eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
4.1هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
574 ویدیو
804 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه_السلام ◾️ [جلسه‌ی سی‌ام _ شب‌سی‌ام ‌محرم] تیر ۱۴۰۲شمسی 👈🏼 فیش منبرهای 👈🏼 دهه‌ی سوم_ ماه‌محرم الحرام ۱۴۰۲شمسی 📚 مطالب مطرح شده: ۱. مدح امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه گفتم به دوست از چه نهانی ز دیده‌ام ۲. دشمنی بنی‌امیه لع با مسأله حق‌پرستی و خداوند متعال _ آیه ۱۹ سوره‌ی حج _ روایات آیه ۱۹ حج ۳‌. ریشه‌های دشمنی بنی‌اُمیه با بنی‌هاشم ۴‌. رفتار بنی‌اُمیه در زمانِ حکومتِ امیرمؤمنان علی علیه‌السلام _ در جنگ جمل ۵. کشتار شیعیان امیرمؤمنان علی علیه‌السلام 👇
علیه_السلام ◾️ [جلسه‌ی سی‌‌ویکم _ شب‌ اول ‌صفر] مرداد ۱۴۰۲شمسی 👈🏼 فیش منبرهای 👈🏼 دهه‌ی اول_ ماه‌ صفر المظفر ۱۴۰۲شمسی 📚 مطالب مطرح شده: ۱. مدح امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه شبی به گوشه‌ی کاشانه‌ات پناهم ده ۲. شیوه‌های دشمنیِ بنی‌اُمیه با اهل‌بیت علیهم‌السلام _ مطاعنِ معاویه لعين _ مطاعنِ یزید ملعون ۳. اسارتِ اهل‌بیت علیهم‌السلام _ ورود به شام _ نام اسیران ِ زن در کربلا از بنی‌هاشم _ نام مردان اسیر در کربلا _ مسیر حرکت (ورود به کوفه) _ مسیر حرکت (ورود به شام) 👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. عصر عاشورا که دشمنان براى غارت به خیمه ها ریختند، در درون خیمه ها مجموعا ۲۳ کودک از اهل بیت علیه السلام را یافتند. به عمر سعد گزارش دادند که این ۲۳ کودک ، بر اثر شدت تشنگى در خطر مرگ هستند. عمر سعد اجازه داد به آنها آب بدهند. وقتى که نوبت به حضرت رقیه علیه السلام رسید آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوى قتلگاه حرکت کردیکى از سپاهیان دشمن پرسید: کجا مى روى ؟ حضرت رقیه علیه السلام فرمود: (سلام الله علیها) بابایم تشنه بود. مى خواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم (سلام الله علیها)او گفت : آب را خودت بخور. پدرت را با لب تشنه شهید کردند.حضرت رقیه علیها السلام در حالی که گریه مى کرد، فرمود: پس من هم آب نمى آشامم. 🔹 نیز در کتاب مفاتیح الغیب ابن جوزى آمده است 🔹 که صالح بن عبدالله مى گوید موقعى که خیمه ها را آتش زدند و اهل بیت علیهم السلام رو به فرار نهادند، دخترى کوچک به نظرم آمد که گوشه جامه اش آتش گرفته ، سراسیمه مى گریست و به اطراف مى دوید و اشک مى ریخت . مرا به حالت او رحم آمد. به نزد او تاختم تا آتش جامه اش را فرو نشانم . همین که صداى سم اسب مرا شنید اضطرابش بیشتر شد. گفتم : اى دختر، قصد آزارت ندارم . بناچار با ترس ایستاد. از اسب پیاده شدم و آتش جامه اش را خاموش ‍ نمودم و او را دلدارى دادم . یکمرتبه فرمود: اى مرد، لبهایم از شدت عطش ‍ کبود شده ، یک جرعه آب به من بده . از شنیدن این کلام رقتى تمام به من دست داده ظرفى پر از آب به او دادم . آب را گرفت و آهى کشید و آهسته رو به راه نهاد. پرسیدم : عزم کجا دارى ؟ فرمود خواهر کوچکترى دارم که از من تشنه تر است . گفتم مترس ، زمان منع آب گذشت ، شما بنوشید گفت : اى مرد سوالى دارم ، بابایم حسین علیه السلام تشنه بود ، آیا آبش دادند یا نه ! گفتم : اى دختر نه والله ، تا دم آخر مى فرمود(اسقونى شربه من الماء) مى فرمود: یک شربت آب به من بدهید، ولى کسى او را آبش نداد بلکه جوابش را هم ندادندوقتى که آن دختر این سخن را از من شنید، آب رانیاشامید،بعضى ازبزرگان مى گوینداسم اوحضرت رقیه خاتون علیه السلام بوده است . ✅حضرت رقیه علیها السلام شیخ على فلسفى ص ۱۳ . بانوان خاندان نبوّت بعد از واقعه ی عاشورا شهادت پدران را از دخترانشان پنهان می‌کردند و به آنها می‌گفتند که پدران شما به سفر رفته‌اند. پ امام حسین علیه السلام دختر کوچک چهارساله ای داشت ، شبی از خواب بیدار شد و گفت: پدرم حسین کجاست؟ همین الآن او را در خواب دیدم که بسیار مضطرب و هراسان بود. فَلَمَّا سَمِعَتْ النِّسْوَةُ ذَلِکَ بَکَیْنَ وَ... إِرْتَفَعَ الْعَوِیلُ / وقتی بانوان حرم سخنان او را شنیدند، گریستند. صدای آه و ناله در آن فضا پیچید. فَأَمَرَ بِأَنْ یَذْهَبُوا بِرَأْسِ أَبیِهَا إِلَیْهَا / یزید دستور داد تا سر پدرش را برای او ببرند. فَأَتَوْاهُ بِالرَّأْسِ الشَّرِیفَةِ وَ جَعَلُوهُ فِي حُجْرِهَا فَقَالَتْ / سر شریف پدر را آوردند و در آغوش دختر گذاشتند. مَاهَذَا؟ / دختر پرسید: قَالُوا: رَأْسُ أَبیِکِ! / در جواب گفتند: سر پدر توست! یَا أَبَتَاهْ! مَنْ ذَالّذِي خَضَبَکَ بِدِمَائِکَ؟ / پدر جان! چه کسی محاسنت را به خون خضاب کرده است؟ یَا أَبَتَاهْ! مَنْ ذَالّذِي قَطَعَ وَرِیدَکَ؟/ پدر جان! چه کسی رگ های گردنت را بریده است؟ یَا أَبَتَاهْ! مَنْ ذَالّذِي أَیْتَمَنِي عَلَی صِغَرِ سِنِّي؟ / پدر جان! چه کسی مرا در این کودکی یتیم کرد؟ یَا أَبَتَاهْ! مَنْ بَقِیَ بَعْدَکَ نَرْجُوهُ؟ / پدر جان! چه کسی بعد از تو ماند تا امیدمان به او باشد؟ یَا أَبَتَاهْ! مَنْ لِلْیَتِیمَهةِ حَتَّی تَکْبُرَ؟ / پدر جان! چه کسی سرپرست این دختر یتیمت هست تا بزرگ شود؟ یَا أَبَتَاهْ! مَنْ لِلنِّسَاءِ الْحَاسِراتِ؟ / پدر جان! چه کسی حامی این بانوان بدون پوشش است؟ یَا أَبَتَاهْ! مَنْ لِلْاَرَامِلِ الْمَسْبِیَّاتِ؟ / پدر جان! چه کسی فریادرس این بیوه گان اسیر است؟ یَا أَبَتَاهْ! مَنْ لِلْعُیُونِ البَاکِیَاتِ؟ / پدر جان! چه کسی بر این چشم های اشک‌بار ترحّم می‌کند؟ یَا أَبَتَاهْ! مَنْ لِلضَّایِعَاتِ الْغَریبَاتِ؟ / پدر جان! چه کسی این گمشدگان غریب را پناه می‌دهد؟ یَا أَبَتَاهْ! مَنْ بَعْدُکَ؟ وَاخَیبَتَاهْ مِنْ بَعْدِکَ! وَاغُرْبَتَاهْ! / پدر جان! بعد از تو چه کسی مانده ؟ وای بر ناامیدی بعد از تو ! ای وای از غربت و تنهایی! یَا أَبَتَاهْ! لَیْتَنِي لَکَ الْفِدَاءُ! / پدر جان! ای کاش قربانی تو می‌شدم! یَا أَبَتَاهْ! لَیْتَنِي قَبْلَ هَذَا الْیَوْمِ عُمْیَاءٌ! / پدر جان! ای کاش قبل از این کور بودم. 📚کتاب چهل منزل با حسین(ع) .
. اسناد وارده در کتب حدیثی مبنی بر شهادت در روز 7 ماه صفر ♦️سند اول: «تثبیت الامامة» قدیمی ترین منبعی که در این زمینه تا به حال یافت شده کتاب « تثبیت الامامة»تالیف «سید قاسم بن ابراهیم الرسی» است که در سال 246 وفات یافته است. وی که خود از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام است، از زهاد و عباد و علمای زمان خویش بود که دارای تألیفات فراوانی است. گفتنی است وی از روات احادیث هم بوده است و بدون واسطه از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام روایت نقل میکرده است. وی در کتاب خویش چنین آورده است. «الامام الحسن علیه السلام ابوه الامام امیرالمومنین علی علیه السلام، امه فاطمه الزهراء سلام الله علیها، ولادته: ولد فی المدینه لیلة النصف من شهر رمضان فی السنة الثالثة للهجره، القابه: التقی، الزکی، السبط، وفاته: توفی فی السابع من شهر صفر سنة خمسین من الهجرة» ♦️سند دوم: قول شهید اول یکی دیگر از کسانی که قائل بودند شهادت سبط اکبر حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام در هفتم ماه صفر واقع شده است، شهید اول (متوفای 786) می باشند ایشان در کتاب شریف «دروس» می فرمایند: الامام، الزکی، ابومحمد الحسن بن علی سید شباب اهل الجنه ولد بالمدینه یوم الثلاثاء منتصف شهر رمضان سنة اثنتین من الهجرة ... و قبض بها مسموما یوم الخمیس سابع صفر سنة تسع و اربعین من الهجرة.[1] ♦️سند سوم :«مرحوم کفعمی» یکی دیگر از کسانی که قائل به شهادت امام حسن مجتبی در هفتم ماه صفر شده است، علامه بزرگوار و محدث کبیر مرحوم کفعمی صاحب کتاب شریف «مصباح» می باشد ایشان در این کتاب چنین می فرماید: » ولد فی یوم  الثلاثاء  منتصف شهر رمضان سنة ثلاث من الهجرة و توفی یوم الخمیس سابع شهر صفر سنة خمسین من الهجرة.[2] ♦️سند چهارم: پدر بزرگوار شیخ بهایی یکی دیگر از بزرگانی که قایل به شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام در هفتم صفر می باشد مرحوم علامه شیخ حسین والد مکرم شیخ بهایی در کتاب «وصول الاخبار الی اصول الاخبار» می باشد وی که متوفای سال 984 هجری است در کتاب خویش میفرماید: « هو الامام الزکی ابومحمد سید شباب اهل الجنه ولد بالمدینه یوم الثلاثاء منتصف شهر رمضان سنة اثنتین من الهجرة مسموما فی المدینة یوم الخمیس سابع شهر صفر سنة تسع او ثمان و اربعین و قیل سنة خمسین من الهجره عن سبع و اربعین سنة.[3] .
. اجمالی مولانا حضرت مجتبی صلوات‌الله علیه 🔸نام مبارک: حسن 🔸کنیهٔ شریف: ابامحمد «نام و کنیهٔ آن حضرت توسط رسول‌خدا صلی‌الله علیه وآله و از جانب حق‌تعالی جل‌جلاله انتخاب شد» 🔸القاب: مجتبى، سید، سبط، زكى، تقى، حجت، برّ، امین، زاهد، طیب، شبر 🔸منصب: معصومِ چهارم و امام دوم 🔸میلاد شریف: نیمهٔ ماه رمضان‌المبارک سال دوم و یا سوم قمری 🔸محل تولد: مدینة‌النبي صلی‌الله علیه وآله 🔸والدین: اولین فرزند حضرت امیرالمومنین و حضرت صدیقهٔ‌طاهره سلام‌الله علیهما 🔸مدت امامت ظاهری: از زمان شهادت پدرش حضرت امیرالمؤمنین صلوات‌الله علیه در رمضان سال چهلم، تا صفر سال پنجاه هجرى، به مدت ۱۰ سال که از این مدت ۷ سال و ۲۴ روز را عهده‌دار خلافت ظاهری مسلمین بودند 🔸شهادت: ۷ و یا ۲۸ صفرالمظفر سال ۵۰ قمری 🔸سبب شهادت: مسمومیت با زهری که همسر ملعونه‌شان، دختر اشعث ملعون با همکاری معاویه لعنةالله علیه به آن حضرت دادند 🔸مزارِ شریف: مدینهٔ منوره در جوار جدهٔ بزرگوارشان حضرت فاطمهٔ بنت اسد سلام‌الله علیها 🔸فرزندان: زید، حسن مثنى، عَمر، قاسم، عبدالله، عبدالرحمن، ابابكر، حسین اثرم، طلحه، ام‌الحسن، ام‌الحسین، فاطمه، ام‌سلمه، ام‌عبداللّه، رقیه «میان مورخان در نام و تعدادشان اختلاف است، اما همگی در اینکه نسل آن حضرت تنها از طریق حسن مثنی و زید بوده اتفاق نظر دارند و از میان فرزندان چهار تن در کربلا شهید و یک تن که حسن مثنی بود به شدت مجروح شدند» 🔸اصحاب: ابراهیم بن مالك اشتر، عبداللّه بن عباس، ابو ثمامه صیداوى، جابر بن عبدالله انصارى، جاریة بن قدامه، جبلة بن على شیبانى، حبیب بن مظاهر اسدى، حذیفة بن اسید غفارى، رفاعة بن شداد، سعید بن قیس همدانى، قیس بن سعد انصارى، سعید بن مسعود ثقفى، سلیم بن قیس هلالى، صعصعة بن صوحان عبدى، عامر بن واثله كنانى، عمر بن ابى سلمه، كمیل بن زیاد نخعى، ابو مخنف، لوط بن یحیى، مسیب بن نجبه فزارى، میثم بن یحیى تمّار، سعد بن مسعود ثقفى 📚:🔹ناسخ‌التواریخ، سپهر 🔹منتهی‌الامال، محدث قمی 🔹بحارالانوار، مجلسی .
. مقتل-جریان مسمومیت، شهادت و تشییع (ع) جعده درخواست معاویه را عملی کرد و امام علیه السلام را مسموم ساخت. معاویه خوش خدمتی جعده را با پول پاسخ داد؛ اما هیچگاه او را به عقد یزید در نیاورد. پس از شهادت امام حسن علیه السلام جعده با مردی از آل طلحه ازدواج کرد و از او صاحب فرزندانی شد. از آن پس هرگاه بین فرزندانی از قریش و آن فرزندان گفتگویی در می گرفت؛ قریشی ها آنها را سرزنش کرده و آنها چنین خطاب می کردند: یَا بَنِی مُسِمَّةِ الْأَزْوَاجِ ؛ ای فرزندان زنی که شوهران خود را مسموم می کند. (1) شیخ مفید(ره) این دانشمند پرآوازه اسلامی در کتاب «الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد» خود که به «الارشاد» معروف است در فصل مربوط به شهادت امام حسن علیه السلام می نویسد: معاویه برای جَعده، دختر اشعث بن قیس پیغام فرستاد که: أَنِّی مُزَوِّجُكِ یَزِیدَ ابْنِی‏ عَلَى أَنْ تَسُمِّیَ الْحَسَنَ ؛ من تو را به ازدواج پسرم یزید در می آورم به شرط آنکه [امام] حسن [علیه السلام] را مسموم کنی و او را به قتل رسانی. هزار درهم نیز برای او فرستاد. زمانی که لحظه شهادت امام حسن علیه السلام نزدیک شد. آن حضرت برادرش حسین بن علی علیهما السلام را طلب کرد و در آن لحظات پایانی به او گفت: «یَا أَخِی إِنِّی مُفَارِقُكَ وَ لَاحِقٌ بِرَبِّی جَلَّ وَ عَزَّ وَ قَدْ سُقِیتُ السَّمَّ»؛ اى برادر! به زودى از تو جدا مى‏شوم و به دیدار پروردگار خود، نائل مى‏گردم. مرا مسموم کرده اند و امروز پاره جگرم در میان طشت افتاد؛ می دانم چه كسى این جفا را بر من كرده و این ظلم از كجا سرچشمه گرفته؛ من در پیشگاه خدا با وى دشمنى خواهم كرد؛ ولی سوگند به حقى كه بر تو دارم از تو می خواهم که این پیش‏آمد و مرتكب آن را تعقیب مكن و منتظر قضای الهی درباره من باش. «فَإِذَا قَضَیْتُ فَغَمِّضْنِی وَ غَسِّلْنِی وَ كَفِّنِّی وَ احْمِلْنِی عَلَى سَرِیرِی إِلَى قَبْرِ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ ص لِأُجَدِّدَ بِهِ عَهْداً ثُمَّ رُدَّنِی إِلَى قَبْرِ جَدَّتِی فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهَا فَادْفِنِّی هُنَاكَ»؛ هر گاه من از دنیا رفتم چشم مرا بپوشان و غسل بده و كفن كن و بر تختخه ای (تابوتی) گذارده؛ كنار مزار جدم رسول خدا صلی الله علیه وآله ببر تا تجدید عهدى كنم. سپس مرا به سوی قبر جده‏ام فاطمه بنت اسد (مادر امیرالمومنین) منتقل کن و در آنجا به خاك بسپار. سپس فرمود: به زودى خواهى دید جمعى به این گمان که مى‏خواهى مرا در كنار قبر جدم به خاک بسپاری براى جلوگیرى گرد هم مى‏آیند و مقابلتان می ایستند. اكنون به تو سفارش مى‏كنم براى خاطر خدا سعى كن در پاى جنازه من، خونی ریخته نشود. پس از آن درباره خانواده و فرزندانش و آنچه از او باقی می ماند به امام حسین علیه السلام وصیت کرد و نیز آنچه را که امیرالمومنین علیه السلام هنگام شهادت و انتقال امامت به امام حسن علیه السلام به او وصیت کرده بود به برادرش امام حسین علیه السلام وصیت نمود. بعد از آنکه امام حسن علیه السلام چشم از دنیا فرو بست؛ امام حسین علیه السلام ، برادر را غسل داد و كفن كرد و بر روى سریری گذارد تا طبق وصیتش براى آخرین وداع ، بدن مطهرش را کنار قبر مقدس رسول خدا ص ببرد. مروان و سایر بنی امیه که جزء دار و دسته او بودند یقین کردند که مردم مشایعت کننده قصد دارند بدن مطهر را در کنار رسول خدا صلی الله علیه وآله به خاک بسپارند. از این رو خود را مجهز به تجهیزات نبرد کردند و با اجتماع خود راه را بر کاروان عزادار بستند. فَلَمَّا تَوَجَّهَ بِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ إِلَى قَبْرِ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِیُجَدِّدَ بِهِ عَهْداً أَقْبَلُوا إِلَیْهِمْ فِی جَمْعِهِمْ وَ لَحِقَتْهُمْ عَائِشَةُ عَلَى بَغْلٍ وَ هِیَ تَقُولُ مَا لِی وَ لَكُمْ تُرِیدُونَ أَنْ تُدْخِلُوا بَیْتِی مَنْ لَا أُحِبُّ همینکه امام حسین علیه السلام بدن مبارک را به سوی مزار شریف حرکت دادند تا تجدید عهدی با جدش رسول خدا کرده باشد؛ طرف مقابل (پیروان سقیفه) در قالب جماعتی در مقابلشان صف آرایی کردند و مانع آنها شدند. عایشه هم سوار بر قاطری به جمع آنها ملحق شد؛ در حالی که می گفت: ما را با شما چه کار؟! می خواهید کسی را وارد خانه من کنید که محبتی (و ارادتی) نسبت به او ندارم؟ مروان که زمینه را برای عقده گشایی مناسب دید دهان باز کرد و گفت:  أَ یُدْفَنُ عُثْمَانُ فِی أَقْصَى الْمَدِینَةِ وَ یُدْفَنُ الْحَسَنُ مَعَ النَّبِیِّ؛ عثمان در دورترین نقطه مدینه دفن شود و حسن در کنار پیامبر؟! چنین چیزی نشدنی است. و بعد با جمله وَ أَنَا أَحْمِلُ السَّیْفَ؛ تشیع کنندگان را تهدید به جنگ و برخورد شدید کرد. نزدیک بود فتنه ای به پا شود که ابن عباس جلو رفت و خطاب به مروان گفت:
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. مقتل-جریان مسمومیت، شهادت و تشییع #امام_حسن (ع) جعده درخواست معاویه را عملی کرد و امام علیه الس
. ارْجِعْ یَا مَرْوَانُ مِنْ حَیْثُ جِئْتَ؛ برگرد به همان جایی که بودی؛ ما قصد نداریم این بدن مطهر را در کنار رسول خدا به خاک بسپاریم؛ تنها قصدمان این است که با زیارت دادن این بدن مبارک، تجدید عهدی با رسول خدا شده باشد و بعد از آن به سمت بقیع رفته و او را بنابر وصیت حضرتش در کنار قبر مادربزرگش فاطمه [بنت اسد] به خاک می سپاریم. مطمئن باش اگر وصیت کرده بود که بدن مطهرش را کنار رسول خدا دفن کنیم تو کوچکتر از آن بودی که بتوانی مانع ما شوی و لکن آن حضرت به خدا و رسولش و نیز حرمت قبر شریفش بیش از دیگران عالم است و می دانست که نباید خرابى در آن پدید آید، چنانچه این كار را دیگران كردند و بدون اذن آن حضرت صلی الله علیه وآله به خانه اش وارد شدند، سپس رو به عایشه کرد و گفت: وَا سَوْأَتَاهْ یَوْماً عَلَى بَغْلٍ وَ یَوْماً عَلَى جَمَلٍ تُرِیدِینَ أَنْ تُطْفِئِی نُورَ اللَّهِ وَ تُقَاتِلِینَ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ ارْجِعِی این چه رسوائى است؟ عایشه! روزى بر استر و روزى بر شتر! (اشاره به جنگ جمل) می خواهى نور خدا را خاموش كنى و با دوستان خدا بجنگى؟ بازگرد! از آنچه می ترسیدى خیالت راحت باشد که ما طبق وصیت، بدن مطهر را اینجا دفن نمی کنیم خوشحال باش که تو به هدفت رسیدى؛ ولی خدا هر گاه که باشد انتقام اهل بیت عصمت را از دشمنانشان خواهد گرفت. وَ قَالَ الْحُسَیْنُ وَ اللَّهِ لَوْ لَا عَهْدُ الْحَسَنِ إِلَیَّ بِحَقْنِ الدِّمَاءِ وَ أَنْ لَا أُهَرِیقَ فِی أَمْرِهِ مِحْجَمَةَ دَمٍ لَعَلِمْتُمْ كَیْفَ تَأْخُذُ سُیُوفُ اللَّهِ مِنْكُمْ مَأْخَذَهَا وَ قَدْ نَقَضْتُمُ الْعَهْدَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَكُمْ وَ أَبْطَلْتُمْ مَا اشْتَرَطْنَا عَلَیْكُمْ لِأَنْفُسِنَا. امام حسین علیه السلام فرمود به خدا سوگند! اگر برادرم با من پیمان نبسته بود كه در پاى جنازه او خونی ریخته نشود می دیدید که چگونه شمشیرهاى الهى از نیام بیرون مى آمد و دمار از روزگار شما درمی آوردند. شما همان روسیاهانی هستید که عهد میان ما و خودتان را شكستید و شرائط آن را باطل ساختید. آنگاه جنازه مظلوم امام مجتبى علیه السلام را به طرف بقیع برده و در كنار قبر جده‏اش فاطمه بنت اسد به خاک سپردند. (2) ✅پی نوشت: 🔹1. الإرشاد ج‏2 ص 16 🔹2. همان ص17-  19 .
. الأمالى ، صدوق ـ به نقل از مفضّل بن عمر ، از امام صادق ، از پدرش: حسين بن على بن ابى طالب عليه السلام روزى بر حسن عليه السلام در آمد و نگاهش كه به او افتاد ، گريست . حسن عليه السلام به او گفت: «اى ابا عبد اللّه ! چرا گريه مى كنى؟ گفت : به خاطر آنچه با تو خواهد شد، مى گريم. حسن عليه السلام گفت : "آنچه با من مى شود، سمّى است كه به دسيسه به من مى دهند و با آن ، كشته مى شوم ؛ امّا هيچ روزى ، مانند روز تو نيست، اى ابا عبد اللّه ! سى هزار مرد جنگى به جنگ با تو مى شتابند و همه ادّعا مى كنند كه از امّت جدّمان محمّد صلى الله عليه و آله هستند و خود را به اسلام مى بندند و بر كشتن و ريختن خونت و هتك حرمتت و اسير كردن فرزندان و زنانت و تاراج اموالت، گرد مى آيند، و همين هنگام است كه لعنت بر بنى اميّه فرود مى آيد و آسمان ، خون و خاكستر مى بارد و همه چيز، حتّى وُحوش بيابان و ماهيان دريا بر تو مى گريند" ✅منابع: 🔹 الأمالي للصدوق : ص 177 ح 179 ، 🔹 الملهوف (طبعة أنوار الهدى) : ص19 ، 🔹 مثير الأحزان : ص 23 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، 🔹 المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 86 عن الإمام الصادق عليه السلام ، 🔹بحار الأنوار : ج 45 ص 218 ح 44 . مجتبی_علیه_السلام .
مقتل منع دفن (ع) در کنار پیامبر(ص) و تیرباران بدن مبارک در كتاب مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانى مروانى در شرح حال امام حسن - علیه السّلام - از على بن طاهر بن زید روایت مى كند كه وقتى خواستند امام حسن - علیه السّلام - را دفن كنند، عایشه سوار قاطرى شد و از بنى امیه و مروان حكم و سایر طرفداران ایشان كمك گرفت و مردم را بر علیه امام حسن علیه السلام می شوراند. عایشه گفت: به خدا سوگند تا مو در سر من هست، نمی گذارم حسن علیه السلام را در اینجا (کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و اله و اتاق حضرت زهرا سلام الله علیها) دفن کنید. و جنازه آن حضرت را تیرباران کردند تا آنکه هفتاد تیر از جنازه آن حضرت بیرون کشیدند.  در آنجا بود كه ابن عباس گفت: روزى قاطر سوار و روزى شتر سوار است ! یعنی روزی سوار بر شتر می شود و به جنگ با مولا علی علیه السلام می رود و روزی بر قاطر سوار می شود و با جنازه حسن بن علی علیه السلام مقابله و جنگ می کند. مسعودى مى نویسد: آن روز عایشه سوار قاطر سفید و سیاهى بود. شاعر در همین خصوص مى گوید:تجملت تبغلت و لو عشت تفیلت /لك التسع من الثمن و فى الكل تصرفت یعنى : اى عایشه ! روزى سوار شتر شدى ، روز دیگرى هم قاطر سوارى كردى ، اگر بمانى ، سوار فیل هم خواهى شد! تو از هشت یك ارث خانه پیغمبر، یك نهم مى برى ، ولى همه را تصرف كردى . (یعنی با اینکه تنها مالک بخشی از خانه پیامبراکرم صلی الله علیه و اله هستی ولی در همه آن تصرف کردی و مانع دفن امام حسن علیه السلام در آن خانه شدی.) ✅منابع : 🔷مقاتل الطالبین،74 برای مطالعه بیشتر در مورد این حادثه: 🔷منع عایشه از دفن کردن امام حسن علیه السلام: الطبقات 8/175، مختصر تاریخ دمشق، ابن عساکر ترجمة الامام الحسن علیه السلام، و انساب الاشراف، ترجمة الامام الحسن 3/61، مقاتل الطالبین 74. عایشه سوار قاطر شد و با بنی هاشم مبارزه کرد تا جسد امام حسن علیه السلام دفن نشود: مجمع البحرین، الطریحی1/572، شرح اصول کافی، المازندرانی 6/167، الایضاح، ابن شاذان 262، تاریخ الیعقوبی 2/225 ... .
. ✅ نمونه‌ای از زبان حال در ذکر مصیبت: امام حسين علیه‌السلام كنار بدن حضرت عباس(ع) نشست و خون‌ها را از صورت برادر پاك كرد. گویا در اين زمان حضرت عباس (ع) آهی كشيد. امام فرمود برادرم چرا آه مي­كشی؟ عرضه داشت يا سيدی و مولای! دلم مي­خواست در اين لحظات آخر، دست در گردن شما بيندازم، اما چه كنم كه دست در بدن ندارم... شرمنده‌ام که نتونستم آب بیارم برادر.. .
 . ✅ نمونه‌هایی از زبان حال به زبان شعر: ❇️ حضرت علی (ع) در بستر حضرت زهرا(س) : آمد كنار بستر زهرا دمی نشست آهی كشيد و آينه­ اش را نگاه كرد خورشيد آسمان ولايت ستاره ريخت تا يك نظر به هاله اطراف ماه كرد آن رو سيه كه بست روی تو راه را روی تو نه روز علی را سياه كرد ❇️ زبان حال حضرت رقیه (س): سر بابا در آغوشش گرفت و گفت ای بابا گذارم لب به گوشت تا كه رازی را كنم افشا  تو مي­دانی كه زد سيلی به رويم از جفا گويم هـمـان دستی كه سيلی زد به روی مادرم زهرا .
tabatabaifar (1).mp3
1.23M
🏴 اجرایی از استاد و سیّد بزرگوار، جناب آقای طباطبایی‌فر👆🏼🌹✨ 🎤🗣 تکنیک‌‌های به کار رفته، از جمله اوج و فرود، تحریرها و... در دوره صداسازی بصورت کاربردی و با مثال، توسط خود ایشان تدریس شده؛
. ◼️ 📝ابوهاشم جعفری می‌گوید: وقتی حضرت ابوالحسن امام هادی علیه‌السّلام بیمار شده بود، از پی من و محمّد بن حمزه فرستاد ولی محمّد بن حمزه از من جلوتر خدمت مولا رسیده بود. او گفت: امام علیه‌السّلام پیوسته می‌فرمود: یک نفر را به کربلا بفرستید برایم دعا کند. من به محمّد گفتم: می‌خواستی بگویی من به کربلا می‌روم! بعد خودم خدمت آن جناب رسیده عرض کردم: آقا! اجازه می‌فرمایید من به کربلا مشرف شوم؟ فرمود: در این مورد باید دقت کنی که مأمورین متوجه تو نشوند و برایت ناراحتی فراهم نگردد. آنگاه فرمود: محمّد قابل اعتماد نیست زیرا او (که زیدی مذهب است) خلوصی در تشیع‌اش ندارد (زیرا قائل به امامت زید بن علی است) و من نمی‌خواهم او این امر را بفهمد. گفت: من این حرف را برای علی بن بلال نقل کردم؛ او گفت: به کربلا چه احتیاجی دارد؟ او خودش دارای شرافت کربلاست! بعد من خدمت امام علیه‌السّلام رسیدم موقعی که خواستم از جا حرکت کنم فرمود: بنشین! وقتی دیدم آن جناب با من ملاطفت کرد، سخن علی بن بلال را برایش نقل کردم، فرمود: می‌خواستی به او بگویی: رسول خدا صلی الله علیه و آله خانه کعبه را طواف می‌کرد و حجرالاسود را می‌بوسید با اینکه احترام پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و مؤمن، بیشتر از خانه است و خداوند عزوجل به او دستور داد که در عرفه وقوف کند. اینها محل‌هایی است که خداوند دوست دارد در این محل‌ها او را بخوانند. من نیز علاقه دارم برایم در محلی دعا کنند که خدا دوست دارد او را آنجا بخوانند. سهل به نقل از ابوهاشم می‌گوید: درست جمله او را حفظ نکردم و او گفت: اینجاها مواضعی است که خداوند دوست دارد در آنجا او را عبادت کنند. من هم مایلم در جایی که خدا دوست دارد عبادت شود، برایم دعا کنند. چرا این حرف را به او نگفتی؟ گفتم: فدایت شوم، اگر چنین جوابی را یاد داشتم از شما نمی‌پرسیدم! 👈🏼👈🏼 [الکافی] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَبِی هَاشِمٍ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ: بَعَثَ إِلَیَّ أَبُوالْحَسَنِ علیه‌السلام فِی مَرَضِهِ وَإِلَی مُحَمَّدِ بْنِ حَمْزَةَ فَسَبَقَنِی إِلَیْهِ مُحَمَّدُ بْنُ حَمْزَةَ فَأَخْبَرَنِی مُحَمَّدٌ مَا زَالَ یَقُولُ: ابْعَثُوا إِلَی الْحَیْرِ. وَقُلْتُ لِمُحَمَّدٍ: أَلَّا قُلْتَ لَهُ أَنَا أَذْهَبُ إِلَی الْحَیْرِ. ثُمَّ دَخَلْتُ عَلَیْهِ وَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاك! أَنَا أَذْهَبُ إِلَی الْحَیْرِ. فَقَالَ: انْظُرُوا فِی ذَاك. ثُمَّ قَالَ: إِنَّ مُحَمَّداً لَیْسَ لَهُ سِرٌّ مِنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ وَأَنَا أَکْرَهُ أَنْ یَسْمَعَ ذَلِك. قَالَ فَذَکَرْتُ ذَلِك لِعَلِیِّ بْنِ بِلَالٍ فَقَالَ: مَا کَانَ یَصْنَعُ الْحَیْرَ هُوَ الْحَیْرُ. فَقَدِمْتُ الْعَسْکَرَ فَدَخَلْتُ عَلَیْهِ فَقَالَ لِیَ: اجْلِسْ حِینَ أَرَدْتُ الْقِیَامَ. فَلَمَّا رَأَیْتُهُ أَنِسَ بِی ذَکَرْتُ لَهُ قَوْلَ عَلِیِّ بْنِ بِلَالٍ فَقَالَ لِی: أَلَّا قُلْتَ لَهُ إِنَّ رَسُولَ الله صلی الله علیه وآله کَانَ یَطُوفُ بِالْبَیْتِ وَیُقَبِّلُ الْحَجَرَ وَحُرْمَةُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَالْمُؤْمِنِ أَعْظَمُ مِنْ حُرْمَةِ الْبَیْتِ. وَأَمَرَهُ الله عَزَّوجَلَّ أَنْ یَقِفَ بِعَرَفَةَ وَإِنَّمَا هِیَ مَوَاطِنُ یُحِبُّ الله أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا فَأَنَا أُحِبُّ أَنْ یُدْعَی لِی حَیْثُ یُحِبُّ الله أَنْ یُدْعَی فِیهَا وَذَکَرَ عَنْهُ أَنَّهُ قَالَ وَلَمْ أَحْفَظْ عَنْهُ. قَالَ: إِنَّمَا هَذِهِ مَوَاضِعُ یُحِبُّ الله أَنْ یُتَعَبَّدَ فِیهَا فَأَنَا أُحِبُّ أَنْ یُدْعَی لِی حَیْثُ یُحِبُّ الله أَنْ یُعْبَدَ هَلَّا. قُلْتَ لَهُ: کَذَا قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاك لَوْ کُنْتُ أُحْسِنُ مِثْلَ هَذَا لَمْ أَرُدَّ الْأَمْرَ عَلَیْك هَذِهِ أَلْفَاظُ أَبِی‌هَاشِمٍ لَیْسَتْ أَلْفَاظَهُ.  📚 بحارالأنوار، ج۵۰، ص۲۲۴ .