eitaa logo
حدیث اشک
7هزار دنبال‌کننده
44 عکس
85 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
احلی من العسل می رود مثل حسن، حیدر دیگر باشد انتقام نفس خسته ی مادر باشد همه ی جنگ سرِ دشمنیِ با علی است بی نقاب آمده تا که خودِ حیدر باشدذوالفقاری ست دوباره به سر مرهب ها قاسم ابن پسر فاتح خیبر باشد سیزده ساله ولی خوب به او می آید که به فرزند علی مالک اشتر باشد آرزو داشته تا چند صباحی دیگر ضرب تیغش به ابوالفضل برابر باشد نوجوانیِ ابالفضل به صفین شده کشته هایش ولی امروز فراتر باش ازرق شام نفهمید که در محضر او لحظاتی ست که می چرخد و بی سر باشد آنچنان میمنه و میسره را ریخت بهم همه گفتند که شاید علی اکبر باشد کسی از ضربه ی تیغش به سلامت نگذشت اجل کوفه و شام است و مقدر باشد  حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نثار روح پیر غلامان و زحمت کشان دستگاه سیدالشهدا ع @hadithashk
نثار روح پیر غلامان و زحمت کشان دستگاه سیدالشهدا ع @hadithashk
تازه داماد حرم تب تنهایی من بود که تاب از تو گرفت فکر نوشیدن یک جرعه ی آب از تو گرفت به جمال حسنی دست درازی کردند تازه داماد حرم نیزه نقاب از تو گرفت هرکسی از پدرم از پدرت بغضی داشت انتقامی عوض آن دو جناب از تو گرفت پدر تو شتر مادرشان را پِی کرد کینه ی جنگ جمل خُرده حساب از تو گرفت `تا به حالا نشده بود جوابم ندهی” من صدایت زدم و سنگ جواب از تو گرفت بوی خونِ بدنت کرب و بلا را بر داشت گل نیلوفری ام نعل گلاب از تو گرفت ورمِ پلکِ لگد خورده دو چشمت را بست ورنه فکر حرم آرامش و خواب از تو گرفت گریه ی تازه عروست وسط نامحرم گریه ها در وسط بزم شراب از تو گرفت گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عمو حسین شد شب معجزه ها ، ذکر عوالم حسن است بر لب سینه زن و ذاکر و ناظم حسن است سایه ی روی سر این همه خادم حسن است اولین گریه کن روضه قاسم ، حسن است حسنی گشته حسینیه ی دلها امشب جای هر درد نوشتند مداوا امشب ای حسن جان ِحرم ، حضرت دلدار سلام دست پرورده ی عباس علمدار سلام یک تنه لشکر دین قبله ی ایثار سلام شیر غران علی حیدر کرار سلام سیزده ساله شدی پیر شهادت طلبان داده ای یاد قیامت به قیامت طلبان ذکر جانم حسن از عالم بالا آمد طالب خون علی اکبر لیلا آمد سیزده سالگی حضرت مولا آمد حال عباس و حسین از رجزت جا آمد ذکر طوفان انابن الحسنت را عشق است یک تنه لشکر آقا شدنت را عشق است می رسد موج زنان غیرت طوفان حسن لشکر کفر به جان آمده از جان حسن باز پی شد شتر فتنه به دستان حسن کوفه را ریخت بهم یوسف کنعان حسن هیبتت حیرت انس و ملک و جن شده است آن همه مَن مَن ازرق همه مِن مِن شده است وقت آن شد بچشی غربت بابایت را کینه ها داشت مگر چشم تماشایت را سنگ ها کرد پر از لاله سراپایت را چه غریبانه صدا می زدی آقایت را با زمین خوردن تو گشت بلند هلهله ها نیمه جانی ِ تو جان داد به این حرمله ها گرگ های جملی، یوسف کنعان ای وای از عطش آمده روی لب تو جان ای وای مرهم زخم تو شد سم ستوران ای وای شد یکی جسم تو با خاک بیابان ای وای آه بر آه یتیمانه ی تو خندیدند شیر گشتند همه تا که غریبت دیدند زنده شد با غم تو روضه مادر قاسم قتل تو زیر سر این همه لشکر قاسم سرو گویم به تو یا لاله ی پرپر قاسم هم ابالفضل شدی هم علی اکبر قاسم لرزه از حال تو بر عرش معلی افتاد می کشی پا به زمین و عمو از پا افتاد   محمد حسین رحیمیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
احلی من العسل به یاد کرب و بلا مانده قاب تصویرش به گوش می رسد آنجا هنوز تکبیرش ز یادها نرود که چگونه نزد عمو رسیده بود، به آن گریه سرازیرش وداع آخر او خود حکایتی دارد که نیست تاب بیان و مجال تفسیرش غلافِ قبضه او میکشید روی زمین به جاست روی زمین رد خطِ شمشیرش به نام نامی بابا رجز نمود آغاز تمام کرب و بلا گشت تحت تاثیرش شبیه شیر به غرش در آمد و بعدش شدند جمله یلانِ عرب زمین گیرش یکی یکی همه را تار و مار کرد و سپس رسید ازرق شامی برای تحقیرش به برق صاعقه اش شد دو نیم ازرق هم ستود حضرت عباس ع جنگ و تدبیرش حریف او نشدند و محاصره کردند به سنگ و نیزه و شمشیر و بارش تیرش چه قسمتی است که قاسم در آن شود قسمت میان این همه تقسیم ، گشته تقدیرش شکست جام عسل زیر هجمه دشمن زره نبود برایش نبود تقصیرش اسماعیل روستائی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
قاسم ابن المجتبی حضرت عالی اعلی قاسم ابن المجتبی در مقام مدح والا قاسم ابن المجتبی سیزده ساله ولیکن مظهر فرزانگی اُسوه ی ایمان و تقوا قاسم ابن المجتبی محضرش هرگز نمی‌خواهد که لب را وا کنی در کرم مانند بابا قاسم ابن المجتبی مردها را زنده کردن اولین اعجاز او از مریدانش مسیحا قاسم ابن المجتبی اشک بر خون خدا دست علی اکبر است روزی اشک حسن با قاسم ابن المجتبی مثل پروانه به گرد عمه زینب می پرد غیرتی مانند سقا قاسم ابن المجتبی نوکر او را حسن محشر شفاعت می کند گر کند یک غمزه تنها قاسم بن المجتبی معنی لفظ شهادت را به ” احلی من العسل ` جور دیگر کرده معنا قاسم ابن المجتبی طرز پیکارش مرکب از حسین و از حسن شیوه رزمش معما قاسم بن المجتبی تا به لشکر می زند دشمن فراری می شود در رگانش خون مولا قاسم بن المجتبی نعره زد ان تنکرونی ، وارث شیر جمل در دو عالم نیست الّا قاسم بن المجتبی کشتن ازرق برایش دستگرمی بوده است دشمنان را کرد رسوا قاسم ابن المجتبی تا قیامت برندارم سر از این مستی که شد باده ریز کاسه ما قاسم ابن المجتبی من تمام نسلم اندر نسل سائل بوده‌اند نسلش اندر نسل آقا قاسم ابن المجتبی شک ندارم گوشه چشمش به آنی می کند دردهایم را مداوا قاسم بن المجتبی ذره ای باکی برایم نیست از روز جزا شافع نوکر به فردا قاسم بن المجتبی (((( نام باب اصلی صحن حسن را می‌زنیم بر طلا با خط زیبا قاسم اب المجتبی )))) آنقدر من را خدا حاجت روایم کرده است هر زمانی گفته ام یا قاسم بن المجتبی ارث برده از پدر این غربت جانسوز را بی حرم گشته است حتی قاسم بن المجتبی شد تنش از زخم تیغ و تیر و شمشیر و سنان عاقبت هم سطح صحرا قاسم بن المجتبی مثل یک موم عسل در زیر مرکب قد کشید بهر قتلش گشت بلوا قاسم بن المجتبی اربا اربا شد علی اکبر ولی بابا رسید لحظه جان دادن اما قاسم بن المجتبی... ...بر سر نعشش عمو مثل عقابی سر رسید گفت با او : دیده بگشا قاسم بن المجتبی پاسخی نشنید و با چشمان تر گفتا حسین : پیش بابا رفته گویا قاسم ابن المجتبی  عرفان ابوالحسنی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
احلی من عسل زیبائی اش مهتاب را شرمنده کرده خورشید را نور وجودش بنده کرده او را تمام عشق حسین آکنده کرده در کربلا یاد حسن را زنده کرده هنگامه ی حی علی خیر العمل شد پیمانه اش لبریز احلی من عسل شد در هر نگاهش برق چشم مرتضی داشت سر تا به پایش عطرِ و بوی مجتبا داشت حس پدر را به عمو در هر کجا داشت آماده ی رفتن که می شد خیمه ها داشت... درغیرت و مردانگی ضرب المثل شد پیمانه اش لبریز احلی من عسل شد پیش عمویش رفت حاجتمند افتاد اذنی نداد از صورتش لبخند افتاد مانند شیری در قفس در بند افتاد یکباره یاد حرز و بازوبند افتاد تا از عمو اذنی گرفت و مشگل حل شد پیمانه اش لبریز احلی من عسل شد ان تنکرونی تنکرونی شد نوایش پیچید وقتی بانگ ابن المجتبایش کرب و بلا به لرزه افتاد از صدایش با ضربه هایش سر می افتد زیر پایش انگار حسن زنده شد و جنگ جمل شد پیمانه اش لبریز احلی من عسل شد از نسل زهرا و علی فتاح خیبر فرزند سردار جمل شیر دلاور زد بی زره در معرکه تا قلب لشگر از تنکرونی خواندنش دشمن شده کر در دست هایش ذوالفقاری مثل یل شد پیمانه اش لبریز احلی من عسل شد افتاده از پا لشگری با سنگ می زد در هر کجای پیکرش خون رنگ می زد با پنجه دشمن کاکلش را چنگ می زد با پایکوبی شادی و آهنگ می زد شرمنده از اینگونه جان کندن اجل شد پیمانه اش لبریز احلی من عسل شد مانند مومی از عسل شد حفره حفره شد میزبان نعل ها واکرده سفره روی زمین ظرف گلابش ریخت خمره نه استخوانی مانده نه مفصل نه مهره چون بیت های نامرتب در غزل شد پیمانه اش لبریز احلی من عسل شد مثل ضریحی خانه خانه شد مشبک چیزی نمانده دیگر از صورت دهان فک صدها نفر با نیزه و شمشیر تک تک نجمه نبیند حال و روزش را که بی شک... وقتی در آغوش عمو جانش بغل شد پیمانه اش لبریز احلی من عسل شد مهدی شریف زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عروس حضرت زهراست عروس حضرت زهراست نجمه حسن را یار بی همتاست نجمه کمک کار بزرگ این قبیله ست عصای زینب کبری ست نجمه غبار معجرش خورشید پرور وقار چادرش غوغاست نجمه کجا میترسد از موج خطرها بلا در منظرش زیباست نجمه اسارت رفتنش هم باشکوه است به طوفان ها چنان طوباست نجمه نگو محتاج نان شامیان بود خودش روزی ده دنیاست نجمه حسن این فیض را بخشیده بر ما اگر باب المراد ماست نجمه همین که دید جسم قاسمش را فقط مرگ از خدا میخواست نجمه یکی میگفت چشمت باد روشن که قاسم هم قد سقاست نجمه سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
داماد کربلا عمه‌ها از حال رفتند از کفن پوشیدنش شد حسن هنگام عمامه به سر پیچیدنش اذن میدان را گرفت و خنده آمد بر لبش چشم بد دور، ای عمو قربان آن خندیدنش نوجوانی با کفن دارد به مقتل می‌رود اشک هر بیننده‌ای جاری شود از دیدنش قدسیان پشت سرش دست دعا برداشتند عرشیان تکبیر می‌گویند از جنگیدنش تازه داماد است و رویش را همه بوسیده‌اند سنگ‌ها هستند حتی در صف بوسیدنش بی زره وقت هجوم سنگ‌ها جسمش چه شد؟ کار سختی نیست با این وضعیت فهمیدنش رفت جسم نیمه جانش زیر سم اسب‌ها سخت‌تر شد اینچنین در خاک و خون غلتیدنش کیست این کودک که می‌گویند مردان خدا غبطه باید خورد بر جام بلا نوشیدنش؟  آرش براری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
رشید آل هاشم این سرو رشید آل هاشم قاسم رفته ست به جنگ‌ قوم ظالم قاسم در دست دو دم نداشت او اما بود یک حیدر ذوالفقار لازم قاسم گفتم حسن کربوبلا کو؟گفتند قاسم قاسم قاسم قاسم قاسم قل من هو فاتحٌ بهذا المقتل قلنا بک فتح بک یختم قاسم صد بار سر از ازرق شامی می‌زد در هر دودم اکبر ناظم قاسم در راه ظهور ، عطر افشانی کرد دایی گل حضرت قائم قاسم وقتی زره اش تنش نشد با کفنش در حج حسین گشت مُحرِم قاسم گوهر بتراش آی گوهر بتراش مُحرِم شو و بهر کربلا سر بتراش هم در تن او کفن حسن می‌گوید هم خویش کفن به‌تن حسن می‌گوید هو می‌کشد و می‌پرد از نفس خودش فارغ ز ضمیر من حسن می‌گوید بانگ ارنی ز طور این خیمه رسید رب نیز به جای لن حسن می‌گوید از بس که جمل به کربلا آورده هی می‌دود و حسن حسن می‌گوید خلقا که شبیه مجتبی آقا بود پس خلقا و منطقا حسن می‌گوید او وارث خانواده‌‌ی آل کساست با جلوه‌ی پنج‌تن حسن می‌گوید از خیمه‌ی باغبان به صحرا زده است گل آمده از چمن حسن می‌گوید ابن الحسن است در گلستان حسین پس جان حسن شده به قربان حسین گل می‌رود و گلاب برمی‌گردد در سایه‌ی آفتاب برمی‌گردد با کاسه‌ی لبریز عسل می‌رود و با کاسه ای از شراب برمی‌گردد مانند حسن رفته به میدان اما مانند ابوتراب برمی‌گردد جایی که مجیب دیر پاسخ بدهد با صورت خیس آب برمی‌گردد بال و پر این کبوتر خوش پرواز توی بغل عقاب برمی‌گردد اکبر زحسین رفت و قاسم زحسن با فاطمه بی حساب برمی‌گردد مه رفته و آفتاب آورده به بار این جام عسل شراب آورده به بار این سمت منم تونیز آن سو پسرم چشمم شد از این فراق کم سو پسرم یک کوچه برای کشتنت وا کردند ای کاش که نشکنی به پهلو پسرم هرکس که رسید ضربه زد ، قاتل تو معلوم نشد در این هیاهو پسرم شک نیست عزیزم ارباً اربا شدنت در لشکر گرگ بودی آهو پسرم یک بار علی اکبر و این مرتبه تو انداخته ای مرا به زانو پسرم خس خس نکن اینقدر نکش پا به زمین آن لحن عمو عمو ت پس کو پسرم ای خوش قد و بالا شده مثل عباس ای تیغ نشسته روی ابرو پسرم از سینه شکسته ای در این هول و بلا با فاطمه پس نمی‌زنی مو پسرم وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین من خاک نه بلکه زر بلند کنم کف پایت اگر بلند کنم شب اگر از محل ما گذری تا سحر محتضر بلند کنم تیغِ ابروی تو اگر آید نانجیبم سپر بلند کنم شانه بر مو زدی و از شانه میشود که قمر بلند کنم من چو پروانه ام نمیخواهم دور این شمع پر بلند کنم دستها را به قصد دامانت سر شب تا سحر بلند کنم به قتالم فراق آمده و نا ندارم سپر بلند کنم سر به زیر آمدم ولی کرمت شد دلیلی که سر بلند کنم بطلب باز؛ تا سرِ دوشم کوله بار سفر بلند کنم بخت من هم بلند خواهد شد علمت را اگر بلند کنم باری از روضه را اجازه بده تا منِ دربدر بلند کنم پیش زهرا سرم بلند تر است ناله را هر قدر بلند کنم از غم اکبرِ جگر گوش هت ناله را از جگر بلند کنم گفتی ای اکبر م تو را باید با عبا و نفر بلند کنم از میان دو دست میریزی بدنت را اگر بلند کنم باید از زیر سم مرکب ها تکه های پسر بلند کنم گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹