eitaa logo
حدیث اشک
6.9هزار دنبال‌کننده
44 عکس
85 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
یه باغچه گُل با ساقه ی شکسته خرابه و مخدرات خسته بعد تو ما یه روز خوش ندیدیم قسم به هر نافله ی نشسته نیستی شده کُنج خرابه خونه‌م دخترا میزنن زخم زبونم بذار بگن “بابات تو رو نمیخواد” دوسِت دارم، دوسم داری، میدونم چقد صدا زدم “بابا کجایی؟” سخته توو صحرا گم شدن خدایی من که اصن شمرو حلال نکردم زجرو حلال نکن تو هم بابایی… قصّه ی غصّه هام نداره آخر حق بده تاره چشم دائماً تر اما بابا سوی چشامو کم کرد ضربه ی بی هوای سیلی بیشتر سیلی زدن به صورت منی که توو شهرمون بهم میگن ملیکه خیلی برای عمه جون دعا کن توو درد تک تکه ماها شریکه برمیدارم فاصلمونو تا تو باید ببینی حال خواهراتو آوردنت تا پیش عمه با من بردن من از این خرابه با تو محاسنت رو کی به خون کشونده؟ خاک یتیمی رو سرم نشونده؟ عیبی نداره دستاتو نداری مویی واسه شونه شدن نمونده بریم یه جایی که گِله نباشه بین من و تو فاصله نباشه هرجایی پیشم باشی خوبه اما بریم یه جا که حرمله نباشه… مرضیه نعیم امینی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
گلزار حرم دیگر به گلزار حرم نیلوفری نیست در بین آیات غریبت کوثری نیست منزل به منزل رفتم و فهمیده ام که – از چشم نامحرم نگاه بدتری نیست وقتی که معجرها به دست باد رفته جز آستین پاره چیز بهتری نیست طرز نگاه زجر و اخمش ترس دارد کافرتراز او هیچ فرد دیگری نیست اصلا چرا لالایی میخواند ربابت ؟ در بین گهواره که دیگر اصغری نیست دیدی که نامردان غرورم را شکستند گیر سرم را زیر دست وپا شکستند بار یتیمی از ازل تقدیر من بود در قاب شوم بی کسی تصویر من بود بازی کودک های کوفه فرق دارد سرگرمی آنها فقط تحقیر من بود باید حلالیت بگیرم من از عمه هرکس که میزد عمه را تقصیر من بود رنج سفر بامن دوچندان شد برایش هر دفعه که خوردم زمین درگیر من بود از بعد آن روزی که گم کردم حرم را دائم حواس عمه بر زنجیر من بود باید به کامم لکنت و تاول ببینم من دوست دالم تا تولا بهتل ببینم کی دیده ای در حالتی دشوار باشم محتاج یاری در و دیوار باشم این موقع از شب وقت خواب کودکان است کی دیده ای که تا سحر بیدار باشم کی دیده بودی تو مرا تا پاسی از شب تنها میان کوچه و بازار باشم چشمان خونین عمو طاقت ندارد باعمه ام در دیده ی انزار باشم از عرش نی افتاده تا شاهد نباشد درهاله ی نامحرم بسیار باشم کم کن ز حال اضطرارم تا بخوابم امشب بمان قدری کنارم تا بخوابم از لحظه ای که گم شدم در بین صحرا دیگر از آن شب ترس دارم تا بخوابم جز سنگ هایی که دراینجا خورده برما بالش به زیر سر ندارم تا بخوابم امشب بیا هر بوسه ای را مرحمی کن بر زخم های بیشمارم تا بخوابم چندی سرم بر روی پایت بود و حالا سر در کنارت میگذارم تا بخوابم امشب گمانم میوه ی صبرم رسیده قرآن به سر دارم شب قدرم رسیده مجید قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شبی در خواب دیدم شبی در خواب دیدم روزی نوکر زیارت بود از اقبال خوشم کرببلا اینبار قسمت بود پیاده راه افتاده به سمت شاه میرفتم برای این گدا کرببلا رفتن سعادت بود برای عشق فرقی در سفیدی و سیاهی نیست چه لطفی هرکس از یک گوشه ی این خاک دعوت بود خدا از عرش خود آمد برای دیدن آنکه به زائرهای شاه کربلا در حال خدمت بود دلم میرفت با هر صحنه ای تا ناگهان دیدم که دختر بچه ای پایش پر از زخم و جراحت بود کمی چشمان خورا بستم و رفتم به روزی که سه ساله دختری کنج خرابه در اسارت بود سه ساله گریه کرده تا علمدار پدر باشد علمداری که اشکش پرچمی در اوج عزت بود رقیه گفت بابا اینقدر اینها مسلمانند که حتی سیلی و ضرب لگد هم با جماعت بود نگاه دختری سمت النگو رفت آن لحظه که دختر بچه با بابای خود مشغول صحبت بود چقدر این ناز دانه مثل مادر بود آن گونه که دستی روی پهلو دست دیگر روی صورت بود  امیر حسین آکار لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
پاهایم آبله زده بابا باید که شرح داد خرابات طور را پای تو ریخت زمزم اشک طهور را باید که شست زلف تو را با گلاب ناب چون راهبی که درک نموده حضور را از بس که باد پنجه زده بین زلف تو باید که باز کرد گره های کور را پاهایم آبله زده بابا، عمو کجاست؟ باید عمو ادب بکند راه دور را انبان به دوش خانه ی ما هم سری زدی سهم خرابه کرده ای آیات نور را همراه اشک، سوره ی کوثر بخوان پدر بابا بخوان برای همه، این سطور را حوریه را کنیزی منزل نمی برند در بین طشت زمزمه کن
یا غیور” را 

از روی نیزه زمزمه کن 
ان یکاد” را دیدی به دور قافله چشمان شور را؟ بخشیده ام به یمن حضور تو زجر را اما نخواه تا که ببخشم تنور را اما نخواه تا که ببخشم شراب را طشت طلا و بوسه ی چوب جسور را جان می دهم بیا و مرا تا نجف ببر تا که دوباره حس بکنم آن غرور را .. محسن حنیفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عمه گرفته چشم مرا دستی به چشمهای ترم خورد بی هوا سر نیزه ای به بال و پرم خورد بی هوا از جانب یهود ببین پاره های سنگ از چند زاویه به سرم خورد بی هوا بابا هنوز خون تو بر نعل اسب هاست این مهر سرخ بر کمرم خورد بی هوا پهلوی من شکسته شد و عمه پیر شد بسکه لگد به اهل حرم خورد بی هوا وقتی که خیزران به لب خشک تو نشست انگار تیر بر جگرم خورد بی هوا عمه گرفته چشم مرا ،فکر کرده است!!! بابا به تشت زر نظرم خورد بی هوا قصد زدن نداشت ،فقط ناز کرده است!! مردی که چکمه اش به سرم خورد بی هوا  امیر حسین آکار لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ماهِ بعد از چارده ماهِ بعد از چارده یک روزه اش هم کامل است گاه طفلی در زمان کودکی اش عاقل است می رسد وقتی که تا ترقوه جان،بین عرب؛ گفتن یک یا رقیه راه حل مشکل است درعرب با اینکه نامت شد رقیه،آخرش پیش بابایت نشان دادی که جان ناقابل است گاه می میرد کسی در لفظ از دوری یار گاه مانند تو هم می گوید و هم عامل است ذکر تو زیر زبانم هست و تربت در کَفم آب وقتی هست درواقع تیمم باطل است هم که بابا را به یک لبخند جان تازه ای هم برایش بوسه ی از راه دورت قاتل است بعد از آنی که سر زینب به یک ضربه شکست تربت کرببلا در اصل چوب محمل است تا بگیرد بوسه خم شد نیزه سوی گونه ات قبله از آن روز نزد اهل معنا مایل است شد دخیل دامنت دستم که کشتی نجات؛ هرکجایی که توقف کرد آن جا ساحل است گوش پاره جای خود،اما دلیل گریه ام؛ ازشنیدن های الفاظی شبیه سائل است  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بسکه سیلی خورده ام آسمان ابری شد آخر پا به پای صورتم آفتابی نیست بعد از تو هوای صورتم شد سپید از داغ و برعکس مصیبت دیده ها رخت نو پوشیده مویم در عزای صورتم از دو چشم خود فرات و دجله آخر ساختم تا کمی لب تر کنی در کربلای صورتم بسکه دنبال سرت افتان و خیزان آمدم مانده روی خاک صحرا رد پای صورتم با عمو حرفی نزن از بسکه سیلی خورده ام مانده روی دست های زجر جای صورتم مردم از دلتنگی ات بابا مرا محکم ببوس بوسه با اینکه ضرر دارد برای صورتم صورت زخمی اگرکه باب میل بوسه نیست گیسوانم را نوازش کن به جای صورتم آه بگذارم پدر این بار با این وضعیت دست هایی که نداری را کجای صورتم سید حجت سیادت لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نيامدي در انتظار ، چشم من سپید شد نیامدی نهال قد من شبیه بید شد نیامدی بیا مرا ببر که دست و پای گیر عمّه ام به درد های او غمم مزید شد نیامدی زبان پرنوازشت کجاست ، طعنه خورده ام؟ عمو نبود، حرف زر خرید شد نیامدی برای دخترانشان لباس نو خریده اند که روز مرگ دختر تو عید شد نیامدی چه بارها که حرف من ، به التماس بوسه ای به دست چوب بی ادب شهید شد نیامدی شبی که سوختم پدر ، به دیدن تو آمدم تنور رفته ، وقت بازدید شد نیامدی !   علی ناظمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
گنج‌ها مِنَت ویرانه‌اش را خِیلِ مُژگان می‌کِشند گنج‌ها را غالبا شاهان به ویران می‌کِشند زحمتِ زائرِ نوازی‌هایِ او را از قدیم جبرئیل و آدم و نوح و سلیمان می‌کِشند او شبیهِ زینب و فرمان پذیرش عالم است بارِ او را آسمانی‌ها به قرآن می‌کِشند در خرابه ماند اما کاخ را ویرانه کرد اَمرِ او را آفتاب و باد و طوفان می‌کِشند گریه را از فاطمه آموخت تا زهرا شود از دو چشمانش خجالت اَبر و باران می‌کِشند آنکه دختر دارد این را زودتر حس می‌کند دختران نازِ پدر را با پدرجان می‌کِشند پایِ او عادت ندارد بر زمین باشد اگر عمه‌ها جایِ عمو او  را به دامان می‌کِشند موقعِ خوابش فرشته‌های غمگینی فقط بالِشان را را رویِ تاولهای سوزان می‌کِشند عمه‌هایش نیمه‌شب وقتی که خوابش می‌بَرد یک به یک از پایِ او خارِ مغیلان می‌کِشند دیگر از بازی بدش می‌آید از وقتی که دید چادرش را هرطرف با دستِ طفلان می‌کِشند با طنابی که به دستش داشت مشکل می‌رود با طنابی که به گردن داشت آسان می‌کِشند سنگ بود و چنگ بود و شعله اما هیچ یک طفل را دنبالِ بابا  نیزه‌داران می‌کِشند خواست با پایش بیاید زجر اما گفت نه طفلِ خواب آلوده را بِینِ بیابان می‌کِشند خیره خیره بر سرِ بابا نگاهی کرد و گفت از تنورِ گرم  مردم بیشتر نان می‌کِشند قسمتی از گیسویش با پیرزنها مانده است بسکه در این کوچه‌ها مویِ پریشان می‌کِشند گفت دیگر عمه دندانهای شیری‌ام نماند وای با سیلی چرا در شام دندان می‌کِشند  حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سه سالگی روی زخمای دلم نمک زدن منو هم غاصبای فدک زدن پیش هرکسی که گفتم یتیمم جای دلداری منو کتک زدن توو سه سالگی قدم شکسته شد چشام از فرط کبودی بسته شد واستادم توو روی زجر لعنتی اونقدر زد منو تا که خسته شد کمک از ذکر مقدس میگیرم جونمو برات سر دس میگیرم آخرش آوردمت پیش خودم گفته بودم سرتو پس میگیرم روزامو با دلهره شب می‌کنم درددل با عمه زینب می‌کنم از شبی که روی خارا دویدم شب تا صبح هزار دفه تب می‌کنم کجا بودی وقتی بی‌قرار شدم مرکبای بی‌جهاز سوار شدم قد چند لحظه رو ناقه خوابیدم وسط بیابونا بیدار شدم آرش  براری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
از پای همه خار کشیده هم موی مرا شمر به اصرار کشیده هم گوش مرا زجر به اجبار کشیده چون مادر تو گونه ی من موقع سیلی از دست گذر کرده به دیوار کشیده عمه نشده خوار به چشم همه ی ما هرچند که از پای همه خار کشیده چشمی که شده تار پی دیدن رویت از عضو به عضوم همه شب کار کشیده بر کار دو ابروی عمو خورده گره باز تا کار من ‌و عمه به بازار کشیده یکبار نوشتند که زجر آمده پیشم اما ننوشتند که صدبار کشیده گفتند کشیده شده مویم وسط دشت اما ننوشتند چه مقدار کشیده شد خواهر تو چونکه سپر یاد گرفتم من هم بخورم بعد تو ناچار کشیده  حسین اوتادی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نذر تو دیر به دادم رسیدی ای سر زخمی کاش بمانی کنار دختر زخمی باز بسوزان مرا به سوز صدایت باز صدایم بزن زحنجر زخمینذر تو کردم تمام بال و پرم را حال ببین حال این کبوتر زخمی چیز زیادی نمانده از من خسته نیمه ی جانی میان پیکر زخمی طاقت برخاستن ز خاک نمانده نای پریدن نمانده با پر زخمی پرپر و پژمرده ام خودم ولی امشب مست تو ام ای گل معطر زخمی نور تو در کنج آن تنور چه می کرد ای سر خاکی ، سرپر خون، سر زخمی ای به فدای سرت بیا که ببندم زخم جبین تو را به معجر زخمی    هادی_ملک پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹