eitaa logo
📚 حدیث شیعه 📚
317 دنبال‌کننده
160 عکس
68 ویدیو
9 فایل
ـــــــــلامـ 👋 🌺 بہ‌کانال‌ماخوش‌اومدین. 🌺 اینجامےتونےاطلاعاتـــــ‌دینےومذهبے‌خودتوبالا ببری. 🌺 مابادقتـــــ‌وحوصلہ،سعےمےکنیمـ مطالبےرو بارگزاری‌کنیمـ‌کہ‌درعین‌سادگےو روان‌بودن،مہم‌و کاربردی‌همـ‌باشن. مدیر: @saeedsadat با احترام، تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 ادامه سخنان حذیفه 🔹رسول خدا - صلی الله علیه و آله - آن چند نفر را که بر ضد علی - علیه السلام - متحد شده بودند، به همراه یاران و موافقین آن‌ها و آزادشدگان و منافقین، که حدود چهار هزار نفر بودند، جمع نمودند و آن‌ها را تحت فرماندهی اسامة بن زید قرار دادند و به اسامه دستور فرمود تا به منطقه ای در شام بروند. 🔸این عده گفتند: ای رسول خدا! ما تازه از سفری که همراه شما بودیم، (حجة الوداع) بازگشته ایم؛ از شما می‌خواهیم تا اجازه دهید که مدتی در این جا بمانیم و خود را برای این سفر آماده کنیم. حضرت امر فرمودند تا به قدری که نیاز دارند در مدینه بمانند و به اسامة بن زید امر نمودند که در فاصله ای دور از مدینه، اردو بزند و در مکانی که رسول خدا - صلی الله علیه و آله - برایش مشخص نموده بماند و منتظر باشد تا آن عده از امور خود فارغ، و به او ملحق شوند. 🔹رسول خدا - صلی الله علیه و آله - با این عمل خود قصد داشتند که مدینه از این افراد خالی شود و هیچ یک از منافقان در آن نماند. آن‌ها مشغول امور خود بودند و رسول خدا - صلی الله علیه و آله - به شدت آن‌ها را وا می‌داشتند و امر می‌نمودند که از شهر خارج شوند و در انجام امری که به آن‌ها فرموده بودند عجله کنند. 🔸در همین بین رسول خدا - صلی الله علیه و آله – مبتلا به همان بیماری که بر اثر آن، وفات یافتند، شدند. وقتی منافقین، آن وضع را دیدند در امتثال امری که رسول خدا - صلی الله علیه و آله - به آن‌ها کرده بودند، تأخیر نمودند. پیامبر به قیس بن عباده که پیش قراول رسول خدا - صلی الله علیه و آله - بود و حباب بن منذر و عده ای از انصار امر نمودند تا آن افراد را به لشکر اسامه ببرند؛ قیس بن سعد و حباب بن منذر آن‌ها را از مدینه خارج نمودند و به لشکر اسامه رساندند و به اسامه گفتند که رسول خدا - صلی الله علیه و آله - دیگر بیش از این اجازه توقف نمی دهند؛ پس همین حالا حرکت کن تا خبر حرکت را به رسول خدا - صلی الله علیه و آله - برسانیم. اسامه لشکر خود را حرکت داد و قیس و حباب پیش رسول خدا - صلی الله علیه و آله - بازگشتند و ایشان را از حرکت آن‌ها آگاه ساختند. حضرت به آن دو فرمودند: آن عده نمی روند. 🔹ابوبکر و عمر و ابوعبیده با اسامه و جمعی از یارانش خلوت کرده و گفتند: به کجا برویم و مدینه را ترک کنیم و حال آن که اکنون بیشتر از همیشه نیاز است که در آن جا باشیم!؟ اسامه به آن‌ها گفت: چه نیازی؟ گفتند: رسول خدا در آستانه وفات قرار گرفته است؛ به خدا سوگند اگر مدینه را خالی کنیم، اتفاقاتی می‌افتد که دیگر نمی توان آن‌ها را درست کرد. منتظر می‌مانیم تا ببینیم سرنوشت رسول خدا - صلی الله علیه و آله - چه می‌شود، رفتن، هر وقت که بخواهیم در پیش رویمان است. آن‌ها به اردوگاه سابق بازگشتند و در همان جا ماندند و پیکی را فرستادند تا آن‌ها را از حال رسول خدا - صلی الله علیه و آله - آگاه سازد. 🔸پیک پیش عائشه رفت و پنهانی حال حضرت را از او پرسید، عائشه گفت: نزد پدرم و عمر و همراهان آن‌ها برو و به آن‌ها بگو: وضع رسول خدا - صلی الله علیه و آله - نامساعد است؛ کسی از شما جایی نرود، من لحظه به لحظه شما را از اخبار آگاه می‌کنم. بیماری رسول خدا - صلی الله علیه و آله - شدت یافت و عائشه صهیب را فراخواند و گفت: نزد ابوبکر برو و به او بگو که محمد در حالی قرار گرفته که امیدی به او نیست. به همراه عمر و ابوعبیده و هر کسی که صلاح می‌دانید، به این جا بیایید، ولی ورودتان به شهر باید پنهانی و شبانه باشد. 🔹صهیب خبر را به آن‌ها رساند و آن‌ها نیز دست صهیب را گرفتند و پیش اسامه بردند و او را از خبر آگاه ساختند و به اسامه گفتند که چگونه سزاوار است از دیدار رسول خدا - صلی الله علیه و آله - محروم شویم؟ و از او اجازه خواستند که به مدینه بروند، اسامه نیز به آن‌ها اجازه داد و به آن‌ها امر کرد که کسی از ورود آن‌ها به شهر آگاه نشود و اگر رسول خدا - صلی الله علیه و آله - بهبود یافتند، به لشکر خود بازگردید و اگر اتفاقی برای ایشان افتاد و وفات نمودند، ما را نیز آگاه سازید تا به جماعت مردم بپیوندیم. 🔸ابوبکر، عمر و ابوعبیده شبانه وارد مدینه شدند؛ رسول خدا - صلی الله علیه و آله - بیهوش بودند. ایشان لحظاتی به هوش آمدند و فرمودند: امشب شر بزرگی درب این شهر را زده است. پرسیدند: ای رسول خدا! چه شری؟ فرمودند: عده ای از آن‌هایی که در سپاه اسامه بودند، بر خلاف فرمان من بازگشتند. من نزد پروردگارم از آنان بیزاری می‌جویم. وای بر شما! به سپاه اسامه بپیوندید. حضرت چندین بار این سخن را تکرار نمودند.
🔹بلال که مؤذن رسول خدا - صلی الله علیه و آله - بود، به هنگام هر نماز اذان می‌گفت و پیامبر اگر توان داشتند، با هر زحمتی شده از منزل خارج می‌شدند و بر مردم نماز می‌گزاردند و اگر نمی توانستند، به علی بن ابی طالب - علیه السلام - امر می‌فرمودند که بروند نماز جماعت را بر پا دارند. علی بن ابی طالب - علیه السلام - و فضل بن عباس به هنگام بیماری حضرت، همواره همراه ایشان بودند. 🔸آن شب که آن گروه، به شهر آمدند سپری شد و صبح فرا رسید. بلال اذان سر داد و نزد رسول خدا - صلی الله علیه و آله - آمد تا طبق عادت همیشگی ایشان را باخبر سازد. ولی حال ایشان خیلی بد بود و به او اجازه داخل شدن داده نشد. عائشه به صهیب دستور داد تا نزد پدرش برود و به او بگوید که رسول خدا - صلی الله علیه و آله - سخت بیمار است و توان برخاستن و رفتن به مسجد را ندارد و علی بن ابی طالب - علیه السلام - نیز مشغول و مراقب ایشان است و نمی تواند نماز را برگزار کند، تو به مسجد برو و نماز جماعت را بخوان؛ که این برای تو مبارک است و از این پس حجتی برای تو خواهد بود. 🔹مردم در مسجد منتظر رسول خدا - صلی الله علیه و آله - یا علی - علیه السلام - بودند تا بیایند و پیشاپیش ایشان نماز گزارد. ناگهان ابوبکر وارد مسجد شد و گفت: رسول خدا - صلی الله علیه و آله - سخت بیمار هستند و به من امر فرمودند که نماز جماعت را بخوانم. یکی از اصحاب رسول خدا - صلی الله علیه و آله - به او گفت: چگونه این امر ممکن است، تو که باید الان در لشگر اسامه باشی؟ نه به خدا سوگند، بعید می‌دانم ایشان کسی را به دنبال تو فرستاده باشند و به تو امر کرده باشند که نماز بخوانی. بلال به مردم گفت: خدا شما را بیامرزد! من خودم پیک شما می‌شوم تا از رسول خدا - صلی الله علیه و آله - در مورد این قضیه اجازه بگیرم. 🔸سپس شتابان رفت و به در خانه پیامبر رسید و به شدت در را کوبید، رسول خدا - صلی الله علیه و آله - صدای در را شنیدند و فرمودند: چه شده است که با این شدت در می‌زنند؟ ببینید چه کسی است؟ فضل بن عباس رفت و در را گشود و دید بلال است؛ گفت: ای بلال! چه شده است؟ بلال گفت: ابوبکر وارد مسجد شده و جلو رفته و در جای رسول خدا - صلی الله علیه و آله - ایستاده و مدعی است که رسول خدا - صلی الله علیه و آله - به وی چنین امر فرموده است. فضل گفت: مگر ابوبکر در لشکر اسامه نیست؟ به خدا سوگند این همان شر بزرگی است که دیشب وارد مدینه شده است. رسول خدا - صلی الله علیه و آله - خبرش را به ما داده بود. فضل داخل شد و بلال را نیز به همراه خود داخل برد. پیامبر فرمودند: ای بلال! چه شده است؟ بلال خبر را به ایشان رساند. 🔹پیامبر فرمودند: مرا بلند کنید، مرا بلند کنید و به مسجد ببرید. سوگند به آن که جانم در دست اوست، مصیبت و فتنه ای بس بزرگ بر اسلام نازل شده است. حضرت، در حالی که علی و فضل بن عباس دو طرف ایشان را گرفته بودند و پاهایشان بر زمین کشیده می‌شدند، از خانه خارج و وارد مسجد شدند و دیدند که ابوبکر در جایگاه رسول خدا - صلی الله علیه و آله - ایستاده و عمر و ابوعبیده و سالم و صهیب و آن چند نفری که شبانه به همراه آن‌ها وارد شهر شده بودند، بر گرد او می‌چرخیدند و بیشتر مردم نماز نخوانده بودند و منتظر خبر بلال بودند. 🔸هنگامی که مردم رسول خدا - صلی الله علیه و آله - را دیدند که با آن حال بدشان به مسجد آمده اند، شگفت زده شدند. رسول خدا - صلی الله علیه و آله - پیش رفتند و ابوبکر را از پشت گرفته و وی را از محراب کنار زدند. ابوبکر و همراهانش رویشان را برگرداندند و از جایگاه رسول خدا - صلی الله علیه و آله - عقب آمدند و پنهان شدند. مردم آمدند و پشت سر رسول خدا - صلی الله علیه و آله - که نشسته نماز می‌ خواندند و بلال تکبیرهای نماز را می‌گفت، جماعت گزاردند. 🔹وقتی حضرت نماز را به پایان رساندند، سر خود را به عقب برگرداندند، ولی ابوبکر را ندیدند. فرمودند: ای مردم! آیا از إبن ابی قحافه و یارانش تعجب نمی کنید که آن‌ها را فرستاده بودم و تحت فرماندهی اسامه قرار داده بودم و به آن‌ها فرمان داده بودم به جایی که باید می‌رفتند، بروند، ولی سرپیچی نموده و برای ایجاد فتنه به مدینه بازگشته اند؟ خداوند آن‌ها را در این فتنه تباه ساخته است. مرا بالای منبر ببرید. 🔸حضرت برخاستند و بر روی نزدیکترین پله منبر نشستند و خداوند را سپاس و ثنا گفته و سپس فرمودند: ای مردم! آن امر پروردگارم که همه انسان‌ها در نهایت روزی به آن می‌رسند، به سراغ من آمده است و من شما را در حالی ترک می‌گویم که حجتی برای شما بر جای گذاشته‌ام که شبش همچون روزش واضح و روشن است؛ بنابراین بعد از من دچار اختلاف نشوید، چنان چه قوم بنی إسرائیل پیش از شما دچار اختلاف شدند. ای مردم! من چیزی جز آن چه قرآن حلال نموده را بر شما حلال نمی کنم و چیزی جز آن چه قرآن حرام کرده را بر شما حرام نمی نمایم.
🔹من دو چیز گران بها را در میان شما باقی می‌گذارم که تا زمانی که به آن دو تمسک جویید، هرگز دچار گمراهی و لغزش نخواهید شد: کتاب خدا و عترت و اهل بیتم. این دو در میان شما جانشینان من هستند و هرگز از یک دیگر جدا نمی شوند تا زمانی که در حوض (کوثر)، بر من وارد شوند و در آن جا از شما در مورد این که با این دو چیز گران بها چکار کردید سؤال می‌کنم. آن روز، عده ای همان گونه که شتر غریبه رانده می‌شود، از حوض من رانده می‌شوند و برخی از آن‌ها می‌گویند ما فلانی و فلانی هستیم و من به آن‌ها می‌گویم که نام هایتان را می‌دانم، اما شما پس از من از دین خارج شدید. پس رحمت خدا از شما دور باد و دور باد! 🔸حضرت سپس از منبر پایین آمدند و به اتاق خویش بازگشتند و ابوبکر و همراهانش، تا زمانی که رسول خدا - صلی الله علیه و آله - وفات نمودند، در مقابل دیدگان مردم ظاهر نشدند و سپس آن حوادث سقیفه از انصار و سعد سر زد و آن‌ها اهل بیت پیامبرشان را از حقوقی که خداوند عزّ و جلّ برایشان قرار داده بود، منع نمودند و کتاب خدا را تار و مار کردند. 🔹جوان گفت: چرا همه مردم به خاطر این گروه، تغییر کردند؟ حذیفه گفت: این عده، سران و اشراف قبایل بودند و هر کدام از این‌ها در تعداد زیادی از مردم نفوذ داشتند که به حرف آن‌ها گوش می‌دادند و از آن‌ها اطاعت می‌کردند. این عده محبت ابوبکر را در دل داشتند، همان طور که بنی إسرائیل حبّ گوساله و سامری در دلشان بود و هارون را ترک گفته و او را ضعیف و ناتوان یافتند. @hadise_shia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نائب الزیاره همه اعضا در حرم امام رضا علیه السلام هستم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 عن أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَبَی اللَّهُ أَنْ یُجْرِیَ الْأَشْیَاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَابِ فَجَعَلَ لِکُلِّ شَیْ ءٍ سَبَباً وَ جَعَلَ لِکُلِّ سَبَبٍ شَرْحاً وَ جَعَلَ لِکُلِّ شَرْحٍ مِفْتَاحاً وَ جَعَلَ لِکُلِّ مِفْتَاحٍ عِلماً وَ جَعَلَ لِکُلِّ عِلمٍ بَاباً نَاطِقاً مَنْ عَرَفَهُ عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ أَنْکَرَهُ أَنْکَرَ اللَّهَ ذَلِکَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ نَحْنُ. 🌺 از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: 🌺 خداوند، جز از راه سبب، کاری نمی کند، بنابراین هر چیزی، سببی دارد و هر سببی، شرحی دارد و هر شرحی کلیدی دارد و هر کلیدی دانشی دارد و هر دانشی دروازه ای گویا دارد که هر کس او را نشناسد، خدا را نیز نشناخته و هر کس انکارش کند، خدا را انکار کرده. آن دروازه، پیامبر و ما هستیم. @hadis_shia
🌺 مرحوم علامه مجلسی، در جلد ۲ بحار، عنوان باب ۳۱ را این گونه بیان می کند: 🔸التوقف عند الشبهات و الاحتیاط فی الدین. 🔹توقف در هنگام شبهه ها و احتیاط در دین. 🌸 از نظر روایات، در هنگام شبهه، باید توقف کرد. یعنی نه حرفی در رد مطلب گفته شود و نه در اثبات آن. 🌺 در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام، نقل شده: امور سه گونه است: امری که رهیابی آن بر تو آشکار است، پیرو آن باش؛ و امری که گمراهی اش بر تو آشکار است، از آن کناره کن؛ و امری که مورد اختلاف است، آن را به خدای عز و جل برگردان. 🌸 از امام صادق روایت است: با ورع ترین مردم کسی است، که در مورد شبهه، توقف کند. 🌺 نقل است که امیر المومنین در لحظات شهادت، فرمودند: شما را به نماز اول وقت سفارش می‌کنم و پرداخت زکات به اهلش و سکوت نزد شبهه. 🌸 در نقلی از پیامبر گرامی اسلام ، حکمت توقف در هنگام شبهه، این گونه توضیح داده شده: هر پادشاهی حریمی دارد و حریم خداوند، حلال و حرام است و مشتبهات، بین آن دو است. اگر چوپانی، گوسفندان را نزدیک قرقگاه و مکان ممنوعه، بچراند، گوسفندان به آن مکان وارد خواهند شد؛ پس شما هم، مشتبهات را ترک کنید. 🔸یعنی دوری از مشتبهات، باعث جلوگیری از حرام ها می شود. 🌺 در چندین روایت، ائمه دستور داده اند که در هنگام شبهه توقف کنید و پاسخ را از ما بخواهید. به عنوان نمونه: 🌸 از امام باقر نقل شده: هر گاه امر بر شما مشتبه شد، نزد شبهه توقف کنید، و آن را به سوی ما رد کنید، تا آنچه برای ما شرح داده شده را، برای شما توضیح دهیم. @hadis_shia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸دنیا، خوب اســــــت یا بد؟ 🔹مشاهــــــده جلســــــہ پنجـــــــم دوره اخـــــلاق اسلامــــے، با موضــــوع محبت دنیا، در کـــــــانال آپارات حدیث شیـــــــعہ به نشانے👇 https://aparat.com/v/j43os .....................کانالـ‌حدیثـ‌شیعہ‌در_ایتا👇 @hadise_shia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 سوره مبارکہ سبأ 🌸 وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ (۲۰) 🌸 و قطعاً شیطان، گمانی که در مورد آنها داشت، راست یافت و جز گروهی از مؤمنان، (بقیه) از او پیروی کردند. 🌺 علی بن ابراهیم، از زید شحّام روایت می‌کند که گفت: قتادة بن دعامه نزد امام باقر علیه السلام آمد و از حضرت تفسیر آیه «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ» را پرسید و حضرت پاسخ داد: 🌺 وقتی خداوند، با آیه «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» (ای پیامبر! آن چه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر انجام ندهی، پیامش را نرسانده ای) مائده ۶۷ که در شأن علی است، به پیامبر خود، امر فرمود که امیر المؤمنین را به عنوان خلیفه خود، در میان مردم بگمارد، رسول خدا دست علی را در روز غدیر خُم در دستان خود گرفت و فرمود: هر کس که من مولای او هستم، علی مولای او است. 🌺 ابلیس‌ها بر سر خود خاک پاشیدند، ابلیس بزرگ به آنان گفت: شما را چه شده؟ آنان پاسخ دادند: این مرد (یعنی رسول خدا) با دستان خود گرهی بسته است، که تا روز قیامت هیچ انسانی نمی تواند آن را بگشاید. 🌺 ابلیس به آنان گفت: هرگز این چنین نخواهد شد؛ چرا که کسانی که اطراف او (یعنی رسول خدا) بودند، به من وعده ای در مورد او داده اند، که هرگز خلف وعده نمی کنند. این گونه بود که خداوند آیه «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ» را نازل کرد، که منظور از گروه مؤمن (که تبعیت شیطان نکردند)، شیعیان امیر المؤمنین می‌باشند. @hadise_shia
منظور از اطرافیان پیامبر ، منافقین و منظور از وعده ای که به شیطان دادند، غصب خلافت است.
🌺 الإختصاص جَعْفَرُ بْنُ الْحُسَیْنِ الْمُؤْمِنُ عَنِ ابْنِ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ 🌺 عَنْ أَحَدِهِمَا علیهما السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» قَالَ هُمُ الْمُسَلِّمُونَ لِآلِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) إِذَا سَمِعُوا الْحَدِیثَ أَدَّوْهُ کَمَا سَمِعُوهُ لَا یَزِیدُونَ وَ لَا یَنْقُصُونَ. 🌸 ابوبصیر از امام باقر یا امام صادق علیهما السلام روایت می کند که درباره آیه «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» { پس بشارت بده به آن بندگان من که: به سخن گوش فرامی دهند و بهترین آن را پیروی می کنند.} زمر 17 و 18 🌸 فرمود: آنان تسلیم آل محمدند، حدیث را همان گونه که شنیده اند می گویند و کم و زیاد نمی کنند. بحار ج 2 ص 158 @hadise_shia
صلےاللہ‌علیکـــــــ‌یااباعبداللہ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 بعضی از علایم امام زمان عجل‌ الله‌ فرجه‌ الشریف، در هنگام قیام: 🌸 مانند سلیمان، ماه و خورشید را بخواند و اجابت او کنند. 🌸 خداوند ابرهای رام را در اختیار ذوالقرنین گذاشت و ابرهای سخت رعد و برق دار را، برای قائم (علیه السلام) ذخیره فرمود. در کیفیت ظهور خواهد آمد، که اصحاب او بر روی ابر سوار شوند. 🌸 ابر بر وی سایه افکند. وقتی از مکه خارج شود، در سایه ابر حرکت کند و به زبان فصیح که جن و انس بشنوند ندائی از ابر، بر آید که این است مهدی آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم). 🌸 پیش از قیام و در وقت قیام و بیعت گرفتن، به نام او، از آسمان ندا خواهد شد. ذکر نداهای متعدد در تشریفات ظهور خواهد شد. 🌸 به هر طرف حرکت کند، یک ماه قبل از رسیدن ایشان، ترس در دل دشمنان، می افتد. 🌸 شمشیرها از آسمان، به عدد اصحاب او نازل شود و بر هر شمشیر، نام صاحب او و خصوصیات او نوشته باشد. 🌸 در تشریفات ظهور خواهد آمد که ملائکه به نصرت او نازل شوند و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل همراه او باشند و او را مدد کنند. 🌸 عیسی بن مریم به مدد او نازل شود و پشت سر او نماز بگزارد. 🌸 اصحاب کهف و رجعت عده ای از گذشتگان به دنیا: و نیز خواهد آمد که اصحاب کهف و عده ای از قوم موسی و عده ای از اصحاب پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیر المومنین (علیه السلام) و عده ای از ارواح مومنین، به یاری ایشان، حاضر شوند. 🌸 او را طی الارض باشد، زمین در زیر پای او پیچیده شود. 🌸 همه جای دنیا را ببیند، بلندیهای زمین برای او پست، و زمین برای او به منزله‌ی کف دستش باشد. 🌸 هر مشکل برای او آسان باشد، هر سخت و دشوار برای او رام گردد. 🌸 زمین را به نور خود روشن کند، به طوری که بندگان از نور آفتاب بی نیاز گردند. 🌸 دوست و دشمن، صالح و طالح را می شناسد و آنچه هر کس پنهان کرده می داند. 🌸 کور مادرزاد و مریض را شفا بخشد، در شب معراج خداوند به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود به وسیله او (یعنی امام زمان) کور را بینا کنم و مریض را شفا بخشم. کتابــــــ‌مهدی‌منتظرصفحه۳۳و۳۴ @hadise_shia