eitaa logo
حلقۀ رندان
334 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
736 ویدیو
35 فایل
تجربۀ زندگی در باغ معارف آل الله علیهم صلوات الله أجمعین از دریچۀ هنر و ادب درگاه دریافت پیشنهادات و انتقادات شما: @halghe_rendan_admin جهت مشارکت بیشتر در گروه «حلقۀ رندان» عضو شوید: https://eitaa.com/joinchat/1185873964Cab5f90b3dd
مشاهده در ایتا
دانلود
شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت: یار، نه آن می‌کند که بتوان گفت . .
39.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◼️ السَّلامُ عَلَى أَسِيرِ الْكُرُبَاتِ وَ قَتِيلِ الْعَبَرَاتِ◼️ 🗣با نوای: حاج‌حمیدعلیمی 🖋به قلم: سیّدجوادپرئی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⚠️به جهت ذکر مصیبت ذوات مقدسه لطفاً در شرایط مساعد و حال مناسب تماشا بفرمائید. به جهت پیوستن به و مشاهدۀ آثار بیشتر لطفاً لینک زیر را لمس بفرمائید:👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1185873964Cab5f90b3dd
اجل به قتل من آمد شبِ ، ولی یار مرا می‌کشد، چه منّت ازو...!
رنج هست و امید وصال نیست این"هست و نیست"کاش که زیر و زبر شود!
بعد مدت ها گر وصالت شد نصیب... تو را به کامِ رقیبان شنوده آمده‌ام سرِ هزار شکایت گشوده آمده‌ام دگر ز کف ندهم دامنِ وصالِ تو را که خویش را به آزموده آمده‌ام
به بی‌وفائیِ دورِ زمان یقین بودیم ولی نبود تو در گمان ما را
گاهی به دیده اشک غم و گاه اشک شوق این است حال ما، زِ و وصال تو...
جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال شب نخفتیم لاجرم ز خیال
شاید حسن ختام: زبان خامه ندارد سر بیان وگرنه شرح دهم با تو داستان دریغ مدت عمرم که بر امید وصال به سر رسید و نیامد به سر زمان سری که بر سر گردون به فخر می‌سودم به راستان که نهادم بر آستان چگونه باز کنم بال در هوای وصال که ریخت مرغ دلم پر در آشیان کنون چه چاره که در بحر غم به گردابی فتاد زورق صبرم ز بادبان بسی نماند که کشتی عمر غرقه شود ز موج شوق تو در بحر بی‌کران اگر به دست من افتد را بکشم که روز هجر سیه باد و خان و مان رفیق خیل خیالیم و همنشین شکیب قرین آتش هجران و هم قران چگونه دعوی وصلت کنم به جان که شده‌ست تنم وکیل قضا و دلم ضمان ز سوز شوق دلم شد کباب دور از یار مدام خون جگر می‌خورم ز خوان فلک چو دید سرم را اسیر چنبر عشق ببست گردن صبرم به ریسمان به پای شوق گر این ره به سر شدی حافظ به دست هجر ندادی کسی عنان
❤️🌧❤️
🌧هو الرَّزاق🌧 🏷از شما حرکت، از خدا برکت. 📜نقل است: مرد ساده لوحی بارها شنیده بود خداوند متعال روزی رسان است و ضامن رزق و روزی بنده هایش است.پس به این فکر افتاد که به گوشه مسجدی برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزی خود را بگیرد! به همین قصد یک روز صبح به مسجدی رفت و مشغول عبادت شد. همین که ظهر رسید از خداوند طلب ناهار کرد، ولی هرچه به انتظار نشست برایش ناهار نرسید. کم کم شب شد و او باز از خدا طلب شام کرد و چشم به راه ماند. چند ساعتی از شب گذشته بود که درویشی وارد مسجد شد و در پای ستونی نشست. شمعی روشن کرد و از کیسه خود غذایی بیرون آورد و شروع به خوردن کرد. مرد ساده لوح که از صبح تا آن موقع با شکم گرسنه از خدا طلب روزی کرده بود و در تاریکی چشم به غذا خوردن درویش دوخته بود، دید درویش نیمی از غذای خود را خورد و به زودی نیم دیگر را هم خواهد خورد. آن وقت بی اختیار سرفه‌ای کرد و درویش تا صدای سرفه را شنید گفت: هر که هستی بفرما اینجا تا با هم غذا بخوریم. مرد بینوا که از گرسنگی داشت می‌لرزید پیش آمد و مشغول خوردن شد. وقتی سیر شد، درویش شرح حالش را پرسید و آن مرد هم حکایت خود را تعریف کرد. درویش به آن مرد گفت: تو اگر سرفه نکرده بودی، من از کجا می‌دانستم که تو در مسجد هستی تا به تو تعارف کنم و تو هم به روزی خودت برسی؟ درست است که خدا روزی رسان است، ولی یک سرفه‌ای (حرکت و تلاشی) هم خودت باید بکنی تا روزی ات به تو برسد. 🥀ما مدتهاست در حال سرفه ایم. حالمان خیلی خراب است. اصلاً عدّه ای از ما سرفه خیز شدیم و صدایمان خاموش شد. 🌧 «یَامَن جَعَل الله شِفاءَ فِی تَربَتِه» به هوای شهرمان نگاه کن! به هوای دلمان نیز هم! سیاه تر از این ممکن است؟ 💌ما طریقۀ برگرداندن گوشۀ چشمتان را نمی دانیم امّا به همین سرفه ها اکتفاء کن و به ما «بفرما» بزن. ما به بغل کردنتان محتاجیم... 📮7 صفر المظفَّر 1443 علی ابن محمّد
این ابر بهار است؟ نه! چشمِ ترِ اوست این سوخته چیست ای خدا معجرِ اوست؟ یک عمر ندیده سایه اش را احدی حالا فقط آفتاب سقف سرِ اوست