.
همه اُمید دلَم به شمٰا وابَسته استْ
#یٰا_ایُّها_العَزیزْ🤍🌱
#سلام_یا_مهدی
#اللّٰهُمَ_عجِّل_لِوَلیّکَ_الفَرَج
🕊|@ham_kalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☎️سلام
خواستم بهت بگم به مو می رسه
پاره هم میشه
اما....
🕊|@ham_kalam
🌈 رفیقم
اگه تشخیص دادی که دوستات، مناسب
تو نیستن و آینده ات رو خراب میکنن،
خیلی عالیه که ارتباطت رو قطع کردی
معلومه که خیلی اراده قوی داری👌🏻💪🏻
#رفاقت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی بهت افتخار می کنم رفیق 👏🏻👏🏻
🕊|@ham_kalam
🌈#رفاقت
رو سرچ بزن، مفصلا در مورد دوست و
تاثیرش رو آدم گفتیم قبلا. اونا رو بخون
حتما.
🌈اگه نمیخوای دوباره سمت اونا بری،
حتما خودت رو وارد گروه های دوستی که
ازشون انگیزه و انرژی مثبت می گیری
بکن. تا دیگه به فکر اونا نیوفتی
#رفاقت
🍃یه جمله خیلی قشنگی میگه: ✨
+هیچوقت بخاطر احساس تنهایی
به درخت ممنوعه نزدیک نشو!
_استاد پناهیان🌱
✨
🕊|@ham_kalam
هَم کَلام🕊️
🍃یه جمله خیلی قشنگی میگه: ✨ +هیچوقت بخاطر احساس تنهایی به درخت ممنوعه نزدیک نشو! _استاد پناهیان🌱
.
🌈رفیق، تو کارِ درست رو بکن و از
تنهایی نترس، خدا خودش بهترین رفیق
رو سر راهت قرار می ده
.
✨
#با_تو_حالم_خوبه 🍃
وآنگاهکهتنهاشدۍودرجستجوی
تکیهگاهمطمئنیهستی؛
برمنتوکلکنシ❤️🥺
سورهنملآیه۱۲
بریم نماز🙏🏻
✨
40.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر جالب تاثیر ِ دوستا روی آدم رو با مثال نشون داد👏🏻🤓
#رفاقت
🕊️|@ham_kalam
خوب منم همینو میگم دیگه. میگم
#رفاقت رو سرچ کن. سرچم نمیخواد
بکنی، روی همین پیام من که بزنی همش
رو برات میاره 😉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی با ۳٠ سال سن ازت می پرسن کلاس چندمی😁
🕊|@ham_kalam
🌈الان هم زمان، هم دارم با پسرم کتابشو کار میکنم و هم این جا سوالاتونو جواب میدم 😉😁
#روزمرگی
.
.
✨ما اینجا تو «هَم کَلام»، هم مربی نوجوان
داریم و هم مشاور که دکتری روانشناسی
دارن و واسه همینم تمام تلاشمون اینه
که تخصصی ترین جواب ها رو به
سوالاتون بدیم👌🏻📚
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوشیگوشی.. پسرم میخواد باهاتون حال و احوال کنه
قدرت تکلمِ من پشت تلفن😁😢:
#طنز
🕊|@ham_kalam
روز دوم مشغول تمیز کردن شیشهها بودم که متوجه صدای زنگ در شدم. از شیشه پنجره عمه را دیدم که با یک جعبه شیرینی وارد حیاط شد. خانه آنقدر قدیمی و کوچک بود که وقتی عمه دید گفت «فرزانه اینجا را چه جوری پسند کردی؟ عقلتو از دست دادی حمید؟» تعجب کرده بود که یک تازه عروس همچین جایی را پسندیده باشد. گفتم بنده خدا حمید هیچ تقصیری نداره من خودم اینجا رو دیدم و پسندیدم. خیلی های دیگه هم به من ایراد گرفتن ولی من ککم نمیگزید. میگفتم ما همینجا هم میتونیم بهترین زندگی رو داشته باشیم. هیچکس متوجه اصل ماجرا و اینکه ما نصف پولمان را قرض دادیم نشد. به حمید گفته بودم هر کسی خورده گرفت که چرا این ساختمون را اجازه اجاره کردی بگو فرزانه پسندیده من همه مسئولیت انتخاب اینجا را قبول میکنم. حمید هفته آخر قبل عروسی دوره آموزشی داشت وقت زیادی نداشت ولی با این حال سعی کرد همه جا با من همراه باشد. با حمید برای خرید عروسی به بازار رفتیم. هر مغازهای که میرفتیم علاوه بر ما عروس و دامادهای دیگری هم بودند که مشغول خرید بودند. مشخص بود خیلی از آنها مانند ما عید غدیر را برای مراسم ازدواجشان انتخاب کرده بودند. برای حمید یک انگشتر نقره خریدیم که سه ردیف کج و در هر ردیف سه تا نگین داشت. از روزی که این حلقه را خریدیم همیشه دستش بود یه کت و شلوار هم خریدیم که فقط شب عروسی پوشید. حمید برای من یک سرویس طلا گرفت از شانس من اصلاً خسیس نبود انتخابهایش هم حرف نداشت. چیزهایی را انتخاب میکرد که فکرش را هم نمیکردم برای همین همیشه ترجیح میدادم خودش انتخاب کند چون میدانستم سلیقه خیلی خوبی دارد.
#داستان_دنباله_دار