میسوخت از شرارِ جفا، حنجرت حسن
میدید دست و پا زدنت، همسرت حسن
زهری که بارها به گلوی تو ریخته
میریخت از لب و جگر و حنجرت حسن
شد شعله ور به جسمِ تو، یک عمر خونِ دل
آتش گرفته بود همه پیکرت حسن
گفتی به قاتلت که از این شهر دور شو!
دادی امان به قاتلِ عصیانگرت حسن
با لَخته لَختۀ جگرت در میانِ طشت
آتش زدی به زندگیِ خواهرت حسن
چشم حسین، چون به جگر پاره ها فتاد
گفت ای برادرت بفدای سرت حسن
این پاره پاره های جگر، داغِ مادر است
آنچه به کوچه، دیده دو چشمِ ترت حسن
سیلیِ ثانی و خَمِ دیوار یکطرف
وای از زمین فتادنِ او در برت حسن
عمری برای چادرِ خاکی گریستی
ای صبح و شام، گریه کنِ مادرت حسن
با کس نگفتی از غمِ مادر، بجای خود
ماندی غریب در وسطِ لشگرت حسن
یک دوست هم برای تو باقی نمانده بود
ای پُر ز دشمنان، همه دور و برت حسن
با اینهمه، برای حسین اشک ریختی
قاسم به کربلاست پیام آورت حسن
#شعر_شهادت_امام_حسن_مجتبی
#دهه_آخر_صفر
#محمود_ژولیده
@hadithashk
مهمانِ زینب و سحرِ آخرِ علی
دلشوره های نیمه شب و دختر علی
افطار که نخورده، بجز نانی و نمک
حیرانِ اوست سفره، ز چشمِ تر علی
گاهی به آسمان نِگرَد، گه به دخترش
عمریست، هجرِ فاطمه دردِسرِ علی
حالا رسیده وقت وصالِ حبیبه اَش
پیداست این، ز حالِ دلِ مضطر علی
مسجد در انتظارِ نمازِ وداعِ اوست
محراب منتظر، که رسد در بر علی
تیغِ شقیترین پسرِ بوالبشر، ز ترس
مخفی است پشتِ قاتلِ کین پرور علی
انگار اِبنِ ملجمِ پَست است، در کمین
ضربه زند، به نیمهی شب، بر سر علی
بوی سقیفه میرسد، اینبار کوفه را
مکرِ خلیفه میرسد، اینبار کوفه را
قومی که در مسیر سقیفه شتافتند
بینِ سجود، فرقِ علی را شکافتند
روزی هجوم برده به پهلوی فاطمه
روزی به قتلِ شاهِ ولایت شتافتند
آنکه خدا به سجدهی او افتخار داشت
در سینه ها به دشمنی اَش کینه بافتند
دادند عدل و داد علی را ز کف، سپس
خود را میانِ ظلمِ معاویه یافتند
قرآن بروی نیزه زدند و علی که بود
قرآنِ ناطقِ ازلی، برنتافتند
راهِ خوارج، آخرِ راهِ جهنم است
قومی که خویش را به دَمی درنیافتند
نفرین به اُمتی که علی را ز ما گرفت
چون او دگر در عالم و آدم نیافتند
این کینه ها وصی و ولی را شهید کرد
شمشیر و زهر، آل علی را شهید کرد
#محمود_ژولیده
#شعر_شهادت_امیرالمومنین_علی_ع
@hadithashk
ولایت مولا
شکر حق که مادرزاد بندگان یکتاییم
با ولایت مولا ، عبد کوی طاهاییم
افتخار ما این است ما اسیر مولاییم
از ازل گرفتار ساربان زهراییم
ما همه عنان دار ناقه عروس او
با سرود `من مثلی” جمله خاک بوس او
سر فراز هر قومیم سربزیر دلداریم
از عروس و داماد آسمان نشان داریم
در عروسی اش دعوت با تمام حضاریم
حرمت عروسش را تا ابد نگهداریم
ما غلام زهراییم عبد حیدر کرار
جان ،به رسم تبریک است نذر احمد مختار
شرح حال این زوجین سوره های قرآنی
ذکر و وصف این هر دو آیه های رحمانی
حمد و مدح زیباشان خطبه های طولانی
جایگاه والاشان غرفه های رضوانی
حاصل همین تزویج یازده امام دین
مهرشان کمال دین فعلشان پیام دین
حجت خدا حیدر عصمت خدا زهرا
لنگر زمین حیدر لنگر سما زهرا
محور فلک حیدر محور کسا زهرا
صاحب جزا حیدر شافع جزا زهرا
هردو مظهر توحید هردو مظهر کوثر
هردو کفو هم یعنی هردو محو یکدیگر
صوت خطبه خوان این عقد آسمانی را
بشنو با صدای هو نغمه نهانی را
خوش به غمزه میخواند بانوی جنانی را
این چنین روایت شد عقد جاودانی را
گفته حق: وکیلم من؟ گفت فاطمه بله
بر شما دلیلم من؟ گفت فاطمه بله
این عروس و این داماد عاشقند و دلداده
شد اثاث این بانو یک جهیزیه ،ساده
ظرف و چادر و معجر یک حصیر و سجاده
ذوالفقار مولا و یک غلاف آماده
بی سپر علی آمد چون سپر نمیخواهد
او مدافعی غیر از پشت در نمیخواهد
بهر نو عروسان است فعل فاطمه مصداق
عطر این خبر پیچید در تمامی آفاق
در شب عروسی هم فاطمه کند انفاق
داده بر محبانش درس برترین اخلاق
فاطمه به یک سائل داد بهترین رختش
با دو کهنه پیراهن رفت خانه بختش
حرف کهنه پیراهن گر چه ماجرا دارد
لا اقل به مقدار یک گریز جا دارد
ذکر کهنه پیراهن یاد کربلا دارد
دستباف مادر هم جای بوسه ها دارد
نیزه کی دهد بوی بوسه های مادر را
زخمه میکشد روی بوسه های خواهر را
محمود ژولیده
#شعر_ازدواج_امام_علی_و_حضرت_زهرا #شعر_ایینی #شعر_مذهبی #محمود_ژولیده
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آه
بغض و نفاقِ مردمِ کوفه، زبانه داشت
هر کس به دستِ خویش، دوتا تازیانه داشت
کافی است، قافله برسد در درونِ شهر
چندین هزار سنگ به سر ها نشانه داشت
سرهای کودکان و زنان جای خود، گهی...
این سنگها، به راسِ شهیدان کمانه داشت
از بام و درب، آتش و خاکستر و ذغال
هر لحظه عده ای، به یتیمی روانه داشت
رایج ترین مُراوِده، لفظِ رکیک بود
بر عترتی که ساحتِ قدسی یگانه داشت
خواندند خارجی، همه ی اهلبیت را
آن کوفه ای که خود صفتی وحشیانه داشت
با تکه نانی از صدقه روبرو شدند
آنانکه خود سیادتشان را زمانه داشت
اُم حبیبه هم، پِیِ نذریِ خویش بود
با دوست گرچه رابطه ای عاشقانه داشت
در زیرِ آستین، که بجای حجاب بود
دختِ حسین، زمزمه ای دخترانه داشت
مادر! دعا کن،،، حداقل معجری رسد
آورد طوعه، هر چه که پرده به خانه داشت
در بینِ همهمه، نفسِ دختر علی...
اعجازِ فاتحانه و هم جاودانه داشت
فریاد اُسکتوا...، همه را محوِ خویش ساخت
زینب که خطبه اَش، اثری بیکرانه داشت
تبیینِ انقلابِ حسینی، شروع شد
دشمن ولی، ز سیره ی زینب بهانه داشت
در اُوجِ خطبه های علی وارِ زینبی
رَاسُ الحسین را، سرِ نیزه روانه داشت
ناگاه لَحنِ صحبتِ زینب، عوض شد و...
حرف از تنور و دردِ دلی خواهرانه داشت
ای سر! فدای صورتِ خاکستریِ تو
مادر بروی تو نظری محرمانه داشت
رحمی به دخترت کن و چیزی به او بگو
قاری به نغمه آمد و بر لب ترانه داشت
سمتِ نگاهها به سری شد که صورتش...
زخمی به چشم و گونه و اَبرو و چانه داشت
هول و هراس از دلِ طفل یتیم ریخت
تا آن زمان که زجر، هجومی شبانه داشت
محمود ژولیده
#حسینیه_حدیث_اشک #شعر_مصائب_اسارت_اهل_بیت #شعر_مصائب_اسارت_شام #شعر_مصائب_اسارت_شام_و_کوفه #محمود_ژولیده
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عبا بر سر کشیدم
درونِ سینه اَم، از داغ مادر بسکه غوغا بود
دل آشوبم از غصه، پیِ دیدارِ زهرا بود
زبانم روزهای آخرم میگفت یازهرا
دلم پیوسته یاد روزهای سخت مولا بود
نمی شد باورم، که مادرم در کوچه سیلی خورد
حقیقت داشت واللهِ که زیر دست اعدا بود
ز کوچه تا به مسجد را، خمیده مادرم طی کرد
خدا را شکر، آقایم حسن آنروز آنجا بود
به روی پوشیه پوشاند مادر، چادرِ خاکی
چرا که جای دستِ دشمنش از دور پیدا بود
چه شبها خواستم، رویم شبیهِ مادرم گردد
چه شبها خونِ دل جاری ز دیده، زین تمنا بود
مرا امروز زهر کین کبودم کرد، چون مادر
به سرعت چهره اَم تغییر کرد، از بس خطر زا بود
عبا بر سر کشیدم، تا نبیند هیچکس رویم
که از رنگ پریده، چهره ام را مرگ پیدا بود
قدمهایم به سختی، نیمه جان میرفت تا حجره
اجل تا خانه چندین بار با این درد همپا بود
زمین افتادنم هم شد، شبیهِ مادرم زهرا
به زانویم دگر قوت نبود، این قامتم تا بود
درونِ حجره افتادم زمین، گودال را دیدم
که زیرِ نیزه ها جدم، در آن گودال تنها بود
عطش آتش بجانم زد، درونم تا جگر میسوخت
چنان جدّ غریبم تشنه جان دادم، چه زیبا بود
محمود ژولیده
#شعر_شهادت_امام_رئوف #شعر_شهادت_امام_رضا #شعر_شهادت_امام_هشتم #شعر_شهادت_علی_ابن_موسی_الرضا #محمود_ژولیده
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حرم باصفای تو
ای بانویی، که راه تو جز قم نمیشود
قصدَت به غیرِ قبلهی هفتم نمیشود
ایران ز نورِ تو، حرمِ اهلبیت شد
در قلب ما، حریمِ شما گم نمیشود
تو آمدی و دین خدا، انتشار یافت
هر تربتی که کعبهی مردم نمیشود
اصلاً بهشتِ ما، حرم باصفای توست
بیتو بهشت، غرق تنعم نمیشود
از روزیِ وفورِ کریمه ست، سفرهای...
بی خوشهی طلائیِ گندم نمیشود
بی نورِ تو، که تیرگیِ شب نمیرود
لبهای فجر، وا به تبسم نمیشود
بی صبحِ روشنِ تو، طلوعی ز مِهر نیست
باغ و بهار، پُر ز ترنُّم نمیشود
در علم و حلم و معرفت و جود و خُلق و خوی
شهزاده ای، شبیهِ تو خانم نمیشود
ایران که تا به فتحِ ثریا رسیده است
بیتو مدارِ علم و تعلّم نمیشود
بیتو، ز بعدِ فاطمه و عمه زینبت...
معصومه ای دوباره، تجسم نمیشود
هرچند روز آمدنت، سوی شهر قم
راهت بدونِ درد و تألم نمیشود
کوفه شبیهِ قم، به عزیزان فاطمه
حتی به یک، سلام علیکم نمیشود
گرچه مسیرِ خواهرِ آزادهی رضا
بی غصه و بلا و تهاجم نمیشود
هرگز به پیشِ دیدهی بارانیِ شما
جسمِ برادرت، هدف سُم نمیشود
اصلاً شبیهِ عمهی مظلومهات، سَرت...
با سنگِ شام و کوفه تصادم نمیشود
نامحرمی ز معجرتان، دَم نمیزند
غارت لباستان، به تلاطم نمیشود
حرف از کنیزی و سخن از بیمروّتی
با حضرتت، به اوجِ تخاصم نمیشود
راس امامِ تو، پیِ رفعِ اهانتی
در طشت زَر، بحال تکلم نمیشود
محمود ژولیده
#شعر_آیینی #شعر_مناجات_حضرت_معصومه #شعر_ورود_حضرت_معصومه_به_قم #محمود_ژولیده
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شاهی که امتدادِ شه عالمین شد
قدرِ زیارتش، چو حریمِ حسین شد
نورِ کریمِ آل علی در وجود اوست
آن سیدالکریم، که نورِ دو عین شد
عبدالعظیم را، حسنی خلق کردهاند
یعنی تولدش، حَسن از والدین شد
او دینِ خود به هادیِ دین، خوب عرضه کرد
زین رو برای دین خدا، زیب و زین شد
در راه کربلا چه شجاعت به خرج داد
مانند یک سپاه، پر از شور و شین شد
وقتی که شخم زد متوکل، به نینوا
او یکتنه بجای همه، زیر دین شد
مردِ مبارزات و علمدار شیعیان
اینگونه شد، که الگوی پیر خمین شد
جانها فدای او که سپهدار کربلاست
عبدالعظیم، عبدِ علمدار کربلاست
در عصرِ او کسی به ولایش نمیرسید
هیچ عاشقی ز عشق، بپایش نمیرسید
زهد و عبادتش، نه فقط فوقِ شیعیان
کس در اطاعتش، به وفایش نمیرسید
شاخصترین خَصیصهاَش، اِخلاص در عمل
الحق کسی، به حال و هوایش نمیرسید
او دستگیرِ جمله یتیمانِ شهر بود
اِنفاقها، به دست عطایش نمیرسید
بارزترین فضیلت او، علم و معرفت
این وصفها و به مدح و ثنایش نمیرسید
فریادِ او، سکوتِ زمان را شکسته بود
صوتی چنین، به صوت رسایش نمیرسید
تبیینِ دین، به ذکرِ احادیث مینمود
اینگونه کس، به امرِ هدایت نمیرسید
او را عزیز فاطمه خوانده، ولی خویش
مانند او کسی به دعایش نمیرسید
یومُ الغدیر را، به احادیث زنده کرد
ما را به کوی شاه نجف، خوب بنده کرد
از بس امام هادیِ ما را مرید بود
در زنده بودنَش هم، از اول شهید بود
او با شهادتین خودش، انقلاب کرد
بیخود نبود هادیِ دین را امید بود
با اعتقادِ پاک، گواهی به حشر داد
چون از موحدانِ خدای وحید بود
حق را همیشه حاضر و ناظر قبول داشت
آگاه او، به آیهی حبلُ الورید بود
بر چارده، حقیقتِ عصمت مطیعِ محض
در محضرِ نبی و وصی، روسفید بود
با رجعت و شفاعت و معراج در یقین
با کفر و شرک و خیلِ منافق، شدید بود
قبر و صراط و برزخ و میزان، عقیدهاَش
در امر و نهیِ عترت و قرآن، سَدید بود
با عدل و دادِ مهدی موعود، هم مسیر
بر ظلم و جور، ضربهی او چون حدید بود
امروز هم، چو بندگیِ سیدالکریم
مائیم و سبکِ زندگی سیدالکریم
این است، عینِ عَرضهی دینم، امام را
باید که ماند، پای ولایت، قیام را
هر جا که هست ظالم و مظلوم در ستیز
پس روشن است، موضعِ ما هر کلام را
از غزه تا به ضاحیه فریاد میزنیم
با جبههی مقاومتیم، انسجام را
خیبر شکن، به پاسخِ سنگر شکن، رسد
میگیرم عاقبت، ز یهود انتقام را
ما نسل کوثریم و فدائیِ حیدریم
این جمله خودبخود، برساند پیام را
موشک نشانهای ست، ز خشمِ مقدسم
با جان و سر مدد بدهیم، این نظام را
دیدند در صفوفِ فشرده، چگونه ما
یاری کنیم، رهبرِ والامقام را
فرمود: راه قدس، همانا ز کربلاست
خواهیم دید، حکمتِ حکمِ امام را
تا محوِ قدّهی سرطانی، صَلا دهیم
پاسخ، میانِ روضهی کرب و بلا دهیم
گودال، ازدحام شد و جای پا نبود
حتی برای نیزه و شمشیر جا نبود
با این وجود، آمد از آن دور، دَه سوار
پامال شد، تنی که بر او جای پا نبود
اصلاً کفن که هیچ، تنِ پاره پاره را
یک قطعه، فرشِ سالمی از بوریا نبود
مادر نظاره داشت و خواهر اشاره داشت
این رسمِ میهمانیِ کوفه، بما نبود
"آتش به آشیانهی مرغی نمیزنند
گیرم که خیمه خیمهی آل عبا نبود"
غارت که شد حرم، به سر نیزه شد سری
بر پیکرِ حسین، عبا و رِدا نبود
میگشت دختری، تَهِ صندوقچهی حرم
ای دخترانِ فاطمه، معجر چرا نبود
ای وای، گوشواره و به گوشی نمانده است
طفلی ز ترس مرده و خلخالها نبود
یا منتقم بجان اباالفضل انتقم
یا منتقم بجان اباالفضل انتقم
#شعر_میلاد_حضرت_عبدالعظیم_حسنی_ع
#محمود_ژولیده
@hadithashk
روزیکه به نورِ عالم آرا
دادند جوازِ وصلِ ما را
اَلحمد، که در اَلَست گفتیم
لبیک، منادیِ خدا را
چون سَر به سجودِ شکر بردیم
دادند عطای مصطفا را
گفتند که با مِیِ ولایت
خواندیم ز خَصَّنا شما را
دادیم ز بادهی طهورا
سرشار، محبِ مرتضا را
در پرتوِ نورِ کوثر آنروز
دیدیم چهارده، ولا را
یک یک، به دل و زبان نمودیم
اِقرار، ولای هَل اَتا را
در آینهی حضور دیدیم
تا حشر، تمام ماجرا را
از حادثهی قیام کوچه...
تا نهضتِ سرخِ کربلا را
در پرتوِ این هدایتِ خاص
دیدیم سعادت و بقا را
دیدیم به جذبهی ولایت
هادی است حقیقت هدایت
آنروز که روزِ خَصَّنا بود
هنگامهی انتخابِ ما بود
آغازِ شناختِ ولایت
میثاقِ ولای اِنَّما بود
اینها همه با هدایتی خاص
از جانبِ هادیِ وفا بود
آنکه علَمُ الهُدی به دستش
محبوبِ اَئمةُ الهدا بود
صدشکر که هادیُ المُضِلّین
هادیِ دل و زبانِ ما بود
مقصودِ تمامِ اولیا و...
معشوقِ تمامِ انبیا بود
فرزندِ جوادُالعالمین و...
دلبندِ همیشهی رضا بود
او چار محمد و علی را
چون آینهی جهاننما بود
یکجا همهی چهارده نور
یکجا همه هستیِ خدا بود
از صادق و کاظم و حسن تا
زهرا و حسین و مجتبا بود
دیدیم به جذبهی ولایت
هادی است حقیقت هدایت
سرمایهی اوصیاست هادی
هستیِ ذَوِالنُّهاست هادی
در جمعِ سُلالةُ النَّبییّن
دُردانهی هَل اَتاست هادی
آرامِ دلِ نبیِ اَعظم
ذرّیهی لافتاست هادی
هم حافظِ سِرّ دین و قرآن
هم معدنِ وحیهاست هادی
در بندگیِ خداست مخلص
در ذاتِ خدا فناست هادی
نسلِ دهمِ پیمبرِ حق
از سیدةُ النساست هادی
او زمرهی سادةُ العباد است
صاحب علَمِ خداست هادی
با جملهی مردمِ زمانه
خوش صحبت و با صفاست هادی
ناگفته کلیدِ بابِ حاجات
در غصه، گِرهگشاست هادی
شویندهی هر گناهِ مؤمن
بخشندهی هر خطاست هادی
دیدیم به جذبهی ولایت
هادی است حقیقت هدایت
ای شیعه به خونِ دل وضو کن
از هادیِ دین، به لب سبو کن
در خلوتِ آن امامِ معصوم
زخمِ دلِ خویش را رفو کن
گاهی لبِ خود به شِکوِه بگشا
رازِ دلِ خسته را به او کن
هر جا قدَمَت براه گم شد
با هادیِ راه، گفتگو کن
در فتنهی آخرالزمان نیز
حق را به امام جستجو کن
خواهی چو از او جدا نگردی
با جامعهی کبیره خو کن
با خمّ غدیر آشنا شو
بیعت کن و کسب آبرو کن
با دردِ دلِ علی، از آنروز
چون فاطمه، لعن بر عدو کن
هرجا غمِ نینواست، بنشین
هرجا گُلِ کربلاست، بو کن
خواهی مددِ حسین باشی
خون گریه، به نیزه در گلو کن
رَه جوی، به کاروانِ زینب
خود را به سهساله روبرو کن
با اشکِ رئوسِ روی نیزه
جان و دلِ خویش، شستشو کن
در غصهی شام و کوفه، یا مرگ
یا که طلبِ دفاع از او کن
این است سفارشات هادی
ای شیعه ز خونِ دل وضو کن
برخیز که وقت انتقام است
بیدار شو، موسمِ قیام است
#شعر_ولادت_حضرت_امام_هادی_ع
#محمود_ژولیده
@hadithashk
سلام ای قبله کوی مناجات
سلام ای نام نیکت، بابِ حاجات
سلام ای قبله کوی مناجات
سلام ای ذوب، در درگاه ایزد
سلام ای جلوه ی روی محمد
سلام ای عبد صالح، بنده ی حق
امامِ عصمت و شرمنده ی حق
سلام ای مُظهِرِ آیاتِ کوثر
سلام ای حضرت موسی بن جعفر
سلامِ ما، به خیرِ مقدمِ توست
سلامِ ما، جوابِ هر دمِ توست
تو که فرزندِ ختم المرسلینی
تو دلبندِ امیرالمومنینی
تو زهرا را عزیز و نور عینی
تو موسای حسن، نوحِ حسینی
وصیِ سیدِ سجاد هستی
چو باقر، مَظهرِ ایجاد هستی
تو نورِ صادقِ آل عبایی
امینِ وحی، بابای رضایی
امامِ پنج معصومی، نگارا
به معصومه پدر، حجت خدا را
وجودت مایه ی لطف و کرم شد
ز فرزندان تو، ایران حرم شد
تَوَلا با تو هر جا گسترش یافت
تَبَرا با تو آقا گسترش یافت
علومِ دین، ز علمِ تو عیان شد
مواساتِ تو درسِ شیعیان شد
ز کَظمِ غِیضِ تو، شد حِلم لبربز
و از حِلمِ تو الطافِ خدا، نیز
تو آقای تمام انبیائی
تو فخر اولیا و اوصیائی
رهِ قرآن و عترت از تو برجاست
علَم در دستِ اعجازِ تو برپاست
خدا فرمود: این فرزند زهرا
برای حفظِ دین، آمد به دنیا
اَلا ای آسمانها تحتِ امرت
شَها ای کهکشانها تحتِ امرت
ترا آلِ سیادت میشناسند
همه اهلِ ارادت میشناسند
تو مولای جمیعِ ممکناتی
نه گمنامی، که فخر کائناتی
نباشد دهر در اَمرت مردد
فَلَک، با گردشِ چشم تو گردد
ولایت بهرِ فوقَ الارض داری
تو بر تحتَ الثَری، رحمت بباری
به اذنِ تو رسد فصلِ بهاران
به یُمنِ تو ببارد برف و باران
به امر تو شود دریا خروشان
به فرمان تو معدنهاست جوشان
به نطق و منطقَت، مَنطوق داری
امامت بر همه مخلوق داری
به موجودات، روزی میدهی تو
و بر ذرات منّت مینهی تو
به دستت، مِهر و مَه، چون دانه تسبیح
کند قرآن، مقاماتِ تو تشریح
تو آیاتِ خدا را روح و جانی
روایاتِ نبی را حکمرانی
اَلا ای جان و هم جانانِ خاتم
تویی فرمانروای کلِ عالم
تویی شاهَنشَهِ عالم به هر حال
به فوقِ عرش یا قعرِ سیه چال
چنان محوِ خدای خویش بودی
که با مولای خود خلوت نمودی
تو بودی که شبیهِ عمه جانت
به زندان، حفظ کردی آرمانت
نه زندان مانعِ نورِ وجودت
که زندانبان مزاحم بر سجودت ...
#شعر_ولادت_حضرت_موسی_ابن_جعفر #شعر_ولادت_امام_هفتم #کاظمین_المقدسه #محمود_ژولیده
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مباهله
شکرِ خدا که حافظِ دینِ خدا، خداست
مامورِ حفظِ عترتِ و دین، ختمُ الانبیاست
بالاترین دلیل به آیات، هَل اَتاست
وقتی کسی، علیهِ خدا اِدعا کند
اینجا نبی، به یاریِ عترت، دعا کند
با اهلبیتِ خویش، پیمبر خطاب کرد
همره، دو سبط و فاطمه و بوتراب کرد
شرمنده از تجمّعشان آفتاب کرد
گفت ای خدا، اَهالیِ من، زینتِ منند
این جمع، اهلبیتِ من و عترتِ منند
یارب بحقِ فاطمه رحمت بما ببار
این جمع را ز رجس و پلیدی جدا بِدار
ما را مطهر از همه آفات،،، برشمار
در دَم رساند آیه ی تطهیر، جبرئیل
میگفت با ملائکه تکبیر، جبرئیل
با صدهزار شکر و دوصد ذکرِ کردگار
راهی شدند با همه ی، هیبت و وقار
بهرِ مباهله بسوی نقطه ی قرار
تا صف زدند آل نبی گِرد هم، چو کوه
حیران شدند جمعِ نصارا از این شکوه
دیدند چونکه آل نبی را، خدا صفات
نَجرانیان ز گفته پشیمان شدند و مات
گفتند جملگی که نباشد رهِ نجات
اِلّا به سر نهادنِ حکم محمدی
این است دینِ حق و همین، راه سرمدی
وقتی رسول، حجتِ حق را بیاورد...
اولاد را به همرهِ زهرا بیاورد...
همراهِ آل فاطمه، مولا بیاورد...
دیگر توانِ هیچکسی قد نمیدهد
حق را خدا به غیر محمد نمیدهد
نورِ جلیست، آیه ی نابِ مباهله
شرحِ ولیست، آیه ی نابِ مباهله
مدحِ علیست، آیه ی نابِ مباهله
در ظاهرش، اگر چه بنام پیمبر است
شانِ نزولِ آن بخدا، وصفِ حیدر است
آری، علیست وجهِ خدا، مایه ی خدا
نور خدا، تمامیِ سرمایه ی خدا
توحید را نشانِ خدا، آیه ی خدا
شاهی که بر گدا برکات آورَد، علیست
آنکه رکوع را به زکات آورَد، علیست
وقتی خدا به حیدر عطا،،، ذوالفقار کرد
اِبقای دین، به حیدرِ دُل دُل سوار کرد
در راهِ دین، علی همه هستیِ نثار کرد
تنها اُحد نشاند، نَود زخم بر تنش
بدر و حنین ها سببِ بغضِ دشمنش
حیدر شناس کیست، بجز یارِ مرتضی
زهرا پیِ تلافیِ ایثارِ مرتضی
آمد به کوچه و شد علمدارِ مرتضی
آنجا که هیچکس به علی،،، اعتنا نکرد
زهرا، علیِ خانه نشین را رها نکرد
در کوچه ها ز فاطمه، حرمت شکسته شد
پهلوی او براهِ ولایت شکسته شد
در بیتِ وحی،،، غنچه ی عصمت شکسته شد
پس پاسدارِ میر و علم، کیست؟ فاطمه
اصلِ مدافعینِ حرم، کیست؟ فاطمه
حقِ علی، به یاریِ زهرا اَدا شود
باید بِراهِ فاطمه، جانها فدا شود
تا راضی از تمامیِ عالم، خدا شود
#محمود_ژولیده
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بابا پس از تو عمریست، با گریه خو کنم من
چیزی نمانده از اشک، با خون وضو کنم من
آئینه ای ز مقتل، مانده به پیش رویم
تنها ترا میانِ آن جستجو کنم من
یعقوب کربلایم، از یوسفم خبر نیست
ای پاره پیرهن با تو گفتگو کنم من
از هیجده شهیدم، عمامه ای فقط ماند
هر روز دیده را با آن روبرو کنم من
از غصۀ اسارت، وز داغِ عمه هایم
با اشکِ نیمه شب این، غم شستشو کنم من
خونِ دلی که خوردم از شامِ بی مروّت
با چه زبان توان این سِرِّ مگو کنم من
یک بی حیا چنان بَد، تهمت به عمه ام زد
حتی اِبا ز شرح آن زشت خو کنم من
با خود خرابه ای در سینه ز شام دارم
سجاده را خرابات، دل را سبو کنم من
بالاترین عبادت، بوسه ز حنجرت بود
با خویش نوحه ها زان حالِ نکو کنم من
رفتی و عمه هم رفت، من ماندم و مصائب
هم یاد تو دمادم، هم یاد او کنم من
در دورۀ اسارت دیدم دو صد جسارت
آلامِ خویش تسکین، با ذکرِ هو کنم من
از زخمِ ساق و گردن، هرگز گِله ندارم
کِی شرحِ غربتِ خود را مو به مو کنم من
از آن هزارو نهصد زخمی که بر تنت بود
هر روز یک جراحت از تو رفو کنم من
از روضه های سختت، دل پاره پاره گردد
هر دم که باز یادِ پاره گلو کنم من
با تربتِ تو اصلاً خو کرده این مشامم
از خاکِ قتلگاهت، عطرِ تو بو کنم من
ای روزگارِ شادی دیدار تا قیامت
جز ناله چاره ای نیست، با روضه خو کنم من
روزی هزار رکعت خوانم نماز صبر و...
هر بار در سجودم، لعنِ عدو کنم من
دنیا ندارد اصلاً ظرفیتِ غمِ تو
اسرارِ روضه اَت را، در حشر رو کنم من
#شعر_شهادت_حضرت_امام_سجاد_ع
#محمود_ژولیده
@hadithashk
مظلوم آقام
این زهر کاری کرد من از نا فتادم
در کوچه مثل مادرم از پا فتادم
با احتیاط از درد، خود را میکشدم
تا خانه چندین بار چون زهرا فتادم
در خانه گفتم زود درها را ببندید
تا داخل حجره شدم، درجا فتادم
پیراهنم را از عطش بالا گرفتم
یاد آمد از جدّ غریبم تا فتادم
نیزه نخورده پیکرم میسوخت از درد
یادِ تن صد چاک عاشورا فتادم
یاد هزار و نهصد و پنجاه زخمش
بیخود ز خود گشتم، ز پا آنجا فتادم
گر چه سر من را جدا از تن نکردند
یاد سرِ بر نیزه در نجوا فتادم
تا که جوادِ من سرم از خاک برداشت
یاد علیِ اکبر لیلا فتادم
محمود ژولیده
#شعر_شهادت_امام_رئوف #شعر_شهادت_امام_رضا #شعر_شهادت_امام_هشتم #شعر_شهادت_علی_ابن_موسی_الرضا #محمود_ژولیده
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹