eitaa logo
شهیدجاوید الاثرابوالفضل.حافظی تبار
125 دنبال‌کننده
15.9هزار عکس
11.4هزار ویدیو
279 فایل
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ♥️خوش آمدید کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار @hafzi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از برادر شهیدم ابوالفضل 🌹🌹
#شهید دفاع مقدس، اسماعیل لشگری 🍃🌷🍃 درتاریخ    ۱۳۳۹/۵/۱۲# در روستای ضیاءآباد از توابع شهر تاکستان ،درخانواده ای مذهبی و روستایی متولد شد. 🍃🌷🍃 ایشان هم هست. داود و ایشان واز دفاع مقدس هستند، ۲ قبل از ایشان به رسیدند. 🍃🌷🍃 در سال 1354# به تهران مهاجرت کرد و ضمن تحصیل در دوره متوسطه برای در آبکاری مشغول به شد. 🍃🌷🍃 ایشان یکی از های مرحوم و از های فرهنگی مهدیه تهران بود و هم زمان در های اصول عقاید امام زمان (عج)♡خیابان آزادی شرکت می کرد. 🍃🌷🍃 و ایشان درعین حال از با 5 رزمی فو به عنوان رزم آوران اسلام تهران منصوب شد. 🍃🌷🍃 با شروع اسلامی به خمینی(ره) بارها  به زادگاهش سفر کرد و به در خصوص حکومت پهلوی پرداخت. 🍃🌷🍃 با شروع عازم مقدس سربازی شد و ایشان به طور به رفت و در این راه به نائل شد. 🍃🌷🍃
” 🌷آبان سال چهل‌‌وچهار بود که ورودش را با گریه آغاز نمود. او را علیرضا نامیدند. کودکی که شعف و شادی خانواده را دوچندان کرده بود. علیرضا در هفت­ سالگی وارد دبستان شد. دوران تحصیلش را در شهر دامغان سپری ‌کرد. در حین درس‌‌خواندن به کارهای هنری نیز علاقه نشان می‌‌داد. حرف دلش را با نقاشی روی کاغذ نقش می‌‌زد و طراحی او در صفحات سفید  چشم‌‌نواز بود. به نیز علاقۀ زیادی داشت. این نوجوان از فعالان انجمن اسلامی هم بود. با ورودش به مقطع متوسطه هنرستان، رشتۀ تحصیلی راه و ساختمان را انتخاب کرد و همراه دوستان خود در تشکیل ، فعالیت داشت. علیرضای جوان حالا حضور در جبهه بود و از طریق بسیج چندین مرحله وارد میدان مبارزه شد. علیرضا با تمام وجودش مبارزه می‌‌کرد و برای جهاد و دفاع از و به لشکر ۱۷ علی‌‌ا‌‌بن‌‌ابیطالب(ع) پیوست. فرمانده شهید، علی رضایی، بود و در بیست‌‌وچهار اسفند سال شصت‌‌وسه، عملیات بدر پرده از راز عاشقی علیرضا گشود. جزیره مجنون محل عروجش شد اما بدون هیچ اثری و کسی ندانست او چه گفت و چه شنید. جزیره علیرضا را مهمان خود کرد و چه روزگار خوشی داشت در آن وصل. پس از آن در هفتم اسفند هفتادوسه، در میان مویه‌‌های نیزار و آسمان گریان جزیره، علیرضا قصد وطن کرد. پیکر پاک این مبارز نوزده‌‌ساله در گلزار شهدای شهر آرام گرفت.🌷 🍃“ ” اگه عاشق شهدایی کانال شهداء رو به دوستانتان معرفی کنید
هدایت شده از برادر شهیدم ابوالفضل 🌹🌹
🌷شهید در سال 1344 در خانواده ای متدین، در شهر اردبیل و در سالروز عید غدیرخم دیده به جهان گشود. در ایام نوجوانی (ایام انقلاب) به همراه خانواده به تهران عزیمت نمود و از همان زمان فعالیت سیاسی خود را با ورود به خیل عظیم مردم در جریان انقلاب اسلامی آغاز نمود. بارها در شرکت کرد و چندین بار توسط ساواک دستگیر گردید. بلافاصله پس از انقلاب اسلامی با تشکیل پایگاه های مقاومت وارد یکی از پایگاه های مقاومت گردید و اعزام به لبنان شد. با وجود سن کم و مخالفت خانواده با این کار، اصرار و پافشاری شهید در این زمینه رضایت والدین را در پی داشت و شهید به مدت شش ماه در ستاد مستقر در سوریه و لبنان به فعالیت پرداخت. پس از بازگشت، داوطلب خدمت در قسمت رسانه ای حوزه علمیه قم گردید و مدتی را در آن حوزه به فعالیت پرداخت. پس از آن با وجودی که هنوز به سن سربازی نرسیده بود داوطلبانه به سوی جبهه های حق علیه باطل شتافت. در آن جا نیز به صورت داوطلبانه وارد گردان شهادت لشگر 21 حمزه شد و در آن گردان نیز، شهید داوطلب عضویت در تیم شناسایی قبل از عملیات گردید و حین ماموریت شناسایی قبل از عملیات در سال 1364 در به کمین دشمن بعثی افتاده و به شهادت می رسند. جنازه مطهر ایشان به مدت 10 سال در منطقه باقی ماند و در سال 1374 جنازه مطهر شهید طی پیدا و به خانواده تحویل گردید. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.🌷 ❤️@hafzi_1❤️ شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
شهیدی که بعلت عملیات زنده سرش را بریدند بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زنده‌ی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو ، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: . مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای تا اتفاقی براش نیفته. اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم . فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه… بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند. یه روز شهید حسین خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود… پنج نفر شدند که اولینشون عباسعلی بود. قبل از رفتن.. حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: ” به هیچوجه با عراقی ها درگیر نمی شید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق شدن ندارین که عملیات لو بره… تخریبچی ها رفتند… یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد… زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها ! پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما ، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید… عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه… اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته… اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند…😭😭 جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی ، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه… مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین. یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟ گفتند: مادر! عراقی‌ها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم… مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( ) و خم شد رگ های عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه … (یاد شهدا و این را حفظ کنیم ولو با ارسال این روایت زیبا به یک نفر حتی شده با یک صلوات) شادی روح پاک  شهدا صلوات:اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹 🌟😔فقط بدونیم کیا رفتن وجان دادن تا با آرامش ما نفس بکشیم و داشته باشیم🌟😔 لعنت به که با دشمنان ذلیلانه مذاکره کرده خون این شهدا رو پایمال میکنند🤲😭 ❤️ ❤️
8.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☹️ در سال ۶۷ در روزهای حساس جنگ، ۷۰ نفر از رزمندگان برای بدون بازگشت می‌شوند، یکی از ۷۰ نفر را از بیرون می‌کشد و می‌گوید تو ما و باید ...