eitaa logo
حدیث اشک
9.3هزار دنبال‌کننده
77 عکس
161 ویدیو
11 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
کجایی عزیزم کجایی عزیزم چرا کم ظهوری؟! شنیدم برادر که کنج تنوری ز خاکسترِ منتشر بین مویت به پا شد به قلبم چه یومُ النّشوری فدایت که داغت تمامی ندارد گرفتار، در دست قومی شروری خدا جلوه دارد هر آنجا که باشی تو نه در تنوری که در کوه طوری زن خولی از دیدنت زیر و رو شد به هر جا که باشی تجلیِ نوری به هُرم تنورش قسم می خورم که تو گرمای عشقی، شراباً طهوری نبودی ببینی که در کنج زندان شکستند از زینبت چه غروری اهانت، اهانت، اهانت، اهانت صبوری، صبوری، صبوری، صبوری من از بوی آتش دلی خوش ندارم دوباره شده خاطراتم مروری بپرس از ربابه، برایت بگوید سر خواهرت آمده چه اموری به آغوش مادر سپردم سرت را شده سهم خواهر اگر دردِ دوری کفن که نشد پیکرت، در حصیری... شدی جمع، آن هم عجب جمع و جوری  محمد جواد شیرازی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نشسته مادری و دست بر کمر دارد کمک کنید در از این تنور بردارد هنوز آه کشیدن برایِ او سخت است هنوز پهلویِ او دردِ مختصر دارد چکید اشکی و آمد صدایی و فهمید تنورِ سرد کمی خاکِ شعله‌ور دارد کشید شانه‌ای و گفت شانه هم مادر برای زُلفِ گره خورده دردسر دارد تو را به معجرِ خود پاک میکنم امّا چقدر کُنجِ لبت لخته‌یِ جگر دارد هنوز جایِ تَرَکهای تشنگی پیداست هنوز رویِ لبت زخمهایِ تر دارد از این به بعد گلویت نمی‌چکد از نِی به بند آمدنش شعله هم اثر دارد به رویِ دامن من تا به صبح مهمان باش که میزبانِ تو امروز طَشتِ زَر دارد @hadithashk
مادر سلام مادر سلام خانه‌ی خولی چه میکنی ای گنج در خزانه‌ی خولی چه میکنی من آمدم درآرمت از کنج این تنور با بازوی کبود ، عزیزم ، ولی به زور مادر فدای چانه‌ی آتش گرفته ات لبهای خشک با سر نیزه شکفته ات دست شکسته بر سر و رویت کشیده ام خاکستر تنور ز مویت کشیده ام با چوب یا وسیله‌ی دیگر بریده اند؟ این طور ناشیانه چرا سر بریده اند پایت چقدر کار به دعوا کشیده ؟ ها؟ روی لبان تو چه کسی پا کشیده ؟ها؟ بر روی حنجری که گل بوسه چیده ام حالا دوازده اثر ضربه دیده ام یک زخم نه دو زخم نه زخمت لبالب است اینقدر نیزه خورده سرت نامرتب است ای جان به لب رسیده بگو پیکرت کجاست آن یار جان به لب شده آن خواهرت کجاست او را به سوی کوفه پریشان می‌آورند ناموس حق به ناقه‌ی عریان می‍اورند  وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کجایی عزیزم کجایی عزیزم چرا کم ظهوری؟! شنیدم برادر که کنج تنوری ز خاکسترِ منتشر بین مویت به پا شد به قلبم چه یومُ النّشوری فدایت که داغت تمامی ندارد گرفتار، در دست قومی شروری خدا جلوه دارد هر آنجا که باشی تو نه در تنوری که در کوه طوری زن خولی از دیدنت زیر و رو شد به هر جا که باشی تجلیِ نوری به هُرم تنورش قسم می خورم که تو گرمای عشقی، شراباً طهوری نبودی ببینی که در وقت غارت شکستند از زینبت چه غروری اهانت، اهانت، اهانت، اهانت صبوری، صبوری، صبوری، صبوری من از بوی آتش دلی خوش ندارم دوباره شده خاطراتم مروری بپرس از ربابه، برایت بگوید سر خواهرت آمده چه اموری به آغوش مادر سپردم سرت را شده سهم خواهر اگر دردِ دوری کفن که نشد پیکرت، در حصیری... شدی جمع، آن هم عجب جمع و جوری  محمد جواد شیرازی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عزیز مادر حسین(ع) نشسته مادری و دست بر کمر دارد کمک کنید در از این تنور بردارد هنوز آه کشیدن برایِ او سخت است هنوز پهلویِ او دردِ مختصر دارد چکید اشکی و آمد صدایی و فهمید تنورِ سرد کمی خاکِ شعله‌ور دارد کشید شانه‌ای و گفت شانه هم مادر برای زُلفِ گره خورده دردسر دارد تو را به معجرِ خود پاک میکنم اما چقدر کُنجِ لبت لخته‌یِ جگر دارد هنوز جایِ تَرَکهای تشنگی پیداست هنوز رویِ لبت زخمهایِ تر دارد از این به بعد گلویت نمی‌چکد از نِی به بند آمدنش شعله هم اثر دارد به رویِ دامن من تا به صبح مهمان باش که میزبانِ تو امروز طَشتِ زَر دارد  حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آه و ماتم ز عصر روز دهم آه از ضربه ی دوازدهم قاتل و کهنه خنجرش ای وای سر جدا شد ز پیکرش ای وای لحظه‌ای بعد با سری پرخون شمر آمد ز قتلگه بیرون خولی نحس و شوم بد آیین سر خونین نهاد در خورجین سوی کوفه روان به سرعت باد شد که سر را دهد به ابن زیاد نیمه ی شب به حالتی خسته دید دارالاماره در بسته رو سوی خانه کرد رذل شرور سر خونین نهاد کنج تنور همسرش گفت ، گو چها کردی از سفر با خودت چه آوردی گفت سوغات، بهترینها را سر فرزند پاک زهرا را گفت از کربلا سر آوردم تحفه ای بهر همسر آوردم گفت هر کس که از سفر آید بهر سوغات سیم و زر آرد تو به همراه خود سر آوردی ؟ سر سبط پیمبر آوردی؟ زدی آتش به پیکر و جانم با تو هرگز دگر نمی مانم چون جدا شد ز وصله ای ناجور چشمش افتاد ناگهان به تنور دید تابیده از زمین به سما نور زیبای سیدالشهدا محو شد در کمال شیدایی محو انوار بس دل آرایی نور می‌دید از درون تنور نور ساطع ز روی حضرت نور سر خونین به روی خاکستر همره صوت ناله ی مادر ناله بود و فغان و زمزمه بود ناله و اشک و آه فاطمه‌ بود ناله ی یا بُنَیَّ یا مظلوم بوسه ی بر گلو و بر حلقوم مادری دیده پیکری پامال آمده در تنور از گودال آنچنان خسته که خدا داند روضه ی قتلگاه میخواند آه در قتلگاه بلوا شد بر سر غارت تو دعوا شد با سر نیزه میکشیدند ات با لب تشنه سر بریدند ات پسرم با تنت چها کردند سرت از پیکرت جدا کردند بعد از آن هم دلم به شور افتاد چون سرت داخل تنور افتاد باز بر زخم دل نمک خورده من بمیرم لبت ترک خورده من بمیرم برایت ای مادر از چه بالشت توست خاکستر زن خولی نظر به سر میکرد مات بر صحنه او نظر میکرد سر شکسته پر از جراحت و زخم ابرو بشکسته زخم گونه و چشم در تنوری که غرق نور شده زلف مشکین نمای بور شده سر درآورد و غرق حیرت شد و سراپا غرور و غیرت شد تا سحر غرق شور و ماتم بود همچو زهرا به ماتم و غم‌ بود سر نداد و به دست خولی مرد آه سر را به زور خولی برد @hadithashk