eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
8.3هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
760 ویدیو
1هزار فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. |⇦•گویم ز امام صادق... علیه السلام اجرا شده به نفس حاج عباس حیدرزاده ●━━━━━━─────── گویم ز امام صادق این طرفه حدیث تا شیعه او به لوح دل بنگارد فرمود: که بر شفاعت ما نرسد هر کس که نماز را سبک بشمارد *اونایی که مدینه نرفتن یه غم دارن ولی اون‌هایی که رفتن هزاران غم دارند. قبرهایی که با خاک یکسانه، قبر مخفی مادر، کوچه‌های بنی هاشم جایی که حضرت رو سیلی زدند، جایی که بدن امام حسنو تیر باران کردن، بیت الاحزان که حضرت زهرا گریه کرده، اونایی که مدینه رفتن هزاران غم دارند..* ز داغ حضرت صادق دلم تنها نمی‌سوزد دلی نَبْوَد که از این داغ جان فرسا نمی‌سوزد به جان حضرتش سوزد دل هر سنگ سخت اما دل منصور دون بر حال آن مولا نمی‌سوزد ز انگورِ به زهر آلوده آخر کرد مسمومش دل گلچین، به پرپر کردن گل‌ها نمی‌سوزد بُود قبر رئیس مذهب ما در بقیع ویران *قم که میری هر کجا گنبد حرم حضرت معصومه رو می‌بینی دستت رو به سینه می‌گیری میگی" السلام علیکِ یا فاطمه معصومه"مشهد مشرف می‌شی از هر کجا گنبد زیبای امام رضا رو می‌بینی دستتو به سینه می‌گیری میگی "السلام علیک یا ابوالحسن یا علی بن موسی الرضا" کربلا که مشرف میشی تا میگن رسیدیم کربلا نگات به گنبد طلا بیفته اشک تو چشمت حلقه می‌زنه دستتو به سینه می‌گیری سلام میدی، اما مردم مدینه که اینطور نیست. مدینه گنبد نداره، بقیع گنبد نداره، بقیع با خاک یکسانه ..* دل از دیدار آنجا آب می‌شد بقیع با اشک ما سیراب می‌شد ای بقیع ای حریم سوته دلان جان به قربان اشک زوّارت آرزو دارم ای بقیع امسال سر گذارم به روی دیوارت *اگه انسان مشکلی داشته باشه درد دلی داشته باشه با مادرش راحت‌تره حرفشرو میره با مادرش می‌زنه که با آنقدر که مادرت بی‌رودروایستی هستی با پدرت نیستی بعضی از درد دل‌هات رو میری با مادرت میگی..امام صادق هم چند بیت حضرت زبان حال با مادرشه..* ز بس فرزندت از منصور محنت دید مادر جان دل از قید حیات خویشتن بِبرید مادر جان اگر می‌خواست ماموری برد نزدش مرا آن شب چرا ابن ربیع پست را بگزید خدا نکنه نیمه شب تو خونه بریزن بخواد بابا رو از تو خونه بیرون ببرن..خدا نکنه نیمه شب بیان تو خونه بخواد جلو چشم بچه‌ها بابا رو ببرن، دختر دنبال بابا میدوه میگه بابامو نبرین، میگه نیمه شب رفتن تو خونه امام صادق، دیدم آقا مشغول راز و نیازه گفتم آقا بلند شید بریم فرمود: اجازه بده دو رکعت نماز بخونم.گفتم آقا نمیشه اجازه بده ردامو بپوشم گفتم: آقا نمی‌شه اجازه بده عمامه را سرم بگذارم. گفتم: آقا نمیشه، آماده‌اید بگم یا نه، مولایمان را سر برهنه پای برهنه...* بدو گفتم بده مهلت بخوانم من نمازم را ولی آن بی‌حیا حرف مرا نشنید مادر جان چو آن جانی بدان حالت مرا از خانه بیرون برد تن طفلان من چون بید می‌لرزید مادر جان خودش سواره بود امام صادق نزدیک هفتاد سالشه، ابن ربیع سواره بود آقا را دنبال خودش می‌دواند، میگه یه مقداری راه رفتم برگشتم نگاه کردم دیدم آقا داره نفس نفس می‌زنه دیدم عرق به پیشانی حضرت نشسته...* شتاب مرکب و بند و تعللِ پایش زمینه‌های زمین خوردنش فراهم بود آخه پیرمرد نمیتونه دنبال سواره بدوه، یکی پیرمرد نمی‌تونه بدوه، یکی دختر سه ساله‌ست..* آن شب که من از ناقه، افتادم و غش کردم بابا تو کجا بودی از ما تو جدا بودی *هی دنبال قافله می‌دوید هی زمین می‌خورد هی صدا می‌زد عمه عمه..هی صدا می‌زد بابا بابا..* دخترم! آن شب که تو از ناقه افتادی و غش کردی بابا من بر نوک نی بودم، کی از تو‌ جدا بودم بابا من بالا نیزه بودم می‌دیدمت بابا حسین حسین.... .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
فیش‌روضه‌امام‌صادق.pdf
حجم: 1.32M
﷽ 🔖 تقدیم به روضه‌خونای عزیز ـــــــــ ــــــــــ ــــــــــ ــــــــــ ــــــــــ ــــــــــ 📜 فیش (ع) 📜 مناجات + روضه + گریز متن محور | شعر محور ـــــــــ ــــــــــ ــــــــــ ــــــــــ ــــــــــ ✍مـؤلــف و نویسنده : ✍ [موبایلی و تازدنی]
عزیزان ذاکر و شاعر توجه کنید داستان آتش زدن منزل امام صادق علیه السلام که در کتاب کافی (ج۲ ص ۳۷۹)آمده در مدینه رخ داد و حضرت بین آتش با خدا مناجات کرد و هیچ صدمه ای به جسم ایشان نرسید و.... تمام. داستان بردن امام توسط ابن ربیع به قصر حمرای منصور در مدینه نبوده از نظر زمان ربطی به داستان آتش زدن نداره و در زمان دیگری اتفاق افتاده که در کتاب منتهی الآمال ج ۲ آمده است متاسفانه برخی شعرا و مداح ها این دو داستان رو با هم ترکیب کردند و به اشتباه اینگونه میخوانند و در شعر ها می‌بینیم که....خانه رو آتش زدند و وارد خانه شدند و حضرت را بدون عبا و عمامه بردند دقت کنیم روضه ها را دقیق و مستند بخوانیم تا مورد رضایت امام زمان و اهل بیت باشد انشاالله اللهم عجل لولیک الفرج ✍ ............... . 🔰 آتش زدن خانه حضرت امام صادق (ع) از سوی منصور ◾شیخ کلینی از مفضل بن عمر نقل کرده است که: ابوجعفر منصور برای حسن بن زید- که والی او بر حرمین بود - فرمان فرستاد به این مضمون که: خانه جعفر بن محمد را آتش بزن. او نیز به درون خانه حضرت، قطعه آتشی افکند و درب خانه و دالان آن آتش ،گرفت، حضرت صادق بر روی آتش راه می رفت و آن را با گام‌های خود خاموش می‌نمود و می‌فرمود: من فرزندی از تبار آسمانیانم. من فرزند ابراهیم خلیل الرحمان هستم. 📚الکافی۱ ص۴۷۳ ح۲. . 👇
. |⇦•یه امام رو غریبونه... علیه السلام اجرا شده۱۴۰۳ به نفس حاج ●━━━━━━─────── یه امام رو غریبونه اومدن بردن از خونه واستید عباشو برداره پیرمرده نمی‌تونه تو اوج غمه، قدش چه خمه، عمامه حلقه دور گلوش زدن می‌کشن جلوی همه آه آه حسرت آه از این جسارت آه آه گفت گل بودم و از ساقه شکاندند مرا بی عبا در وسط کوچه دواندند مرا پیش چشم در و همسایه کشاندند مرا با جسارت به در خانه رساندند مرا *هی تازیانه می‌خورد می‌گفت: ای وای زینب ای وای زینب..* آنکه مرا به زمین از سر بار انداخته هی مرا یاد غم حیدر کرار انداخته از غمم داد کشیدند و صدایی نگرفت آه نام ناموس مرا بی سر و پایی نگرفت خانه‌ام سوخت ولی میخ به جایی نگرفت در نیفتاد به آن ضربه ی پایی نگرفت *در خونه رو آتیش زدن هی میان آتیش نگاه می‌کنه اشک میریزه" أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ الثَّرَى أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اللَّهِ ع" آتش خاموش شد.* اما مدینه اشک می‌سوخت دل و جان پیامبرص می‌سوخت آب می‌سوخت گل صورت مادر می‌سوخت باز شعله و دود، بازم شراره، آتیش چرا دست از سر این خونواده برنمی‌ داره؟ بس نبود خونهٔ حیدر بس نبود شکستن در بس نبود سوختن غنچه همراه مادر بس نبود اون روز مدینه بس نبود آتیش کینه بس نبود داغیه یک میخ بس نبود زخم تو سینه گرچه سجاده کشیدند و شرر آوردند ظلم کردن و مرا بین خطر آوردند سخت شد قبضه ی شمشیر که درآوردند یاد من باز نیزه و سر آوردند آخرین دم زدن و بازدمش بود حسین ته مقتل نگران حرمش بود حسین *شب شهادت امام صادق "صلی الله علیک یا مروّج عاشورا "آی قربونت بریم روضه خون اباعبدالله..* پیر مردی ته گودال زمین گیر شد و پیرمردی وسط کوچه به یادش افتاد *اون روز که خونه اشو آتیش زدن یاد عاشورا افتاد فرمود :جد ما را به حالت غم و غصه و مکروب کشتنش هی نگاه به خیمه و زن و بچه هاش می‌کرد حسین* خسته بود آقا تازه روی مرکبش نشسته بود آقا میزد سنگ سرش شکسته بود آقا خسته بود آقا تک و تنها رفت،که صدای خیمه توی خیمه بالا رفت دم رفتن طرف خیمه ی زن‌ها تک و تنها رفت آه جنجال بود و طرف قتلگاه غوغا بود و بین گودال حسین تنها بود و سر پیراهنش دعوا بود و جنجال بود و طرف خیمه‌گاه غوغا بود و چشمه‌ها به حافظ دریا بود و نگران واسه زن‌ها بود و جنجال بود و *امام صادق فرمود : یک روز بعد از مصیبت خونه آتیش زدن خونه دیدن آقا داره گریه می‌کنه عرضه داشتن یابن رسول چرا گریه می‌کنید برای خودتون گریه می‌کنید؟ فرمود:نه من بودم این زن و بچه به من پناه آوردن اما غروب عاشورا این زن و بچه به کی پناه بردند؟ یه وقت عقیله بنی هاشم دید نانجیبا دارن میان اومد وارد خیمه امام سجاد شد. آقا بگو کجا بریم چیکار کنیم؟ فرمود: عمه بگو همه فرار کنن آی آی آی واسه این گریه می‌کنه کسی نبود مخدرات جدم بشه کسی نبود اون‌ها رو زیر پر و بال بگیره راوی میگه دیدم عقیله بنی هاشم هی وارد خیمه‌های آتش گرفته میشه هی به سر می‌زنه بیرون میره* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
عزیزان ذاکر و شاعر توجه کنید داستان آتش زدن منزل امام صادق علیه السلام که در کتاب کافی (ج۲ ص ۳۷۹)آم
. |⇦•شکر خدا صادق... و توسل ویژهٔ شهادت علیه السلام اجرا شده به نفس حاج‌ حسن ●━━━━━━─────── "لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر امیری حسین ونعم الامیر" *چقدر زیباست عاشورا هر کی می اومد اول خودش رو معرفی می‌کرد.من کیم حسبم، نَسبم.. یه وقت دیدن غلام سیاه ابیعبدالله هی دور لشگر میچرخید هی صدا میزد.. امیری حسین و نعم الامیر هی دیدن دور لشکر میچرخید. آخه شب قبل آقا بهش فرموده بود اگه میخوای بری برو.. یه نگاه به حضرت کرد کجا برم من بدون تو میمیرم ارباب ما چه کرد سنگ تموم گذاشت براش دو جا بیشتر ننوشتن وخده علی خده ،یعنی دو جا بیشتر حسین صورت رو صورت نگذاشت. یکی کنار جناب علی اکبر بود یکی هم برا این غلام سیاهه بود ،وقتی افتاده بود زمین ،هی داشت با خودش کلنجار میرفت. یعنی میشه بیاد؟ نه حسین که بالا سر تو نمیاد. یه وقت دید آروم سرش رو از زمین برداشت "خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ " آبروی دو عالم آبروم در خطره باز گدا پشت دره *به مقام غلام ابی عبدالله بگو الهی العفو * میخواهم امشب رک بگویم دردها را پس خوش ندارم دیدن نامردها را هرکس که با نام علی خوش گشته حالش شیرِحلال مادرش باشد حلالش می در رگ ما دائما جاری است، ساقی این مستی ما عین هوشیاری است شش بار پر کردم سبوی هستی ام را کرده است کامل نام صادق مستی ام را شکر خدا نام علی ذکر لب ماست شکر خدا صادق رئیس مذهب ماست هر چند بین روضه هامان او غریب است اما مرور حکمت این غم عجیب است بگذار راحت تر بگویم اوج غم را خاکی شده شعرم بسوزان دفترم را در شهر دل جز سوختن دروازه ای نیست آتش به درب خانه چیز تازه ای نیست بال و پرش میسوزد از جور زمانه پای علی هر کس بماند صادقانه هی باز شد روضه همینکه مرد خسته در کوچه ها گردانده شد با دست بسته امشب دلم هی میرود در کوی زهرا از بس که دارد داغ صادق شایدخودش می خواست که روضه هایش باشد فدای مادرش جانم فدایش میخواست بر روی سر ما گل بپاشد رمز گریز روضه سمت کوچه باشد از روضه مادر اگر چه سهم برده شکر خدا سیلی نخورده *نوشتن هجوم آوردن نیمه ی شب امام صادق و شیخ الائمه رو با اون وضعیت بردن. منصور فهمید چه غلطی کرده گفت زود برش گردونید. میگن فردای هجوم یه عده جمع شدن اومدن خونه امام صادق همه دور تا دور حجره نشستن.یه عده دیدن آقا مثل ابر بهار داره گریه میکنه شاید میگفتن ای وای دوباره یه خونه آتیش گرفته..اما بگم آقا...گفتن در سوخته جای شکرش باقیه دیگه کسی بین در و دیوار نمونده...* میون شعله ها یه کی می زد صدا علی علی سوختم سادات شرمنده مغیره به اشک علی میخنده دست آقا رو با طناب میبنده میبرن میون کوچه ها فاتح حنین و خیبر و یک نفر نیست بگه نامردا واکنین دستهای حیدر و علی رو بین چشم عام بردن علی رو عده ای بد نام بردن زدن زهرای او را پیش چشمش مضافاً اینکه با دشنام بردن .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. ،توسل به به نام آنکه پُر کرده جهان از قالَ صادق ها به نام آنکه می رویاند از جانها شقایق ها به نام آنکه از دلهایِ سنگی ساخت عاشق ها که می گردند از نورش مخالف ها، موافق ها به نامِ حضرتِ صادق دلت را روضه مهمان کُن چراغِ اشک روشن کُن، بقیعش را چراغان کُن ندیده حِکمت از درسش، حکیمی اینچنین چون او ادیبی یا طبیبی یا علیمی اینچنین چون او ندیده دل صِراط َالمُستقیمی اینچنین چون او حلیمی یا رحیمی یا کریمی اینچنین چون او سفارش های او شرحِ کلامی از کمالِ اوست سفارش های او راهِ رسول الله و آلِ اوست سفارش می کند بارِ فقیران را زمین مگذار سفارش می کند در راهِ محرومان قدم بگذار سفارش می کند دلِ را به تدبیرِ خدا بسپار سفارش می کند هرگز نمازت را سبک مشمار سفارش کرد ما را تا ادا سازیم دِینَش را به ما بخشید بعد از خود،حسینم وا،حسینش را زیارت نامه های ما زیارت نامه های اوست عزاداریِ ما میراثی از رسمِ عزای اوست تمام گریه های ما کمی از های هایِ اوست شلوغیِ حرم ها از حدیثِ کربلایِ اوست خودش فرمود صدها حج فقط اَجرِ سلامِ ماست ثواب یک سلامِ ما شبِ قدرِ امامِ ماست ☑️داشت با امام صادق تو کوچه راه میرفت، دید برادرش مست با حالِ بد داره میاد، خجالت کشید، یواش یواش قدم هاش رو کم کرد، چند قدم از آقا عقب افتاد، امام نگاش رو برگردوند فرمود: فلانی میخوای برادرت مثلِ تو بشه؟ گفت: از خُدامِ، اما هر کاری میکنیم سر براه نمیشه...رسید کنارِ امام صادق، سلام کرد به برادرش، برادر با اینکه حالش، حالِ خوبی نبود خودش رو رویِ پایِ امام صادق انداخت..." ما هم امشب بگیم: یابن الحسن! تو که یک گوشه ی چشمت غمِ عالم ببرد، حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد... به روضه می کِشد آقا همیشه مِنبرِ خود را به پایِ ناله سوزانده تمامِ حَنجرِ خود را میانِ گریه می بیند همانجا مادر خود را ببین خرجِ عزا کرده دعایِ آخرِ خود را چنان نالید در عُمرش صدایش مثلِ زهرا سوخت خدایا خانه یِ او در هجوم بی حیاها سوخت ☑️گفت: فلانی! چند روزِ به ما سر نزدی؟ گفت: یابن رسول الله! چند روزِ خدا نعمتش رو بر من تمام کرده، دختردار شدم، آقا! فرمود: الحمدالله، نامش رو چی گذاشتی؟ عرضه داشت: آقاجان! با اجازه‌ی شما اسمش رو فاطمه گذاشتم، دیدن امام صادق علیه‌السلام هی رو پا میزنه، هی میگه: فاطمه... فرمودند: یادت نره حالا که اسمش رو فاطمه گذاشتی نکنه با صدایِ بلند صداش بزنی، نکنه یه وقت بهش سیلی بزنی... "گردیده بود قنفذ هم دست با مغیره او با غلافِ شمشیر، آن تازیانه میزد" ☑️امام صادق فرمودند: علتِ شهادتِ مادرِ ما ضربه های غلافِ قنفذ بود... چرا در بِین این مردم کسی در فکرِ حالش نیست به فکرِ مو سپیدی اش به فکرِ سن و سالش نیست به یاد کودکانِ بی کَسَش فکر عیالش نیست چرا این شعله های در به فکر دست و بالش نیست کسی او را نمی گوید عصای خویش را بردار بیا از بِینِ شعله بچه های خویش را بردار زمین اُفتاد رحمی کن ببین زانوش زخمی شد محاسن وای،خاکی شد ولی اَبروش زخمی شد زمین اُفتاد و یاد عمه جانش روش زخمی شد مکش اینگونه در کوچه، مکش پهلوش زخمی شد زمین اُفتاد و با نیزه کسی اما نَزَد او را زمین اُفتاد و شُکرش که کسی با پا نَزَد او را شاعر: .
. |⇦•بقیع! باز کن آغوش.. شهادت علیه السلام اجرا شده به نفس کربلایی ●━━━━━━─────── "اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ" بقیع! باز کن آغوش روح پرور را که در برت بِکِشی میهمان آخر را بقیع! غسل زیارت کن و ضریح بساز که بوسه‌ها بزنی پیکر مطهر را *این آقا خیلی تو دوران امامتش مورد جسارت قرار گرفت * بقیع ! این تنِ مولای سالخورده‌ی ماست *فرمودند: حدود هفتاد سال داره امام صادق بابا با پدر پیر اینطور رفتار نمیکنن..اگه با پدر پیرت بری کربلا یا مشهد میگی پیرمرده نمیتونه پا به پای ما راه بیاد بقیه رو هم صدا میزنی میگی آروم راه برید بابام نمیتونه خوب راه بیاد خیلیا هم ادب میکنن جلوتر از پدر راه نمیرن ..اما نمیدونی تو مدینه چکار کردند با پیر مرد نامرد خودش سوار بر اسب شد پشت سرش دست امام سالخورده ما را با طناب می‌بست هی میکشه حضرت زمین میخوره بلند میشه..* بقیع این تنِ مولای سالخورده‌ی ماست بگیر در بغل آرام یاس پرپر را اینم مثل جدش دستش رد طناب داره بقیع این‌ امامی که درِ خونه اش مثل مادرش آتیش گرفت. بقیع این امامیه که جلو چشمش زن و بچش وحشت زده شدن بچه هاش بال بال می‌زدن آتیش در خانه زبانه میزد.شاید امام کاظم بدن را در دل خاک سپرد.. ای خاک سرد با بدن این پیرمرد مدارا کن این صورتش زخمیه جای ریسمان به بازوی بابا منه..حالا یه جای دیگه امیرالمؤمنین سرش کرده تو قبر با بدن زهرای من مدارا کن ..دستش شکسته، زخمیه..ای خاک قبر با فاطمه مدارا کن * بقيع اين تنِ مولاي سالخورده‌ي ماست بگير در بغل آرام ياس پرپر ما بميرد آنكه در اين سنّ و سال زهرش داد كه آتشي زد و سوزاند پاي تا سر را بقيع ! روضه‌ي شيخ الائمّه سنگين است ولي بيا كه بگويم از اين فراتر را چه گويم از شب و پاي برهنه‌ي آقا؟ كه زنده كرد عزاي سه ساله دختر را *وقتی زمین می‌افتاد یاد روضه عمه اش میفتاد.ميگفت من یه مردم اگه زمین بخورم میگم مَردم خودمو جمع و جور میکنم ولی بمیرم برای عمه سه ساله ام چی کار کردن باهاش.دستاش دیگه جون نداشت..* چه گويم از غم آن نازدانه طفلي كه ميان همهمه گم كرده‌ بود معجر را گمان نكن كه تمام است مقتل‌ُالصّادق بقيع ! گوش بده حرفهاي آخر را به قصد كُشتنش آن شب كه تيغ بالا رفت خدا رساند پيِ ياري‌اش پيمبر را دست و پاش لرزید غلاف کرد شمشیر را *افتاد به پاي امام صادق گفت: آقا جان یه چیزی از ما بخواه گفت یه خواسته دارم زود بگو ما را برسونند زن و بچه هام‌ منتظرن زن و بچم دارن از وحشت میلرزن..دستور داد شما رو با احترام برگردوندن... ای آقا اومدی بچه ها دورت گشتن دخترا دورتو گرفتن..اما بمیرم برای اون آقایی که تو گودال تکیه داد به نیزه شکسته با زحمت سرشو آورد بالا صدا زد هنوز من زنده ام به حرمم نرید به خیمه هام حمله نکنید.. حسین آقام آقام.. یه وقت رو کرد سمت علقمه های عباس أین المسلم؟ أین الحبیب ..یکی بیاد کمک کنه من بلند شم آخ زن و بچه هام تو خطرن یا الله..، روضه نمی‌خواهد تنی که سر ندارد قربان آن آقا که انگشتر ندارد یک تکٌه‌ای سالم همه پیکر ندارد جایی برای بوسۀ مادر ندارد *حالا مادرش اومد تو‌گودال..* گوید بنی، یا بنی، یا بنی برخیز آمد مادرت زهرا، بنی گفت پسرم پاشو مادرت اومده من بی وضو موی تو را شانه نکردم حالا به دنبال سرت باید بگردم که دیده بلبل از تنها گل خود جدا گردد به ضرب تازیانه؟ * زینب یه حرفی میرنه ادم آتیش میرنه صدا زد.. خودم دیدم که قاتل پنجه انداخت بر آن موئی که زهرا کرده شانه هر کس ز علی کینه به دل داشت تو را زد. پیر لعین نیزه نداشت با عصا زد .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•من ایستاده بودم... علیه السلام اجرا شده به نفس سید رضا نریمانی ●━━━━━━─────── *صفوان جمال مکرر دنبال امام صادق سفر رفت مکه...تو یکی از سفرها به آقا عرضه داشت آقا خیلی شکسته شدی ،خیلی پیر شدی. آقا جواب دادن صفوان، میدونی چرا اینجوری شدم.. اگه صدایی که من اینجا میشنیدم رو شماها هم میشنیدید پیر می شدید چه صدایی میشنوید آقا،صدای ملائک رو میشنوم که از غریبی جدم علی دارن ناله میزنن گریه می کنن.طرف اومد پیش امیرالمومنین آقا پیغمبر تو سن و سال شما بود خیلی جوونتر از شما بود شما خیلی شکسته شدید پیر شدید یهو آقا زدن زیر گریه..شاید آقا این جور جواب داده..* من ایستاده بودم دیدم که همسرم را دشمن گهی به خانه گاهی به کوچه می زد *دستور داد شبونه ریختن تو خونه ی امام صادق، آقا رو میخوان ببرن، دستور داد همین الان برید وارد خونه اش بشید آقارو هر جور بود بیارید رحم و مروتم نداشته باشید. اومد تو قصرش، نشست قصری که معروف بود که هروقت منصور می رفت تو اون تالار مشخص بود میخواد یه نفر و بکشن، رفت نشست منتظر،آقا رو آوردن، انقدر توهین جسارت ، شمشیرو تا نیمه از غلاف خارج کرد و دوباره شمشیر و غلاف کرد بار دوم، بار سوم، یهو لحنش عوض شد عذرخواهی کرد آقاجان ببخشید اینا بی ادبی کردن شما رو این موقع شب اینجا آوردن ،برگشتن آقا رو با احترام بردن خونه، یه عده اومدن اعتراض کردن چرا این کارو کردی تو به ما دستور میدی،میگی برید آقا رو بیارید بعد خودت اینجوری برخورد میکنی مگه قرار نبود بکشی آقا رو؟ میدونید چی گفت؟گفت همچین که شمشیرو تا نیمه کشیدم یهو دیدم پیغمبر خدا ایستاده غضب کرده گفت منصور اگه شمشیرو برهنه کنی زنده ات نمیذارم گفتم حتما اشتباهی دیدم بار دوم و سوم این صحنه تکرار شد. ترسیدم از غضب پیغمبر..مگه میشه اسم شمشیر برهنه برده بشه دل ما تو گودال نره، اون نامرد گفت :خودم کارشو تموم میکنم اومد تو گودال دید نمی تونه برگشت، نفر دوم هی مکرر رفتن و اومدن هیچکی این کار ازش برنمیومد. اون نامرد گفت کار خودمه، خنجرو برداشت روایت میگه همچین که اومد اول یه لگد به پهلوی این آقا زد بدنوبرگردوند دید هر کی میره چشم تو چشم حسین میفته حالش عوض میشه نمیتونه حسینو بکشه اول حسینو برگردوند چشم تو چشم نشه خنجرو گذاشت از قفا ....ای حسین..... * هی کند میبره لشکر کلافه شه فکر کن سنان که هست شمرم اضافه شه «ای حسین....» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•ای آشکار از همه... توسل به و علیه السلام اجرا شده به نفس کربلایی حامد نجاتی ●━━━━━━─────── ای آشکار از همه دلها ظهور کن تا جان به لب نیامده ای جان ظهور کن خشکیم با یه ریگ کویریم تشنه بی حاصلیم حضرت باران ظهور کن آقا جان! من ظلمتم ،به تو نرسم دیر می شود پس لطف کن به قلب من‌ الان ظهور کن *من یه اسمی آوردم‌ آقاجان امشب بیا یه دستی به سر و رومون بکشی* آقا به حق دست بریده بیا بیا آقا به حق ساقی طفلان ظهور کن *به حق اون لحظه ای که این بچه ها تشنه بودن ،این شکمها رو هی روی زمین می سابیدن ،هی صدا میزدن ما تشنه ایم آب واسه ما بیار* آقا به حق آن لب عطشان بیا بیا *به حق اون لحظه هایی که هی صدا میزد جگرم داره می سوزه. توو کلاس درس، امام صادق هر وقت می دید یه روضه خون ، شاعر تو جلسه نشسته درس تعطیل میشد. صدا میزد از جد غریبمون روضه بخون. زبان حال از خود امام صادق بشنوید... زخمی که است بر جگر من جدید نیست سوزانده جانمو به اجل امید نیست آتش کشیده‌اند در خانه مرا این کارها ز دشمن حیدر بعید نیست *آره برای بار اول نیست خونه امام و به آتیش می کشن. هی غریب مولا امیرالمومنین،هی غریب مشگل گشای دو عالم..کجا روا بود جلوی امیرالمومنین جسارت به بانوی علی بشه کجا روا بود دست مولا بسته باشه ،زبونم لال فاطمه شو بزنن* این کارها ز دشمن حیدر بعید نیست *تو یه لات خیابونی ببینی یه جایی رد میشه با یه موتور سیکلتی وسیله نقلیه معمولی رد میشه یه پیرمرد میبینه پیاده داره راه میره هر چی هم که باشه مودبانه میایسته میاد میگه آقا!جایی میری من برسونمت. یا امام صادق اینم تصدقی سرشماست آقا، لاتهای شهر ما به ریش سفیدا احترام می کنن. آقا خیابونیای ما به سر و صورت سفیدا احترام می کنن ، خونه اشو آتش زدن بین آتیشا راه می رفت هی یادش میومد یه خانمی بچه هم داره بین شعله .. آخه روضه مال امام صادقه خودش اینطوری فرموده. فرمود: بخدا اون موقعی که اومدن در خونهٔ بابام موقعی که لگد زد موقعی که در آتیش گرفت میگه مادرمون تو شعله ها می سوخت میگه در و شکستن. میگه مادر با صورت افتاد میدونی چیشد فقط این و بهت بگم* در میان دود و آتش دیدمت دیدمت دیدمت با چهل تن در کشاکش دیدمت دیدمت دیدمت در سوخت، مادر سوخت در افتاد، مادر افتاد چهل نفر از روی در رد شدن.. عرش افتاد تو شعله ها می دوید یه پیرمردی که سنی ازش گذشته بودیه پیرمردی که نزدیک هفتاد و چند سال برای آقا نوشتن بهش میگن شیخ الائمه. این پیرمرد می دوید بین شعله ها دیدن حضرت داره ناله میزنه..فردا روزش دوستاش جمع شدن گفتن آقا غم به دلت راه نده..ما نمردیم آقا ،خونتو برات درست می کنیم خونه اتو آتیش زدن ما هستیم نوکراتون دم همه نوکرای اهل بیت گرم.. اومدن جمع شدن دور آقا..هنوز آقا رو مسموم نکرده بودن مودبانه دو زانو نشستن آقا ماخونه اتونو می سازیم هی حرف میزدن. هی میدیدن چهره حضرت یه جوریه.. چرا آقا حرفی نمیزنه.. یه وقت شروع کرد بلند بلند کریه کردن خیلی سخته برای عاشق ببینه معشوقش اینطوری گریه می کنه همه گفتن آقا فدات بشیم .حرف بزن آقا چیشده اینطوری سینه تون تنگ اومده ؟ حضرت فرمود:تو فکر خونه نیستم شاید کنایه اش اینه ما عادت داریم . از همون اول خونه هامونو آتیش زدن، خونه بابامونو آتیش زدن ما ارث گرفتیم. اما گریه ام برای خونه نیست گفتن آقا جان بفرما. انقدر اصرار کردن به حضرت که آقا لااقل این بغضی که گلوتونو گرفته می ترسیم شما رو از پا در بیاره تو این سن و سال حرفی بزنید برای ما دوستانتون نگرانیم حضرت شروع کرد بلند بلند گریه کردن آقا بفرمایید حضرت فرمود: آقا گریه ام بخاطر خودم نیست، بخاطر خونه نیست، اون لحظه ای که خونه رو آتیش زدن بچه هام خیلی ترسیده بودن از این اتاق به اون اتاق فرار می کردن یهو خودمو بچه هامو فراموش کردم یاد عمه ام افتادم کربلا خیمه ها رو آتش زدن .. .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. 📋 توبه حضرت آدم و روضه امام حسین (ع) ۱۴۰۴ حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ جبرئیل وقتی این اسامی رو به آدم یاد داد، اگه می‌خوای توبه کنی اینجوری توبه کن« یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالیُ بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن» گریه‌ی آدم شدید‌تر شد. اینجا روایت میگه جبرئیل شروع کرد برای آدم اینجوری روضه بخونه؛ صدا زد:« آدم این بچه‌ای که ما داریم حرفش و می‌زنیم، این آقایی که ما داریم حرفش و می‌زنیم، از فرزندان و بوه‌های توئه کربلا این طور که میگم می‌کشنش:« بین دو نهر آب قرارش میدن و آب بهش نمیدن، این دوتا لباش مثل چوب خشک میشه، هی بهم می‌خوره؛ هی صدا می‌زنه:« جگرم» ولی کسی بهش آب نمیده». یه جای دیگه هم من سراغ دارم؛ امام سجاد این جوری روضه می‌خوند. وقتی نزدیک مدینه خیمه زدن مردم از مدینه فوج فوج میومدن به امام سجاد تسلیت می‌گفتند - شنیدیم همه‌ مرداتون و کربلا کشتن، تسلیت عرض می‌کنیم. وقتی سوال می‌پرسیدن می‌گفتند:« آقاجان! چه جوری پدر بزرگوارتون رو به شهادت رسوندن»؟! فقط همین یه جمله رو فرمودند:« این قدر برات بگم که حیوونا هم کربلا آب خوردن، این نامردا به مرکباشونم آب میدادن؛ ولی به بابای من آب ندادن. اینقدر براتون بگم که شیرخواره‌ای که اصلا گناهی نداره یعنی یه بچه‌ی شش ماهه، اصلا چه قدر آب می‌خوره؟! فقط اینقدر براتون بگم وقتی بابام این بچه رو رو دست گرفت کسی بهش آب نداد. سید بن طاووس می‌نویسه:« وقتی ابی عبدالله همون موقعی که از عمه‌ی سادات این بچه رو گرفت تا این بچه رو تحویل گرفت همون موقع اون نامرد تیر زد. اصلأ ابی عبدالله فرصت نکرد بچه‌ش و ببینه... بچه اگه شیرخواره باشه میگن زیر سرش و درست بگیرید، آخه خودش طاقت نداره، خودش توون نداره سرش و نمی‌تونه درست بگیره، میگن یه جوری دست بزارین زیر سرش که سرش آویزون نشه... آخه دید همینجوری باباش داره رو می‌زنه:« یه قطره به این بچه بدید»، اما دید اینا دارن کف می‌زنند. . 📋 کافی است بِین روضه بگویند: ای رُباب... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کافی است بِین روضه بگویند: ای رُباب... از ما دو قطره اشک گرفتن چه راحت است! تیری هجوم بُرد و گلاب از گُلی گرفت حالا تمام دشت پُر از عطر جنَّت است نگذاشت دست و پا بزند لااقل علی... این تیرِ حرمله چِقَدَر بی‌نزاکت است شش‌ماهه گردنش اگر اینگونه کج شده... از شرمساری‌ پدرش در خجالت است *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . 📋کشید بند طناب و تو را زمینت زد (ع) (س) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ روضه امام صادق خیلی با روضه مادرمون گره خورده... یکی از اصحاب چند روزی غیبت داشت، آقا سوال کردن کجا بودی؟ چند روزی پای درس ما نیومدی! گفت آقا از شما چه پنهون بچه‌دار شدم، خدا بهم دختر داده. آقا یه نگاهی بهش کرد گفت خدا بهش سلامتی بده، ان‌شاءالله عاقبت به‌خیر بشه، حالا اسمش رو چی گذاشتی؟ گفت آقاجان چه نامی بهتر از نام مادر شما زهرا. تا این حرف رو زد امام صادق شروع کرد گریه کنه... گفت آقاجان نکنه بی‌ادبی کردم! چرا گریه می‌کنید؟ فرمود آخه نام مادر مارو رو بچه‌ت گذاشتی؛ یه‌وقت نکنه بهش بی‌احترامی کنی، یه‌وقت نکنه سرش داد بزنی، یه‌وقت نکنه کتکش بزنی... کشید بند طناب و تو را زمینت زد میان کوچه تو را بی هوا زمینت زد همین که پا شدی از جا، دوباره افتادی دوباره کینۀ آن بی خدا زمینت زد *یه پیرمرد اگه تند راه بره نفسش زود میگیره، باید یه‌کم بایسته استراحت کنه. اما آقای من و تو رو نذاشتن استراحتی بکنه....* بلند شو که دوباره جسارتی نکند چه‌ها نگفت به تو، هر کجا زمینت زد رسیده‌ای وسط کوچۀ بنی هاشم صدای نالۀ خیرالنسا زمینت زد یه وقته یه مرد زمین می‌افته، زود بلند میشه، یاعلی میگه، سریع خودش رو جمع‌و‌جور میکنه. اما یه‌وقته یه زن زمین می‌افته. وقتی یه زن زمین می‌افته خیلی خجالت میکشه، دور‌وبرش‌رو نگاه میکنه کسی ندیده باشه. تازه مادر ما باردار بوده. همچین که زمین افتاد، امام حسن دستش رو گرفت: پاشو مادر.... یازهرا.... *شاعر: ✍ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇