کردید و من امر شما را اطاعت کردم .
علامه شیخ جعفر كاشف الغطاء با تحسین رازداری وی، گفت: ای مرد! به خدا در آزمون مهمی برنده شده و عمل بزرگی را تسلیم خدا كرده ای! حالا بیا دعا كن! قهوه چی به میان جمعیت آمد و دست به آسمان بلند كرد و گفت: خدایا! مردم محتاج رحمت تو هستند. علی-علیه السلام- پیغام داده که من دعا كنم. از پیشگاه تو برای خود و مردم طلب عفو می كنم. باران رحمت خویش را نازل فرما! دست های مردم بلند بود كه ابرها در آسمان ظاهر گردید و باران رحمت الهی آغاز شد .(۱)
.
8303299059066.mp3
17M
#شور
#زائر_کربلا
با تو آتیشم خوبه
زائرت میشم خوبه
کربلا جاییه که کوچه گَردیشم خوبه
مست عطر یاس بودم
کوهی از احساس بودم
اربعینو اطرافِ شارعُ العباس بودم
روبروی پرچم یادمه شارِعُ المُخَیَم یادمه
کربلا میخواستم از حسین اولِ محرم یادمه
اشک زائرارو یادمه آره اون شبارو یادمه
کوچه های پر رفت و آمدِ شهر کربلارو یادمه
حسین آقا همه میرن تو میمونی برام
مگه هوای مارو کم داشتی
مگه به خوبی تو شک داریم
با همه ی سینه زنای تو
خاطره های مشترک داریم
حسین آقا همه میرن تو میمونی برام
****
آبروداری کردی اشکمو جاری کردی
تو همونی که یک عمر واسم هرکاری کردی
پدرم روت حساسه خوبیاتو میشناسه
نون و آبِ رو سفرش از مُضیفُ العباسه
دل شکسته بودم یادته زار و خسته بودم یادته
بچگیم که زنجیر میزدم پشت دسته بودم یادته
سفره دار عالم یا حسین روزی حلالم یا حسین
از نگاه لطفت میرسه رزق ماه و سالم یا حسین
فکر و خیال نون شب حتی
فکر تو رو ازم نمیگیره
چقدر خوش سعادته آقا
کسی که واسه ی تو میمیره
حسین آقا همه میرن تو میمونی برام
.................
هر کسی حال و روزتو بدونه گریه میکنه
مرد همونه که برات زنونه گریه میکنه
هر دفعه که دلم برات میگیره حسین
پا میشم و نگاه به این لباس میکنم
یه سال و نیمه واسه ی لب خشک تو
خواب میبینم به شمر التماس میکنم
(بگو چکار کنم تا تو را خلاص کنم
به شمر بزنم یا که التماس کنم
بگو چکار کنم تا
****
هیچکسی اندازه ی من باهات خاطره نداشت
هیچکی به اندازه ی تو برام دلهره نداشت
طاقت کهنه خنجر و رگ حنجره نداشت
صدام میزدی ولی صدات جوهره نداشت
به جای مادر روضه برات خوندم و
لالایی واسه بچه هات خوندم
.
👈 خاطرات عجیب از سوگواری هندوها
✔️ به روایت استاد #علی_ابوالحسنی_منذر🔻
○ عزاداران هندی در آتش و پایی که نمیسوخت!
▪️شب پنجم محرم 1409، در شهر لکهنو، شخصاً شاهد انجام مراسم عزاداری «آگ پَرماتم» (یعنی عزاداری داخل شدن در آتش) بودم. مراسم مزبور از این قرار است:
▪️قبلاً گودالی تقریبا به عمق 20 سانتی متر، عرض 1 متر و طول 3 متر کنده و از عصر روز چهارم محرم در آن هیزم خوش سوخت (هیزم جنگلی) می ریزند و آتش می زنند تا خوب بسوزد و مشتعل شود. پس از نماز مغرب و عشا، عده ای غسل کرده وبه سینه زنی می پردازند و با فریاد «یا حسین، یا حسین» ، با گامهایی آرام و آهسته، پای برهنه داخل گودال آتش می شوند، و این در حالی است که هیزمهای مشتعل در گودال، همگی کاملاً سرخ شده و به صورت گُل آتش در آمده است و افزون بر آن، چندتن نیز اطراف گودال نشسته و آتش را باد می زنند تا به هنگام ورود عزادران در آن، خاکستری روی گُلهای آتش ننشسته باشد!
▪️در میان عزادارانی که - به عنوان عزای سالار شهیدان و همدردی با اهل بیت داغدار وی(علیهما السلام) - داخل گودال آتش می شوند، افراد گوناگون با سنین مختلف، از کودکان 7- 8 ساله گرفته تا پیر مردان 60-70 ساله به چشم می خورند. جالب آن است که عزادران مزبور با پای کاملاً برهنه و بدون کفش و جوراب، وارد آتش می شوند و طول تقریباً سه متر را آرام آرام بر روی گُلهای بسیار داغ آتش می پیمایند ولی آتش هیچگونه صدمهای به پایشان نمی زند!
📚 منبع: کتاب مهاتما گاندی؛ همدلی با اسلام، همراهی با مسلمین اثر استاد ابوالحسنی منذر (ره)، ص 522.
.
4_453035005807952563.mp3
5.52M
💥 اختصاصی | بعد از حدود نیم قرن
🎧 روضه جانسوز حضرت حمزه (ع) از زبان آیت الله شیخ قاسم اسلامی (ره) .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
#روضه_امام_صادق_علیه_السلام #مناجات_امام_زمان_علیه_السلام 🔸با غصه های آل عبا گریه میکنی یابن ال
.
#شهادت_امام_صادق #امام_صادق
🔸🔶《السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الوَصِيُّ النَّاطِقُ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الفَاتِقُ الرَّاتِقُ، الَسَّلامُ عَلَیْکَ یَا جَعفَرَ بنِ مُحَمَّدِِ الصَّادِقِ(ع) وَ رَحْمَهُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ》🔶🔸
✅حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند :
📋《ثَلاثَةٌ لا یَستَخِفُّ بِحَقِّهِم إِلَاّ مُنَافِقٌ :
ذُو شَیْبَةٍ فِی الإِسلامِ،
وَ إِمَامٌ مُقسِطٌ،
وَ مُعَلِّمُ الخَیرِ》
♦️سه کسانند که جز منافق درحقّ آنان بى حرمتى نکند :
ریش سفید مسلمان،
امام و پیشوای دادگر،
معلّم خیرات.(۱)
🏴امام صادق(ع) مصداق هر سه مورد فرمایش حضرت رسول ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) بود.
1⃣ذُو شَیبَةِِ فِی الإِسلَامِ :
یکی از القاب امام صادق(ع) [شیخ الائمه] است. زیرا در بین ائمه اطهار(علیهم السلام)، ایشان بیشترین سن یعنی (۶۵ سال) را دارا بودند.
⁉️اما در حق ایشان چه کردند؟!!
محمد بن ربیع می گوید :
از طرف منصور دوانقی مامور شدم که شبانه وارد خانه جعفر بن محمد(ع) شوم و او را با همان حالت نزد منصور ببرم.
📋《فَأَخْرَجْتُهُ حَافِيَاً حَاسِرَاً فِي قَمِيصِهِ وَ مِنْدِيلِهِ وَ كَانَ قَدْ جَاوَزَ السَّبْعِينَ》
♦️من ایشان را همان طور، سر و پاى برهنه با همان پیراهن و قطیفه اى که داشت ایشان را از خانه خارج کردم.
در حالی که گویی سن او از هفتاد سال تجاوز می کرد.(۲)
2⃣إِمَامٌ مُقسِطٌ :
ابن خلکان درباره امام صادق(ع) مینویسد :
📋《هُوَ اَحَدُ اْلاَئِمَّةِ اْلاِثْنَیْ عَشَرَ عَلَی مَذْهَبِ اْلاِمامِیَّةِ وَ کَانَ مِن سَادَاتِ اَهلِ البَیتِ(ع) وَ لَقَبُهُ الصَّادِقَ لِصِدقِ مَقَالَتِهِ وَ فَضلِهِ اَشهَرُ مِن اَن یُذکَرَ》
♦️او یکی از امامان دوازده گانه امامیه و از بزرگان اهل بیت رسول خدا(ع) بود. به جهت صدق در گفتارش به لقب صادق شهرت یافت و فضل او مشهورتر از آن است که نیازمند به توضیح داشته باشد.(۳)
⁉️اما در حق ایشان چه کردند؟!!
مفضل بن عمر نقل می کند :
منصور دوانیقى شخصى را نزد حسن بن زید، فرماندار خود در مکه و مدینه فرستاد و گفت :
📋《أَنْ أَحْرِقْ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) دَارَهُ!》
♦️خانه جعفر بن محمد(ع) را آتش بزند.
📋《فَأَلْقَى النَّارَ فِی دَارِ أَبِی عَبْدِاللَّهِ فَأَخَذَتِ النَّارُ فِی الْبَابِ وَ الدِّهْلِیزِ》
♦️پس خانه امام(ع) را آتش زدند و آتش بر در خانه و اطاق ها رسید و آنها را سوزاند.(۴)
3⃣مُعَلِّمُ الخَیرِ :
جایگاه علم آموزی و آموزگاری به قدری والاست که حضرت رسول اکرم(ص) هدف بعثت خود را معلمی دانسته اند.
ایشان فرمودند :
📋《إِنَّما بُعِثتُ مُعَلِّماً》
♦️من معلم برانگیخته شدم.(۵)
در میان امامان شیعه، چه در اصول دین و چه در فروع دین، بیشترین روایت از امام صادق(ع) نقل شده است.
به جرات می توان گفت که؛ نزدیک به پنجاه درصد از احادیث موجود از حضرت صادق(ع) است.
امام صادق(ع) در طی این ۳۴ سال امامت خویش (از سال ۱۱۴ ق تا سال ۱۴۸ ق) هزاران حدیث و روایت از ایشان منقول است، که مرحوم علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار بالغ بر نوزده هزار روایت را فقط از ایشان نقل کرده است.
شیخ مفید در کتاب الارشاد شمار راویان امام صادق(ع) را چهار هزار نفر نام می بَرد.(۶)
حسن بن علی وَشّاء می گوید :
نهصد نفر را در مسجد کوفه دیدم که از امام صادق(ع) حدیث نقل می کردند.(۷)
⁉️اما در حق ایشان چه کردند؟!!
شیخ صدوق تصریح می کند که؛
📋《وَ الصَّادِقُ(عليهالسلام) سَمَّهُ المَنصُورُ فَقَتَلَهُ》
♦️منصور دوانقی، امام صادق(ع) را مسموم و ایشان را به شهادت رساند.(۸)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📝شعر :
آسمان است و زمین دور سرش می گردد
آفتاب است و قمر خاک درش می گردد
این قد و قامت افتاده درخت طوباست
این محاسن به خدا آبروی دین خداست
این حرم خانه ی زهراست خجالت بکشید
این حسینیه ی دنیاست خجالت بکشید
شعله پشت حرم فاطمه زاده نبرید
پسر فاطمه را پای پیاده نبرید
میبریدش، ببرید از وسط مردم نه
هر چه خواهید بیارید ولی هیزم نه
آی مردم بگذارید عبا بردارد
پیرمرد است و خمیده ست عصا بردارد
از مسیری ببریدش که تماشا نشود
چشمی از این در و همسایه به او وانشود
اصلاً این مرد مگر پای دویدن دارد؟
پیرمردی که خمیده ست کشیدن دارد؟
بگذارید لبش یاد پیمبر بکند
وسط شعله کمی مادر مادر بکند
شعله ی تازه به چشمان غمینش نزنید
آسمان است و در این کوچه زمینش نزنید
👤لطیفیان
📚منابع :
۱)تنبیه الخواطر ورّام مالکی، ج۲، ص۲۱۲
۲)مُهج الدعوات ابن طاووس، ص۱۹۳
۳)وفیات الاعیان ابن خلکان، ج۱، ص۳۲۷
۴)الکافی شیخ کلینی، ج۱، ص۴۷۳
۵)کنز العمّال متّقی هندی، ح۲۸۸۷۳
۶)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۲۵۴
۷)رجال نجاشی، ص۳۹
۸)اعتقادات الامامیة شیخ صدوق، ص۹۸
#روضه_امام_صادق
.
.
#امام_صادق
#حضرت_زهرا
🔸🔶《اَلسَّلامُ عَلَیک یا جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ(علیه السلام)》🔶🔸
✅محمد بن ربیع از پدرش ربیع، که وزیر دربار منصور دوانقی بود، نقل می کند که؛
شبی منصور به من گفت :
📋《أَنْتَ صِرِ السَّاعَةَ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ(ع) فَأْتِنِي بِهِ عَلَى الْحَالِ الَّذِي تَجِدُهُ عَلَيْهِ لَا تُغَيِّرْ شَيْئاً مِمَّا عَلَيْهِ》
♦️هم اکنون پیش جعفر بن محمّد(ع) برو و او را در هر حالتى که بود، بدون اینکه بگذارى وضع خود را تغییر دهد، نزد من بیاور.
محمّد می گوید :
پدرم مرا خواست که از همه فرزندانش سختگیرتر و بى رحمتر بودم، و گفت :
برو پیش جعفر بن محمّد(ع) و بدون اینکه درب منزل او را بکوبی، از دیوار او بالا برو که لباس خود را تغییر ندهد، ناگهان بر او وارد شو و به همان حالتى که هست، او را نزد ما بیاور.
من وقتى رفتم، که چیزى از شب باقى نمانده بود، نردبان گذاشتم و از دیوار وارد خانه ایشان شدم، وقتى وارد اطاقش شدم، او مشغول نماز بود و پیراهنى بر تن داشت و حوله اى بر کمر بسته بود.
نمازش را که سلام داد، عرض کردم :
بفرمائید! امیرالمؤمنین شما را می خواهد!
ایشان فرمود :
📋《دَعْنِي أَدْعُو وَ أَلْبَسُ ثِيَابِي》
♦️بگذار لباسهایم را بپوشم.
گفتم: به من اجازه نداده اند!
فرمود :
📋《فَأَدْخُلُ الْمُغْتَسَلَ فَأَطَّهَّرُ》
♦️اجازه بده بروم غسل کنم و خود را تمیز نمایم.
گفتم : غیر ممکن است وقت خود را نگیرید من نمی گذارم این وضع را کوچک ترین تغییرى بدهید.
📋《فَأَخْرَجْتُهُ حَافِياً حَاسِراً فِي قَمِيصِهِ وَ مِنْدِيلِهِ وَ كَانَ قَدْ جَاوَزَ السَّبْعِينَفَلَمَّا مَضَى بَعْضُ الطَّرِيقِ ضَعُفَ الشَّيْخُ فَرَحِمْتُهُ فَقُلْتُ لَهُ ارْكَبْ فَرَكِبَ بَغْلَ شَاكِرِيٍ كَانَ مَعَنَا ثُمَّ صِرْنَا إِلَى الرَّبِيعِ》
♦️من ایشان را همان طور، سر و پاى برهنه با همان پیراهن و قطیفه اى که داشت ایشان را از خانه خارج کردم.
در حالی که سن او از هفتاد سال تجاوز می کرد.
مقدارى که پیاده رفت از راه رفتن باز ماند و سخت خسته شد، دلم به حال آن ایشان سوخت و عرض کردم سوار شو!
سوار قاطر یکى از همراهان من شد، تا اینکه نزد پدرم ربیع رسیدیم.
امام صادق(ع) داخل ایوان که رسید ایستاد و لبهایش، به دعائى که من نمی شنیدم، حرکت می کرد.
سپس او را وارد کردم و او مقابل منصور ایستاد.
منصور گفت :
جعفر! تو دست از حسد و ستمگرى خود و آشوب بر علیه بنى عباس بر نمی دارى؟
خداوند پیوسته تو را گرفتار شدت حسد و رنج می کند ولى به آروزى خود نخواهى رسید.
امام صادق(ع) فرمود :
به خدا سوگند از آنچه تو می گوئى من بى خبرم و چنین کارى نکرده ام!
منصور ساعتى سر به زیر انداخت و روى نمدى در طرف چپش بالشى قرار داشت، نشست و زیر آن نمد، شمشیرى دو سر پنهان کرده بود که نمایان گشت.
سپس منصور روى به امام صادق(ع) نموده و گفت :
اشتباه می کنى و خلاف می گوئى!
سپس پشتى را کنار زده و از پشت آن کیفى که محتوى نامه هائى بود خدمت امام(ع) انداخت و گفت :
این نامه هاى توست که براى خراسانیان نوشته ای و آنها را دعوت به بیعت با خویشتن کرده اى تا بیعت مرا بشکنند!
امام(ع) فرمود : به خدا قسم! من چنین کارى نکرده ام و این کار را صحیح نمی دانم!
منصور مجدد سر را به مدت کوتاهی به زیر انداخت.
📋《وَ ضَرَبَ يَدَهُ إِلَى السَّيْفِ فَسَلَّ مِنْهُ مِقْدَارَ شِبْرٍ وَ أَخَذَ بِمَقْبِضِهِ فَقُلْتُ إِنَّا لِلَّهِ ذَهَبَ وَ اللهِ الرَّجُلُ ثُمَّ رَدَّ السَّيْفَ》
♦️سپس دست به دسته شمشیر گرفته و مقدار یک وجب آن را خارج کرد!
با خود گفتم : الان این مرد را می کشد و آیه استرجاع خواندم، اما متوجه شدم که منصور، شمشیر را به جاى اول برگردانید و سپس گفت :
جعفر! حیا نمی کنى از پیرى و نسبتى که با پیامبر(ص) دارى از دروغ گفتن و اختلاف بین مسلمانان می خواهى خون ریزى شود و آشوب به پا کنى؟!
امام(ص) فرمود :
نه به خدا! آنچه را که می گوئى، من آن را انجام نداده ام! اینها نامه هاى من نیست و نه خط و نه مهر من بر روى آن است!
در این هنگام؛ منصور به شمشیر را بیشتر از قبل از غلاف خارج نمود.
این بار با خود گفتم که او جعفر بن محمد را کشت.
در کمال حیرت دیدم او مجدد شمیشیر را به غلاف برگرداند و عقب نشست.
و باز بعد از مدتی کوتاه، دیدم مجدد امام صادق(ع) را سرزنش می کرد و امام(ع) نیز عذر خواهى می نمود.
📋《ثُمَّ انْتَضَى السَّيْفَ إِلَّا شَيْئاً يَسِيراً مِنْهُ》
♦️در این هنگام، منصور شمشیر را کشید و فقط مختصرى از آن در غلاف باقی ماند و من با خود گفتم، رفت که او را بکشد.
و باز شمشیر را در غلاف نمود.
پس از مدتی سر را به زیر انداخت و آنگاه سر را برداشته و گفت :
خیال میکنم تو راست میگوئى!
سپس به من گفت :
ربیع! جامه دان را بیاور!
جامه دان را آوردم.
گفت : دست در آن کن و محاسن ایشان را معطر کن!
#روضه_امام_صادق
👇
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #امام_صادق #حضرت_زهرا 🔸🔶《اَلسَّلامُ عَلَیک یا جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ(علیه السلام)》🔶🔸
.
من دست در داخل آن نمودم و محاسن امام(ع) که سفید بود عطر آگین نمودم بطورى که سیاه شد.
سپس به من گفت : ایشان را سوار بر یکى از بهترین مرکب هاى سوارى خودم کن و ده هزار درهم به او بده و تا منزلش با احترام از او مشایعت کن!
ربیع می گوید : به واسطه این تغییر حالتى که منصور نسبت به امام(ع) دیدم، همواره جای تعجب بود و کنجکاو بودم که دلیلش را بدانم.
روزی تصمیم گرفتم علت آن را بدانم!
همین که منصور را تنها و مسرور دیدم گفتم :
یا امیرالمؤمنین! چیز عجیبى از شما مشاهده کردم!
گفت : چه چیز؟
گفتم : آن روز چنان بر جعفر(ع) خشم گرفتى که پیشتر، هیچ کس را این گونه خشم نگرفته بودى!
ولی سپس منصرف شدی و دلیل کار چه بود؟
منصور گفت :
ربیع! نباید این مطلب را آشکار نمود بهتر است پوشیده باشد!
میل ندارم فرزندان فاطمه(س) متوجه شوند و بر ما فخر فروشند و ما را ناچیز انگارند!
سپس گفت : ربیع! آن شب خیلى مایل بودم که جعفر بن محمّد(ع) را بکشم و تصمیم داشتم که سخن او را نشنوم و عذر و پوزش او را نپذیرم، با اینکه من در زمان بنى امیه او و پدرانش را شناخته بودم که اهل آشوب نیستند!
📋《فَلَمَّا هَمَمْتُ بِهِ فِي الْمَرَّةِ الْأُولَى تَمَثَّلَ لِي رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَإِذَا هُوَ حَائِلٌ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ بَاسِطٌ كَفَّيْهِ حَاسِرٌ عَنْ ذِرَاعَيْهِ قَدْ عَبَسَ وَ قَطَّبَ فِي وَجْهِي عَنْهُ ثُمَّ هَمَمْتُ بِهِ فِي الْمَرَّةِ الثَّانِيَةِ وَ انْتَضَيْتُ مِنَ السَّيْفِ أَكْثَرَ مِمَّا انْتَضَيْتُ مِنْهُ فِي الْمَرَّةِ الْأُولَى فَإِذَا أَنَا بِرَسُولِ اللَّهِ(ص) قَدْ قَرُبَ مِنِّي وَ دَنَا شَدِيداً وَ هَمَّ لِي أَنْ لَوْ فَعَلْتُ لَفَعَلَ فَأَمْسَكْتُ ثُمَّ تَجَاسَرْتُ وَ قُلْتُ هَذَا بَعْضُ أَفْعَالِ الرَّئِيِّ ثُمَّ انْتَضَيْتُ السَّيْفَ فِي الثَّالِثَةِ فَتَمَثَّلَ لِي رَسُولُ اللَّهِ(ص) بَاسِطَ ذِرَاعَيْهِ قَدْ تَشَمَّرَ وَ احْمَرَّ وَ عَبَسَ وَ قَطَّبَ حَتَّى كَادَ أَنْ يَضَعَ يَدَهُ عَلَيَّ فَخِفْتُ وَ اللَّهِ لَوْ فَعَلْتُ لَفَعَلَ》
♦️همین که در مرتبه اول تصمیم کشتنش را گرفتم پیامبر اکرم(ص) را دیدم بین من و او فاصله شد و دستهاى خود را گشود و تا آرنج بالا زده، و نسبت به من بسیار ناراحت و خشمگین است.
در مرتبه دوم که شمشیر را بیشتر کشیدم دیدم پیامبر اکرم(ص) خیلى به من نزدیک شد و تصمیم داشت اگر من گزندى به او برسانم کار مرا بسازد، باز جرات کردم و با خود گفتم این کار جن هاست.
در مرتبه سوم که شمشیر را خارج کردم پیامبر اکرم(ص) به من نزدیک شد و پنجه هاى خود را گشود و دامن به کمر زده و چشمانش قرمز شده بود و کمال خشم از صورتش آشکارا بود نزدیک بود، مرا در پنجه هاى خود بفشارد.
به خدا ترسیدم اگر او را بیازارم، پیامبر(ص) مرا کیفر کند!
پس از این کار منصرف شدم.
محمّد بن ربیع می گوید :
پدرم این جریان را پس از مرگ منصور برایم نقل کرد.(۱)
ابن عنبه می نویسد :
📋《قَصَدَهُ المَنصُورُ الدَوَانِیقِی بِالقَتلِ مِرَارَاً فَعَصَمَهُ اللهُ مِنهُ》
♦️منصور دوانقی بارها قصد کشتن امام صادق(ع) را داشت، ولی خداوند ایشان را از گزند منصور حفظ کرد.(۲)
مفضل بن عمر می گوید :
منصور دوانیقى شخصى را فرستاد پیش حسن بن زید فرماندار خود در مکه و مدینه و گفت :
📋《أَنْ أَحْرِقْ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) دَارَهُ!
فَأَلْقَى النَّارَ فِی دَارِ أَبِی عَبْدِاللَّهِ فَأَخَذَتِ النَّارُ فِی الْبَابِ وَ الدِّهْلِیزِ فَخَرَجَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ(ع) یَتَخَطَّى النَّارَ وَ یَمْشِی فِیهَا وَ یَقُولُ أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ الثَّرَى أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللهِ》
♦️خانه جعفر(ع) را آتش بزند.
پس خانه امام(ع) را آتش زدند و آتش بر در خانه و اطاق ها رسید.
امام صادق(ع) پاى بر روى آتش گذاشت و از روى آتش می رفت و می گفت :
من پسر ریشه هاى زمین هستم، من پسر ابراهیم خلیل الله هستم.(۳)
شیخ صدوق تصریح می کند که؛
سرانجام امام صادق(ع) به دستور منصور و بر اثر مسمومیت شهید شد و در بقیع دفن شد.(۴)
🏴در تاریخ حیات امام صادق(ع) از حادثه ای نام برده شد، که دلها را روانه جدّه مظلومه ایشان، حضرت فاطمه زهرا(س) می کند.
آن هم آتش زدن خانه حضرت(ص)!
ابن شهرآشوب می نویسد :
📋《فَهَجَمُوا عَلَیهِ وَ أَحرَقُوا بَابَه وَاستَخرَجُوهُ مِنهُ کَرهَاً وَ ضَغَطُوُا سَیِّدَةَ النِسَاءِ بِالبِابِ حَتَّى أَسقَطَت مُحسِنَاً》
♦️پس به خانه امام علی(ع) هجوم بردند و درب خانه اش را سوزانیدند، در حالی که به اجبار او را از خانه بیرون کشیدند و سرور زنان فاطمه(س) را در کنار در زدند تا این که محسن(ع) را سقط کرد.(۵)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📚منابع :
۱)مُهج الدعوات ابن طاووس، ص۱۹۳
۲)عمدة الطالب ابن عنبه، ص۲۳۸
۳)الکافی کلینی، ج۱، ص۴۷۳
۴)اعتقادات الامامیة شیخ صدوق، ص۹۸
۵)مناقب ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۷۵
.
.
#حکایات و پنج داستان #امام_جعفر_صادق_علیه_السلام :👇
1⃣به او نگو این کیسه را من دادهام!
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
👤ابوجعفر خثعمى می گوید :
📋«أَعْطَانِي اَلصَّادِقُ(عَلَيْهِ السَّلاَمُ) صُرَّةً فَقَالَ لِي اِدْفَعْهَا إِلَى رَجُلٍ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ وَ لاَ تُعْلِمْهُ أَنِّي أَعْطَيْتُكَ شَيْئاً»
♦️امام صادق(عليهالسلام) كيسه زرى به من دادند و فرمودند :
اين كيسه را بده به فلانى از بنى هاشم و به او نگو من دادهام.
ابوجعفر خثعمى می گوید :
کیسه را بردم به او دادم و او گفت :
📋«جَزَاهُ اَللَّهُ خَيْراً مَا يَزَالُ كُلَّحِينٍ يَبْعَثُ بِهَا فَنَعِيشُ بِهِ إِلَى قَابِلٍ وَ لَكِنِّي لاَ يَصِلُنِي جَعْفَرٌ بِدِرْهَمٍ فِي كَثْرَةِ مَالِهِ»
♦️خدا به كسى كه داده خير بدهد.
هر سال آنقدر به من میدهد كه تا سال ديگر ما را كافى است
ولى جعفر بن محمد(ع) با آنكه دارد يک درهمی هم به ما نمیدهد!(۱)
📚منبع :
۱)بحارالأنوار مجلسی، ج۴۷، ص۲۳
............
2⃣انزجار #امام_جعفر_صادق_علیه_السلام از دوست بد زبانش!
✅نقل است که؛
📋«كَانَ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ صَدِيقٌ لاَ يَكَادُ يُفَارِقُهُ إِذَا ذَهَبَ مَكَانَاً فَبَيْنَمَا هُوَ يَمْشِي مَعَهُ فِي اَلْحَذَّاءِينَ»
♦️امام صادق(ع) دوستى داشتند كه هميشه ملازم ایشان بودند و امام صادق(ع) نيز او را دوست مى داشت و هر جا حضرت(ع) مى رفت، او نيز همراه ایشان بود.
در یکی از روزها که همچنان آن شخص همراه امام صادق(ع) بود، مشغول حركت از محلی بودند که اتفاقا غلام آن شخص نيز همراه آنان بود و پشت سر آنان حرکت می کرد.
ناگهان غلام به دلیلی از آنها عقب افتاد. اين شخص غلامش را صدا كرد، از غلام جواب نشنيد.
بار دوم و سوم نيز غلام را صدا كرد، باز هم جواب نيامد.
مرد عصبانى شد و برای بار چهارم به غلام گفت :
📋«يَا اِبْنَ اَلْفَاعِلَةِ! أَيْنَ كُنْتَ؟»
♦️اى ولد الزنا! کجا ماندی؟
تا اين جمله از دهان آن مرد بيرون آمد، #امام_صادق(ع) با شنيدن آن حرف ايستاد.
📋«فَرَفَعَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ(ع) يَدَهُ فَصَكَّ بِهَا جَبْهَةَ نَفْسِهِ ثُمَّ قَالَ : سُبْحَانَ اَللَّهِ! تَقْذِفُ أُمَّهُ قَدْ كُنْتُ أَرَى أَنَّ لَكَ وَرَعاً فَإِذَا لَيْسَ لَكَ وَرَعٌ»
♦️سپس دست مبارک رو بالا برد و بر پیشانی خود زد و سپس فرمود :
سبحان الله! به مادرش تهمت زنا می دهی، در حالی که گمان می کردم تو دارای ورع و تقوا هستی که با این اوصاف تو اهل ورع و تقوا نبودی!
آن مرد متوجه شد كه امام(ع) از کار او ناراحت شده است، لذا گفت :
📋«جُعِلْتُ فِدَاكَ! إِنَّ أُمَّهُ سِنْدِيَّةٌ مُشْرِكَةٌ»
♦️فدایت گردم! مادر این غلام کنیز سِندی[اهالی هندوستان] و مشرک است.[پدر و مادر معلومى ندارد.]
امام صادق(ع) خطاب به او فرمود :
📋«أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ لِكُلِّ أُمَّةٍ نِكَاحاً؟»
♦️آيا نمى دانى كه هر امّتى نكاحى دارد؟
سپس فرمود :
📋«تَنَحَّ عَنِّي»
از من دور شو و دیگر با من نگرد!
راوی می گوید :
📋«فَمَا رَأَيْتُهُ يَمْشِي مَعَهُ حَتَّى فَرَّقَ اَلْمَوْتُ بَيْنَهُمَا»
♦️دیگر او را به همراه امام صادق(ع) ندیدم و تا زمان مرگ بین آنها جدایی افتاد.(۱)
📚منبع :
۱)الکافی شیخ کلینی، ج۲، ص۳۲۴
.
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #حکایات و پنج داستان #امام_جعفر_صادق_علیه_السلام :👇 1⃣به او نگو این کیسه را من دادهام! #امام_ج
.
3⃣خوک و خنزیر در حال طواف!
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
👤ابى بصير میگوید :
با جعفر بن محمد(علیهماالسلام) در حال طواف بودم که به ایشان گفتم :
📋«جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ(ص)!
يَغْفِرُ اَللَّهُ لِهَذَا اَلْخَلْقِ؟»
♦️فدايت شوم! يابن رسول اللّه(ص)! آيا خدا اين خلق را میآمرزد؟
ایشان فرمودند :
📋«يَا أَبَا بَصِيرٍ! إِنَّ أَكْثَرَ مَنْ تَرَى قِرَدَةٌ وَ خَنَازِيرُ!
قُلْتُ لَهُ : أَرِنِيهِمْ!
قَالَ : فَتَكَلَّمَ بِكَلِمَاتٍ، ثُمَّ أَمَرَّ يَدَهُ عَلَى بَصَرِي، فَرَأَيْتُهُمْ كَمَا قَالَ!
قُلْتُ : رُدَّ عَلَيَّ بَصَرِي، فَرَأَيْتُهُمْ كَمَا رَأَيْتَهُمْ فِي اَلْمَرَّةِ اَلْأُولَى!»
♦️ای ابا بصیر! همانا اكثر اين ها كه میبينى ميمون و خوک هستند!
عرض کردم : آنچه می بینی به من نیز نشان بده!
حضرت(ع) کلماتی بر زبان آورد و سپس دستانش را بر چشمانم کشید، من آنها را که به صورت خوک و میمون بودند، مشاهده کردم، این امر مرا به وحشت انداخت و به همین خاطر بار دیگر حضرت دستش رابر چشم من کشید و من آنها را به همان شکل اول مشاهده نمودم.(۱)
📚منبع :
۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۷، ص۷۹
#اسنادالمصائب
.........
4⃣شیعیان ما فقیر نیستند!
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
✅مردی از شیعیان خدمت حضرت امام صادق(علیه السلام) آمد و شکایت از فقر و تنگدستی نمود.
حضرت(ع) فرمود :
📋«اَنتَ مِن شِیعَتِنَا وَ تَدَّعَیِ الفَقرَ؟! شِیعَتُنَا کُلُّهُم اَغنِیَاءُ»
♦️تو از دوستان مائی و اظهار فقر و تنگدستی میکنی با اینکه تمام شیعیان ما بی نیاز و غنی هستند.
آنگاه فرمود : تو را تجارت پرفایدهای است که بینیازت کرده است!
آن مرد عرض کرد : آن تجارت چیست؟
حضرت(ع) فرمود : اگر کسی از ثروتمندان بگوید روی زمین را برای تو پر از نقره میکنم و از تو میخواهم دوستی و ولایت اهل بیت پیغمبر(ص) را از قلب خود خارج کنی و نسبت به دشمنان آنها دوستی و محبت پیدا نمائی آیا حاضر میشوی این کار را بکنی؟!
عرض کرد : نه یابن رسول الله(ص)! اگر چه دنیا را پر از طلا بنماید!
حضرت(ع) فرمود : پس تو فقیر نیستی! بینوا کسی است که آنچه تو داری نداشته باشد.
حضرت مقداری مال به او بخشیدند و آن مرد مرخص شد.(۱)
📚منبع :
۱)انوار النعمانیه جزائری، ص۳۴۹
.......
5⃣اهمیت نماز!
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
👤ابوبصير می گوید :
خدمت امّ حميده[همسر امام صادق(ع)] رسيدم كه به خاطر شهادت حضرت امام صادق(علیه السلام) به او تسليت بگويم، که ایشان شروع به گريه كرد، من نيز از گريه او اشكم جارى شد.
گفت : اگر امام را در هنگام شهادت می دیدی، چيز عجيبى را مشاهده می كردى! گفت : امام صادق(ع) چشم باز كرد و فرمود : بگویيد هر كس با من نسبت خويشاوندى دارد، بيايد.
همه را جمع كرديم، نگاهى به آن ها نموده و فرمود :
📋«إِنَّ شَفَاعَتَنَا لاَ تَنَالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلاَةِ»
♦️همانا شفاعت ما به كسى كه نماز خود را سبك بشمارد نخواهد رسيد.(۱)
📚منبع :
۱)من لا یحضره الفقیه شیخ صدوق، ج۱، ص۲۰۶
.
حمید عسکری.mp3
3.81M
#زمزمه
#مناجات
مداح: کربلایی حمید عسکری
شاعر: #مرتضی_عابدینی
🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️
نگاهتو ازم نگیر_نمیارم دووم
یه بغضیه یه مدته _نشسته تو گلوم
مشغول معصیت شدم _مولا سیاهه روم
با این همه گناه_دادی منو پناه
سینه زن حسین شدم_عذابمو نخواه
دلم پر از غمه_چشای من نمه
حلال کن این عاشق رو_به جون فاطمه
دستای خالی مو تو / با کرمت پر کردی
دنبال راهی واسه /بخشیدنم میگردی
🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️
این شب جمعه اومدم_برس به داد من
منو از اینجا رد نکن_الهی بالحسن
بخر گدای نادم و_ به شاه بی کفن
ای سایه ی سرم_ای چشمه ی کرم
نگاهی کن به حال من _به چشمای ترم
درسته که بدم_بازم صدات زدم
با دستای تهی مولا_به خونه ت اومدم
مثه همیشه بازم/رنج منو خوردی تو
بدی به حقت کردم / به روم نیاوردی تو
🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️
#حضرت_عباس
اینجا چرا خوردی زمین_منتظره رباب
تیر خورده تو چشای تو_دلم شده کباب
برگرد بیا به خیمه ها_حتی بدون آب
ای ساقی حرم_نمیشه باورم
افتادی توی علقمه_عزیز برادرم
ای صاحب آبرو_چیزی بهم بگو
رقیه تو خیمه میگه_بیا عمو عمو
گریه نکن داداشم/ قربون این اشک تو
فدا سرت اگر که/پاره شده مشک تو
#مرتضی_عابدینی✍
99.1K
#زیارت_عاشورا
نور علی نوره حسین
امام منصوره حسین
با نوکراش جوره حسین
وِترالموتوره حسین
.....
وترالموتور یعنی
یکی یه دونه ی خدا
آقای ما سینه زنا
غریب دشت کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*#رسالت_مداحی
*#مقتل_شناسی
💠 *کاری نکنیم که روضه ها به تمسخر گرفته شود، روضه بی سند نخوانیم فقط برای اینکه از مستمع اشک بگیریم*
*تلنگرهایی واجب*
*به کلام:استاد حاج
#غلامرضاسازگار
4_5789647362758544746.mp3
396.4K
#زمزمه
#شهادت_امام_صادق علیه_السلام #سبک_دوباره_مرغ_روحم ۱
#سبک_حمید_رمی ۲
آن طایر بهشتی تنها در آشیانه
چون شمع در دل شب می سوخت عاشقانه
سوزش شرار سینه، ذکرش ترانه ی دل
آهش به اوج افلاک اشکش برخ روانه
کی دیده زاهدی را وقت عبادت شب
با دست بسته دشمن بیرون برد ز خانه
او با کهولت سن با قامت خمیده
این با قساوت قلب در دست تازیانه
کاهیده بُد تن او کز بهر کشتن او
منصور لحظه لحظه بگرفت از او بهانه
آن زادۀ پیمبر ارثیّه اش ز حیدر
این بود کز سرایش آتش کشد زبانه
هر چند سوخت از دود و شعله افروخت
دیگر نخورد یارش سیلی در آستانه
آوخ که کشت منصور او را به زهر و انگور
دردا که گشت خاموش آن گریۀ شبانه
هفتاد سال عمرش هفتاد سال غم بود
هر لحظه دید بیداد از فتنۀ زمانه
آن عزّت رفیعش آن غربت بقیعش
جز تلّ خاک نبود از قبر او نشانه
«میثم» اگر چه در خاک مدفون شد آن تن پاک
تا روز حشر باشد این نور جاودانه
حاج غلامرضا سازگار✍
.
48.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 #مستند
گردهمایی نوحهسرایان کشور
به میزبانی کارگاه نوحه خوشدل
قم المقدسه/اردیبهشت ۱۴۰۲
با حضور #حاج_منصور_ارضی
#حجت_الاسلام_میرزامحمدی
#حجت_الاسلام_محمدزمانی
#مهدی_رسولی #حنیف_طاهری #مهدی_زنگنه
#کارگاه_خوشدل 👉 میزبان
#گریز_زیارت_عاشورا 👇
نور علی نوره حسین
امام منصوره حسین
با نوکراش جوره حسین
وِترالموتوره حسین
.....
وترالموتور یعنی
یکی یه دونه ی خدا
آقای ما سینه زنا
غریب دشت کربلا
.
چنانكه مرسوم است برخى اشكال مىگيرند كه چرا طلبهها كار يدى نمیكنند و حال آن كه على(ع) كار میكرد.
يادم نيست كه كسى همين مطالب را به صورت پرسش مطرح كرد يا خود ايشان فرمود: على(ع) كه روى زمين كار میكرد، به اين خاطر بود كه او را از كار كردن روى استعدادها محروم كرده بودند و گرنه هرگز آدمها را رها نمیكرد.
يكى از برادران طلبه كه گويا دل آزردگى زيادى از برخورد برخى بیانصافها داشت پرسيد: راستى به نظر شما مفتخور كيست؟
فرمود: مفتخور كسى است كه مشغول انجام تكليف نباشد...
خاطراتی از استاد صفایی حائری
.