eitaa logo
📚 حدیث شیعه 📚
317 دنبال‌کننده
160 عکس
68 ویدیو
9 فایل
ـــــــــلامـ 👋 🌺 بہ‌کانال‌ماخوش‌اومدین. 🌺 اینجامےتونےاطلاعاتـــــ‌دینےومذهبے‌خودتوبالا ببری. 🌺 مابادقتـــــ‌وحوصلہ،سعےمےکنیمـ مطالبےرو بارگزاری‌کنیمـ‌کہ‌درعین‌سادگےو روان‌بودن،مہم‌و کاربردی‌همـ‌باشن. مدیر: @saeedsadat با احترام، تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🎙قَالَ أَبُو عُبَیْدٍ فِی غَرِیبِ الْحَدِیثِ فِی حَدِیثِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله حِینَ أَتَاهُ عُمَرُ فَقَالَ إِنَّا نَسْمَعُ أَحَادِیثَ مِنَ الْیَهُودِ تُعْجِبُنَا فَتَرَی أَنْ نَکْتُبَ بَعْضَهَا؟ 🎙فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَ فَتَهَوَّکُونَ أَنْتُمْ کَمَا تَهَوَّکَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصَارَی لَقَدْ جِئْتُکُمْ بِهَا بَیْضَاءَ نَقِیَّةً وَ لَوْ کَانَ مُوسَی حَیّاً مَا وَسِعَهُ إِلَّا اتِّبَاعِی. 🎙ابوعبید در کتاب «غریب الحدیث» در حدیث پیامبر نقل کرده: وقتی عمر به خدمت حضرت رسول صلی الله علیه وآله آمد گفت: ما احادیثی از یهودیان می‌شنویم که تعجب می‌کنیم، آیا اجازه می‌دهید بعضی از آن احادیث را بنویسیم؟ 🎙رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: آیا می‌خواهید هلاک شوید، همانطور که یهود و نصاری هلاک شدند؟ من برای شما دین روشن و پاک آورده‌ام اگر موسی زنده بود، جز پیروی من چاره ای نداشت. @hadise_shia
🔺الإحتجاج عَنْ بَشِیرِ بْنِ یَحْیَی الْعَامِرِیِّ عَنِ ابْنِ أَبِی لَیْلَی قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ النُّعْمَانُ أَبُو حَنِیفَةَ عَلَی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام فَرَحَّبَ بِنَا فَقَالَ یَا ابْنَ أَبِی لَیْلَی مَنْ هَذَا الرَّجُلُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ هَذَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ لَهُ رَأْیٌ وَ بَصِیرَةٌ وَ نَفَاذٌ قَالَ فَلَعَلَّهُ الَّذِی یَقِیسُ الْأَشْیَاءَ بِرَأْیِهِ ... قَالَ یَا نُعْمَانُ إِیَّاکَ وَ الْقِیَاسَ فَإِنَّ أَبِی حَدَّثَنِی عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ مَنْ قَاسَ شَیْئاً مِنَ الدِّینِ بِرَأْیِهِ قَرَنَهُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَعَ إِبْلِیسَ فِی النَّارِ فَإِنَّهُ أَوَّلُ مَنْ قَاسَ حَیْثُ قَالَ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ فَدَعُوا الرَّأْیَ وَ الْقِیَاسَ فَإِنَّ دِینَ اللَّهِ لَمْ یُوضَعْ عَلَی الْقِیَاسِ. 🔺از بشیر بن یحیی عامری از ابن ابی لیلی نقل است که گفت: من و ابوحنیفه بر جعفر بن محمّد علیهما السلام وارد شدیم و آن حضرت ضمن خوش آمد گویی به ما فرمود: ای ابن ابی لیلی، همراه تو کیست؟ گفتم: قربانت گردم، مردی از اهل کوفه است که دارای رأی و بصیرت و نفوذ است. فرمود: شاید همان باشد که همه چیز را به رأی خود قیاس می‌کند ... سپس فرمود: ای نعمان، از قیاس حذر کن، زیرا پدرم از پدران گرامی اش علیهم السلام برایم نقل کرده که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: «کسی که پاره ای از دین را با نظر خود قیاس کند، خداوند او را قرین ابلیس سازد، زیرا او اولین قیاسگر است، آنجا که گفت: «خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ» اعراف/ ۱۲ {مرا از آتش آفریدی و او را از گِل} پس دست از رأی و قیاس بردارید، زیرا دین خدای سبحان، بر قیاس وضع نشده است. .........................کانال‌حدیث‌شیعه👇 @hadise_shia
🎙عَنْ سَهْلٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْجَرِیرِیِّ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِیرَةَ الْأَسَدِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: 🎙کُنْتُ دَخَلْتُ مَعَ أَبِی، الْکَعْبَةَ، فَصَلَّی عَلَی الرُّخَامَةِ الْحَمْرَاءِ بَیْنَ الْعَمُودَیْنِ، فَقَالَ: فِی هَذَا الْمَوْضِعِ، تَعَاقَدَ الْقَوْمُ إِنْ مَاتَ رَسُولُ اللَّهِ، أَنْ لَا یَرُدُّوا هَذَا الْأَمْرَ فِی أَحَدٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ أَبَداً، قَالَ قُلْتُ وَ مَنْ کَانَ؟ قَالَ: الْأَوَّلُ وَ الثَّانِی وَ أَبُو عُبَیْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ وَ سَالِمُ بْنُ الْحَبِیبَةِ. 🎙از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمودند: 🎙با پدرم، به کعبه رفته بودم؛ ایشان، بر سنگ مرمر سرخی که بین دو ستون بود، نماز گزارد و بعد فرمود: در این جا بود که قوم، عهد بستند که اگر رسول خدا «صلی الله علیه و آله» از دنیا رفت، هرگز امر حکومت را به یکی از اهل بیت وی برنگردانند. گفتم: آنان چه کسانی بودند؟ فرمود: اولی و دومی و ابوعبیده بن جراح و سالم بن حبیبه. بحارجلد۲۸صفحه۸۵ .............................کانالـ‌حدیثـ‌شیعہ👇 @hadise_shia
📚 بخش هایی از پیمان نامه غاصبین خلافت 🔺رسول خدا کسی را به جانشینی خود برنگزید، تا امر حکومت تنها در یک خاندان جریان نیابد، که مانند ارث، فقط برای آنان باشد، و نیز آن گونه نشود که خلافت تنها در میان ثروتمندان جابجا شود و آن کسی که جانشین می‌شود، ادعا نکند که این امر از پدری به فرزندی و تا روز قیامت فقط در نسل پیامبر باقی خواهد ماند. 🔺وقتی خلیفه ای می‌میرد، چیزی که بر مسلمانان واجب است این است که صاحب نظران و خیرخواهان آن‌ها جمع شوند و در امور مسلمانان مشورت کنند و هرکه را که مستحق خلافت می‌بینند، امورشان را به او بسپارند و او را سرپرست خود قرار دهند. زیرا بر مردم هیچ زمانه ای پوشیده نیست که کدام یک از آن‌ها شایستگی خلافت را دارد. 🔺اگر کسی از میان مردم ادعا کند که رسول خدا شخصی را به طور مشخص جانشین خود قرار داده و او را بر مردم نصب نموده و صراحتا اسم و نسب وی را بیان داشته است، سخنی باطل گفته است و چیزی برخلاف آن چه اصحاب می‌دانند آورده است و با جماعت مسلمانان مخالفت ورزیده است. 🔺اگر شخصی ادعا کند که جانشینی رسول خدا امری موروثی است، چیز محالی گفته است؛ چرا که رسول خدا گفت: ما پیامبران خیراتی که از خود بر جای می‌گذاریم، به ارث نمی دهیم. 🔺اگر کسی ادعا کند از آن جایی که خلافت، مقام بعد از نبوت است، فقط یک نفر از میان مردم شایستگی آن را دارد و خلافت مختص به اوست و دیگران شایستگی آن را ندارند، سخنی کذب گفته است؛ چرا که پیامبر گفت: اصحاب من همچون ستارگان آسمانند که به هر یک از آنان اقتدا کنید، هدایت می‌شوید. 🔺اگر کسی ادعا کند که به دلیل نزدیک بودن به رسول خدا، مستحق خلافت و امامت است و این امر به نسل او اختصاص دارد و از پدری به فرزندی به ارث می‌رسد و در هر عصر و زمانه ای همین طور خواهد بود و تا زمانی که خداوند زمین و هر آن چه بر آن است را به ارث ببرد، هیچ کس جز آن‌ها شایسته خلافت نیست، این گونه نیست و خلافت، برای او و فرزندانش نخواهد بود، حتی اگر نسبش به پیامبر نزدیک باشد؛ چرا که خداوند، که سخنش حاکم بر همگان است، می گوید: گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست. 🔺رسول خدا گفت: هرکه وارد امت من شود و در اتحاد آن‌ها تفرقه بیاندازد، او را بکشید، هر کس که باشد؛ چرا که اتحاد، سبب رحمت است و تفرقه، مایه عذاب است، و امت من هرگز بر امری ناصحیح با یکدیگر متفق نمی شوند و مسلمانان در برابر غیر خودشان متحد هستند و فقط انسانی که تک رو و معاند است و دشمن مسلمین را یاری می‌رساند، از جماعت مسلمانان بیرون می‌رود، که خدا و رسولش خون چنین کسی را مباح نموده و قتل وی را حلال دانسته اند. بحارجلد۲۸صفحه۱۱۴ .............................کانالـ‌حدیثـ‌شیعہ👇 @hadise_shia
💠 روایتی طولانی در کتاب فتنه ها و محنت ها (بحار، جلد ۲۸، صفحه ۸۶) آمده است. در این روایت، حذیفة بن یمان، والی امیر المؤمنین در شهر مدائن، دیده ها و شنیده های خود را بیان می کند. 💠 این گفته ها، حاوی مطالب مهمی است. پیشاپیش از طولانی شدن مطلب، عذر خواهی می کنیم. ....................کانالـ‌حدیثـ‌شیعہ👇 @hadise_shia
📚 بعد از آنکه رسول خدا در غدیر خم، جانشینی امیر المؤمنین را اعلام کردند و همه با امیر المؤمنین بیعت کردند، به راه خود، به سمت مدینه ادامه دادند تا به گردنه هرشی رسیدند. 💠 حذیفه می‌گوید: رسول خدا -صلی الله علیه و آله- من و عمار بن یاسر را فراخواندند و به عمار فرمودند که از پشت، شتر را هدایت کند و به من نیز امر کردند که از جلو، آن را برانم تا اینکه به سر گردنه رسیدیم. عده ای که در گردنه، کمین کرده بودند، از پشت، به ما حمله نمودند و ظرف هایشان را که پر از سنگ کرده بودند، میان پاهای شتر غلتاندند، شتر ترسید و نزدیک بود که رسول خدا - صلی الله علیه و آله - را به زمین پرت کند. 🔹آن عده به سمت شتر رفتند تا آن را رم دهند. من و عمار جلو رفتیم تا با شمشیرهایمان آن‌ها را بزنیم، شب تاریکی بود و آن‌ها از چشم ما ناپدید شدند و از عملی کردن چیزی که می‌پنداشتند و نقشه کشیده بودند و تدبیر کرده بودند، نا امید شدند. 🔸گفتم: ای رسول خدا! این‌ها که بودند که قصد جان شما را داشتند؟ ایشان فرمودند: ای حذیفه! آنان کسانی بودند که در دنیا و آخرت منافقند. گفتم: آیا نمی خواهید عده ای را به سوی آنان بفرستید که سرهایشان را بیاورند؟ فرمودند: خداوند به من امر کرده که از آنان روی گردان باشم، خوش ندارم مردم بگویند که او عده ای از قوم و اصحابش را به دینش دعوت نمود و آنان دعوت او را اجابت کردند و وقتی به کمک آنان بر دشمنان خود غلبه یافت، آن‌ها را کشت. اما ای حذیفه! آن‌ها را به حال خود واگذار که خداوند در کمین آنان است و مدت کوتاهی به آنان مهلت خواهد داد و سپس به عذابی سخت گرفتارشان خواهد نمود. 🔺عرض کردم: ای رسول خدا! این قوم منافق چه کسانی هستند؟ آیا از مهاجران هستند یا از انصار؟ حضرت نام یک یک آنان را تا انتها به من فرمودند و در میان آن‌ها کسانی بودند که برایم سخت بود که بپذیرم که آن‌ها هم از منافقان باشند. رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمودند: ای حذیفه! گویا تو در مورد برخی از آن‌هایی که نام می‌برم شک داری، سرت را بلند کن و آنان را ببین. ♦️چشمم را به سمت آن ها، که در گردنه ایستاده بودند دوختم و ناگهان برقی جهید و تمام اطراف ما را روشن کرد و این برق آن قدر ادامه داشت که پنداشتم خورشید طلوع کرده است. به خدا سوگند آنان را خوب دیدیم و تک تک شان را شناختم. همان طور بود که رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرموده بودند. تعدادشان چهارده نفر بود: نُه نفر از قریش و پنج نفر از غیر قریش. به خدا سوگند آن‌ها ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و عبدالرحمن بن عوف و سعد بن أبی وقاص و ابوعبیده بن جراح و معاویه بن أبی سفیان و عمرو بن العاص، که این‌ها از قریش بودند، و اما پنج نفر دیگر، ابوموسی اشعری و مغیره بن شعبه ثقفی و اوس بن حدثان بصری و ابوهریره و ابوطلحه انصاری بودند. 🔸حذیفه ادامه داد: سپس از گردنه پایین آمدیم، سپیده دم طلوع کرده بود. رسول خدا - صلی الله علیه و آله - از شتر پایین آمدند و وضو گرفتند و منتظر اصحاب ماندند، اصحاب از گردنه پایین آمدند و جمع شدند. دیدم که همگی آن افراد در میان مردم داخل شدند و پشت رسول خدا - صلی الله علیه و آله - نماز گزاردند. وقتی پیامبر از نماز فارغ شدند، برگشتند و نگاهی به ابوبکر و عمر و ابوعبیده که مشغول نجوا با یکدیگر بودند، کردند و به یک منادی امر کردند تا در میان مردم ندا دهد که نجوا نکنند. رسول خدا - صلی الله علیه و آله - به همراه مردم از گردنه عبور کردند. وقتی به آخرین منزل رسیدند، سالم دید که ابوبکر و عمر و ابوعبیده در حال نجوای محرمانه هستند؛ پیش آن‌ها رفت و گفت: مگر رسول خدا - صلی الله علیه و آله - امر نفرمودند که نجوای پنهانی نکنید، به خدا سوگند باید به من هم بگویید که با هم چه می‌گفتید، وگرنه پیش رسول خدا - صلی الله علیه و آله - می‌روم و او را از کاری که کردید آگاه می‌سازم. ابوبکر گفت: ای سالم! عهد و پیمان خدایی بر تو، که اگر تو را از آن چه با هم می‌گوییم و برایش جمع شده ایم آگاه ساختیم، اگر دوست داشتی، در جمع ما داخل شو و عضوی از ما باش و اگر بدت آمد، این راز را بر ما پنهان دار. سالم گفت: شرط شما را قبول می‌کنم و با آن‌ها عهد و پیمان خدایی بست، سالم دشمنی و بغض شدیدی به علی بن أبی طالب در دل داشت و آن‌ها نیز این را می‌دانستند. آن سه نفر به سالم گفتند: ما توافق نموده ایم که هم قسم و هم پیمان شویم تا از محمد، در مورد ولایت علی بن ابی طالب که پس از خود بر ما واجب نمود، اطاعت نکنیم. سالم به آن‌ها گفت: عهد و پیمان خدا بر شما که آیا واقعاً داشتید در همین مورد جر و بحث و نجوا می‌گردید؟ گفتند: آری.
🔸شخص دیگر عبدالرّحمان بن عوف است که وى نیز داماد عثمان بود؛ چرا که شوهر «امّ کلثوم» خواهر عثمان بود. 🔸در نتیجه، فقط زبیر که به امیر المؤمنین (علیه السلام) علاقه داشت، جانب آن حضرت را مى گرفت و بقیّه آراء به نفع عثمان ریخته مى شد. 🎙امیر المؤمنین (علیه السلام) در خطبه شقشقیّه (خطبه سوم نهج البلاغه) همین ماجرا را به گونه اى فشرده بیان کرده است. فرمود: «فَصَغا رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ وَ مالَ الاْخَرُ لِصِهْرِهِ، مَعَ هَن وَ هَن»؛ (سرانجام یکى از آنها (اعضاى شورا) به خاطر کینه اش از من روى برگرداند و دیگرى خویشاوندى را بر حقیقت، مقدّم داشت و به خاطر دامادیش به دیگرى (عثمان) تمایل پیدا کرد، علاوه بر جهات دیگر که ذکر آن خوشایند نیست). 🎙علاوه بر آن، عمر به صراحت معایبى براى طلحه و سعد بن ابى وقاص و عبدالرّحمان بن عوف برشمرد،که در واقع عدم شایستگى آنان را به خلافت مى رساند. 🔹درباره طلحه گفت: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در ماجراى آیه حجاب به خاطر سخنى که گفته بودى از تو ناراضى بود. 🔹به سعد بن ابى وقاص گفت: تو مرد جنگ هستى که به درد خلافت و رسیدگى به امور مردم نمى خورى. 🔹به عبدالرّحمان بن عوف نیز گفت: تو مردى ضعیف هستى و مرد ضعیفى همانند تو، شایسته این جایگاه نیست. 🎙او با این سخنان، گویا به این افراد فقط حقّ رأى مى داد، که از میان امیر المؤمنین (علیه السلام) و عثمان یکى را برگزینند؛ امّا با یک چینش حساب شده، کفه ترازو را به نفع عثمان سنگین تر کرد. 🎙دوم: جاى تعجّب نیست که عمر شورایى آن چنانى تنظیم کند که محصول آن، به هر حال، خلافت عثمان باشد؛ چرا که عثمان نیز براى رسیدن عمر به خلافت ـ پس از ابوبکر ـ خدمتى بزرگ به وى کرد. 🔸«ابن اثیر» مورّخ معروف مى گوید: ابوبکر در حال احتضار، عثمان را احضار کرد تا وصیّتى در امر خلافت بنویسد. به او گفت: بنویس : «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» این وصیتى است که ابوبکر به مسلمانان نموده است امّا بعد...». ابوبکر در همین حال بی هوش شد، ولى عثمان خودش این جمله ها را نوشت: «اَمّا بَعْدُ فَإِنِّی قَدِ اسْتَخْلَفْتُ عَلَیْکُمْ عُمَرَ بْنَ الْخَطّابِ وَ لَمْ آلُکُمْ خَیْراً»؛ (من عمر بن خطّاب را خلیفه بر شما قرار دادم و از هیچ خیر و خوبى براى شما فروگذار نکردم). هنگامى که عثمان این جمله را نوشت، ابوبکر به هوش آمد و گفت: بخوان و او خواند. ابوبکر تکبیر گفت و سپس افزود: من تصوّر مى کنم (این که عجله کردى و خلافت را به نام عمر نوشتى براى این بود که) ترسیدى اگر من به هوش نیایم و بمیرم مردم اختلاف کنند. عثمان گفت: آرى! چنین بود. ابوبکر در حقّ او دعا کرد. چه خدمتى از این بالاتر. @hadise_shia