#برائت
#صحیفہملعونہ
#غصبخلافت
🎙عَنْ سَهْلٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْجَرِیرِیِّ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِیرَةَ الْأَسَدِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ:
🎙کُنْتُ دَخَلْتُ مَعَ أَبِی، الْکَعْبَةَ، فَصَلَّی عَلَی الرُّخَامَةِ الْحَمْرَاءِ بَیْنَ الْعَمُودَیْنِ، فَقَالَ: فِی هَذَا الْمَوْضِعِ، تَعَاقَدَ الْقَوْمُ إِنْ مَاتَ رَسُولُ اللَّهِ، أَنْ لَا یَرُدُّوا هَذَا الْأَمْرَ فِی أَحَدٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ أَبَداً، قَالَ قُلْتُ وَ مَنْ کَانَ؟ قَالَ: الْأَوَّلُ وَ الثَّانِی وَ أَبُو عُبَیْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ وَ سَالِمُ بْنُ الْحَبِیبَةِ.
🎙از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمودند:
🎙با پدرم، به کعبه رفته بودم؛ ایشان، بر سنگ مرمر سرخی که بین دو ستون بود، نماز گزارد و بعد فرمود: در این جا بود که قوم، عهد بستند که اگر رسول خدا «صلی الله علیه و آله» از دنیا رفت، هرگز امر حکومت را به یکی از اهل بیت وی برنگردانند. گفتم: آنان چه کسانی بودند؟ فرمود: اولی و دومی و ابوعبیده بن جراح و سالم بن حبیبه.
بحارجلد۲۸صفحه۸۵
.............................کانالـحدیثـشیعہ👇
@hadise_shia
#برائت
#متنصحیفہملعونہ
#غصبخلافت
📚 بخش هایی از پیمان نامه غاصبین خلافت
🔺رسول خدا کسی را به جانشینی خود برنگزید، تا امر حکومت تنها در یک خاندان جریان نیابد، که مانند ارث، فقط برای آنان باشد، و نیز آن گونه نشود که خلافت تنها در میان ثروتمندان جابجا شود و آن کسی که جانشین میشود، ادعا نکند که این امر از پدری به فرزندی و تا روز قیامت فقط در نسل پیامبر باقی خواهد ماند.
🔺وقتی خلیفه ای میمیرد، چیزی که بر مسلمانان واجب است این است که صاحب نظران و خیرخواهان آنها جمع شوند و در امور مسلمانان مشورت کنند و هرکه را که مستحق خلافت میبینند، امورشان را به او بسپارند و او را سرپرست خود قرار دهند. زیرا بر مردم هیچ زمانه ای پوشیده نیست که کدام یک از آنها شایستگی خلافت را دارد.
🔺اگر کسی از میان مردم ادعا کند که رسول خدا شخصی را به طور مشخص جانشین خود قرار داده و او را بر مردم نصب نموده و صراحتا اسم و نسب وی را بیان داشته است، سخنی باطل گفته است و چیزی برخلاف آن چه اصحاب میدانند آورده است و با جماعت مسلمانان مخالفت ورزیده است.
🔺اگر شخصی ادعا کند که جانشینی رسول خدا امری موروثی است، چیز محالی گفته است؛ چرا که رسول خدا گفت: ما پیامبران خیراتی که از خود بر جای میگذاریم، به ارث نمی دهیم.
🔺اگر کسی ادعا کند از آن جایی که خلافت، مقام بعد از نبوت است، فقط یک نفر از میان مردم شایستگی آن را دارد و خلافت مختص به اوست و دیگران شایستگی آن را ندارند، سخنی کذب گفته است؛ چرا که پیامبر گفت: اصحاب من همچون ستارگان آسمانند که به هر یک از آنان اقتدا کنید، هدایت میشوید.
🔺اگر کسی ادعا کند که به دلیل نزدیک بودن به رسول خدا، مستحق خلافت و امامت است و این امر به نسل او اختصاص دارد و از پدری به فرزندی به ارث میرسد و در هر عصر و زمانه ای همین طور خواهد بود و تا زمانی که خداوند زمین و هر آن چه بر آن است را به ارث ببرد، هیچ کس جز آنها شایسته خلافت نیست، این گونه نیست و خلافت، برای او و فرزندانش نخواهد بود، حتی اگر نسبش به پیامبر نزدیک باشد؛ چرا که خداوند، که سخنش حاکم بر همگان است، می گوید: گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.
🔺رسول خدا گفت: هرکه وارد امت من شود و در اتحاد آنها تفرقه بیاندازد، او را بکشید، هر کس که باشد؛ چرا که اتحاد، سبب رحمت است و تفرقه، مایه عذاب است، و امت من هرگز بر امری ناصحیح با یکدیگر متفق نمی شوند و مسلمانان در برابر غیر خودشان متحد هستند و فقط انسانی که تک رو و معاند است و دشمن مسلمین را یاری میرساند، از جماعت مسلمانان بیرون میرود، که خدا و رسولش خون چنین کسی را مباح نموده و قتل وی را حلال دانسته اند.
بحارجلد۲۸صفحه۱۱۴
.............................کانالـحدیثـشیعہ👇
@hadise_shia
#اخلاق
🌺 اخلاق اسلامـــے
🌺 جلســـــــــہ ۱
🌺 منظور از اخلاق چیست؟
در صفحه آپارات حدیث شیعه 👇
https://aparat.com/v/cljkd
کانال ایتای حدیث شیعه 👇
@hadise_shia
#اخلاق
📚 خلاصه مطالب جلسه ۱ اخلاق اسلامی
🔸اخلاق اسلامی دو معنا دارد.
🔹۱. اخلاق به معنای اخص، که همان حُسن خُلق است.
🔹۲. اخلاق به معنای اعم، که دارای ۳ بخش است.
🔺بخش اول. رابطه بین عبد و خالق
🔺بخش دوم. رابطه بین فرد و خودش
🔺بخش سوم. رابطه بین فرد و جامعه
🔸اهمیت اخلاق، از جهت تاثیر آن، در تقرّب به خدا است.
🔹اعتقاد به آخرت، انگیزه اصلاح اخلاق است.
🔸یکی از مبانی اخلاق اسلامی، حجیّت عقل است.
🔹مبنای دیگر اخلاق اسلامی، احکام شرعیّه است.
🔸عقل و اخلاق، بر یکدیگر تاثیر متقابل دارند.
@hadise_shia
#سالنو
دراین هوای بهاری، شدم دوباره هوایی
بهار میرسد امّا، بهارِ من تو کجایی
🌺 سال نوتون، امام زمانی
🌺 در بهار طبیعت، دعا کنیم که خدا، بهار دلها رو هم برسونه
🌺 اللّهم عجّل لولیّک الفرج
@hadise_shia
#تصوف
📚 شاخصــــــــــہنہم
🔹آقاى وكيلى در کتاب عرفان و حكمت، صفحه ۵۴، می گوید:
🔺«ويژگى عرفان منفى، آن است كه در او، فاصله معصوم از غير معصوم، از بين برود و يا كم رنگ شود، در مقابل، عرفان مثبت، كه اين فاصله را كاملاً حفظ مى كند و غير معصوم را بر فرض انسان كامل بودن نيز، خالى از نوعى سهو و خطاء در مسائل علمى نمى داند و لذا به غير معصوم نيز در مسائل غير علمى تعبّد صددرصد ندارد»
📚 پاسخ:
🔸اين خصيصه، در عرفان مثبتى كه آقاى وكيلى مدافع آن است نیز، وجود دارد.
🔹فرزند آقاى طهرانى در کتاب نور مجرّد، ج ۱، صفحه ۲۵۹، مى نويسد:
🔺حضرت علاّمه والد فرمودند: «ولايت آقاى حدّاد، عين ولايت ائمّه طاهرين است و هيچ فرقى نمى كند، يعنى در سير إلى اللّه، هرجا كه آن اوصياى الهى رفته اند، ايشان نيز رفته است»
🔸در همان کتاب، صفحه ۵۲۴ می گوید:
🔺«ولايت آقاى قاضى و آقاى حدّاد، كلاًّ ولايت كاملين از اولياى الهى، با ولايت امام زمان، فرقى نمى كند»
🔹در صفحه ۵۵۹ می گوید:
🔺«بايد دانست كه فعل اولياء خدا،
عين حقّ بوده و در آن خطاء راه ندارد، كسى كه به مقام فناء رسيده و به آبشخور توحيد راه يافته و به هدايت و طهارت محضه دست نموده، در حريم او لغزش وجود ندارد»
🔸در صفحه ۵۵۸ می گوید:
🔺«علاّمه والد مى فرمودند: انسان، از امثال مرحوم قاضى، نبايد در فتوا، مطالبه دليل نموده يا به خاطر نيافتن مستند فتوا، به ايشان اعتراض نمايد، خودِ فرمايش مرحوم قاضى سند و حجّت است»
🔹در صفحه ۵۶۳ می گوید:
🔺«تراوشات نفوس اولياء حضرت حقّ، همگى طاهر و پاك بوده و نفوس را به سوى حضرت پروردگار، به حركت در مى آورد و لذا از اين جهت، عين حقّ بوده و فعل خداوند محسوب مى گردد، همگى بر صراط مستقيم سير مى نمايند»
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلِیَّکَالفَرَجَ
...................کانالـحدیثـشیعہ👇
@hadise_shia
#برائت
#منافقین
💠 روایتی طولانی در کتاب فتنه ها و محنت ها (بحار، جلد ۲۸، صفحه ۸۶) آمده است. در این روایت، حذیفة بن یمان، والی امیر المؤمنین در شهر مدائن، دیده ها و شنیده های خود را بیان می کند.
💠 این گفته ها، حاوی مطالب مهمی است. پیشاپیش از طولانی شدن مطلب، عذر خواهی می کنیم.
....................کانالـحدیثـشیعہ👇
@hadise_shia
🔸وقتی حذیفه نامه امیر المؤمنین علیه السلام را برای مردم خواند و خود نیز خطابه ای خواند، جوانی عجم از میان مردم برخاست و در حالی که شمشیری بر کمر داشت، از دور او را صدا زد و گفت:
🔹ای امیر، شنیدیم که میگویی: همانا ولیّ حقیقی شما، تنها خدا و پیامبرش و امیرالمؤمنین است و با این سخن خود به خلفای پیشین کنایه میزنی که آنان در حقیقت امیر المؤمنین نبوده اند؛ ای امیر! خدا تو را بیامرزد! این سخن را برایمان تشریح کن و آن را از ما پوشیده مدار؛ چرا که تو از آنانی هستی که خود شاهد بوده ای و به چشم خود دیده ای، و ما درستی امیر المؤمنین بودن آنها را به گردن خودشان انداخته ایم، و خداوند شاهد بر خیر خواهی شما برای امّتتان و صحت روایاتی که از پیامبرتان نقل میکنید، است.
🔸حذیفه گفت: ای مرد! حال که این گونه پرسیدی و جویا شدی، به سخنانم گوش فرا ده و دریاب چه میگویم؛ این که به خلفای پیش از علی بن ابی طالب، امیر المؤمنین گفته میشد، بدان جهت بود که مردم آنها را این طور صدا میکردند. اما علی بن ابی طالب را جبرئیل، از سوی خداوند متعال به این اسم نامید و رسول نیز شاهد بود که جبرئیل، ایشان را با نام امیرالمؤمنین درود فرستاد و اصحاب رسول خدا نیز در طول حیات ایشان، علی علیه السلام را امیرالمؤمنین میخواندند.
🔹جوان گفت: خدا تو را بیامرزد! ما را از چگونگی این قضیه آگاه ساز.
🔸حذیفه گفت: پیش از آن که آیه حجاب نازل شود، مردم هر وقت میخواستند، پیش رسول خدا - صلی الله علیه و آله - میرفتند؛ رسول خدا - صلی الله علیه و آله - آنها را نهی کرد که زمانی که دحیه بن خلیفه کلبی در نزد ایشان است، کسی پیش ایشان نرود. زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله به همراه دحیه مشغول نامه نگاری با قیصر، پادشاه روم، و بنی حنیفه و پادشاهان بنی غسان بود و جبرئیل با هیأتی انسانی نازل میشد، از این رو رسول خدا - صلی الله علیه و آله - مسلمانان را نهی نمود که وقتی دحیه نزد ایشان است، پیش ایشان نروند.
🔹حذیفه گفت: روزی، اواسط روز برای انجام کاری نزد رسول خدا - صلی الله علیه و آله – رفتم، به امید آن که کسی پیش ایشان نباشد. دیدم دحیه نزد رسول خدا نشسته و پیامبر خوابیده و سر ایشان در دامن او بود. وقتی دیدم دحیه آن جاست، برگشتم و در راه بازگشت به علی بن ابی طالب - علیه السلام - برخوردم. ایشان فرمودند: از کجا میآیی ابن یمان؟ گفتم: از نزد رسول خدا - صلی الله علیه و آله-. فرمودند: نزد ایشان چه میکردی؟ گفتم: میخواستم در مورد فلان مسأله با ایشان صحبت کنم، و علت رفتنم پیش ایشان و این که موقعیت برایم فراهم نشده بود را برایشان بازگو نمودم. فرمودند: برای چه؟ گفتم: دحیه کلبی نزد ایشان بود.
🔸از علی - علیه السلام - خواستم تا کاری کنند که من به حضور رسول خدا برسم. فرمودند: با من بازگرد به آن جا برویم. با ایشان بازگشتم و وقتی به در خانه رسیدیم، من بر در خانه نشستم و علی علیه السلام، وارد خانه شد و سلام کرد. صدای دحیه را شنیدم که گفت: و علیک السلام یا امیر المؤمنین و رحمة الله و برکاته، و بعد گفت: بنشین و سر برادر و پسر عمویت را از دامن من بگیر که تو به او اولی هستی.
🔹علی - علیه السلام - نشست و سر رسول خدا - صلی الله علیه و آله - را در دامن خود گرفت و دحیه از خانه بیرون آمد. علی فرمود: ای حذیفه! بیا داخل! داخل رفتم و نشستم، چیزی نگذشت که رسول خدا - صلی الله علیه و آله – بیدار شدند رو به چهره علی - علیه السلام - لبخندی زدند و فرمودند: ای علی! سر مرا از دامن چه کسی برگرفتی؟ ایشان گفت: از دامن دحیه کلبی. پیامبر فرمود: او جبرئیل بود؛ هنگامی که وارد شدی چه به او گفتی؟ و او به تو چه گفت؟ علی علیه السلام فرمود: وارد شدم و سلام کردم و او گفت: و علیک السلام یا امیرالمؤمنین و رحمة الله و برکاته. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: ای علی! پیش از آن که اهل زمین بر تو سلام بفرستند، ملائکه خداوند و ساکنان آسمانها با نام امیرالمؤمنین بر تو سلام فرستادند. ای علی! جبرئیل این کار را به امر خداوند متعال نمود و پیش از این که تو به این جا بیایی، از طرف پروردگارم عزّ و جلّ به من وحی کرد که این کار را بر مردم واجب سازم و إن شاء الله این کار را خواهم نمود.
🔸فردای آن روز رسول خدا - صلی الله علیه و آله - مرا برای کاری به نواحی فدک فرستادند و چند روزی در آنجا ماندم. وقتی برگشتم، دیدم مردم پیرامون این موضوع سخن میگویند که رسول خدا صلی الله علیه و آله به مردم امر کرده اند علی علیه السلام را با نام امیرالمؤمنین سلام دهند و این که جبرئیل - علیه السلام - این امر را از سوی خداوند عزّ و جلّ آورده است. من گفتم: رسول خدا - صلی الله علیه و آله - درست فرموده اند و من خودم شنیدهام که جبرئیل، علی - علیه السلام - را با نام امیرالمؤمنین سلام دادند و قضیه را برایشان گفتم.