eitaa logo
شهیدابراهیم هادی وشهیدقاسم سلیمانی
1.6هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
7.3هزار ویدیو
295 فایل
🌼تمام فعالیتهای کانال هدیه به آقا جانم مهدی موعود (عج الله تعالی فرجه الشریف)🌼 🔻شهید ابراهیم هادی:مشکل کارهای ما این است که برای رضای همه کار می کنیم جز رضای خدا انتقادات و پیشنهاد https://daigo.ir/secret/4785004014
مشاهده در ایتا
دانلود
تنها کسی که میتونه شعار«زن، زندگی، آزادی» سر بده «محمدِامین»ــه که با بعثتش دیگر دختری زنده به گور نشد! اثرجدید ‎ بانام ‎ @hadi_soleymani313
یکی از اعمال زیاد صلوات فرستادن است. ❤️❤️❤️
یکی از اعمال زیاد صلوات فرستادن است. ❤️❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 رهبر انقلاب: علت اصلی ایران هراسی در دنیا حمایت صریح جمهوری اسلامی از ملت فلسطین است 🔹‌ رهبر انقلاب، صبح امروز در دیدار جمعی از مسئولان نظام، نمایندگان و سفیران کشورهای اسلامی به مناسبت عید مبعث: در بیان حقیقت از کسی نمیترسیم و از ملت فلسطین به هر طریقی بتوانیم دفاع میکنیم، همین موجب شده تا دشمن به ایران هراسی بپردازد. 🔹‌ راه حل تمام این مشکلات بازگشت به اسلام و همدلی و همکاری دولت های اسلامی به معنای واقعی کلمه است @hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⁉️سهم هر ایرانی از پول نفت چقدر است👇 ✅برای همه ی ایرانیا حداقل یه بار این سوال پیش اومده که پول این همه نفت که میفروشن چی میشه؟! 🔵شنیدین بعضیا میگن چرا دولت با وجود این همه منابع نفتی و گازی و ... به مردم کمک نمیکنه 📌پاسخ 👇 🔹 ذهنیتی که عموم مردم درباره درآمد نفتی دارند با آنچه در واقعیت وجود دارد بسیار متفاوت است. 🔻 به نظر شما پول نفت را اگر بخواهیم فقط به حساب مردم واریز کرده و در هیچ جای دیگری هزینه نکنیم، سهم هر ایرانی چقدر است؟ 🔹 با تلاشهای دولت سیزدهم درآمد صادرات نفت در سال ۱۴۰۰ یازده برابر سال ۹۹ شد. در سال ۱۴۰۱ هم ۵ برابر بیشتر شد. وصول درآمد هم ۶۰ درصد افزایش یافته است. ✅ یعنی الان در اوج درآمد نفتی هستیم. 🔻حالا بیایید حساب کنیم: 🔰 درآمد نفتی ایران در ۵ ماه اول ۱۴۰۱: ۱۱۴,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰ تومان. ۱۱۴ هزار میلیارد تومان. 🔰 یعنی در هرماه: ۲۲,۸۰۰,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰ تومان. ۲۲ هزار و ۸۰۰ میلیارد تومان. 🔰 این مبلغ تقسیم بر ۸۵ میلیون نفر، می‌شود: ۲۶۸,۲۳۵ تومان.😐 🔹 بله. فقط ۲۶۸,۲۳۵ تومان در ماه سهم هر ایرانی از درآمد نفتی است. یعنی روزی ۸,۹۵۰ تومان! ✅ یارانه نقدی ای که دولت به مردم تقدیم میکند، ۱,۵ برابر این مبلغ است. ➕ حالا یارانه نقدی را با ده ها یارانه پنهان در سوخت و آب و برق و گاز و درمان و ... را با آن جمع کنید. ✅ نتیجه اینکه هم اکنون دولت چندبرابر درآمد نفتی خود به مردم یارانه می دهد... ⚠️اما چند نکته: ▪️ در هر جای دنیا، پول را در قبال کار و خدمت میدهند. نباید انتظار داشته باشیم دولت منابع خودش را به صورت رایگان به حساب مردم واریز کند. اینکار به ضرر فرهنگ و اقتصاد و آینده کشور است اما فعلا بخاطر کاستن از مشکلات اقتصادی مردم، دولت چنین کاری می کند. ▪️ اگر پول نفت امروز برای تولید و پیشرفت کشور هزینه نشود، چند سال دیگر که نفت تمام شد چه کنیم؟ @hadi_soleymani313
📸محــــــمدﷺ و سلام بر تو! به تعداد دخترانی ڪه از گور رهانیــدی...💐 @hadi_soleymani313
📸 بازگشت با دستِ پُر 🔹آورده‌های سفر رئیسی به چین برای کشور @hadi_soleymani313
💻ازدواج دختر ١٧ ساله ما میشه کودک همسری/رابطه جنسی آزاد دختر ١٧ ساله غربی میشه آزادی انسان ⭕️بازی نکردن ما با اسرائیل میشه سیاسی کردن ورزش/ بازی نکردن اونا با روسیه میشه اتحاد علیه دیکتاتوری ⭕️موشک های ما تهدیدی برای بشریت/ کلاهک های هسته ای اونا ضامنی برای صلح جهانیهمخوانی سرود «سلام فرمانده» ما، تربیت ایدئولوژیک/ سند ٢۰٣۰ اونا تربیت مدرن. ⭕️فروش پهپاد به روسیه سرافکندگی/خرید جنگنده آمریکایی در زمان پهلوی افتخار ⭕️حضور ما در خلیج فارس میشه تحریک همسایگان/حضور اونا در خلیج فارس میشه ائتلاف صلح برای امنیت خلیج فارس ⭕️محور مقاومت ما میشه گروههای تروریستی/گروهک های تکفیری-وهابی دست پرورده اونا میشه شبه نظامیان مخالف اسد. ⭕️آموزش نظامی بسیج ما میشه ترویج خشونت/آموزش نظامی اونا میشه دفاع شخصی برخورد ما با اغتشاشگران مسلح میشه سرکوب معترضان/برخورد اونا با معترضین غیر مسلح میشه اقتدار پلیس ⭕️انرژی صلح آمیز هسته ای ما میشه تلاش برای ساخت بمب اتمی/ داشتن کلاهک هسته ای توسط اسرائیل میشه توازن قدرت. ⭕️حضور نظامی ما به دعوت دیگر کشورها میشه دخالت/ کودتای اونا در دیگر کشورها میشه ترویج دموکراسی ⭕️قانون اونها قانون باغ است/قانون ما قانون جنگل!! 🌍 @hadi_soleymani313
به بهانه اینڪه سردش شده بود آمد توی اتاق. زیر ڪرسی نشست. دستش را گذاشت زیر لحاف تا گرم شود. ڪمی بعد گرمِ تعریف شد. از ڪارش گفت، از دوستانش، از اتفاقاتی ڪه توی هفته برایش افتاده بود. خدیجه را خوابانده بودم سمت راستم، و بچه هم طرف دیگرم بود. گاهی به این شیر می دادم و گاهی دستمال خیس روی پیشانی خدیجه می گذاشتم. یڪ دفعه ساڪت شد و رفت توی فڪر و گفت: «خیلی اذیتت ڪردم. من را حلال ڪن. از وقتی با من ازدواج ڪردی، یڪ آب خوش از گلویت پایین نرفته. اگر مرا نبخشی، آن دنیا جواب خدا را چطور بدهم.» اشڪ توی چشم هایم جمع شد. گفتم: «چه حرف ها می زنی!» گفت: «اگر تو مرا نبخشی، فردای قیامت روسیاهِ روسیاهم.» گفتم: «چرا نبخشم؟!» دستش را از زیر لحاف دراز ڪرد و دستم را گرفت. دست هایش هنوز سرد بود. گفت: «تو الان به ڪمڪ من احتیاج داری. اما می بینی نمی توانم پیشت باشم. انقلاب تازه پیروز شده. اوضاع مملڪت درست و حسابی سر و سامان نگرفته. ڪلی ڪار هست ڪه باید انجام بدهیم. اگر بمانم پیش تو، ڪسی نیست ڪارها را به سرانجام برساند. اگر هم بروم، دلم پیش تو می ماند.» ادامه دارد...✒️ گفتم: «ناراحت من نباش. اینجا ڪلی دوست و آشنا، و خواهر و برادر دارم ڪه ڪمڪم ڪنند. خدا شیرین جان را از ما نگیرد. اگر او نبود، خیلی وقت پیش از پا درآمده بودم. تو آن طور ڪه دوست داری به ڪارت برس و خدمت ڪن.» دستم را فشار داد. سرش را ڪه بالا گرفت، دیدم چشم هایش سرخ شده. هر وقت خیلی ناراحت می شد، چشم هایش این طور می شد. هر چند این حالتش را دوست داشتم، اما هیچ دلم نمی خواست ناراحتی اش را ببینم. من هم دستش را فشار دادم و گفتم: «دیگر خوب نیست. بلند شو برو. الان همه فڪر می ڪنند با هم دعوایمان شده.» خواهرم پشت پنجره ایستاده بود. به شیشه اتاق زد. صمد هول شد. زود دستم را رها ڪرد. خجالت ڪشید. سرخ شد. خواهرم هم خجالت ڪشید، سرش را پایین انداخت و گفت: «آقا صمد شیرین جان می خواهد برنج دم ڪند. می آیید سر دیگ را بگیریم؟» بلند شد برود. جلوی در ڪه رسید، برگشت و نگاهم ڪرد و گفت: «حرف هایت از صمیم دل بود؟» خندیدم و گفتم: «آره، خیالت راحت.» ظهر شده بود. اتاق ڪوچڪ مان پر از مهمان بود. یڪی سفره می انداخت و آن یڪی نان و ماست و ترشی وسط سفره می گذاشت. ادامه دارد...✒ @hadi_soleymani313 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
صمد داشت استڪان ها را از جلوی مهمان ها جمع می ڪرد. دو تا استڪان توی هم رفته بود و جدا نمی شد. همان طور ڪه سعی می ڪرد استڪان ها را از داخل هم دربیاورد، یڪی از آن ها شڪست و دستش را برید. شیرین جان دوید و دستمال آورد و دستش را بست. توی این هیر و ویری شوهرخواهرم سراسیمه توی اتاق آمد و گفت: «گرجی بدجوری خون دماغ شده. نیم ساعت است خونِ دماغش بند نمی آید.» چند وقتی بود صمد ژیان خریده بود. سوییچ را از روی طاقچه برداشت و گفت: «برو آماده اش ڪن، ببریمش دڪتر.» بعد رو به من ڪرد و گفت: «شما ناهارتان را بخورید.» سفره را ڪه انداختند و ناهار را آوردند، یڪ دفعه بغضم ترڪید. سرم را زیر لحاف بردم و دور از چشم همه زدم زیر گریه. دلم می خواست صمد خودش پیش مهمان هایش بود و از آن ها پذیرایی می ڪرد. با خودم فڪر ڪردم چرا باید همه چیز دست به دست هم بدهد تا صمد از مهمانی دخترش جا بماند. وقتی ناهار را ڪشیدند و همه مشغول غذا خوردن شدند و صدای قاشق ها ڪه به بشقاب های چینی می خورد، بلند شد، دختر خواهرم توی اتاق آمد و ڪنارم نشست و در گوشم گفت: «خاله! آقا صمد با مامان و بابایم رفتند رزن. گفت به شما بگویم نگران نشوید.» ادامه دارد...✒️ مهمان ها ناهارشان را خوردند. چای بعد از ناهار را هم آوردند. خواهرها و زن داداش هایم رفتند و ظرف ها را شستند. اما صمد نیامد. عصر شد. مهمان ها میوه و شیرینی شان را هم خوردند. باز هم صمد نیامد. حاج آقایم بچه را بغل گرفت. اذان و اقامه را در گوشش گفت. اسمش را گذاشت، معصومه و توی هر دو گوشش اسمش را صدا زد. هوا ڪم ڪم داشت تاریڪ می شد، مهمان ها بلند شدند، خداحافظی ڪردند و رفتند. شب شد. همه رفته بودند. شیرین جان و خدیجه پیشم ماندند. شیرین جان شام مرا آماده ڪرد. خدیجه سفره را انداخته بود ڪه در باز شد و شوهرخواهر و خواهرم آمدند. صمد با آن ها نبود. با نگرانی پرسیدم: «پس صمد ڪو؟!» خواهرم ڪنارم نشست. حالش خوب شده بود. شوهرخواهرم گفت: «ظهر از اینجا رفتیم رزن. دڪتر نبود. آقا صمد خیلی به زحمت افتاد. ما را برد بیمارستان همدان. دڪتر با چند تا آمپول و قرص خونِ دماغِ گرجی را بند آورد. عصر شده بود. خواستیم برگردیم، آقا صمد گفت: ‘شما ماشین را بردارید و بروید. من ڪه باید فردا صبح برگردم. این چه ڪاری است این همه راه را بڪوبم و تا قایش بیایم. به قدم بگویید پنج شنبه هفته بعد برمی گردم.’» پیش خواهر و شوهرخواهرم چیزی نگفتم، اما از غصه داشتم می ترڪیدم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @hadi_soleymani313 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
دعای فرج ب نیابت ازشهید ابراهیم هادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ ۖ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ - بقره 186 📖 و هنگامی که بندگانم از تو درباره‌ی من بپرسند بگو: من نزدیکم و دعای دعاکننده را هنگامی که مرا بخواند، پاسخ می‌گویم پس آنان هم دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا آنان راه یابند. 📺 تلاوت زیبای آیه 186 سوره مبارکه بقره 🎙قاری @hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ... سلام بر تو ای یادگار بهانه خلقت، ای امید مادر، سلام بر تو و بر روزی که دولت زهرایی‌ات جهان را منور خواهد ساخت... دعاى استغاثه به حضرت صاحب الزّمان (صلوات الله عليه) - مفاتیح الجنان
تنها کسی که میتونه شعار زن زندگی آزادی سر بده پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هست که با بعثتش دیگر دختری زنده به گور نشد😍👌
48.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چتون بود انقلاب کردید؟ چرا رفتین راهیپمایی ۲۲ بهمن؟ جمهوری اسلامی مگه تو این ۴۴ سال چیکار کرده واسه این کشور؟ دیگه بدون دلیل از ج.ا حرف نزن! این ۲۰ دقیقه رو ببین تا به جواب سوال هات در مورد کشورت برسی! دیدنش برا هرکسی که میگه ما اصلا پیشرفت نکردیم‌ واجب!!! مشاهده و دانلود فایل باکیفیت جهت اکران در مدارس و مساجد @hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 نمــاز شــب بیسـت و نهم برای پاداش عبادت فرشتگان 🔵 پیامبر اکـرم ﷺ فرمودند: 🟡 هر کس در شب بيست و نهم ماه رجب دوازده ركعت نماز بخواند در هر ركعت «فاتحة الكتاب» یک بار و سوره‌ى «سَبِّحِ اِسْمَ رَبِّكَ اَلْأَعْلَى» را ده بار و سوره‌ى «إِنَّا أَنْزَلْنَاه» را ده بار بخواند ، و پس از آنكه نماز را به پايان برد صد مرتبه بر پيامبر ﷺ صلوات بفرستد و صد بار به درگاه خدا استغفار كند، خداوند سبحان پاداش عبادت فرشتگان را براى او مى‌نويسد. 📚 اقبال الاعمال ص ۶۶۸ 🟣 چه خوب است که این نماز پرفضیلت را به هدیه کنیم @hadi_soleymani313
شرمنده امروز خیلی کار داشتم نتونستم فعالیت کنم در عوضش امشب شش قسمت از دختر شینا را میزارم☺️
حمله به ،به کشوری که درگیر زلزله و امداد رسانی به مجروحان این حادثه با چند هزار کشته است ،به وضوح جانی بودن و حرامی بودن رژِم صهیونیستی را اثبات می کند تا وقتی این غده سرطانی بر پیکره اسلام باشد ،جنایاتش هم باقیست تنها راه رهایی از این جانیان،از بین بردن این غده سرطانیست 🗣علی داداشی @hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پیرمرد روستایی: من۷۶ سالمه زمان شاه همینطور برف آمده بود یکی نیامد بگه مرد‌ه این‌ یا زنده‌! @hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 «مکرون» بعد از دیدار با «مسیح علی‌نژاد» در کنفرانس مونیخ: ♨️من یک ثانیه به تغییر رژیم اعتقاد ندارم و وقتی می‌شنوم که بسیاری از مردم خواستار تغییر رژیم هستند، از آن‌ها می‌پرسم: «برای کدام تغییر؟ نفر بعدی کیست؟ رهبر شما کیست؟» ♨️از نظر تاریخی، تغییر رژیم در سایر کشورها نتوانسته درگیری‌ها را حل کند و یک شکست کامل بوده! @hadi_soleymani313
بعد از شام همه رفتند. شیرین جان می خواست بماند. به زور فرستادمش برود. گفتم: «حاج آقا تنهاست. شام نخورده. راضی نیستم به خاطر من تنهایش بگذاری.» وقتی همه رفتند، بلند شدم چراغ ها را خاموش ڪردم و توی تاریڪی زارزار گریه ڪردم. حالا دو تا دختر داشتم و ڪلی ڪار. صبح ڪه از خواب بیدار می شدم، یا ڪارهای خانه بود یا شست وشو و رُفت و روب و آشپزی یا ڪارهای بچه ها. زن داداشم نعمت بزرگی بود. هیچ وقت مرا دست تنها نمی گذاشت. یا او خانه ما بود، یا من خانه آن ها. خیلی روزها هم می رفتم خانه حاج آقایم می ماندم. اما پنج شنبه ها حسابش با بقیه روزها فرق می ڪرد. صبح زود ڪه از خواب بیدار می شدم، روی پایم بند نبودم. اصلاً چهارشنبه شب ها زود می خوابیدم تا زودتر پنج شنبه شود. از صبح زود می رُفتم و می شستم و همه جا را برق می انداختم. بچه ها را تر و تمیز می ڪردم. همه چیز را دستمال می ڪشیدم. هر ڪس می دید، فڪر می ڪرد مهمان عزیزی دارم. صمد مهمان عزیزم بود. غذای مورد علاقه اش را بار می گذاشتم. آن قدر به آن غذا می رسیدم ڪه خودم حوصله ام سر می رفت. گاهی عصر ڪه می شد، زن داداشم می آمد و بچه ها را با خودش می برد و می گفت: «ڪمی به سر و وضع خودت برس.» این طوری روزها و هفته ها را می گذراندیم. تا عید هم از راه رسید. ادامه دارد...✒️ پنجم عید بود و بیشتر دید و بازدیدهایمان را رفته بودیم. صبح ڪه از خواب بیدار شدیم، صمد گفت: «می خواهم امروز بروم.» بهانه آوردم: «چه خبر است به این زودی! باید بمانی. بعد از سیزده برو.» گفت: «نه قدم، مجبورم نڪن. باید بروم. خیلی ڪار دارم.» گفتم: «من دست تنهام. اگر مهمان سرزده برسد، با این دو تا بچه ڪوچڪ و دستگیر چه ڪار ڪنم؟» گفت: «تو هم بیا برویم.» جا خوردم. گفتم: «شب خانه ڪی برویم؟ مگر جایی داری؟!» گفت: «یڪ خانه ڪوچڪ برای خودم اجاره ڪرده ام. بد نیست. بیا ببین خوشت می آید.» گفتم: «برای همیشه؟» خندید و با خونسردی گفت: «آره. این طوری برای من هم بهتر است. روز به روز ڪارم سخت تر می شود، و آمد و رفت هم مشڪل تر. بیا جمع ڪنیم برویم همدان.» باورم نمی شد به این سادگی از حاج آقایم، زن داداشم، شیرین جان و خانه و زندگی ام دل بڪنم. گفتم: «من نمی توانم طاقت بیاورم. دلم تنگ می شود. ادامه دارد...✒️ 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @hadi_soleymani313