مان از کربلا
خیمه ها را کرده ام بر پا، امان از کربلا
داغدارم میکند اینجا، امان از کربلا
بوسه میزد مادرم زهرا(س) مرا با گریه و
مضطرب میگفت با بابا! امان از کربلا
رأس من بر نیزه خواهد رفت پیش خواهرم
میشود انگشترم پیدا، امان از کربلا
زینبم(س) تا که عقیقم را ببیند! ساربان-
دست خود را میبرد بالا، امان از کربلا
میخورد تیر سه شعبه حنجرِ شش ماهه ام
جایِ یک قطره از این دریا، امان از کربلا
می برم تا خیمه ها شهزاده ام را در عبا
لرزه می افتد بر این پاها، امان از کربلا
میرسانم با سرِ زانو خودم را علقمه
میرود از دستِ من سقّا، امان از کربلا
در دلِ گودال، غرق خون می افتد پیکرم
میشود بالاسرم دعوا، امان از کربلا
می دوَد گریان رقیه(س)روی بوته های خار
شعله میگیرد لباسش را، امان از کربلا
یک به یک «سر»ها به غارت رفته! صف می ایستند
نیزه داران عصر عاشورا، امان از کربلا!
مرضیه عاطفی
#شعر_روضه #شعر_شب_دوم_محرم #شعر_مرثیه #شعر_ورود_به_کربلا #شعر_ورود_کاروان_به_کربلا #مرضیه_عاطفی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
تشنه ای مادر
می دونم تشنه ای مادر ولی من
به جز اشکِ چشام آبــــی ندارم
تو بازم تشـــنه خوابت برده امّا
من از داغِ لبات خــــوابی ندارم
بخواب آروم بخواب آرومِ جونم
بخواب ای حیدرِ شیریــن زبونم
برایِ اون کویــرِ خشکِ لب هات
تا صبح لالایی بارون می خونم
دلم از مردمِ این شــهر خـــونه
اینا گمراهی رسم و راهشـــونه
نمی دونم چرا دلشـــوره دارم
گمـــونم حرمله همراهشـــونه
شنیدم حـــرمله رحمــــی نداره
یه ردِّ خون همیشــه تو چشاشه
شنیـــدم بیـــنِ تیرایــی که داره
یه چنتایی سه شعبه هم باهاشه
میگن خیلی دقیقه تو هدف هاش
نشونه گیری هاش ردخور نداره
نترس مادر بهت قول میده مادر
دیگـــه اسمِ کثیـــفش رو نیاره
نترس مادر عمو عبّاس هستش
تا اون هستش که آزاری نـدارن
همیشه جنگ با آدم بزرگــاست
اینا با بچّه هــا کـــاری نـــدارن
ایشالله فردا از این دشت میریم
برات گهــواره ی تازه می گیرم
همیــن حالا دارم از شوقِ روزی
که رو لبهات میگی مادر میمیرم
تو هم مثلِ علی اکبر می مونی
که از پشتِ نقابش نور پیداست
بابات وقتی در آغوشت میگیره
سفیدیِ گلـوت از دور پیداست
بخواب آروم و آهسته عزیزم
که تنها نیست بابا غم نداریم
علی اکبر ، عمو عبّاس ، قاسم
خدا رو شکر چیزی کم نداریم
جوونــایِ بنــــی هاشـــم زیادن
نترس بابا جونت تنهــا نمی شه
ایشالله فردا از این دشت میریم
خدای من چــرا فردا نمی شه ؟
عمو جونت بهم قول داده فردا
بره از خواهرت مشک و بگیره
بهم قــــول داده دریا رو بیاره
اگه دستاش بره قولش نمی ره
ابراهیم زمانی قم
#شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_حضرت_علی_اصغر #شعر_شهادت_رضیع_الحسین #شعر_شهادت_شش_ماهه_کربلا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جهت مطالعه اشعار بیشتر محرم به سایت حدیث اشک مراجعه فرمایید
💢 اشعار طفلان حضرت زینب سلام الله علیها :
https://hadithashk.com/moharram/6969
💢 اشعار حضرت حر علیه السلام :
https://hadithashk.com/moharram/208/
💢 اشعار مدح و مناجات حضرت زینب سلام الله علیها :
https://hadithashk.com/52/69-3/
اربأ اربا
به قدش دوخته او چشم ترش را خیلی
جلب کرده نگه او نظرش را خیلی
زد به میدان و کشیده است علی وار علی
به رخ لشگر کوفه هنرش را خیلی
تا رجز خواند و شنیدند که هم نام علی ست
هدف سنگ گرفتند سرش را خیلی
بعد از آن ضربه که منقذ به سر اکبر زد
هی گرفتند همه دور و برش را خیلی
اربأ اربا تر از او نیست میان شهدا
داده آزار همین غم پدرش را خیلی
هر کجا دست کشیده است تن اکبر بود
آه،سوزانده مصیبت جگرش را خیلی
پیکرش را نتوانست خودش جمع کند
آخر این داغ شکسته کمرش را خیلی
در عبا چید به سختی بدن اکبر را
داشت تا خیمه هوای پسرش را خیلی...
محسن صرامی
#شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_اشبه_الناس_به_پیغمبر #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_علی_اکبر #محسن_صرامی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
تن مجروح تو
پدرت با تن مجروح تو تنها مانده
پدری پیر که در بهت تماشا مانده
حق بده خیره به این قامت پاشیده شوم
چیزی از پیکرت ای یوسف بابا مانده؟
اربن اربایی ات از دور به چشمم امد
یک نشانی ز تو هر گوشه ی صحرا مانده
چند تا نیزه کشیدم ز تنت با این حال
چند تا نیزه شکسته به تنت جا مانده
خم شدم بوسه ای از زخم سرت بردارم
در همین حال کمانی کمرم تا مانده
ای جوانان کمک این پدر پیر کنید
بر تن خاک تن اکبر لیلا مانده
قطعه قطعه بسپارید بدن را به عبا
جمع شد پیکرش از دشت؟ نه...حالا مانده
چقدر کم شده ای یا که مکسر شده ای
ای که نزدیک ترین روضه به مادر شده ای
حسن کردی
#حسن_کردی #شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_اشبه_الناس_به_پیغمبر #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_علی_اکبر
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
تو صبح امیدی
تو صبح امیدی
علی اکبری سرفرازی رشیدی
خدا خواست اما
خودت را به دست خودت آفریدی
چو دیدی خودت را
خودت دستهای خودت رابریدی
کلید است قاسم
تو باب الحوائج تری شاکلیدی
مراد است زینب
تو در مکتب عمه جانت مریدی
شبیه ابالفضل
تو در رزم ماضی خیلی بعیدی
به هنگام پیکار
از اسم علی رونوشت جدیدی
دوتا ابرویت را
اگر کج کنی سر ز دشمن بریدی
عجب جایگاهی
که بین بنی هاشم اول شهیدی
چنان پاکشیدی
که اندازه ی کربلا قد کشیدی
شکسته نشسته
پدر پیش نعش تو خسته نشسته
گسستی تو،بابات؛
هم ازین جهان دل گسسته نشسته
وتا دسته تیغ است
که در جسم تو دسته دسته نشسته
سنان ایستاده
زنی روی تل چشم بسته نشسته
چه کردی که بابات
به سمتت می آید نشسته نشسته
خمیده بریده
پدر تا به جسمت رسیده بریده
نه دیده،ز جانش؛
توراهر کسی هم ندیده بریده
خدا دست خود را؛
شبی که تو را آفریده بریده
نفسهای بابا
به دنبالت از بس دویده بریده
شدی خوشه ای که
تو را دشمن از سر نچیده بریده
چنین بوده صحنه
توراتیغ دیده ،پریده ،بریده
ومقراض بعدش
رسیده ،کشیده، جویده ،بریده
شدی ارباً اربا
بریده بریده بریده بریده
مهدی رحیمی زمستان
#شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_اشبه_الناس_به_پیغمبر #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_علی_اکبر #مهدی_رحیمی_زمستان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آه بابا "السّلام"
خوب بنگر بر زمین
مثل اینکه میگذارد پا پیمبر بر زمین
عرش اگر عرش خداست
چونکه ساییده به پایش بارها سر بر زمین
او رجز میخواند و
لرزه میاندازد از فریاد حیدر بر زمین
پس برای خویش ساخت
دشمنش با دست خود قبری محقر بر زمین
از حریفان نبرد
قبل از این که سر بیفتد خورده پیکر بر زمین
تیغ را چرخانده و
بیسر افتادهست لشکر روی لشکر بر زمین
□□□
دشت شد دریای نور
با قدی قم آمده خورشید محشر بر زمین
مثل اشک فاطمه
آسمان لرزید تا افتاد اکبر بر زمین
زخم شد پیشانیاش
تا کشد او را شبیه مرتضی دربر زمین
نیزه بالا رفته است
بگذریم از اینکه پهلویش به زهرا رفته است
جام میریزد به هم
چهرهی ساقی در این هنگام میریزد به هم
او سراپا مصطفی ست
پس اگر ریزد بههم به اسلام میریزد به هم
راه را گم میکند
آه از آن ساعت که اسب رام میریزد به هم
زود تا ذبحش کنند
پیش بابایش سپاه شام میریزد به هم
وای اگر بادی وزد
تکّه های پیکرش آرام میریزد به هم
بسکه از هم ریخته
وقت تشییع تنش احکام میریزد به هم
آه بابا `السّلام”
خیمهها را با همین پیغام میریزد به هم
زود میآید حسین
روی زانویی که در هر گام میریزد به هم
روی نعش یک جوان
پیرمردی بشنود دشنام میریزد به هم
قصد قربت میکند
با علی اکبرش اینگونه صحبت میکند:
حرز مادر گم شده
جوشنت هم در تنت آه ای دلاور گم شده
با کمربند علی
آمدی میدان و حالا ارث حیدر گم شده
در تمام پیکرت
لابهلای زخم نیزه زخم خنجر گم شده
در دهانت آنقدر
خاک و خون رفته صدایت بین حنجر گم شده
از تن صد پارهات
هرچه پیدا کردهام صدها برابر گم شده
سخت کامل میشوی
بسکه در این دشت از تو پاره پیکر گم شده
وای انگشت کجاست
از گلم انگار گلبری معطر گمشده
تکهای از صورتت
زیر پای تیغهای تیز لشکر گم شده
دست و پا دیگر نزن
رحم کن بر حال این بابای سردرگم شده
اکبرم شد اصغرم
عاقبت از آنچه میترسیدم آمد بر سرم
حامد تجری
#حامد_تجری #شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_اشبه_الناس_به_پیغمبر #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_علی_اکبر
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بین عبا مانده
بین عبا مانده
جسمی که حتما آه زیر دست و پا مانده
مقتل چه خواهد گفت؟
از یک جوان ارباً اربای رها مانده
از آن جوانی که
صوت اذانش در فضای کربلا مانده
وای از دل ارباب
ذبح عظیمش، بعد ذبحش در بلا مانده
فرقش اگر پاشید
این ارث برپیشانیاش از مرتضی مانده
بابا نگفت اما
در حنجرش انگار یک ذره صدا مانده
ای واااای انگشتش –
از دست و دست از شانههای او جدا مانده
تنها نه که انگشت
از هم تمام عضوهای تن سوا مانده
بر جسم صد چاکش
این سهم شمشیر است، سهم نیزهها مانده
حیران شده مقتل
حتی دهان زخمهایش نیز وا مانده
این جسم کامل نیست
از پاره های پیکر او چند تا مانده
یک تکه روی خاک
یک تکه هم بر نیزه و شمشیر جا مانده
برخیز خوش غیرت
زینب میان یک سپاه بی حیا مانده
حامد تجری
#حامد_تجری #شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_اشبه_الناس_به_پیغمبر #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_علی_اکبر
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
والا علی اکبر
والا علی اکبر
زیبا علی غوغا علی رعنا علی اکبر
باد موافق را
با گیسویش انداخته ازپا علی اکبر
اصلا به جای زلف
پیچیده دور سر شب احیا علی اکبر
با تیغ ابرویش
جمعِ عدو را میکند منها علی اکبر
یا مظهر الوالی
یا مصطفی، یا مرتضی و یا علی اکبر
تکثیر شد حیدر
اینجا علی آنجا علی هرجا علی اکبر
اعلان ختم جنگ؛
می شد اگر می تاخت با سقا علی اکبر
پس خُلقاً و خَلقاً
پیغمبری گویاست پس گو...یا علی اکبر
الدَّهرُ یومان است:
امروز علی اصغر و فردا علی اکبر
بابا زدنیا و
می برد هرلحظه دل ازبابا علی اکبر
بعد از تو بابا گفت
ای خاک عالم بر سر دنیا علی اکبر!
این آخر روضه ست
مثل علی اصغر شده حالا علی اکبر
مهدی رحیمی زمستان
#شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_اشبه_الناس_به_پیغمبر #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_علی_اکبر #مهدی_رحیمی_زمستان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بگو!بگو! :"بابا"
لخته خون مانده در گلویت علی؟
بی تو دق میکنم گل لیلا
التماس تو میکنم پسرم
علی اکبر! بگو!بگو! :”بابا”
پسرم زیر دست و پا ماندی
اربا اربا شد از درون بدنت
به همین اکتفا نکرد عدو
روی هر نیزه گیر کرده تنت
جلوی خیمه منتظر مانده
روی دوشت رقیه را بنشان
چشم نامحرمان به ما خیره ست
عمه ات را به خیمه برگردان
هر چه مابین نیزه ها گشتم
باز پیدا نمیشوی پسرم
آنقدر پیکر تو پخش شده
در عبا جا نمیشوی پسرم
امیر حسین آکار
#امیر_حسین_آکار #شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_اشبه_الناس_به_پیغمبر #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_علی_اکبر
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ارباً اربا
دیگر استاد شده دشمنمان در «کشتن»
آخرین شیوهی قتل است، «پیمبر کشتن»
کوفیان درس گرفتند، از «ابن ملجم»
تا رسیدند، در این جنگ، به «حیدر کشتن»
مشقِ این قوم، سرِ کشتنت «ارباً ارباست»
با تو آموخته شد «چند برابر کشتن»
سرِ جان دادنِ من پای تنت؛ باور شد
پدری را تَهِ مقتل نه؛ جلوتر کشتن
قصدشان کشتنِ من بود، چه فرقی دارد ؟!
علیاصغر کشتن؛ یا علیاکبر کشتن
پهلوی زخم، به دستم چه گریزی داده
روضهی «دستِ پدر بستن و مادر کشتن»
اولِ راهِ جدایی؛ پسرم را کشتند
با سرم میرسد این قوم، به «دختر کشتن»
رضا قاسمی
#رضا_قاسمی #شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_اشبه_الناس_به_پیغمبر #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_علی_اکبر
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مثل صدفی پوچ به گوهر نرسیده
آن دل که به مهر علی اکبر نرسیده
در خواهشت ای سائل درمانده چه خیری ست
وقتی که به پابوسی این در نرسیده
هی قافیه در قافیه افتاد به پایش
از شوق غزلهای به دفتر نرسیده
از خیمه برون آمد و آمد به تماشا
هرکس به تماشای پیمبر نرسیده
با اشک پدر گفت که برخیز موذن
هرچند که هنگام اذان سر نرسیده
یکبار شهادت بده حق با چه کسی بود
تا آتش تردید به باور نرسیده
آرام برو مایه ی دلگرمی بابا
آرام برو قصه به آخر نرسیده
میرفت؛ نگاهش به پدر بود کماکان
دلتنگ پدر بود به مادر نرسیده
با تیغ دو ابروی کجش مثل اباالفضل
مشغول قتال است به لشگر نرسیده
گفتند که بغضا لعلی زود بیاید
هرکس به مصاف یل خیبر نرسیده
بر گرد ضریح زرهش در دل لشگر
جز تیر و سنان زائر دیگر نرسیده
ای کاش که میشد پدرش زود بیاید
تا کار به غارت شدن سر نرسیده
از اسب نگاهی به علی کرد حسین و
سمت پسر افتاد به پیکر نرسیده
معلوم شد از آینه کاری شدن دشت
سمت حرم این جمع مکسر نرسیده
ابوالفضل عصمت پرست
#ابوالفضل_عصمت_پرست #شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_اشبه_الناس_به_پیغمبر #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_علی_اکبر
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹