خون گلوت
خون گلوت می چکد از نیزه ی سنان
داده چه کس شبیه تو اینگونه امتحان
تا طعن خارجی نگدازد تن مرا
ای قاری شکسته سرم سوره ای بخوانبرگشته از تنور، چه آشفته مو شدی
آشفته است مثل سرت کل کاروان
لبخند حرمله به رباب است باز، چون
در خواب هم دو دست خودش می دهد تکان
مانند ماه سوخته بر نیزه ای و من
سر میزنم به چوبه محمل چه ناگهان...
بر نیزه هم غریبی و هی سنگ می خوری
زینب فدای غربت تو ای حسین جان
ای کاش نیزه دار تو نرود سمت اکبرت
چون قد نیزه چون کمرت می شود کمان
زخمی عمیق بر جگرم چنگ می زند
زخمی شده است معجر خاکی دختران
حسن کردی
#حسینیه_حدیث_اشک #شعر_مصائب_اسارت_اهل_بیت #شعر_مصائب_اسارت_شام #شعر_مصائب_اسارت_شام_و_کوفه #محرم_1403
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نیرنگ کوفه
لعنت به نامردان پُر نیرنگ کوفه....
مثل تو خورده بر سر من سنگ کوفه....
بعد از تو خیلی در خطر بودم...برادر
با قاتلانت همسفر بودم....برادر
از روی نی ،دیدی مرا ای دلشکسته
زینب،به روی ناقه ی عریان نشسته
با اهل بیتت کوفه هم نامهربان بود
هر نیزه داری را که دیدم بد زبان بود
دیگر برای خواهرت بال و پری نیست
دردی برایم بدتر از بی معجری نیست....
هم آشنا دیده مرا وُ هم غریبه
بد موقعی دیده مرا اُم حبیبه
بد روزگاری را برایم ساخت کوفه
در پیش پای من طعام انداخت کوفه
سخت است در این امتحان حق قبولی
زینب کجا هم صحبتی با شمر خولی.....
انگار که در قلب من کوه غم افتاد
زینب گذارش مجلس نامحرم افتاد...
شام خراب اوج مصائب بود ای وای
خیلی لباسم نامناسب بود ای وای
دیدم خودم عرش الهی را تکان خورد
وقتی لب و دندان تو بر خیزران خورد....
راس تو را در دست مردی مست انداخت
یک بی حیایی خواهرت را دست انداخت
چون من کسی داغ عزیزی را نبیند
شهزاده ای رنگ کنیزی را نبیند......
سید حسین صمدی
#حسینیه_حدیث_اشک #سید_حسین_صمدی #شعر_مصائب_اسارت_اهل_بیت #شعر_مصائب_اسارت_شام #شعر_مصائب_اسارت_شام_و_کوفه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین من
میان نالهیِ خود میبرم نوایِ تو را
که خطبه خطبه دَهَم شرح، ماجرای تو را
تمامِ بار به دوش من است میبینی
که میکشم به سرِ شانه کربلایِ تو را
من و تمامیِ این قافله قسم خوردیم
به انتها برسانیم ابتدای تو را
به خواب میبرم از کربلا _خداحافظ_
میان حنجرهام صوتِ مرتضای تو را
زمانِ بُردنِ هشتاد و چار ناموس است
بگو به میرِ حرم کردهام هوایِ تو را
به دستِ بستهام و بی رکاب میبینم
گرفته است سنان پیشِ ناقه جایِ تو را
سرِ تو را که به خورجین خویش خولی بُرد
بگو چکار کنم این تَنِ رهایِ تو را
مسیرِ کوفه که از خون حنجرت پیداست
گرفتهاند در این راه رد پایِ تو را
حرامیان نشنیدند های هایِ مرا
مرا زدند ببینند های هایِ تو را
گمان کنم که ندارند هیچ کارِ دگر
که میزنند شب و روز بچههای تو را
بنیاسد پس از این از دهات میآرند
حصیرِ خانهشان نه ، که بوریای تو را
حسن لطفی
#حسن_لطفی #حسینیه_حدیث_اشک #شعر_مصائب_اسارت_اهل_بیت #شعر_مصائب_اسارت_شام #شعر_مصائب_اسارت_شام_و_کوفه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آه
بغض و نفاقِ مردمِ کوفه، زبانه داشت
هر کس به دستِ خویش، دوتا تازیانه داشت
کافی است، قافله برسد در درونِ شهر
چندین هزار سنگ به سر ها نشانه داشت
سرهای کودکان و زنان جای خود، گهی...
این سنگها، به راسِ شهیدان کمانه داشت
از بام و درب، آتش و خاکستر و ذغال
هر لحظه عده ای، به یتیمی روانه داشت
رایج ترین مُراوِده، لفظِ رکیک بود
بر عترتی که ساحتِ قدسی یگانه داشت
خواندند خارجی، همه ی اهلبیت را
آن کوفه ای که خود صفتی وحشیانه داشت
با تکه نانی از صدقه روبرو شدند
آنانکه خود سیادتشان را زمانه داشت
اُم حبیبه هم، پِیِ نذریِ خویش بود
با دوست گرچه رابطه ای عاشقانه داشت
در زیرِ آستین، که بجای حجاب بود
دختِ حسین، زمزمه ای دخترانه داشت
مادر! دعا کن،،، حداقل معجری رسد
آورد طوعه، هر چه که پرده به خانه داشت
در بینِ همهمه، نفسِ دختر علی...
اعجازِ فاتحانه و هم جاودانه داشت
فریاد اُسکتوا...، همه را محوِ خویش ساخت
زینب که خطبه اَش، اثری بیکرانه داشت
تبیینِ انقلابِ حسینی، شروع شد
دشمن ولی، ز سیره ی زینب بهانه داشت
در اُوجِ خطبه های علی وارِ زینبی
رَاسُ الحسین را، سرِ نیزه روانه داشت
ناگاه لَحنِ صحبتِ زینب، عوض شد و...
حرف از تنور و دردِ دلی خواهرانه داشت
ای سر! فدای صورتِ خاکستریِ تو
مادر بروی تو نظری محرمانه داشت
رحمی به دخترت کن و چیزی به او بگو
قاری به نغمه آمد و بر لب ترانه داشت
سمتِ نگاهها به سری شد که صورتش...
زخمی به چشم و گونه و اَبرو و چانه داشت
هول و هراس از دلِ طفل یتیم ریخت
تا آن زمان که زجر، هجومی شبانه داشت
محمود ژولیده
#حسینیه_حدیث_اشک #شعر_مصائب_اسارت_اهل_بیت #شعر_مصائب_اسارت_شام #شعر_مصائب_اسارت_شام_و_کوفه #محمود_ژولیده
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کجایی عزیزم
کجایی عزیزم چرا کم ظهوری؟!
شنیدم برادر که کنج تنوری
ز خاکسترِ منتشر بین مویت
به پا شد به قلبم چه یومُ النّشوری
فدایت که داغت تمامی ندارد
گرفتار، در دست قومی شروری
خدا جلوه دارد هر آنجا که باشی
تو نه در تنوری که در کوه طوری
زن خولی از دیدنت زیر و رو شد
به هر جا که باشی تجلیِ نوری
به هُرم تنورش قسم می خورم که
تو گرمای عشقی، شراباً طهوری
نبودی ببینی که در وقت غارت
شکستند از زینبت چه غروری
اهانت، اهانت، اهانت، اهانت
صبوری، صبوری، صبوری، صبوری
من از بوی آتش دلی خوش ندارم
دوباره شده خاطراتم مروری
بپرس از ربابه، برایت بگوید
سر خواهرت آمده چه اموری
به آغوش مادر سپردم سرت را
شده سهم خواهر اگر دردِ دوری
کفن که نشد پیکرت، در حصیری...
شدی جمع، آن هم عجب جمع و جوری
محمد جواد شیرازی
#تنور_خولی #حسینیه_حدیث_اشک #شعر_مصائب_اسارت_اهل_بیت #شعر_مصائب_اسارت_شام #شعر_مصائب_اسارت_شام_و_کوفه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹