eitaa logo
حدیثنا
697 دنبال‌کننده
5 عکس
6 ویدیو
1 فایل
احادیث کمترشنیده‌شده از کتب معتبر ارتباط با ادمین: @Rah_Bar
مشاهده در ایتا
دانلود
😌مدارای تربیت‌یافته اهل‌بیت با بدهکار، در اوج فقر 🌿رَوَى إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ أَنَّ مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي عُمَيْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ كَانَ رَجُلًا بَزَّازاً فَذَهَبَ مَالُهُ وَ افْتَقَرَ وَ كَانَ لَهُ عَلَى رَجُلٍ عَشَرَةُ آلَافِ دِرْهَمٍ فَبَاعَ دَاراً لَهُ كَانَ يَسْكُنُهَا بِعَشَرَةِ آلَافِ دِرْهَمٍ وَ حَمَلَ الْمَالَ إِلَى بَابِهِ فَخَرَجَ إِلَيْهِ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عُمَيْرٍ فَقَالَ: مَا هَذَا؟ قَالَ: هَذَا مَالُكَ الَّذِي لَكَ عَلَيَّ. قَالَ: وَرِثْتَهُ؟ قَالَ: لَا. قَالَ: وُهِبَ لَكَ؟ قَالَ: لَا. قَالَ: فَقَالَ: فَهُوَ ثَمَنُ ضَيْعَةٍ بِعْتَهَا؟ قَالَ: لَا. قَالَ: فَمَا هُوَ؟ قَالَ: بِعْتُ دَارِيَ الَّتِي أَسْكُنُهَا لِأَقْضِيَ دَيْنِي. فَقَالَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عُمَيْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: حَدَّثَنِي ذَرِيحٌ الْمُحَارِبِيُّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: «لَا يُخْرَجُ الرَّجُلُ عَنْ مَسْقَطِ رَأْسِهِ بِالدَّيْنِ» ارْفَعْهَا فَلَا حَاجَةَ لِي فِيهَا وَ اللَّهِ إِنِّي مُحْتَاجٌ فِي وَقْتِي هَذَا إِلَى دِرْهَمٍ وَ مَا يَدْخُلُ مِلْكِي مِنْهَا دِرْهَمٌ. 📚من‌لايحضره‌الفقيه، ج۳، ص۱۹۰ 🌿از ابراهیم بن هاشم نقل شده است: 🔹«محمد بن ابی‌عُمَیر» بزّاز (پارچه‌فروش) بود. اموالش را از دست داد و فقیر شد. 🔹او از مردی ده‌هزار درهم طلب داشت. آن مرد خانه‌اش را که در آن زندگی می‌کرد، ده‌هزار درهم فروخت و پولش را نزد محمد بن ابی‌عمیر آورد. 🔹ابن ابی‌عمیر از خانه بیرون آمد و پرسید: این چیست؟ 🔺مرد گفت: این پول خودت است که از من طلب داشتی. 🔹پرسید: آن را به ارث برده‌ای؟ 🔺گفت: نه. 🔹 پرسید: کسی به تو بخشیده است؟ 🔺گفت: نه. 🔹 پرسید: پس پول زمین کشاورزی‌ات است که فروخته‌ای؟ 🔺گفت: نه. 🔹ابن ابی‌عمیر: پس چیست؟ 🔺مرد گفت: خانه‌ام را که در آن زندگی می‌کردم، فروختم تا بدهی‌ام را بپردازم. 🔹محمد بن ابی‌عمیر (رضی‌الله‌عنه) گفت: ذَریح مُحاربی از امام صادق (علیه‌السلام) برایم نقل کرده است که حضرت فرمودند: 🔸«نباید کسی به‌خاطر بدهی از زادگاهش بیرون شود.» 🔹این پول را بردار! نیاز من در آن نیست. به خدا سوگند، الآن به یک درهم محتاجم، اما از این پول یک درهم هم برنخواهم داشت. 📝پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــ ◽️«محمد بن ابی‌عمیر»؛ از بزرگ‌ترین و معتبرترین فقها و محدثان شیعه بوده که محضر سه امام را درک کرده است؛ امام کاظم، امام رضا و امام جواد (علیهم‌السلام). ◽️بنا به نقل شیخ مفید از این ماجرا، علت تنگ‌دستیِ ابن ابی‌عمیر، حبس هفده‌ساله او (توسط خلیفه عباسی) بوده است. (الإختصاص، ص۸۶) ◽️همان‌طور که می‌دانید شیعیان، به‌ویژه امامان و بزرگانشان، به شدت تحت فشار خلفای جائر وقت بوده‌اند و به شدت تقیه می‌کرده‌اند. ◽️ابن‌ابی‌عمیر نیز، هم در زمان هارون الرشید و هم در زمان مأمون (البته بعد از شهادت امام رضا علیه‌السلام) دچار زندان و شکنجه شده بود و اموالش به تاراج رفته بود. 💠 جرعه‌ای از احادیث کمترشنیده‌شده اهل‌بیت ﴿علیهم‌السلام﴾ در «حـدیـثـنـا»: 💠 @hadithona
💠ترک اعتکاف، برای برآوردن حاجت یک مسلمان 🌿رُوِيَ عَنْ مَيْمُونِ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍ ع فَأَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ فُلَاناً لَهُ عَلَيَّ مَالٌ وَ يُرِيدُ أَنْ يَحْبِسَنِي. فَقَالَ: «وَ اللَّهِ مَا عِنْدِي مَالٌ فَأَقْضِيَ عَنْكَ.» قَالَ: فَكَلِّمْهُ. قَالَ: فَلَبِسَ ع نَعْلَهُ. فَقُلْتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ نَسِيتَ اعْتِكَافَكَ. فَقَالَ لَهُ: «لَمْ أَنْسَ وَ لَكِنِّي سَمِعْتُ أَبِي ع يُحَدِّثُ عَنْ جَدِّي رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ قَالَ: «مَنْ سَعَى فِي حَاجَةِ أَخِيهِ الْمُسْلِمِ فَكَأَنَّمَا عَبَدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ تِسْعَةَ آلَافِ سَنَةٍ صَائِماً نَهَارَهُ قَائِماً لَيْلَهُ.»» 📚من‌لايحضره‌الفقيه، ج‏۲، ص۱۹۰ 🌿از مَیمون بن مهران نقل شده است: 🔷نزد امام حسن مجتبی (علیه‌السلام) نشسته بودم که مردی نزد امام آمد و به ایشان عرض کرد: 🔹ای پسر رسول خدا! فلان‌شخص مبلغی از من طلب‌کار است و می‌خواهد مرا به زندان بیاندازد. 🔶امام حسن (علیه‌السلام) فرمودند: 🔸«به خدا قسم، نزدم پولی نیست که بدهی‌ات را بپردازم.» 🔷آن مرد عرض کرد: 🔹پس با او صحبت کنید. 🔶حضرت کفششان را پوشیدند [تا نزد طلب‌کار بروند.] 🔷(مَیمون گوید:) به ایشان عرض کردم: 🔹ای پسر رسول خدا! مگر اعتکافتان را فراموش کرده‌اید؟! 🔶حضرت فرمودند: 🔸«فراموش نکرده‌ام، اما از پدرم (امیرالمؤمنین) شنیدم که از جدم رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهما) روایت می‌کردند: ☀️«کسی که برای (رفع) نیاز برادر مسلمانش تلاش کند، مانند این است که خداوند (عزّوجلّ) را نه‌هزار سال که روزهایش را روزه گرفته و شب‌هایش را (به نماز) ایستاده، عبادت کرده است.»» 💠 جرعه‌ای از احادیث کمترشنیده‌شده اهل‌بیت ﴿علیهم‌السلام﴾ در «حـدیـثـنـا»: 💠 @hadithona
💠سخت‌گیری عجیب اهل‌بیت نسبت به همکاری شیعیان با حکومت‌های ظالم (۳) 🌿...عَنْ يَحْيَى بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُهَاجِرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع: فُلَانٌ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ. فَقَالَ: «وَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ.» قُلْتُ: يَسْأَلُونَكَ الدُّعَاءَ. فَقَالَ: «وَ مَا لَهُمْ؟» قُلْتُ: حَبَسَهُمْ أَبُو جَعْفَرٍ. فَقَالَ: «وَ مَا لَهُمْ وَ مَا لَهُ؟!» قُلْتُ: اسْتَعْمَلَهُمْ فَحَبَسَهُمْ. فَقَالَ: «وَ مَا لَهُمْ وَ مَا لَهُ؟! أَ لَمْ أَنْهَهُمْ؟! أَ لَمْ أَنْهَهُمْ؟! أَ لَمْ أَنْهَهُمْ؟! هُمُ النَّارُ! هُمُ النَّارُ! هُمُ النَّارُ!» قَالَ: ثُمَّ قَالَ: «اللَّهُمَّ اخْدَعْ عَنْهُمْ سُلْطَانَهُمْ.» قَالَ: فَانْصَرَفْتُ مِنْ مَكَّةَ فَسَأَلْتُ عَنْهُمْ فَإِذَا هُمْ قَدْ أُخْرِجُوا بَعْدَ هَذَا الْكَلَامِ بِثَلَاثَةِ أَيَّامٍ. 📚الكافي، ج۵، ص۱۰۷ 🌿از ابراهیم بن مهاجر نقل شده است: 🔷به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم: 🔹فلانی و فلانی و فلانی به شما سلام رساندند. 🔶حضرت فرمودند: 🔸«و علیهم السلام.» 🔷عرض کردم: 🔹از شما درخواست دعا دارند. 🔶فرمودند: 🔸«چه مشکلی دارند؟» 🔷عرض کردم: 🔹منصور دوانیقی [دومین خلیفه عباسی] آن‌ها را زندانی کرده است. 🔶فرمودند: 🔸«آن‌ها را با او چه کار؟!» 🔷عرض کردم: 🔹آن‌ها را به مسؤولیتی گماشت و بعد زندانی‌شان کرد. 🔶حضرت فرمودند: 🔸«آن‌ها را با او چه کار؟! مگر آن‌ها را (از این کار) نهی نکرده بودم؟ مگر آن‌ها را نهی نکرده بودم؟! مگر آن‌ها را نهی نکرده بودم؟! آن‌ها (بنی‌عباس) آتش‌اند! آن‌ها آتش‌اند! آن‌ها آتش‌اند!» 🔶سپس فرمودند: 🔸«خداوندا! آن سه نفر را از چنگ آنان رها بفرما.» 🔷ابراهیم گوید: 🔹من از مکه (به کوفه) برگشتم و درباره (وضعیت) آن سه نفر سؤال کردم. متوجه شدم سه روز بعد از آن سخن امام صادق (علیه‌السلام) آزاد شده‌اند. 💠 جرعه‌ای از احادیث کمترشنیده‌شده اهل‌بیت ﴿علیهم‌السلام﴾ در «حـدیـثـنـا»: 💠 @hadithona
💠سرنوشت کنیز زیبایی که در زندان به امام کاظم هدیه شد 🔹هارون‌الرشید کنیز سفیدروی زیبا و پاکیزه‌ای را نزد حضرت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) فرستاد تا در زندان به ایشان خدمت کند. 🔸امام کاظم (علیه‌السلام به فرستاده‌ی هارون) فرمودند: «به هارون بگو: ″«بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ»[نمل:۳۶]؛ «بلکه شما به هدیه‌ی خود شادمانید»1⃣ من به این هدیه و مانند آن نیازی ندارم.″» 🔹هارون با خشم شمشیر کشید و گفت: پیش او برگرد و بگو: ″ما تو را با رضایت خودت زندانی نکرده‌ایم و با رضایت خودت کسی را به خدمتت نمی‌گیریم.″ کنیز را نزد او بگذار و برگرد. 🔹او نیز چنین کرد و برگشت. بعد، هارون از جایش برخواست و خدمتکارش را نزد امام کاظم (علیه‌السلام) فرستاد تا درباره وضعیت کنیز تحقیق کند. 🔹خدمتکار دید کنیز به درگاه پروردگارش به سجده افتاده و سرش را بلند نمی‌کند (و این ذکر را) می‌گوید: «قُدُّوسٌ سُبْحَانَكَ سُبْحَانَكَ»؛ «(خداوندا!) پاک و منزّه هستی.» 🔹هارون گفت: به خدا قسم موسی بن جعفر او را سحر کرده است. او را نزد من بیاورید. کنیز را نزد هارون آوردند، درحالی‌که سخت به خود می‌لرزید و نگاهش به آسمان بود. هارون گفت: حالت چه‌گونه است؟ 🔹کنیز گفت: حالم، حال بدیع (بی‌سابقه)ای است. به‌راستی که من نزد ایشان ایستاده بودم، درحالی‌که شب و روز به نماز ایستاده بودند. 🔹وقتی از نمازشان فارغ شدند و مشغول تسبیح و تقدیس خداوند بودند، به ایشان عرض کردم: آقای من! آیا حاجتی ندارید که به شما بدهم؟ 🔸فرمودند: «به تو نیازی ندارم.» 🔹عرض کردم: مرا نزد شما آورده‌اند تا نیازهایتان را برآورده کنم. 🔸فرمودند: «پس این‌ها چه می‌کنند؟» 🔹ناگهان نگاهم به باغی پر از گل افتاد که ابتدا و انتهایش را نمی‌دیدم. در آن، جای‌گاه‌هایی بود که با فرش‌هایی طلابافت و ابریشمین، مفروش شده بودند و رویشان خدمتکاران زن و مردی بودند که هرگز زیبارویانی مثل آن‌ها ندیده بودم و هیچ لباسی مثل لباس‌هایشان ندیده بودم؛ لباس‌هایی که به ابریشم سبز و جواهرات و گوهر و یاقوت آراسته بودند. در دستانشان ظرف آب و حوله‌هایی بود و از تمام غذاها به دست گرفته بودند. 🔹پس من به سجده افتادم تا این‌که این خدمتکار تو، مرا بلند کرد. پس خود را این‌جا که هستم، یافتم. 🔹هارون به او گفت: ای زن خبیث! شاید سجده کرده‌ای و خوابت برده و این‌ها را در خواب دیده‌ای. 🔹کنیز گفت: نه به خدا قسم. پیش از آن‌که به سجده روم، دیدم و به خاطر آن‌چه دیده بودم، سجده رفتم. 🔹هارون (به خدمتکارش) گفت: این زن خبیث را نزد خودت بازداشت کن تا هیچ‌کس این سخنان را از او نشنود. 🔹آن زن به نماز روی آورد.2⃣ و هرگاه نزد او درباره آن موضوع سخن به میان می‌آمد، می‌گفت: من آن عبد صالح3⃣ را چنین یافتم. 🔹وقتی درباره این حرفش از او می‌پرسیدند، می‌گفت: به‌راستی که وقتی آن صحنه‌ها را دیدم، کنیزها(یی که در باغ بودند،) مرا صدا زدند که: «فلانی! از این بنده‌ی صالح دور شو تا ما نزد او برویم. فقط ما برای او هستیم، نه تو.» 🔹آن کنیزِ تا زمان مرگش چنین حالی داشت. او چند روز پیش از وفات (شهادت) امام موسی کاظم (علیه‌السلام) از دنیا رفت. 📚مناقب‌آل‌أبي‌طالب(لابن‌شهرآشوب)، ج‏۴، ص۲۹۷ 📝پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ 1⃣این سخن را حضرت سلیمان (علیه‌السلام) به فرستادگان بلقیس گفتند، بعد از این‌که ایشان هدایای آن‌ها را در برابر نعمت‌هایی که خداوند به ایشان داده بود، ناچیز شمردند. 2⃣گویا آن زن پیش‌تر اهل نماز نبوده است. 3⃣یکی از القاب امام کاظم (علیه‌السلام) «عبد صالح» است. 💠 جرعه‌ای از احادیث کمترشنیده‌شده اهل‌بیت ﴿علیهم‌السلام﴾ در «حـدیـثـنـا»: 💠 @hadithona
⚖️برخورد حضرت امیر با سلبریتیِ خطاکار در ماه رمضان ♦️در زمان صدر اسلام «شعر» قوی‌ترین و مؤثرترین رسانه محسوب می‌شد و شعرسرایی رونق ویژه‌ای داشت و شاعران میان مردم از محبوبیت و مرجعیت خاصی برخوردار بودند. 🔺حال رفتار امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) با یکی از شاعران مشهور زمانشان که خطای بزرگی مرتکب شده بود را ملاحظه بفرمایید... 🌿…عَنْ جَابِرٍ رَفَعَهُ عَنْ أَبِي مَرْيَمَ قَالَ: أُتِيَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ بِالنَّجَاشِيِّ اَلشَّاعِرِ قَدْ شَرِبَ اَلْخَمْرَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فَضَرَبَهُ ثَمَانِينَ ثُمَّ حَبَسَهُ لَيْلَةً ثُمَّ دَعَا بِهِ مِنَ اَلْغَدِ فَضَرَبَهُ عِشْرِينَ سَوْطاً فَقَالَ لَهُ: يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ فَقَدْ ضَرَبْتَنِي فِي شُرْبِ اَلْخَمْرِ وَ هَذِهِ اَلْعِشْرُونَ مَا هِيَ؟ فَقَالَ: «هَذَا لِتَجَرِّيكَ عَلَى شُرْبِ اَلْخَمْرِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ.» 📚الکافي، ج۷، ص۲۱۶ 🌿از جابر بن یزید جعفی، از ابو مریم نقل شده است: 🔷نجاشیِ شاعر را نزد امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) آوردند. او در ماه رمضان شراب نوشیده بود. 🔹حضرت هشتاد ضربه تازیانه به او زدند. بعد، یک شب او را حبس کردند. سپس فردای آن روز او را خواستند و بیست ضربه دیگر به او تازیانه زدند. 🔷نجاشی به حضرت عرض کرد: 🔹ای امیر مؤمنان! (دیشب) مرا به‌خاطر شراب‌خواری (هشتاد تازیانه) زدید. اما این بیست ضربه برای چه بود؟ 🔶امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: 🔸«این بیست ضربه برای این بود که چنان جسارت به خرج دادی که در ماه رمضان شراب بنوشی.» 💠 جرعه‌ای از احادیث کمترشنیده‌شده اهل‌بیت ﴿علیهم‌السلام﴾ در «حـدیـثـنـا»: 💠 @hadithona 💠 @hadithona
🔰کار فرهنگی با هر امکاناتی ♦️در مدتی که حضرت یوسف (علیه‌السلام) در زندان به سر می‌بردند، رفتاری از خود بروز داده بودند که سایر زندانیان به ایشان اعتماد یافته بودند؛ 🔺چنان‌که به‌فرموده خداوند وقتی آن دو نفر خواب‌های عجیبی دیدند، نزد ایشان رفتند و گفتند ما تو را از «احسان‌کنندگان» یافته‌ایم و به‌همین‌دلیل نزد تو آمدیم تا خواب‌هامان را تعبیر کنی؛ 📖«وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانِ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّي أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْرًا وَ قَالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزًا تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ» (یوسف:۳۶) ❓سؤال این است که مگر حضرت یوسف در زندان فرعونِ مصر چه اموال و امکاناتی داشته‌اند که با آن به زندانیان «احسان» می‌کردند و اعتماد و محبوبیت می‌خریدند؟ 🌿...عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فِي قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنّٰا نَراكَ مِنَ اَلْمُحْسِنِينَ»، قَالَ: «كَانَ يُوَسِّعُ اَلْمَجْلِسَ وَ يَسْتَقْرِضُ لِلْمُحْتَاجِ وَ يُعِينُ اَلضَّعِيفَ.» 📚الکافي ج ۲، ص ۶۳۷ 🔶از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که در مورد این سخن خداوند (عزّوجلّ): «إِنّٰا نَراكَ مِنَ اَلْمُحْسِنِينَ»[یوسف:۳۶]؛ «ما تو را از "احسان‌کنندگان" می‌دانیم»، فرمودند: 🔸«[حضرت یوسف (علیه‌السلام) در زندان]؛ 👈برای کسی که وارد می‌شدند، جا باز می‌کرد، 👈برای نیازمند قرض می‌کرد (تا به او بدهد) 👈و به ناتوان کمک می‌کرد.» 📝پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ ♦️گاهی ما امکاناتی داریم که آن را ناچیز می‌دانیم. لااقل وقتی کسی از ما کمکی می‌خواهد، - چون چندان دغدغه یاریِ او را نداریم، - به امکانات بالقوه‌مان توجه نداریم. 🔺حضرت یوسف در زندان اموال و روابطی نداشته‌اند تا به دیگران کمک کنند، اما در مجلسی که نشسته بودند، جایی داشتند که می‌توانستند آن را به دیگری دهند، می‌توانستند در کاری به دیگری کمکی کنند؛ دستی بگیرند، آبی برسانند، چیزی را بشویند، سایه‌ای فراهم کنند یا… خودشان چیزی نداشته‌اند اما می‌توانستند از دیگری قرض کنند و به نیازمند دهند. 🔷یکی از اطرافیان مرحوم علی صفایی حائری (عین.صاد) نقل کرده است (نقل به‌مضمون): 🔹روزی یکی از دوستان نیازی داشت و در حضور ایشان از من درخواست کرد و من نداشتم و گفتم ندارم. در همان ایام، مدتی بود از مرحوم صفایی می‌خواستم به منزلم بیایند. آن‌روز هم اصرار کردم و ایشان پذیرفتند. وقتی منزلم آمدند، سنگ تمام گذاشتم؛ میوه‌ای خریدم و برای شام ماهی تهیه کردم. 🔹ایشان وقتی سفره را دیدند، سرد شدند و برخوردشان تغییر کرد! علت را که جویا شدم، گفتند: تو که می‌توانستی چنین سفره‌ای فراهم کنی، چرا آن‌روز به آن رفیقمان کمک نکردی؟ گفتم: دستم خالی بود، اما در بازار آشنایی داشتم و این ماهی را از او نسیه گرفتم. 🔹گفتند: امکانات تو، فقط آن‌چیزی که در دستت هست، نیست. تو آبرویی هم داری که می‌توانی برای رفع گرفتاری کسی گرو بگذاری و قرض بگیری و به برادرت دهی! 🤲خدایش بیامرزد. خودش وقتی از دنیا رفت، بسیار مقروض بود؛ مبالغی که برای تأمین زندگی دیگران قرض کرده بود، نه برای خودش. 💠 جرعه‌ای از احادیث کمترشنیده‌شده اهل‌بیت ﴿علیهم‌السلام﴾ در «حـدیـثـنـا»: 💠 @hadithona 💠 @hadithona