eitaa logo
حدیث اشک
9.3هزار دنبال‌کننده
78 عکس
162 ویدیو
11 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
با کاروانت با کاروانت همراه گشته لشکر سینه زنانت اینجا جوان ها خون اشک می ریزند در سوگ جوانت ای آسمانم رنگی ندارد این شب و روز آسمانت مهمان نوازی جایی ندارد در مرام میزبانت روضه همین بس شمشیر ها خورده است جسم نیمه جانت آه ای موذن خیمه شده دلتنگ تکبیر اذانت زینب نداند نیزه به دنبال چه باشد در دهانت  شهریار سنجری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
امان از دل زینب صدای خنده از یک سو صدای آه از یک سو طلوع شمس از یک سو هلال ماه از یک سو به پای شیر مردان خستگی راه از یک سو به دریا خیرگی مادری ناگاه از یک سو علم را بر زمین کوبید ساقی اینچنین باشد که تا محشر فقط حیدر امیرالمومنین باشد جوانان بنی هاشم به گرد محمل زینب به هیبت مثل حیدر از همان آب و گل زینب همه هستند تا که غم نیاید بر دل زینب صدا آمد که جان ما چه دارد قابل زینب؟ دل ارباب ما قرص است با مردان و شیرانش وزیر شاه ساقی و بنی هاشم به فرمانش عجب حالی عجب شوری عجب دریای زیبایی عجب آرامشی دارد..رباب و صوت لالایی پر از گل گشته این صحرا،چه گل هایی چه گل هایی جوانانی علی صولت و خانم های زهرایی تمام دشت حیران حسین و کاروان او فدای کاروان او فدای خاندان او به زینب دست بسته...حالِ آواره نمی آید به زینب حالت اندوه و بیچاره نمی آید کبودی داشتن بر جسم و رخساره نمی آید به این خانم که اصلا معجر پاره نمی آید محال است از دل زینب که آه سرد برخیزد ز کوه صبر او حتی نشان درد برخیزد الهی چشم نامحرم نیوفتد بر حجاب او حجابش جای خود اصلا نیوفتد بر نقاب او کسی هرگز نخواهد دید چشمان پر آب او نخواهد دید هرگز ناله ی بس کن رباب او قسم خورده که تا اخر کنار یار می ماند کما اینکه تمام ماجرا را خوب می داند حسینش را تن عریان به روی خاک خواهد دید علی اکبرش را با تنی صدچاک خواهد دید به پای دختری خار و خس و خاشاک خواهد دید ربابش را فقط افسرده و غم ناک خواهد دید ولیکن دم نخواهد زد چرا که استوار است او شبیه رافت مولا شبیه ذوالفقار است او میان خیمه ها باید ببیند غارت معجر بماند بی پناه و بی کس و بی یار و‌بی یا‌ور حسینش را ببیند بر زمین اما بدون سر خدا صبرش دهد وقتی که بیند نیزه ی اصغر به دوشش می کشد این بار را خانم به تنهایی نمی بیند ولی چشمش به غیر از اوج زیبایی آرمان صائمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ثاراللهی‌ام خیر را مِن‌باب نابودی شر آورده‌ام خاندانم را به امداد بشر آورده‌ام با بروز آشکار وجه ثاراللهی‌ام کربلا را از دل تاریخ در آورده ام داغ، هرچه دارد این صحرا خریدارم به دل دل که جای خود برای دوست سر آورده‌ام چشم کوفه کاش دنبال زر و زیور نبود تا ببیند کاروانی از گوهر آورده‌‌ام طفل بودم با دعایم کوفه باران میگرفت من چه حاجاتی که در این شهر برآورده‌ام نامه‌هایی که فرستادند همراه من است کودکان را از جفاشان بی‌خبر، آورده‌ام چه نیازی هست به خورشید و ماه کربلا کاروانی با خود از شمس و قمر آورده ام هم برای خاکهای داغ این صحرا بدن هم برای آن تنور داغ سر آورده‌ام بعد عباسم بنا دارم علمداری کند خواهرم را بیشتر از این نظر آورده ام اکبرم را، اکبرم را، اکبرم را، اکبرم آن که از جان خواهم او را بیشتر آورده‌ام کاش شرمنده نگردم آخرش پیش رباب اولین بار است اصغر را سفر آورده ام اشک، بیش از خون، ز دین حق حفاظت میکند دختران را از پسرها بیشتر آورده ام تا نبیند صورت حوریه ها را آفتاب از ملائک سایه ای از بال و پر آورده ام گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
غم نخور بروی تا به ماه ، می‌آیم تا به پایان راه می‌آیم تو برو هر کجا که میخواهی پا به پای تو راه می‌آیم غم نخور من برای غربت تو می‌شوم یک سپاه می‌آیم به حرم گفته ام که هرجایی تا بگویند آه می‌آیم با سرت تا به شام خواهم رفت با تنت قتلگاه می‌آیم صدقه ، تازیانه ، چشم ، نظر تا به این جایگاه می‌آیم از حرم بوی عود می‌آید روز سرخ تو‌ زود می‌آید خوب میبینم این که پای فرات سر عباس عمود می‌آید از روی مرکب تو میبینم که تن تو فرود می‌آید سر تو روی خاک گودالت تکه پاره سجود می‌آید دخترت میرسد کنار تنت کمی اما کبود می‌آید مشعل افتاده دست شمر و سنان از حرم بوی دود می‌آید روی نیزه سر تو خواهد رفت جامه از پیکر تو خواهد رفت شمر از قتلگاه خنده زنان به حرم با سر تو خواهد رفت حرمله با همان کمانی که زده بر اصغر تو خواهد رفت زجر با تازیانه ای در دست جلوی دختر تو خواهد رفت بروی تا به ماه می‌آیم پابه پای تو راه می‌آیم من می‌آیم رباب می‌آید تا به بزم شراب می‌آید به تو ای شاه حُسن ، موی سفید بیشتر از خضاب می‌آید  وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
امان از دل زینب(س) دیده را فکر جدایی از تو دریا می‌کند هیچ میدانی غمت خون بر دل ما می‌کند این زمین بوی جدایی می‌دهد، اینجا کجاست؟ درد و غم اینجا دلم را باز پیدا می‌کند یک صدای گریه می آید به گوشم آشناست از زمانی که رسیدم گریه زهرا می‌کند تا که از کرب و بلا گفتی تو، دلواپس شدم غصه دارد در دل من خیمه برپا می‌کند دختر کوچک‌ترت هم، مضطرب گشته حسین در میان خیمه ها با اشک غوغا می‌کند کاش برگردیم در آن خانه‌ای که سوخته ورنه با اهل و عیالت کوفه بد تا می‌کند خوب میدانم گلویت تشنه می‌مانَد حسین راه حلقت را نوک سر نیزه‌ای وا می‌کند از همین امروز می بینم که شمر بی ادب چکمه را بر استخوان سینه‌ات جا می‌کند از سرِ فرصت سرت را می‌بُرند و می‌بَرند یکنفر سر را یکی من را تماشا می‌کند محمود اسدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آیت‌الله علی آیتِ عُظمی زینب بعد بسم‌اللهِ ما هست تعالی زینب آیت‌الله علی آیتِ عُظمی زینب هاجر و آسیه نه مریم و حوا هرگز بنویسید فقط حضرت زهرا زینب خرج یک صفحه از اوصافِ بلندش شده است که فقط نقش کند جوهرِ دریا زینب زینتی داشت اگر ، نام علی نامش بود خوب گفتند که ای اُم‌ِابیها زینب هرچه گفتیم از او در خورِ شأنش ، هیهات هرچه خواندیم خدا گفت که حاشا زینب کربلا کرب و بلا نیست فقط بی زینب کربلا کرب و بلا هست فقط با زینب ذوالفقار علوی پیش دَمَش کم آورد آنکه زد ریشه‌ی هر کاخ ستم را زینب مرتضی گفت: تویی فاطمه یا اینکه منی نفست گرم به هر خطبه‌ی غرا زینب کس ندیده‌است تو را خاصیتِ نورِ شماست هست هر جلوه‌ی حق دیدنی الّا زینب نور که سایه ندارد که به آن دیده شود چشم محجوب کجا نورِ معلا زینب ظلمتی هم اگر آمد که شما جلوه کنید که ببینند چه کرده است به دنیا زینب قدم اول خود را سرِ دنیا زدی و... ...قدم بعد روی زانوی سقا زینب نسل در نسل همه نسل حسینیم اگر هفت پُشتم همه گفتند فقط یا زینب سینه‌ی ماست حسینیه‌ی غمهای دلش نفسِ ما جگرِ ما تپشِ ما زینب حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
چه بلایی قراره سرم بیاد؟ نمیخوام اشک برادرم بیاد! چرا باید وسط خیمه زدن صدای ناله مادرم بیاد؟ نگا کن بچه ها ترسیدن حسین همشون تو شک و تردیدن حسین اینا از برگ گلم لطیف ترن تا حالا رو خاک نخوابیدن حسین هنوزم دیر نشده بیا بریم هر جایی به غیر کربلا بریم با تو از اینجا بریم درست تره؟ یا با نامحرما از اینجا بریم خودتم میدونی پا به پات میام مثه سایه دنبال عبات میام مگه زینب میتونه رهات کنه؟ قتلگاهم که بری باهات میام حاضرم سرم بره سر تو نه پیکرم کبود شه پیکر تو نه مگه ترسی دارم از تازیونه بزنن ولی برابر تو نه خاک اینجا بوی خون میده حسین آخر کارو نشون میده حسین نمیخوام تو باشی اون کشته ای که زیر سم اسبا جون میده حسین  علی ذوالقدر لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
زینب رسید کرببلا زینب رسید کرببلا اقتدار داشت ... او نیز با خدای حسینش قرار داست آیینه بود و دور خود آیینه دار داشت زانوی اکبراست گواهم ، وقار داشت آمد حسین فاطمه را ماندگار کرد آن شب خدا به خلقت او افتخار کرد راه وصال را به خداوند ساده کرد از جلوه های فاطمی اش استفاده کرد بر یاری امام غریبش اراده کرد ... از ناقه ها سه ساله ی خود را پیاده کرد نام خیام محترمش را حرم گذاشت بر چشم خاک زینب کبری قدم گذاشت بر روی عرش سایه ی او‌مستدام بود او را قمر ترین دو عالم غلام بود پرده نشین خیمه به دور از عوام بود حتی ملک ندیده که زینب کدام بود مانند مادرش که ز کوران حجاب داشت در پرده بود محمل او هم نقاب داشت در خیمه نه ، که در دل ارباب جا گرفت از خاک پای دوست شدن شد بها گرفت جای همه ز میکده جام بلا گرفت تنها نبود ، دور و برش را خدا گرفت از بس اصیل بود چو ایل و تبار خویش چون او کسی نرفت به قربان یار خویش از بین روضه های مجسم عبور کرد تا خاطرات غربت خود را مرور کرد دلشوره را گرفت و ازآن خیمه دور کرد گویا دوباره حضرت زهرا ظهور کرد مادر که هست قافله ای هست پایدار تاریخ ، زن ندیده به خود با چنین وقار آه از دمی که سوخت پناه پیمبران آن خیمه ای که سوخت دل مادری در آن فرمود: گوشواره درآرند گوهران پای برهنه ، خار مغیلان و دختران آتش به جان ما زد علیکن بالفرار آه از دمی که پرده نشین شد شترسوار بند دل امام زمانش گسسته بود او دست بسته نیست ولی دست بسته بود حتما دلیل داشت نمازش نشسته بود با شمر همسفرشدن او‌را شکسته بود با یک لباس کهنه که شد پاره پاره رفت با گوشواره آمد و بی گوشواره رفت می رفت سوی شام به همراهی سران گرما زده ،شکسته شکسته نفس زنان دورش کسی نبود به جز خولی وسنان از صبح تا غروب معطل شد عمه جان قلبش شکست از غم زخم زبان شهر ... زینب کجا و مجلس نامحرمان شهر ناصر دودانگه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
خواهرت مضطر شده آمدند از عرش حق؛ دور و برت محشر شده خیمه برپا کرده ای و خواهرت مضطر شده قلبش از جا کنده شد وقتی رسیدی کربلا قلبش از دلواپسی پیوسه شعله ور شده خواهر است و درد را میخوانَد از چشمان تو دردِ غربت داری و چشمانِ خواهر `تر” شده دوست میدارد برادرزاده هایش را عجیب جانش از دلشوره، درگیرِ غمی دیگر شده بیقرارِ این صدای دلنشین است و مدام سخت بیتابِ اذان هایِ علی اکبر(ع) شده لحظه لحظه مَشک را لبریز می‌بیند از آب حالِ سقّای حرم از هر زمان بهتر شده مادرانه بوسه زد...آرامش جانِ رباب(س)- دستهای کوچک و گرم ِ علی اصغر(ع) شده میرود خندان رقیه(س)‌جان در آغوش حسین(ع) عمه زینب(س) خیره سمتِ این پدر-دختر شده عمه زینب(س) خاک را برداشت استشمام کرد بوی خون میداد و آغازِ غم ِ حیدر(ص) شده گفت برگردیم ای جانِ برادر...جانِ من! بیقرارم!... بیقرارِ پیکرت مادر شده   خواب دیدم زخمی و با تشنگی جان میدهی خواب دیدم حنجرت مجروح با خنجر شده پیکرت که بود روزی زینتِ دوش نبی(ص) خواب دیدم روی خاک افتاده و بی سر شده!  مرضیه عاطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین جانم ببر از کربلا ما را که اینجا جای ماندن نیست مگر تکلیف عهد کوفه مثل روز روشن نیست !!؟؟ اگر خونت بگیرد دامن هر بی وفایی را ندارد لاجرم تقصیر ؛ مادر پاکدامن نیست مصیبت را خودم دارم به چشم خویش می بینم اگر دلشوره ای هم هست نقل ام ایمن نیست برایت میکنم گریه ولی این کمترین کار است برایت میکنم زاری که راهی غیر شیون نیست برایت از مدینه پیرهن باید می آوردم که آوردم دگر اینک مرا دینی به گردن نیست سپردی مردها را تا زره بر تن کنند اما میان خیمه ها اندازه ی قاسم که جوشن نیست چه خوب اینکه عنان مرکبم دست ابوالفضل است امان از ساعتی که ساربانم محرم من نیست نگاه شمر از حالا به سمت خیمه ام باشد کسی اندازه ی او با من آشفته دشمن نیست خودت فکری برای بددهانی مثل خولی کن که زینب خواهر تو اهل هر حرفی شنیدن نیست  علیرضا خاکساری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کاروان ستارگان سحر کاروان ستارگان سحر کاروانی ز روز روشن تر به زلالی آب و آیینه به لطیفی برگ نیلوفر صاحبان جلالت توحید وارثان لطافت کوثر اهل تسلیم و اهل اعطینا تا فصل لربک وانحر یک به یک این تبار معروفند به نبردی همیشه با منکر حیدرانی که میرسند از راه در پی فتح صد جهان خیبر پسران قبیله‌ی‌ کوهند دختران عشیره‌ی گوهر مردهاشان مقلدان علی بانوان پای منبر مادر در عبورند با طمأنینه چون نسیم از کویر پهناور آری آزادگان سبک‌بالند نیست باری به دوششان جز سر عاشقانند و می‌شوند مدام همگی‌شان فدای یکدیگر گوییا می‌روند سوی منا گوییا آمدند از مشعر روشنایی راه از ازلند تا رسیدن به عرصه‌ی محشر حوریان حوالی زهرا شیرهایی ز تیره‌ی حیدر همه‌ی پیرهایشان عاشق همه‌ی کودکان جگرآور مرگ بازیچه‌‌است در نظر کودکانی چنان علی اصغر مرحبا از اذان بلند شود گر موذن شود علی اکبر آخر کاروانشان ساقی اول کاروانشان ساغر مثل پروانه‌اند گرد حسین همه جمعند حول این محور دختر مرتضی‌ست بر ناقه در حجابی ز نور چون معجر در زمان نزول اجلالش پای عباس پله‌ی آخر حق نگهدار این همه دلدار حق نگهدار این همه دلبر سید محمد حسین حسینی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
داداش حسین(ع) به دل بد راه نمیدم باشه داداش نمی ترسم که قدم تا شه داداش ولی می ترسم از اینکه ببینم سر انگشترت دعوا شه داداش جهان رو به هلاکت می رسونن به ابلیس هی ارادت می رسونن اینا که قدر جو ایمان ندارن واسه گندم به قتلت می رسونن جای دل توی سینه سنگ دارن هزاران نقشه و نیرنگ دارن میشه از تو نگاه حرمله خوند اینا با اصغرت هم جنگ دارن الهی جون من نذر بر و روت صراط مستقیمه قوس ابروت می ترسم جای اطفال تو آخر بشینه نیزه ی دشمن به پهلوت  شهریار سنجری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹