هدایت شده از برادر شهیدم ابوالفضل 🌹🌹
#سردار#شهید دفاع مقدس، اسماعیل لشگری
🍃🌷🍃
درتاریخ ۱۳۳۹/۵/۱۲# در روستای ضیاءآباد از توابع شهر تاکستان ،درخانواده ای مذهبی و روستایی متولد شد.
🍃🌷🍃
ایشان #برادر #شهید هم هست.
#آقا داود #برادر و#همرزم ایشان واز #شهدای دفاع مقدس هستند، ۲#سال قبل از ایشان به #شهادت رسیدند.
🍃🌷🍃
در سال 1354# به تهران مهاجرت کرد و ضمن #ادامه تحصیل در دوره متوسطه برای #تأمین #معاش در #کارگاه آبکاری مشغول به #کار شد.
🍃🌷🍃
ایشان یکی از #پامنبری های مرحوم #کافی و از #فعالان #برنامه های فرهنگی مهدیه تهران بود و هم زمان در #کلاس های اصول عقاید
#مسجد امام زمان (عج)♡خیابان آزادی شرکت می کرد.
🍃🌷🍃
و ایشان درعین حال از #ورزش #غافل #نبود با #دریافت #دان 5#رشته رزمی #کونگ فو به عنوان#مسئول #کمیته رزم آوران اسلام #استان تهران منصوب شد.
🍃🌷🍃
با شروع #نهضت اسلامی به #رهبری #امام خمینی(ره) بارها به زادگاهش سفر کرد و به #روشنگری در خصوص #جنایات حکومت پهلوی پرداخت.
🍃🌷🍃
با شروع #جنگ عازم #خدمت مقدس سربازی شد و ایشان به طور #داوطلب به #جبهه رفت و در این راه #بارها به #افتخار #جانبازی نائل شد.
🍃🌷🍃
#زندگی_نامه_شهید_علیرضا_خان_محمدی
“ #بسم_رب_الشهداءوالصدیقین”
🌷آبان سال چهلوچهار بود که ورودش را با گریه آغاز نمود. او را علیرضا نامیدند. کودکی که شعف و شادی خانواده را دوچندان کرده بود. علیرضا در هفت سالگی وارد دبستان شد. دوران تحصیلش را در شهر دامغان سپری کرد. در حین درسخواندن به کارهای هنری نیز علاقه نشان میداد. حرف دلش را با نقاشی روی کاغذ نقش میزد و طراحی او در صفحات سفید چشمنواز بود. به #ورزش_فوتبال نیز علاقۀ زیادی داشت.
این نوجوان از فعالان انجمن اسلامی هم بود. با ورودش به مقطع متوسطه هنرستان، رشتۀ تحصیلی راه و ساختمان را انتخاب کرد و همراه دوستان خود در تشکیل #بسیج_قدس، فعالیت داشت. علیرضای جوان حالا #داوطلب حضور در جبهه بود و از طریق بسیج چندین مرحله وارد میدان مبارزه شد.
علیرضا با تمام وجودش مبارزه میکرد و برای جهاد و دفاع از #دین و #مملکت به لشکر ۱۷ علیابنابیطالب(ع) پیوست.
#بیسیمچی فرمانده شهید، علی رضایی، بود و در بیستوچهار اسفند سال شصتوسه، عملیات بدر پرده از راز عاشقی علیرضا گشود. جزیره مجنون محل عروجش شد اما بدون هیچ اثری و کسی ندانست او چه گفت و چه شنید.
جزیره #ده_سال علیرضا را مهمان خود کرد و چه روزگار خوشی داشت در آن وصل. پس از آن در هفتم اسفند هفتادوسه، در میان مویههای نیزار و آسمان گریان جزیره، علیرضا قصد وطن کرد. پیکر پاک این مبارز نوزدهساله در گلزار شهدای شهر آرام گرفت.🌷
🍃“ #راهش_جاوید_باد”
اگه عاشق شهدایی کانال شهداء رو به دوستانتان معرفی کنید
هدایت شده از برادر شهیدم ابوالفضل 🌹🌹
✍ #زندگینامه_شهید_قدیر_علیزاده
🌷شهید در سال 1344 در خانواده ای متدین، در شهر اردبیل و در سالروز عید غدیرخم دیده به جهان گشود. در ایام نوجوانی (ایام انقلاب) به همراه خانواده به تهران عزیمت نمود و از همان زمان فعالیت سیاسی خود را با ورود به خیل عظیم مردم در جریان انقلاب اسلامی آغاز نمود. بارها در #تظاهرات شرکت کرد و چندین بار توسط ساواک دستگیر گردید. بلافاصله پس از انقلاب اسلامی با تشکیل پایگاه های مقاومت وارد یکی از پایگاه های مقاومت گردید و #داوطلب اعزام به لبنان شد. با وجود سن کم و مخالفت خانواده با این کار، اصرار و پافشاری شهید در این زمینه رضایت والدین را در پی داشت و شهید به مدت شش ماه در ستاد مستقر در سوریه و لبنان به فعالیت پرداخت. پس از بازگشت، داوطلب خدمت در قسمت رسانه ای حوزه علمیه قم گردید و مدتی را در آن حوزه به فعالیت پرداخت. پس از آن با وجودی که هنوز به سن سربازی نرسیده بود داوطلبانه به سوی جبهه های حق علیه باطل شتافت. در آن جا نیز به صورت داوطلبانه وارد گردان شهادت لشگر 21 حمزه شد و در آن گردان نیز، شهید داوطلب عضویت در تیم شناسایی قبل از عملیات گردید و حین ماموریت شناسایی قبل از عملیات در سال 1364 در #منطقه_شرهانی به کمین دشمن بعثی افتاده و به شهادت می رسند. جنازه مطهر ایشان به مدت 10 سال در منطقه باقی ماند و در سال 1374 جنازه مطهر شهید طی #عملیات_پاکسازی پیدا و به خانواده تحویل گردید. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.🌷
❤️@hafzi_1❤️
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
شهیدی که بعلت #لو_ندادن عملیات زنده سرش را بریدند
#عباسعلی_فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زندهی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو #عصای_دستمی، کجا میخوای بری؟
عباسعلی گفت: #امام_گفته.
مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…عباس اومد جبهه.
خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای #بی_خطر تا اتفاقی براش نیفته.
اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم #گردان_تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست.
گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه… بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.
یه روز شهید حسین خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی #رودخونه_دوویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود…
پنج نفر #داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود. قبل از رفتن..
حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: ” به هیچوجه با عراقی ها درگیر نمی شید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق #اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره…
تخریبچی ها رفتند… یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند
گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد… زمزمه لغو عملیات مطرح شد.
گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها #لو_بده!
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما #خیلی_مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید…
عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه…
اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته… اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند…😭😭
جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند.
گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی #یه_دونه_من_بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین!
گفتن مادر بیخیال. نمیشه…
مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم.
گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین.
یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟
گفتند: مادر! عراقیها سر عباست رو بریدند.
مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم… مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( #یاد_گودی_قتلگاه_و_مادر_سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید.
و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه #دیگه_حرف_نزد…
(یاد شهدا و این #شهید_جوانمرد را حفظ کنیم ولو با ارسال این روایت زیبا به یک نفر حتی شده با یک صلوات)
شادی روح پاک شهدا صلوات:اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹
🌟😔فقط بدونیم کیا رفتن وجان دادن #غریبانه تا با آرامش ما نفس بکشیم و #امنیت داشته باشیم🌟😔
لعنت به #منافقانی که با دشمنان ذلیلانه مذاکره کرده خون این شهدا رو پایمال میکنند🤲😭
❤️ #کپی_با_ذکر_صلوات_آزاد_است❤️
8.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا