eitaa logo
حدیث اشک
7.1هزار دنبال‌کننده
46 عکس
86 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
سکوتِ نگاهش سکوتِ نگاهش جلو چشممه نبودش رو سخته تصوّر کنم به داغش دلم کرده عادت ولی... چجوری جای خالیش و پُر کنم؟! عطش داشت و شد زبونش سفید به سختی به هم میرسیدن لباش چقد نیمه شب گریه کردم تا که- بِره از تو گوشم صدا گریه هاش بمیرم الهی واسه غربتش براش با چه لحنی لالایی میخوند علی اصغرم(ع) رو سه شعبه گرفت حسینم(ع) ولی کاش پیشم می موند شنیدم که حیرون شد و بی رمق با قدّ کمون، بی پسر برمیگشت شنیدم رو دستاش زده دست و پا الهی بمیرم! بهش چی گذشت... پر از تیر شد گوش تا گوش ِ اون گلوی ضعیفش دیگه جا نداشت دو تا دستایِ کوچیکش سرد شد گلم غرقِ خون پلک رو هم گذاشت نگم از اسارت که توو کلّ راه دیدم خونی؛ قنداقۂ پاره رو یکی کف میزد، هی ترانه میخوند رو دستش می رقصوند گهواره رو رسیدیم و با هلهله اومدن یه عدّه زنِ کافر و بی حجاب می پرسید از من زنِ حرمله(لع) با خنده... ببینم! کدومه رباب!؟ مرضیه عاطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مبهوت این آیینه مبهوت این آیینه اند اختر شناسان شمس الشموسی سیرتان،گوهرشناسان پروانه های روزه دار ودائم الذکر یاهو کشان بی نشان،حیدر شناسان گل پونه های دست بر پهلو گرفته دریا دلان،شوریدگان،کوثر شناسان عارف ترین مردان حق از روز ایجاد عقبی شناسان و صف محشر شناسان الیاسها وخضرهای جاده ی عشق مردان آب وخاک،بحر و بر شناسان حتی رسولان اولوالعزم الهی ایل وتبار پاک پیغمبر شناسان توفیق میخواهند از حق تا بنوشند یک جرعه از جام علی اصغر شناسان آشفته ی خونش تمام آسمانها سرگشته ی کویش تمام سرشناسان حتی سلیمان در رکابش،در پی او خیل نگین بازان و انگشتر شناسان در پیشگاه او دو زانو می نشینند جویندگان معرفت،محضر شناسان از اهل دل عمری سراغش را گرفتم از محضر لاهوتی «جعفر» شناسان تقلید از این آیت عظمی ضروریست دادند فتوی این چنین،رهبر شناسان بر روی دستان پدر گرم خطابه ست ای واعظان شهر،ای منبر شناسان از خستگی لبهای اصغر می نویسند در این کویر داغ ،شعر تر شناسان آه ای رباب،آه ای رباب ،ای همسر اشک ای در دو عالم اسوه ی مادر شناسان خیس است از امّن یجیبت چشم صحرا خشکیده دریا در غم مضطر شناسان در کیمیای عشق تو درمانده ماندند سیمین دلان و زرگران و زر شناسان فطرس دخیلی سرخ بر گهواره اش بست این است راه و رسم بال و پر شناسان بی مشتری مانده ست بعد از کودک تو بازار اقیانوس پهناور شناسان خورشید تو هر روز سرگرم طلوع است از مشرق رؤیایی خاور شناسان گشتند و جز نام علی نامی ندیدند در پهنه ی تاریخ نام آور شناسان حق علی ها غصب شد این را بپرسید از تک تک «شبهای پیشاور» شناسان فرزند ابراهیم ما را تشنگی کشت ای وارثان آب ای هاجر شناسان الهام میگیرند از زخم گلویش تحریر زنها،قاریان،حنجر شناسان با پیکر اکبر کنار هم کشیدند تصویر او را لاله ی احمر شناسان باید دم از او زد «من المهد الی اللحد» این است فیض اول وآخر شناسان باب الحوائج تر از او پیدا نکردند در هر دو عالم غنچه ی پرپر شناسان  احمد علوی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
طفل معصوم این همه نیزه و شمشیر و سپر لازم نیست موقع کندن گل تیر و تبر لازم نیست در جدالی که فقط خطبه قرائت می شد طفل معصوم زدن را ، به نظر لازم نیست آب می دادی ام این طفل ز دنیا می رفت قاتلش بود عطش ، تیر دگر لازم نیست نیت جنگ ندارد ، پی آب آمده است این همه لشکر و گردان و نفر لازم نیست پسرم نیست اگر زنده بیاید خیمه شوهرم بی‌کس و یار است پسر لازم نیست دق نده حرمله ، گهواره ی او را نشکن خون دل خورده‌ام و خون جگر لازم نیست نیست اندازه ی سر نیزه ، سر اصغر من به روی دست ببر ، نیزه ی سر لازم نیست روضه ی مشک بخوانم پسرم میخوابد بین این همهمه لالایی اگر لازم نیست شیر دادند به اطفال ، زنان در بازار بعداز این شام که دیدیم،سحر لازم نیست علیرضا وفایی خیال (خیال) لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
به روی دست پدر به روی دست پدر با رخی منیر رسیدی صغیر بودی و در عزم خود کبیر رسیدی به روی دست خدواند جای توست علی جان لباس رزم تو قنداقه شد امیر رسیدی چنان که نام تو باشد علی ، علی صفتی تو از آن سه شعبه عیان است همچو شیر رسیدی سرت به سمت خدا بود اگر گلوت هدف شد کسی نگفت که بر کفر سر به زیر رسیدی اگر به دست تو بود اولین شهید تو بودی به خیمه گریه از ان کرده ای ، که دیر رسیدی به قتل صبر تو را کشته اند بر لب دریا تو همچو ماهیِ لب تشنه در کویر رسیدی فقط به شوق شهادت برون شدی تو ز خیمه قدم زدی به رهِ عشق تا به تیر رسیدی  حامد آقایی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نگرونم نگرونم به جون خودت قسم چه کنم؟ خیلی برات دلواپسم وقتی گفتی کربلا، دلم گرفت جوری که بالا نمیاد نفسم گله از این دل عاشق می‌کنم می‌شنوی صدامو هق هق می‌کنم؟ یه چیزی بگو دلم آروم بشه یه چیزی بگو دارم دق می‌کنم نمی‌دونم چه خاکی سرم کنم خیمه‌هامونو باید علم کنم باید از جلوی پای بچه ها دونه دونه سنگ و تیغو جم کنم قول بده مراقب خودت باشی زبونم لال اگه افتادی پاشی بلایی سرت بیاد من چه کنم؟ جز تو هیچکیو ندارم داداشی قول بده به سمت درگیری نری طرف مسیر هیچ تیری نری دم گوش ذوالجناح اینو میگم قول بده سمت سرازیری نری آروم آروم توی ازدحام بزن اگه افتادی زمین صدام بزن حرمله! بجای سینه حسین تیراتو به سمت پچه‌هام بزن  آرش براری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مان از کربلا خیمه ها را کرده ام بر پا، امان از کربلا داغدارم میکند اینجا، امان از کربلا بوسه میزد مادرم زهرا(س) مرا با گریه و مضطرب میگفت با بابا! امان از کربلا رأس من بر نیزه خواهد رفت پیش خواهرم میشود انگشترم پیدا، امان از کربلا زینبم(س) تا که عقیقم را ببیند! ساربان- دست خود را میبرد بالا، امان از کربلا میخورد تیر سه شعبه حنجرِ شش ماهه ام جایِ یک قطره از این دریا، امان از کربلا می برم تا خیمه ها شهزاده ام را در عبا لرزه می افتد بر این پاها، امان از کربلا میرسانم با سرِ زانو خودم را علقمه میرود از دستِ من سقّا، امان از کربلا در دلِ گودال، غرق خون می افتد پیکرم میشود بالاسرم دعوا، امان از کربلا می دوَد گریان رقیه(س)روی بوته های خار شعله میگیرد لباسش را، امان از کربلا یک به یک «سر»ها به غارت رفته! صف می ایستند نیزه داران عصر عاشورا، امان از کربلا! مرضیه عاطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
تشنه ای مادر می دونم‌ تشنه ای مادر ولی من به جز اشکِ چشام آبــــی ندارم تو بازم‌ تشـــنه خوابت برده امّا من از داغِ لبات خــــوابی ندارم بخواب آروم بخواب آرومِ جونم بخواب ای حیدرِ شیریــن زبونم برایِ اون ‌کویــرِ خشکِ لب هات تا صبح لالایی بارون‌ می خونم دلم ‌از مردمِ این شــهر خـــونه اینا گمراهی رسم و راهشـــونه نمی دونم‌ چرا دلشـــوره دارم گمـــونم ‌حرمله همراهشـــونه شنیدم حـــرمله رحمــــی نداره یه ردِّ خون همیشــه تو چشاشه شنیـــدم ‌بیـــنِ تیرایــی که داره یه‌ چنتایی سه شعبه هم باهاشه میگن‌ خیلی دقیقه تو هدف هاش نشونه گیری هاش ردخور نداره نترس مادر بهت قول میده مادر دیگـــه اسمِ کثیـــفش رو نیاره نترس‌‌ مادر عمو عبّاس هستش تا اون ‌هستش‌‌‌ که آزاری نـدارن همیشه جنگ با آدم بزرگــاست اینا با بچّه هــا کـــاری نـــدارن ایشالله فردا از این دشت میریم برات گهــواره ی تازه می گیرم همیــن‌ حالا دارم از شوقِ روزی که رو لبهات‌ میگی مادر میمیرم تو هم مثلِ علی اکبر می مونی که از پشتِ نقابش نور پیداست بابات وقتی در آغوشت ‌میگیره سفیدیِ گلـوت از دور پیداست بخواب آروم و آهسته عزیزم که ‌تنها نیست بابا غم نداریم علی اکبر‌ ، عمو عبّاس ، قاسم خدا رو شکر چیزی کم نداریم جوونــایِ بنــــی هاشـــم زیادن نترس بابا جونت تنهــا نمی شه ایشالله فردا از این دشت ‌میریم خدای من چــرا فردا نمی شه ؟ عمو جونت بهم قول داده فردا بره از خواهرت مشک و بگیره بهم قــــول داده دریا رو بیاره اگه دستاش بره قولش نمی ره  ابراهیم زمانی قم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جهت مطالعه اشعار بیشتر محرم به سایت حدیث اشک مراجعه فرمایید 💢 اشعار طفلان حضرت زینب سلام الله علیها : https://hadithashk.com/moharram/6969 💢 اشعار حضرت حر علیه السلام : https://hadithashk.com/moharram/208/ 💢 اشعار مدح و مناجات حضرت زینب سلام الله علیها : https://hadithashk.com/52/69-3/
اربأ اربا به قدش دوخته او چشم ترش را خیلی جلب کرده نگه او نظرش را خیلی زد به میدان و کشیده است علی وار علی به رخ لشگر کوفه هنرش را خیلی تا رجز خواند و شنیدند که هم نام علی ست هدف سنگ گرفتند سرش را خیلی بعد از آن ضربه که منقذ به سر اکبر زد هی گرفتند همه دور و برش را خیلی اربأ اربا تر از او نیست میان شهدا داده آزار همین غم پدرش را خیلی هر کجا دست کشیده است تن اکبر بود آه،سوزانده مصیبت جگرش را خیلی پیکرش را نتوانست خودش جمع کند آخر این داغ شکسته کمرش را خیلی در عبا چید به سختی بدن اکبر را داشت تا خیمه هوای پسرش را خیلی... محسن صرامی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
تن مجروح تو پدرت با تن مجروح تو تنها مانده پدری پیر که در بهت تماشا مانده حق بده خیره به این قامت پاشیده شوم چیزی از پیکرت ای یوسف بابا مانده؟ اربن اربایی ات از دور به چشمم امد یک نشانی ز تو هر گوشه ی صحرا مانده چند تا نیزه کشیدم ز تنت با این حال چند تا نیزه شکسته به تنت جا مانده خم شدم بوسه ای از زخم سرت بردارم در همین حال کمانی کمرم تا مانده ای جوانان کمک این پدر پیر کنید بر تن خاک تن اکبر لیلا مانده قطعه قطعه بسپارید بدن را به عبا جمع شد پیکرش از دشت؟ نه...حالا مانده چقدر کم شده ای یا که مکسر شده ای ای که نزدیک ترین روضه به مادر شده ای  حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
تو صبح امیدی تو صبح امیدی علی اکبری سرفرازی رشیدی خدا خواست اما خودت را به دست خودت آفریدی چو دیدی خودت را خودت دستهای خودت رابریدی کلید است قاسم تو باب الحوائج تری شاکلیدی مراد است زینب تو در مکتب عمه جانت مریدی شبیه ابالفضل تو در رزم ماضی خیلی بعیدی به هنگام پیکار از اسم علی رونوشت جدیدی دوتا ابرویت را اگر کج کنی سر ز دشمن بریدی عجب جایگاهی که بین بنی هاشم اول شهیدی چنان پاکشیدی که اندازه ی کربلا قد کشیدی شکسته نشسته پدر پیش نعش تو خسته نشسته گسستی تو،بابات؛ هم ازین جهان دل گسسته نشسته وتا دسته تیغ است که در جسم تو دسته دسته نشسته سنان ایستاده زنی روی تل چشم بسته نشسته چه کردی که بابات به سمتت می آید نشسته نشسته خمیده بریده پدر تا به جسمت رسیده بریده نه دیده،ز جانش؛ توراهر کسی هم ندیده بریده خدا دست خود را؛ شبی که تو را آفریده بریده نفسهای بابا به دنبالت از بس دویده بریده شدی خوشه ای که تو را دشمن از سر نچیده بریده چنین بوده صحنه توراتیغ دیده ،پریده ،بریده ومقراض بعدش رسیده ،کشیده، جویده ،بریده شدی ارباً اربا بریده بریده بریده بریده مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آه بابا "السّلام" خوب بنگر بر زمین مثل اینکه میگذارد پا پیمبر بر زمین عرش اگر عرش خداست چونکه ساییده به پایش بارها سر بر زمین او رجز میخواند و لرزه میاندازد از فریاد حیدر بر زمین پس برای خویش ساخت دشمنش با دست خود قبری محقر بر زمین از حریفان نبرد قبل از این که سر بیفتد خورده پیکر بر زمین تیغ را چرخانده و بیسر افتادهست لشکر روی لشکر بر زمین □□□ دشت شد دریای نور با قدی قم آمده خورشید محشر بر زمین مثل اشک فاطمه آسمان لرزید تا افتاد اکبر بر زمین زخم شد پیشانیاش تا کشد او را شبیه مرتضی دربر زمین نیزه بالا رفته است بگذریم از اینکه پهلویش به زهرا رفته است جام میریزد به هم چهرهی ساقی در این هنگام میریزد به هم او سراپا مصطفی ست پس اگر ریزد بههم به اسلام میریزد به هم راه را گم میکند آه از آن ساعت که اسب رام میریزد به هم زود تا ذبحش کنند پیش بابایش سپاه شام میریزد به هم وای اگر بادی وزد تکّه های پیکرش آرام میریزد به هم بسکه از هم ریخته وقت تشییع تنش احکام میریزد به هم آه بابا `السّلام” خیمهها را با همین پیغام میریزد به هم زود میآید حسین روی زانویی که در هر گام میریزد به هم روی نعش یک جوان پیرمردی بشنود دشنام میریزد به هم قصد قربت میکند با علی اکبرش اینگونه صحبت میکند: حرز مادر گم شده جوشنت هم در تنت آه ای دلاور گم شده با کمربند علی آمدی میدان و حالا ارث حیدر گم شده در تمام پیکرت لابهلای زخم نیزه زخم خنجر گم شده در دهانت آنقدر خاک و خون رفته صدایت بین حنجر گم شده از تن صد پارهات هرچه پیدا کردهام صدها برابر گم شده سخت کامل میشوی بسکه در این دشت از تو پاره پیکر گم شده وای انگشت کجاست از گلم انگار گلبری معطر گمشده تکهای از صورتت زیر پای تیغهای تیز لشکر گم شده دست و پا دیگر نزن رحم کن بر حال این بابای سردرگم شده اکبرم شد اصغرم عاقبت از آنچه میترسیدم آمد بر سرم  حامد تجری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹