eitaa logo
حدیث اشک
7هزار دنبال‌کننده
44 عکس
85 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
حسین جان و به دیوانگان خبر دادند که به عشّاق چشم تر دادند با نگاه تو یا سراج منیر دست هفت آسمان قمر دادند تا شنیدند کشته میخواهی عاشقان فوج فوج سر دادند سوختن اولویّت شمع است مثل ما شمع را شرر دادند آن کسانی که گریه کم کردند همه ی عمر را ضرر دادند پای یک قطره اشک مادر تو نخل توحید را ثمر دادند بعد از اینکه تو را به نیزه زدند راویان غمت خبر دادند ...  بی پناهند آهوان حرم دست صیادها تبر دادند مثل خون های روی پیرهنت گریه کردم برای زخم تنت آسمان از غمت پریشان است بدنت پاره های قرآن است از همان شب که گفتی عطشانی تا ابد مادر تو گریان است خواهرت شد اسیر نامردان غم تو بعد از این دوچندان است بی حیا بوده ابن مرجانه جای زن ها مگر که زندان است؟؟ دختر کوچک تو مجروح از دست زجر و شبِ بیابان است سر زده سر زدی به ویرانه خون دل فرش راه مهمان است سر تو شمع شام تار من است تو بگو این چه رسم احسان است ای لب چوب خیزران خورده آنچه بر لب نمیرسد جان است اشک من بر لب تو خیرات است پیش مرگت رقیه سادات است علی رضوانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عزیزم حسین(ع) آه ای نفسی که داری اوج میگیری براش نشکنی خود را نباید پر بگیری در هواش گر زمینگیرش نباشی زندگی بی فایده ست خاک عالم بر سرت وقتی نباشی خاک پاش یار ما دربین ما هی رفت و آمد میکند هرکسی نشناخت اورا وای بر روز سیاش چشم بر دنیا ببند و حسن یوسف راببین مثل یعقوبی که آخر سر گذشت از چشمهاش بی سر و پایی شبیه من رفیقی ناب داشت گنج انگاری که در ویرانه ها خوش بود جاش پیش استادان تواضع داشتن دشوار نیست مرد هستی با جزامی ها سر یک سفره باش رتبه بالا و پایین با لباس و جامه نیست خوب ثابت کرد این را شاه ما با بوریاش از روی زین بر زمین افتاد و دندانش شکست گفت دندان بشکندهم راضی ام من با رضاش نیزه ها تکبیر میگفتند بین قتلگاه تیغها تسبیح میدادند روی دست وپاش شمر روی جانماز سینه اش سر میبرید میبرید اما حسینم بود سرمست خداش سربه روی نیزه دادو عاشقانش را خرید هر دو دنیا خیر دیدیم از حسین و کربلاش  وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
غرق معصیتم غرق معصیتم و زندگی ام رو به زوال است یک نظر کن به گدایت که دگر بی پر و بال است بسکه دلبسته ی دنیایم و دور از توام انگار منتظر بودن من بهر فرج امر محال است روی این دیده ی آلوده بکش دست خودت را چند وقتی شده که حسرت من اشک زلال است علت دوری ام از کرببلا کوه گناه است اصلا انگار حرم رفتن من خواب و خیال است آمدم تا که دگر هر نفسم مال تو باشد ای عزیز دل زهرا چه زمان وقت وصال است؟ چاره ای بهر دلِ تنگم و آوارگی ام کن رفتن کرببلا با تو فقط اوج کمال است وقت غارت شد و گودال پر از مردم پست است بر سر پیروهن کهنه ی ارباب جدال است روح اله پیدایی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ولی الله هرکه عاشق می شود بی شک که حیران می شود نیمه شب ها راهی کوه و بیابان می شود آن طرف ، از گریه های این طرف خنده بساز هرکسی کم گریه کرد بعداً پشیمان می شود عاشق بیچاره را گاهی تلنگر کافی است مثل طفلی می رود یک گوشه گریان می شود شب برای در زدن پشتِ درِ این خانه ایم چون گدا پشت در این خانه سلطان می شود از فراق او فقط حرف فراقش را زدیم عاشق اهل عمل پاره گریبان می شود ما برایش دردسر بودیم و حق هم می دهیم کنج عُزلت رفته و از دیده پنهان می شود ما به هر حال هرچه باشد رعیت این خانه ایم رعیت اهل کرم هم از کریمان می شود ماه ما از پشت اَبرِ آسمان ها میرسد کلبه ی احزان ما آن شب گلستان می شود  رسول عسگری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
از دلم خبر داری؟ تمام حاجت سالَم ، چرا نمی آیی؟ شکسته شد پَرو بالَم ، چرا نمی آیی؟ تویی مُحولِ اَحوالِ قلب بیمارم نظاره کُن تو به حالم ، چرا نمی آیی؟ دُعایِ عَهدِ شما را همیشه می خوانم در آرزوی وصالم ، چرا نمی آیی؟ بتاب و آن رُخ زهراییت نمایان کن شبیه میوه کالَم ، چرا نمی آیی؟ تَصدُقت بِشوم ، از دلم خبر داری؟ تمام فکر و خیالم ، چرا نمی آیی؟ همیشه روزیِ من از دعایِ تو بوده تو دادی رزقِ حلالم ، چرا نمی آیی؟ امام آخر شیعه بگو کجا هستی؟ همیشه بوده سوالم ، چرا نمی آیی؟ تمام ثانیه هایم غمین و دلگیر است، دچار حُزن و مَلالَم، چرا نمی آیی؟ زمانِ ندبه جمعه ، شبیه بارانم فقط زِ گریه بِنالَم، چرا نمی آیی؟ صدای فاطمه آید زِ گوشه ی گودال که من شبیه به دالَم ، چرا نمی آیی؟ سوال آخر شعرم در اولین بیت است تمام حاجت سالَم ، چرا نمی آیی؟ احسان صابریون لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ترسم این نیست سفیر تو سر دار رود! ترسم این است رقیه سر بازار رود کوهی از سنگ، سر بام ببینی چه کنم !؟ دخترت را ملاعام ببینی چه کنم !؟ ترسم این است به دل کینه تلنبار کنند خواهرت را دم دروازه گرفتار کنند با دلی خون شده اش بعد ببینی چه کنم !؟ هم کلام پسر سعد ببینی چه کنم !؟ راضی ام از تن من جامه به غارت ببرند راضی ام دختر من را به اسارت ببرند راضی ام طعنه به من عالم و آدم بزند راضی ام حرمله با تیر به چشمم بزند در عوض، مجلس اغیار نیاید زینب بین انظار به اجبار نیاید زینب من خجالت زده ام بابت فردا ، ای داد جگرم سوخت جگر گوشه ی زهرا ، ای داد جگرم سوخت جگر گوشه ی زهرا برگرد بابت کشتن تو آمده فتوا ، برگرد چه بلاها که سر نامه برت آوردند !؟ یادم آمد چه به روز پدرت آوردند من نوشتم که بیایی، همه تقصیر من است تشنگی پسر فاطمه تقصیر من است مادرت فاطمه گیرم که مرا هم بخشید من خودم را سر آن نامه نخواهم بخشید چه بگویم !؟ که در این بغض سخن می ماند تن عریان تو بی غسل و کفن می ماند وای از این داغ ! نگفته کمرم می شکند ! حرمت محترم اهل حرم می شکند @hadithashk
خِیری نبود اینجا به غیر از بی وفایی بر هر دری میشد زدم ، تا  تو نیایی در کوچه ها پای غم تو سنگ خوردم غصه چقدر از کوچه های تنگ خوردم این آسمان شهر کوفه بی ستارست دستان خالی در خیال گوشوارست طوعه پناهم داد تا از پا نیفتم در خانه اش تا صبح جز یارب نگفتم در خانه ی او غیرِ نور اصلا ندیدم نان داد  اما  من تنور  اصلا ندیدم گفتم به طوعه که به پشت در نیاید یک زن میان اینهمه لشگر نیاید پشت دری گفتم، مدینه یادم امد آن روضه ی مسمارو سینه یادم آمد هرچند اینجا جز به گریه سر نکردم هرچند آخر لب ز آبی تر نکردم تنهای تنها  پای عشقت ایستادم درس وفاداری به اهل کوفه دادم از من بیفتد  سر  زتو  یک ‌پَر نیفتد مسلم بمیرد  معجری از سر نیفتد از بام می افتم به تاب و تب نیفتی تو پیش چشم خواهرت زینب نیفتی جانان من از غم خبر داری نداری زینب کجا و کوفه و ناقه سواری @hadithashk
شهادت حضرت مسلم علیه السلام رو دوشم غم تموم عالمه واسه این غم بمیرم بازم کمه حالا من چطور به روت نگا کنم بردن ابرومو پیش فاطمه کوچه هاش برو بیایی نداره اینجا تنها شلوغی توبازاره همه خنجراشونو تیز می کنن الا شمری که تیغ کندی داره اینجا فکر همگی سیم و زره بحثشون همه رو قیمت سره الهی که نشنوه اینو رباب سرشیرخوار از همه گرونتره اگه حالا توی زنجیر افتادم توی کوچه ها زمین گیر افتادم مثل مادر تو بی پناه شدم توی تنگی کوچه گیر افتادم الهی که غم تورو پیر نکنه تورو غصه ها زمین گیر نکنه الهی علی اکبرت حسین توی تنگی گذر گیر نکنه اینجا غم از در و دیوار می‌باره کوچه بنی هاشم زیاد داره مادرت یه کوچه دید ای وای اگه زینبت تو کوچه هاش پا بزاره الهی که من فدای دخترات دور نکن سقارواز مخدرات حرف گوشواره و خلخال شنیدم فکر سوغاتن تموم دشمنات @hadithashk
در دلم دلشوره افتاده به آه افتاده ام آه مولایم ببین اینجا به چاه افتاده ام در هوای سر پناهی ایمن از دست نفاق کوچه های بی کسی ام را به راه افتاده ام سر به دیوار ملامت دارم ای ماه غریب چشم تر یاد لب عطشان شاه افتاده ام بشکند دستم که دست کوفیان را لمس کرد نامه دادم بر تو و در این گناه افتاده ام از دل تاریک این مردم ببین با چشم تر روز روشن در دل شام سیاه افتاده ام بس که از این سو به آنسو میکشندم گوییا بین طوفان بلاها مثل کاه افتاده ام با غم دلواپسی بر حال و روز زینبت ای پناه بی پناهان بی پناه افتاده ام تا به دست حرمله دیدم سه شعبه جان تو در دلم دلشوره افتاده به آه افتاده ام @hadithashk
تَصدُقت بِشوم ، از دلم خبر داری؟ تمام فکر و خیالم ، چرا نمی آیی؟ همیشه روزیِ من از دعایِ تو بوده تو دادی رزقِ حلالم ، چرا نمی آیی؟ امام آخر شیعه بگو کجا هستی؟ همیشه بوده سوالم ، چرا نمی آیی؟ تمام ثانیه هایم غمین و دلگیر است، دچار حُزن و مَلالَم، چرا نمی آیی؟ @hadithashk
همراه خود نیاور ای شاه زیورآلات این‌ها به خانواده دادند قول سوغات شب تا سحر نشستم زانو بغل گرفتم اى واى از این خیالات، اى واى از این خیالات ...کوفه میا حسین جان... کوفه وفا ندارد می‌سوخت نامه‌ی من از سوز این عبارات ...هجده هزار نامه... هجده هزار نیزه تفریط پشت تفریط، افراط پشت افراط نامسلمین کوفه، با مسلمت چه کردند خوب است تازه اینجا... وای از بلاد شامات ای وای از زنی که در ازدحام باشد من رد شدم خلاصه از کوچه با مکافات با عفت رباب و حجب و حیای زینب دارند کوچه‌ها و بازارها منافات با دست بسته وقتی افتادم از بلندی گفتم عزیز زهرا، قربان قد و بالات برعکس از قناره...، عکس مرا کشیدند طفلان شهر کوفه در دفتر مجازات باشد قرار بعدی دروازه‌ی همین شهر آنجا که رأس ما با هم می‌کند ملاقات @hadithashk