حریم منز ل جانان برون ز عالم ماست.mp3
زمان:
حجم:
707.3K
حریم منزل جانان برون ز عالم ماست
خوشا کسی که درین گفت و گوی محرم ماست
ز بار غم قد ما حلقه گشت چون خاتم
به فرق سنگ ملامت نگین خاتم ماست
جدا ز سروقدان فرش سبزه را در باغ
بساط عیش مگو کان پلاس ماتم ماست
مزاج خسته دلان را به جز غم تو نساخت
علاج ما به غم اولی اگر تو را غم ماست
درازی شب ما را اگر نمی دانی
ز ناله پرس که تا وقت صبح همدم ماست
به بزم ما سخن از جام جم مگو جامی
سفال میکده جام و گدای او جم ماست
#جامی
#خوانش_استاد_امیرنوری
@hafez_adabiyat
ای خاک تو تاج سربلندان.mp3
زمان:
حجم:
1.01M
ای خاک تو تاج سربلندان
مجنون تو عقل هوشمندان
ای دست مقربان آگاه
از دامن عزت تو کوتاه
جز تو همه سرفکنده تو
هر نیست چو هست بنده تو
ای از خم کاف و حلقه نون
صد نقش بدیع داده بیرون
هر بحر کرم که صرف کردی
از چشمه این دو حرف کردی
دیباچه نویس دفتر عقل
رخشانی بخش گوهر عقل
کاشانه فروز شب سیاهان
از مشعل نور صبحگاهان
بر قامت شاهدان نوروز
بی بخیه قبا و پیرهن دوز
تسکین ده درد بی قراران
مرهم نه داغ دلفگاران
بگذشت ز حد جنایت من
تا خود چه شود نهایت من
گر بگدازی گناهکارم
ور بنوازی امیدوارم
بنگر به امیدواری من
بگذر ز گناهکاری من
بر سستی و پیریم ببخشای
بر عجز و فقیریم ببخشای
#جامی
#خوانش
#استاد_مهدی_امین_فروغی
@hafez_adabiyat
ای حیات دل هر زنده دلی.mp3
زمان:
حجم:
4.11M
ای حيات دل هر زنده دلي
سرخ رويي ده هر جا خجلي
چاشني بخش شكرگفتاران
كار شيرين كن شيرين كاران
جرم بخشنده ي بخشاينده
در به روي همه بگشاينده
خدا مرهم داغ جگرسوختگان
شادي جان غم اندوختگان
مونس خلوت تنهاشدگان
قبله ي وحدت يكتاشدگان
هر چه غير تو رقم كرده ي توست
گر چه پرورده ي تو پرده ي توست
چند بر طلعت خود پرده نهي
پرده بردار كه بي پرده بهي
بانگ بر سلسله ي عالم زن
سلك اين سلسله را برهم زن
هر چه القصه بود زنگ نماي
همه ز آيينه ي هستي بزداي
نور پاكي تو و عالم سايه
سايه با نور بود همسايه
حق همسايگي ام دار نگاه
سايه بانم مفكن خار به راه
معني نيك سرانجامي را
جام صورت بشكن جامي را
باشد از سايگيان دور شود
ظلمت سايگي اش نور شود
آرد از رنج به بي رنگي روي
يابد از گلشن بي رنگي بوي
#مناجات_خوانی
#محمد_معتمدی
#شعر
#جامی
@hafez_adabiyat
حسن خویش از روی خوبان آشکارا کرده ای.mp3
زمان:
حجم:
2.53M
حسن خویش از روی خوبان آشکارا کردهای
پس به چشم عاشقان آن را تماشا کردهای
ز آب و گل عکس جمال خویشتن بنمودهای
شمع گل رخسار و ماه سرو بالا کردهای
جرعهای از جام عشق خود به خاک افشاندهای
ذوفنون عقل را مجنون و شیدا کردهای
گرچه معشوقی لباس عاشقی پوشیدهای
آنگه از خود جلوهای بر خود تمنا کردهای
بر رخ از زلف سیه مشکین سلاسل بستهای
عالمی را بسته زنجیر سودا کردهای
موکب حسنت نگنجد در زمین و آسمان
در حریم سینه حیرانم که چون جا کردهای
میکنی جامی گم اندر عشق اسم و رسم خویش
آفرین بادا بر این رسمی که پیدا کردهای
#شعر
#جامی
#آواز
#کریم_صالح_عظیمی
#دستگاه_ماهور
@hafez_adabiyat
ای دلت میر سراپرده عشق.mp3
زمان:
حجم:
500.8K
ای دلت میر سراپرده عشق
جان تو زخم بلا خورده عشق
عشق پروانه شمع ازل است
داغ پروانگیش لم یزل است
بی قراری سپهر از عشق است
گرم رفتاری مهر از عشق است
خاک یک جرعه از آن جام گرفت
که درین دایره آرام گرفت
دل بی عشق تن بی جان است
جان ازو زنده جاویدان است
گوهر زندگی از عشق طلب
گنج پایندگی از عشق طلب
#جامی
#خوانش
#ساعد_باقری
@hafez_adabiyat
زاهدی می گذشت در راهی.mp3
زمان:
حجم:
625.2K
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول »
بخش ۱۱۴ - قصه زاهد و عارف
زاهدی می گذشت در راهی
فاسقی را بدید ناگاهی
در گناه عظیم افتاده
ره به سوی جحیم بگشاده
گفت یارب بگیر سخت او را
ده به سیلاب فتنه رخت او را
کشتی اش را فکن به موج خطر
تا نپیچد ز خط حکم تو سر
عارفی آن دعا شنید از دور
با دعا گوی گفت کای مغرور
چه گرفتاریش ازین افزون
که نهد پا ز شرع و دین بیرون
چه بلا زین بتر تواند بود
که بود زو خدای ناخشنود
گشته مسکین به موج دریا غرق
تو چه سنگش همی زنی بر فرق
گر تو را دست هست دستش گیر
دست جان هوا پرستش گیر
ور نه باری میفکن از پایش
جان به تیر دعا مفرسایش
#جامى
#خوانش
#سعيد_یوسف_نيا
@hafez_adabiyat
عالمی از چاه جهالت برون.mp3
زمان:
حجم:
894.7K
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار »
بخش ۴۵ - حکایت آن عالم در چاه افتاده که دست به شاگرد خود نداد تا جزای آخرت از دست ندهد
عالمی از چاه جهالت برون
در رهی افتاد به چاهی درون
هیچ مدد دست ندادش به راه
ماند در آن راه چو یوسف به چاه
سایه صفت در ته چاه آرمید
سایه شخصی به سر چاه دید
نعره برآورد که ای رهنورد
از ره احسان و مروت مگرد
پای مروت به سر چاه نه
دست به افتاده از راه ده
راهرو آمد به سر چاه و گفت
دست بده ای به غم و آه جفت
گفت نخست از کرم عام خویش
گو خبرم از لقب و نام خویش
گفت که شاگرد کمین توام
در ره دین خاک نشین توام
گفت که حاشا که ازین چاه پست
در زنم امروز به دست تو دست
من که به تعلیم میان بسته ام
از غرض سود و زیان رسته ام
کوششم از روی خردمندی است
خاص پی فضل خداوندی است
کی به جزای دگر آلایمش
وز غرض آلودگی افزایمش
در ته این چاه نشینم اسیر
تا شودم بی غرضی دستگیر
پایه علمم چو بلند اوفتاد
هر چه جز آنم نه پسند اوفتاد
#جامى
#خوانش
#سعيد_یوسف_نيا
@hafez_adabiyat