#بسم_الله
#قربة_الي_الله
گفت:
این چند وقت همه چیز دست به دست هم داد تا عمار رو زیاد یاد کنم. چند روز پیش سالروز فتح خیبر به دست امیرالمومنین بود، بعد هم اون حمله ی موشکی اسرائیل و شهادت چندتا از بچه ها، بعد هم تهدیدهای آمریکا و سعودی و اسرائیل علیه ایران و امروز هم که مبعث آقا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم.
گفت:
یادش بخیر عمار. چقدر جاش خالیه. همیشه بعد از کار رجز میخوند و نیروهاش بلند همراهیش میکردن.
گفت:
تو منطقه، تو یه پادگان، آموزش نیروهای سوری به عهده اش بود. از شیعه و علوی و اهل سنت، تا مرشدی و اسماعیلی و مسیحی. همه جوره نیرویی داشت و خدایی همه جوره عاشق عمار بودن.
گفت:
دور تا دور پادگان روستای سلفی هایی بود که تو مصالحه بودن. اما انتهای پادگان یعنی جایی که میدون تیر بود و عمار غالبا بچه ها رو اونجا برای تمرین میبرد روستایی بود که میگفتن اهالی روستا اموی هستن و تو مسجدشون سبّ امیرالمومنین میکنن.
گفت:
اصلا انگار اونجا صدای عمار رساتر و ذکر گفتنش بلند تر میشد. وقتی علی علی میگفت صداش میپیچید و جون آدم تازه میشد. نعره ی حیدریش تو همه جا به گوش میرسید. نیروهاش هم فارغ از دین و مذهبشون با عمار هم صدا میشدن و ذکر حیدر و علی و حسین غوغایی میکرد.
گفت:
آخر کلاس که میشد بچه ها رو به خط میکرد و بعد از اینکه چند بار ذکر یازینب و یاحسین و یاعلی میداد؛ شروع میکرد به رجز خونی. نه برای اون همسایه های بی مایه. رجز میخوند برای سر فتنه تا حساب کار دست اون بیچاره های اموی و سلفی بیاد.
گفت:
یادش بخیر عمار؛
دستهاش و گره میکرد و فریار میزد
خیبر خیبر یا صهیون...
صداش مثل تیغ شمشیر فضا رو می درید...
نیروها جواب عمار رو بلند میدادند..خیبر خیبر یا صهیون.
عمار دوباره فریاد میزد خیبر خیبر یا صهیون
جیش محمد قادمون...
و نیروهای عمار انگار که خودشون رو تو لشکر محمد صلی الله دیده باشن فریاد میزدن جیش محمد قادمون..
عمار فریاد میزد خیبر خیبر یا یهود...
جیش محمد سوف یعود...
عمار فریاد میزد...
فریاد میزد...
رجز میخوند...
فریاد میزد...
گفت:
این روزا چقدر جای عمار خالیه
تا واسه ی این صهیون های یهودی خط و نشون بکشه و بهشون یادآوری کنه قصه ی خیبر و فرماندهی محمد و سرداری حیدر کرار رو....
گفت:
آخ که جنگیدن با اسرائیلیا تو اورشلیم و حیفا چه حالی میده عمار،
آخ که جنگیدن تحت فرماندهی تو چه حالی میده عمار...
تو رجز بخونی و بزنیم به قلب دشمن...
تو حیدر حیدر بگی و دمار از روزگارشون دربیاریم.
تو علی علی بگی و مثل مرد بزنیم و بیت المقدس رو ازشون پس بگیریم.
آخ که این نبرد آخر چقدر نزدیکه عمار،
آخ که چقدر جات خالیه فرمانده...عمار.
نسیم ظهور داره میاد رفیق
دعا کنید جا نمونیم...
#رفیق
#عمار
#فرمانده
#من_عاشق_مبارزه_با_اسرائیلم
#خیبر_خیبر_یا_صهیون
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی
@shahidmohammadkhani
هدایت شده از بی همگان...
.
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#قربة_الی_الله
گفت:
اذان شد...
.
.
نماز خوندیم...
.
.
دستور اومد بزنید...
.
.
گفتم عمار آفتاب زده...
.
.
.
عمار گفت:
ما هم میزنیم،
روی آفتابو کم میکنیم...
.
.
.
.
روی آفتابو کم کرد... عمار
.
.
.
.
عمار،
نفس بالا نمیاد،
چی باید بنویسم،
از چی بگم.... از تنهایی؟؟
عمار،
عمار،
عمار....
.
.
.
سلام...
.
.
.
.
.
.
بحق ماخلاء الشفاعة والزیارة والدعا
بحق نمک
بحق رفاقت
بحق استادی
بحق فرماندهی
بحق لبخند
بحق اشک
بحق ناله
بحق رقیه
بحق حسین
بحق زهرا
بحق خاطراتمون.... منم داداش..............................
.
.
.
.
#رفیق
#فرمانده
#عمار
#آبان
#بخواب_آروم_عزیزم
#اینجا_تیپ_سیدالشهداء
#حرکةالنجباء
#خداحافظ_رفیق
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی
@bi_to_be_sar_nemishavadd
مـیـان نمـازهـایت
بـا معبــود خـویـش چه میگفتی
ڪه اینچنین خریـدارت شــد ...
بـہ گِل نشستـہ ایـم
برایمـان دعـــــا ڪـن ...
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#حاج_عمار
#رفیق #به_امید_وصال
@shahidmohammadkhani
تولد #تو
سرآغاز زندگی معنوي آنانیست که
بار دیگر
با #تو متولد شدند
پس ...
تولدمان مبارک ... ❤️
#شهید_محمد_حسین_محمد_خانی
#حاج_عمار
#رفیق
@shahidmohammadkhani
هدایت شده از بی همگان...
.
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
#قربة_الی_الله
آفتاب روز شانزدهم رمقی نداشت،
داشت نرم نرمک زلف شانه میزد وخرده موهای طلاییش از لای دندانه های شانه به دشت و بیابان میریخت که بیسیم خش خش کنان به صدا درآمد.
عمار به اذن الله حرکت کنید...
.
گفت:
نگران به عمار گفتم:
عمار آفتاب زده!! .
عمار بی نگرانی گفت:
ما هم میزنیم رویِ آفتاب رو کم میکنیم.
و شانه انداخت به لابلای موهای بلند و پریشانش، مثل کسی که بخواهد عروسی برود.
.
.
بعد از چهار سال
هنوز دشت پر است از صدای تیر و گلولهی نابهنگام.
هنوز سینه دشت با فریادِ "حاج عمار استشهد" به آشوب میافتد.
چهار سال است که مهتابی،
روی خورشید را کم کرده.
چهار سال است که...
.
.
.
چهار ساله پر کشیدی،
تولدت مبارک
رفیق
تولدت مبارک
عمار
هر داغ حسرت تو کم از آفتاب نیست؛
عمر شب فراق چرا کم نمی شود؟
قاصد تسلی دل عاشق نمی دهد
شوق حرم به قبله نما کم نمی شود
تیغ شهادت است دل گرم را علاج
این تشنگی به آب بقا کم نمی شود
سیری ز وصل نیست دل بیقرار را
از کاه، حرص کاهربا کم نمی شود...
.
.
.
#رفیق
#فرمانده
#عمار
#تولدت_مبارک
#بخواب_آروم_عزیزم
#میثم
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی
@bi_to_be_sar_nemishavadd