eitaa logo
حدیث اشک
7هزار دنبال‌کننده
45 عکس
85 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
شب ویرونه که با گریه چراغونی می‌شه من که هق هق می‌کنم خرابه بارونی میشه هِی می‌خوام نشون بدم بابا که هیچیم نشده ولی سرفه‌ام می‌گیره کُنج لبم خونی میشه بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی می می میشه که نفس  مو موقع صحبت نگیره سر سرو پایین یتیمی از خجالت نگیره ب ب بچه‌ها بهم بهم می می میخندیدن الهی د دختر یتیمی لکنت نگیره بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی من که درگیر توام غیر تو گیری ندارم اگه تو پیشم باشی درد اسیری ندارم من دیگه بزرگ شدم نشون به این نشونی که... بعد تو چند روزه که دندون شیری ندارم بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی وضع ما رو می‌بینه هرکی از اینجا رد بشه نمی‌خوام گریه کنم برای عمه بد بشه شنیدم زجر اومده حرفمو آروم می‌زنم نکنه نشونی خرابه رو بلد بشه بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی نمیشه که پا بشم تا به سر و روم برسم عمه نشنوه باید به زخم بازوم برسم نمی‌‌تونم که نفس پیش تو راحت بکشم نمی‌دونم چطوری به داد پهلوم برسم بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی مشکل از چشام که نیست نمی‌بینه ، نیمه شبه من می‌خوام ببوسمت مشکل ما زخم لبه معلومه کارِ فقط یکی نبوده بابا جون چقده رگای حنجره تو نامرتبه بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی میشه که بگی دیگه موهامو شونه نزنن میشه که دعام کنی با هر بهونه نزنن میشه که بیای پیشم صحبت کلفَت نکن سر قیمتِ اسیرا دیگه  چونه نزنن بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی @hadirhashk
نگو فردا میام . دیره بابایی رقیه بی تو می میره بابایی بخوامم بعد تو آروم بگیرم سنان آروم نمی گیره بابایی باید هم مثل قبلاً ها نبینه نگاهی که یه شب بابا نبینه ندیدیم از سنان چیزی به جز شر الهی خیر از دنیا نبینه منی که جز تو بابایی ندارم به جز آغوش تو جایی ندارم می دونم خسته ی راهی ، ببخشید چیزی واسه پذیرایی ندارم خوشی مون رفت تا بابایی رفتی نفهمیدم چرا تنهایی رفتی ندارم طاقت دوری ، از امشب منم باهات میام هر جایی رفتی @hadithashk
احوال من که جای شرح و بیان ندارد از آن رقیه دیگر طفلت نشان ندارد بعد از تو مبتلاییم پیری زودرس را این کاروان پدر جان دیگر جوان ندارد مهمانی تو در شام شب سرد و روز گرم است این خانه هیچ سقفی جز آسمان ندارد بوی غذا می آید خیلی گرسنه هستم این شهر لامروت یک مهربان ندارد ما پیش پات خوردیم از دستشان کتک را با رفتن تو دیگر این سفره نان ندارد بابا ببخش انقدر از دست من میفتی باید تورا بگیرم دستم توان ندارد شیرین زبانی ام نیز با گوشواره ام رفت لکنت گرفته دختت، دیگر زبان ندارد خون‌مردگی دستم از تنگی النگوست این زخم ارتباطی با ریسمان ندارد در حال جستجوی انگشتر تو هستم غمگین نشو رقیه قد کمان ندارد جز کاسه ای پر از خون در چهره‌ات نمانده انگار صورت تو اصلا دهان ندارد باید تقاص خود را از خیزران بگیرم من را نبوس امشب؛ لبهات جان ندارد @hadithashk
هزار کوه بلا را به شانه ام بردم ز دوری تو پدر همچو لاله پژمردم قدم خمیده شده مثل مادرت زهرا به مثل مادرت از داغ و غصه افسردم نماند دختر تو پشت در ولی بابا خدا گواست که در زیر دست و پا مردم فقط نه تشنگی کربلا مرا آزرد گرسنه بودم و؛سیر از همه کتک خوردم @hadithashk
رمز وجودی ماست راز حیات حسین جلب کند خلق را جذبه‌ی ذات حسین آینه ی خالق است چهره ی دلبند او وجه خدا دیده شد در وَجَنات حسین دولت ارباب ما دولت پاینده است عالم و آدم شدند مات ثُبات حسین کوچه ‌ی سینه‌‌زنان ، ختم به جنت شود راه بهشت خداست ، راه نجات حسین خرجیِ چشم مرا فاطمه پرداخت کرد... روزی من می رسد از برکات حسین با دلِ شَرِّ محل ، شور حسینی چه کرد! گریه‌ی حُرّیَّت است ، گریه‌ی لات حسین حسرت جبریل‌ها ، خادمیِ هیئت است کم نگذار ای رفیق! ، پای بساط حسین کتری هر روضه در ، علقمه پُر می شود چای حسینیه‌هاست آب فرات حسین بانی بزم پسر کیست به غیر از پدر نذر علی پخش شد در جلسات حسین کرببلای مرا شخص حسن جور کرد مُهر حسن خورده است پای برات حسین در طلب کعبه‌ای ، حاجی شش‌گوشه شو فیض هزاران حج است در عتبات حسین صَلِّ عَلیٰ تشنه‌لب ، صَلِّ عَلیٰ بی کفن... آه! مرا کشته است ، هر صلوات حسین غرق مناجات بود ، دست سنان بشکند... نیزه‌ی او پا گذاشت روی لُغاتِ حسین ساقه ی عرش بَرین ، زیر سم اسب رفت چیز زیادی نماند از فَقَرات حسین @hadithashk
ای‌سر فدای گیسوانت، ابروانت می‌بوسم‌ امشب خشکی دور لبانت صافی مویم، صافی ریش تو بابا پیچیده‌ شد در پنجه‌های دشمنانت موهای مشکی تو را جوگندمی کرد خاکستری که مانده لای گیسوانت بابا تو از بالای نی، از آن بلندی دیدی اسیری زنان و دخترانت؟! بعد از نواز‌ش‌های تو شد قسمت من دستان زجر و خنده‌ی شمر و سنانت این دشمنان پست‌تر از چارپایان خیلی شکستند استخوانم، استخوانت با چشم کم‌سویی که دارم لمس کردم پاره شده با ضربه‌ی دشنه رگانت وقتی یزید خیره‌سر از روی مستی با خیزران می‌زد به دندان ‌و دهانت جاخورد پشت خواهرت آن دختر تو لکنت گرفت این دختر شیرین‌زبانت @hadithashk
به جرم اینکه ندارم پدر، زدند مرا شبیه مادرِ در پشتِ در، زدند مرا خبر نداشتم این‌ها چقدر نامردند خبر نداشتم و بی خبر زدند مرا خدا كند كه عمویم ندیده باشد، چون پدر درست همین دور و بر زدند مرا درست وقت غذا تازیانه می‌آمد نه ظهر و شام، كه حتی سحر زدند مرا سرم سلامت از این كوچه‌ها عبور نكرد چقدر مثلِ تو ای همسفر زدند مرا چه بینِ طشت، چه بر نیزه‌ها زدند تو را چه در خرابه، چه در رهگذر زدند مرا چه چشم زخم، چه زخمِ زبان، چه زخمِ سنان اگر نظر كنی از هر نظر زدند مرا فقط نه كعبِ نِیّ و تازیانه و سیلی سپر نداشتم و با سپر زدند مرا پدر من از سرِ حرفم نیامدم پایین پدر پدر گفتم هر قَدر زدند مرا مگر به یادِ كه افتاده‌اند دشمن‌ها كه بینِ این همه زن، بیشتر زدند مرا؟ زدند مادرتان را چهل نفر یكبار ولی چهل منزل، صد نفر، زدند مرا @hadithashk
میان قافله  من بیشتر یاد پدر کردم پدر نام تو بردن جرم بود و من خطر کردم میامد تازیانه بی مهابا سمت ما بابا شده دستم سیاه از بس که بر صورت سپر کردم پس از آنشب که از ناقه به روی خاک افتادم چه شبهاییی که با درد کمر تا صبح سر کردم تو را با گریه من میخواستم در تشت زر رفتی لبت را خیزران بوسید من خیلی ضرر کردم من از دوش عموعباس رفتم زیر دست زجر ببین از کربلا تا شام را با که سفر کردم اگرکه سوخته گیسویم و زخمیست ابرویم از ان باشد که از کوی یهودیها گذر کردم تو دندانت شکسته من سرم عمه دلش بابا مپرس از من چرا این‌گفتگو را مختصر کردم @hadithashk
تو شام که رفتی دل صحرا ماندیم بالای سر پیکر بابا ماندیم پای غم‌ تو‌ پنج ‌صفر میمیرم ما از شب سومت اگر جا ماندیم @hadithashk
بعدِ دوری از تو تنها گریه شد کارم پدر روضه ی بی وقفه ام ، در حال تکرارم پدر من چه شب‌هایی که پای نیزه‌ات خوابم نبرد پس خیالت تخت ، امشب با تو بیدارم پدر می توانی سر روی پاهام بگذاری خودت؟ نا ندارم تا تو را از طَشت بردارم پدر تک‌تک آمار زخم صورتت دست من است این چنین آموختم تا خوب بشمارم پدر! این اواخر راه می افتم شبیه مادرت هر زمان پا می شوم دنبال دیوارم پدر گوشوارم باعث این گوش‌های پاره شد تا ابد از هرچه زیور هست..،بیزارم پدر عاشق بازار رفتن با تو بودم، نه سنان... تو ندیدی با چه وضعی بُرده بازارم پدر زجر می خوابید و پا می شد..،کتک می زد مرا هیچ تفریحی ندارد غیر آزارم پدر من فقط یک خُرده جا خوردم ، زبانم کُند نیست آه! کُلِّ شام می خندد به گفتارم پدر من کجا ، عمّه کجا ، بزم حرامِ مِی کجا... رنگِ چوب خیزران شد رنگِ رخسارم پدر ناگهان بحثِ کنیزی شد ، سکینه آب شد... حرف خود را قطع خواهم کرد ، ناچارم پدر! جان هرکس دوست داری با خودت من را ببر راحتم کن از خیال اینکه سربارم پدر @hadithashk
نگو فردا میام . دیره بابایی رقیه بی تو می میره بابایی بخوامم بعد تو آروم بگیرم سنان آروم نمی گیره بابایی باید هم مثل قبلاً ها نبینه نگاهی که یه شب بابا نبینه ندیدیم از سنان چیزی به جز شر الهی خیر از دنیا نبینه منی که جز تو بابایی ندارم به جز آغوش تو جایی ندارم می دونم خسته ی راهی ، ببخشید چیزی واسه پذیرایی ندارم خوشی مون رفت تا بابایی رفتی نفهمیدم چرا تنهایی رفتی ندارم طاقت دوری ، از امشب منم باهات میام هر جایی رفتی @hadithashk
هر کسی داعیه ی دوستی ات را دارد گر به پای غم تو جان بدهد جا دارد کیست آنکه بشود مدعی عاشقی ات تا که این عنوان را زینب کبری دارد دل هر زنده دلی سوی کسی پر بکشد دل ما هم هوس کرب و بلا را دارد همگان از کوی تو قرب خدا می‌جویند کشتی توست که انقدر تقاضا دارد دم عیسی هم اگر گرم شده از دم توست هر دم سینه زنت صد دم عیسی دارد روز محشر نروم جنت و گویم که بهشت دیدن روی حسین است، تماشا دارد هر که دم خور بشود با تو تعالی یابد نور تو خاصیت بردنِ بالا دارد کارها دست کسی نیست به جز مادر تو هر که نوکر شود از فاطمه امضا دارد تا زمانی که همه زخم تنت خوب شود نوکرت از تو فقط اشک تمنا دارد بوسه گاه نبی و فاطمه و زینب بود شمر فهمید گلوی تو معما دارد @hadithashk