eitaa logo
حدیث اشک
6.8هزار دنبال‌کننده
41 عکس
83 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
شامیان غربت مارا همه جا جار زدند خنده بر بی کسی عترت اطهار زدند پای راس شهدا هلهله بر پا کردند تازیانه به اسیران گرفتار زدند چقدر دور و بر محمل ما رقصیدند ساز با ناله طفلان عزادار زدند زخم شمیشر کشنده است و، دوایی دارد بی دوا زخم زبان است که بسیار زدند طفل را پای دویدن چو بزرگان نبود هر که افتاد عقب از قافله ،هر بار ،زدند شاخه گل که نکردند نثار مهمان سنگها بر سر ما از در و دیوار زدند خوبی سنگ همین است ، نمیسوزاند آتش از بام به فرق من بیمار زدند سر بابا به سلامت سر من سوخت، ولی سر بابای مرا زودتر اینگار زدند بی جهت نیست می افتد سر عباس از نی عمه ام را جلوی چشم علمدار زدند گر نبودند به کوچه بزنند فاطمه را در عوض فاطمه ها را سر بازار زدند یاعلی زینبت افتاد عبای تو کجاست دخترت را بنگر در بر انظار زدند بیشتر از همه قافله بیچاره رباب.... سر طفلش به روی نیزه چه دشوار زدند @hadithashk
بغض گلویم مسیر آه گرفته از غم خورشید قلب ماه گرفته این همه رقاصه از برای چه اینجاست؟ بس که شده ازدحام راه گرفته شهر پر از هلهله ست و زینب کبری یک نفره بانگ وا اخاه گرفته با اسرای یهود، آل نبی را فکر کنم شام اشتباه گرفته درد بزرگی‌ست اینکه دختر غیرت دور و برش را فقط نگاه گرفته سنگ رها از کمان پیره زنان را آه ببین جا به سجده گاه گرفته یوسف ما سیر شد ز عرش نشینی از سر نی راه سوی چاه گرفته @hadithashk
دخترِ فاطمه ! بازار! خدارحم کند چادرِ پاره و انظار خدا رحم کند ما که از کوچه فقط خاطره بد داریم شود این حادثه تکرار خدارحم کند یک و زن و قافله و خنده نامحرم ها بر اسیران گرفتار خدا رحم کند یک شبه پیر شدی یا زتنور آمده ای یک سر و این همه آزار خدا رحم کند نیزه داران همه مستند نیفتی پایین حنجرت خوب نگه دار خدا رحم کند گیسویت کم شده و این جگرم میسوزد بر من و زلف ِ خم یار خدا رحم کند ظرفِ خاکسترِ یک عده هنوز آتش داشت شعله افتاد به گلزار خدا رحم کند چقدر بر تن زینب همه شلاق زدند جلویِ چشم علمدار خدا رحم کند راهمان از گذرِ برده فروشان افتاد این همه چشمِ خریدار خدا رحم کند زنی از بام صدا زد که کدام است حسین نوبت من شده این بار خدارحم کند یک نفر گفت اگر بغض علی را داری سنگ با حوصله بردار خدا رحم کند @hadithashk
اسرار نهان را سر بازار كشیدند آتش به دل عترت اطهار كشیدند دروازۀ ساعات كه در شأن حرم نیست ناموس خدا را سوی انظار كشیدند بازار یهود آبروی اهل حرم رفت از پیرهن پارۀ ما كار كشیدند با سوت و كف و هلهله و رقص و جسارت دردِ دل ما را همه جا جار كشیدند تا خواست، تماشایی مان كرد ستمگر با   بی ادبی در بر حضّار كشیدند ای كاش كه چون كوفه غم سیلی مان بود ما را به سوی مجلس كفار كشیدند ای كاش فقط سنگ به سرها زده بودند بر گریۀ ما قهقهه بسیار كشیدند هر بار كه بی عاری شان خنده بما زد زخمی به دل حیدر كرار كشیدند ای سهل بگو از صدقه سوخت دل ما خون از جگر احمد مختار كشیدند از مردمشان پست تر اینجا خودشانند خون بود كه از چشم علمدار كشیدند با این كه خدا، حافظ ناموس خودش بود با حرف كنیزی به جگر خار كشیدند از مجلس بیگانه به ویرانه كه بردند فریاد سر عصمت دادار كشیدند ما را پس از آن بزم شراب اشك نمانده بس چوب به لب های گهر بار كشیدند با رأس بریده سخن این بود دمادم یك آیه بخوان ،كار به اغیار كشیدند این شام بلا لكّۀ ننگی است به تاریخ اسرار نهان را سر بازار كشیدند @hadithashk
خنده بر پاره گریبانی مان می کردند خنده بر بی سر و سامانی مان می کردند پشت دروازه ی ساعات معطل بودیم خوب آماده ی مهمانی مان می کردند از سر کوچه ی بی عاطفه تا ویرانه سنگ را راهی پیشانی مان می کردند هر چه ما آیه و قرآن و دعا می خواندیم بیشتر شک به مسلمانی مان می کردند شرم دارم که بگویم به چه شکلی ما را وارد بزم طرب خوانی مان می کردند بدترین خاطره آن بود که در آن مدت مردم روم نگهبانی مان می کردند هیچ جا امن تر از نیزه ی عباس نبود تا نظر بر دل حیرانی مان می کردند @hadithashk
ای دل مگر نه خاتم ماه محرم است باز این چه شورش است که در خلق عالم است گر ماجرای کوفه و کرب و بلا گذشت باز این چه نوحه وعزا و چه ماتم است گویا طلوع کرده به شام آفتاب عشق کاشوب در تمامی ذرات عالم است صبح ورود شام چنان تیره بد کز آن کار جهان و خلق جهان جمله در هم است سرهای کشتگان همه بر دوش نیزه ها سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است آن محشری که کرده به پا چوب خیزران بی نفخ سور خاسته تا عرش اعظم است رشک ملک خرابه نشین شد که محتشم گفتا عزای اشرف اولاد آدم است ویرانه و دل شب و دردانه و پدر آری بساط عشق به خوبی فراهم است فردا سپیده چشم در آن بزم تا گشود بر گرد شمع دید که پروانه ای کم است @hadithashk
بس احترام دیدیم آنهم چه احترامی در حال انتقامند آن هم چه انتقامی بغض گلو گرفته فریاد داد و بیداد یک قافله سکوت و غوغای بی کلامی اطرافمان به شادی سرگرم رفت و آمد دلشادمان نکردند...حتی به یک سلامی از کوچه هاو بازار در بین چشم انظار ما را عبور دادند این مردم حرامی دلخسته از اسارت مجروح از جسارت من اینچنینم و تو زخمی سنگ بامی من کشته ی نگاه یک مشت لا ابالی تو کشته ی مرام یک مشت بی مرامی پا تا سرم کبودی ؛ دور و برم یهودی در بین ازدحامم آن هم چه ازدحامی کنج تنور و نیزه روی درخت و در طشت یا سنگ خورده یا چوب بر آن لب گرامی با اینکه من صبورم خورده ترک غرورم لعنت به مرد شامی...لعنت به مرد شامی لعنت به مرد شامی...لعنت به مرد شامی لعنت به مرد شامی...لعنت به مرد شامی @hadithashk
یازینب دو دستم بسته و سوی تو چشمی چون سبو دارم بریز آبی بر این آتش که از سرخی رو دارم چراغ چشمم از سیلی به سو سو کردن افتاده نگاهی کن به سویم تا که بر این دیده سو دارم سخن هایم اگر محکم ولی در خویش می گریم که از غم ذولفقار آبداری بر گلو دارم سرت افتاد و افتادم روان گشتی روان گشتم که من با هم قدم بودن از اول با تو خو دارم هرآنچه بر سرت برنیزه آمد برسرم آمد چنین در آینه با خویش هر دم گفتگو دارم تمام کوچه ها سد شد اگر ،من سد شکن هستم به هر مژگان ز اشک خویش سیلابی به جو دارم سرت را تا در آغوشم نگیرم که نمی میرم چهل منزل اگر جان کنده ام این آرزو دارم @hadithashk
ابتا یا حسین میهمان شب تارم شده‌ای ای پدرم مه نورانی من از قدمت مفتخرم خشک شد چشم امیدم که بیایی ز سفر چند روزیست که اینگونه پدر منتظرم پس چرا بی‌بدن اینگونه ز راه آمده‌ای نکند کشته تو را شمر وَ من بی‌خبرم ناگهان خوب شده درد سر من بخدا ای به قربان سر غرق به خون تو سرم همه‌ی درد من اینست چطور پیش سرت لحظاتی بنِشینم نشود خم کمرم گوشوارم که دگر نیست فدای سر تو نکنم هیچ سخن از سپه شام و حرم چشم‌هایم لحظاتی ز سیاهی چو ندید پدرم محو شدی؛ تار شدی در نظرم پلک من هی بپرد تا که صدایی برسد بس که این زجر زده داد که انگار کرم نکنم ناز اگر صورت پر زخم تو را علتش نیست به جز زبری دستم پدرم دست‌هایم خشن و خسته و مردانه شده دختر حرمله میگفت به طعنه پسرم میشود لطف کنی دختر خود را ببری؟ نکند عمه بگوید چقَدَر بدسفرم... @hadithashk
الشام الشام الشام پشت دروازه عجب غوغا شده کاری بکن ای برادر خواهرت تنها شده کاری بکن گفتم از اینجا نبر مارا ولی لج کرد و برد روی خیلی ها برویم‌ وا شده کاری بکن خم شدم بردارم این سر را مرا محکم زدند قامتم زیر لگدها تا شده کاری بکن دختری را که سر بازار گم کردم حسین در کنار نیزه ات پیدا شده کاری بکن کوچه گردی با لباس پاره خیلی مشکل است دیدنم سرگرمی زنها شده کاری بکن سنگ آن بدکاره از ایوان سر من را شکست خون این سر غصه سقا شده کاری بکن با‌ کنیزم سمت بازار کنیزان میروم فضه میفهمد چه ها بر ما شده کاری‌ بکن من سر یک روسری صدبار سیلی خورده ام تازه میفهمم چه بر زهرا شده کاری بکن دور زنها یک تماشاخانه راه انداختند میهمانی ذوی القربا شده کاری بکن خیزرانش بیشتر از تازیانه درد داشت که رباب از شدت آن پا شده کاری بکن @hadithashk
بسته شد روز ازل قول و قرارم با حسین شکر لله!شد مبارک روزگارم با حسین سینه زنها یا ز نسل جون یا که قنبرند! خیر دیده قرنها ایل و تبارم با حسین من گنهکارم! قبول!اما میایم روضه اش شک ندارم آخرِ سر رستگارم با حسین هرکجا که میروم مردم سلامم میکنند پیش مردم اینهمه بااعتبارم با حسین! کربلا یعنی هرآنجا که سلامش میکنند! السلام ارباب!حالا همجوارم با حسین روضه رفتن های ما تجدید بیعت کردن است روضه روضه دستِ بیعت میفشارم با حسین حاجت من را نداده!ناز شصتش که نداد بهر حاجت ها مگر من‌کار دارم با حسین؟! دوست دارم مرگ را،چون‌ وقت مرگم میرسد کیف دارد لحظه های احتضارم با حسین اول ایمان حسین و اخر ایمان حسین من فقط سر را به سجده میگذارم با حسین دخترش هم سوخته هم زخمی و هم بی‌کس است آمدم در روضه اش حالا ببارم با حسین سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
غارت گوشواره بعد تو میون شعله ها و دود گُلای خیمه شدن یاس کبود میدونی بابا من از چی دلخورم ما بودیم، حرمله بود، عمو نبود دیگه از غارت گوشواره نگم دیگه از درد گوش پاره نگم حال و روز رباب و خودت ببین دیگه از غارت گهواره نگم شمع عمرم داره سو سو میزنه منو هی دشمن بدخو میزنه حرمله خبر داره که سیدم لگداشو سمت پهلو میزنه صد دفه جونم رسیده به لبم بعد تو پایین نیومده تبم دس به دیوار میگیرم تا پا بشم همینم مدیون عمه زینبم شبا ضربِ سیلی افطار منه شاهدم این چشای تار منه گوشِ اون دختری که زد منو رفت ببین از رو نیزه، گوشوار منه؟ هی بهم میگن: آخه تو دختری کو بابات که اینطوری در به دری؟ قربون سرت برم، غصه نخور رو نی اَم از همه باباها سری اگه دشمنت به ما خارجی گفت اگه از سیلی رو گونه گُل شکفت اگه پای نیزه ما رو میزنن فدای سرت، تو از نیزه نیوفت زندگی بی تو دیگه درد سره این روزای من روزای آخره جون نمیدم بابا تا نبوسمت خرابه منتظرم، یادت نره  مرضیه نعیم امینی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹