🔴سخنی با لیبرالهای وطنی! (۱)
🖊احمدحسین شریفی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻یکی از «خطاهای بزرگ» علمی و تاریخی یکصد ساله اخیر در کشور ما این است که عدهای گمان میکنند فیلسوفان لیبرال و #فلسفه_سیاسی لیبرالی واقعاً مدافع آزاداندیشی و طرفدار «به رسمیت شناختن» علمی و عملی «مخالفان»اند! با تحقیق عرض میکنم هیچ شاهدی نه در «تاریخ لیبرالیسم» و نه در اندیشه و عمل «تئوریپردازان اصیل لیبرالیسم» و نه در «حکومتهای لیبرالی» برای چنین پنداری نمیتوان اقامه کرد.
🔻«دیکتاتوری علمی و عملی لیبرالیسم» و «حقکشیهای حکومتهای لیبرالی» آشکارتر از آن است که نیازی به اثبات داشته باشد. فیلسوفان و حاکمان لیبرال هرگز «اندیشه» و «دانش» و حتی «رفتار»ی را که خلاف آرمانها و ارزشهای اومانیستی و لیبرالیستی باشد برنتافته و برنمیتابند.
🔶ذکر مصادیق و شواهد این مدعا نیازمند «هفتاد من کاغذ» است.
✔️آیا این دولت فرانسه، مهد #لیبرالیسم، نیست که در سایه حمایت تمامعیار فیلسوفانش، نه تنها اجازه ورود «دختران و زنان محجبه» را به کلاسهای درس نمیدهد؛ بلکه آنان را از ابتداییترین حقوق شهروندی محروم میکند؟!و البته این همه خفقان و دیکتاتوری و ظلم آشکار را «به نام آزادی» و «به افتخار آزادی»! انجام میدهند!
✔️آیا این دولتهای لیبرال غربی نیستند که در سایه تئوریپردازیهای فیلسوفان لیبرال و حمایتهای «سلبرتیهای هنریشان» هرگونه جسارت و توهین را به مقدسات سایر ادیان از جمله «مقدسات اسلامی» تجویز میکنند و مورد حمایت قرار میدهند؟!
✔️آیا این دانشگاههای غربی نیستند که به هیچ کس (تأکید میکنم هیچ کس) اجازه تحقیق درباره «هولوکاست» و بررسی اسناد تاریخی آن را نمیدهند! (و الا به سرنوشت روژه گاروردی، فیلسوف و تاریخپژوه بزرگ فرانسوی، مبتلا خواهد شد. آن هم به نام آزادی و برای آزادی!)
✔️آیا این مراکز دانشگاهی و پژوهشی آمریکایی نیستند که حق حضور در دانشگاهها را از مدافعان «نظریه خلقت» و ناقدان جدی «تئوری تکامل» سلب میکنند؟!
🔹از مدعیان آزادی علمی و پژوهشی در دنیای غرب میپرسم:
جرم دکتر «ویلیام دمبسکی» چی بود که از دانشگاه اخراج شد؟ جز «مخالفت نظری» با «فرضیه تکامل» داروین؟! استادان و دانشمندان بزرگ دیگری مثل
جاناتن ولز (دکترای زیستشناسی مولکولی و سلولی و دکترای مطالعات دینی)؛ ریچارد ون استرن برگ (دکترای زیستشناسی نظری و تکامل مولکولی)؛ کارولین کروکر ( دکترای ایمونوفارماکولوژی) ؛ دیوید برلینسکی ( فوق دکترای ریاضی و زیستشناسی مولکولی)؛ گویلرمو گونزالس(دکترای نجوم)؛ پاول نلسون (دکترای فلسفه)؛ استفان مایر (دکترای تاریخ و فلسفه علم) و مایکل اگنور (دکترای پزشکی از دانشگاه کلمبیا) چه جرم و جنایتی مرتکب شده بودند که از دانشگاه اخراج شدند؟ آیا جز آن بود که اینان با مستندات علمی و ارائه تحقیقات کاملاً آکادمیک، نقدهایی جدی بر «فرضیه #تکامل» داروین وارد کردند و بعضاً دفاعهایی از «نظریه خلقت» بیان کردند؟!
🔻این یک حقیقت مستند و آشکار است که «لیبرالیسم» در لوای شعار فریبنده آزادی، بدترین خفقانها را اعمال کرده و میکند! هر اندیشه مخالفی را با بدترین شیوهها به لجن میکشاند! به تعبیر دقیق دکتر شوارتز (از دانشگاه کالیفرنیا) در آمریکا و حکومتهای لیبرالی:
«اگر اعتقاد به خدا داشته باشید و معتقد به نظم ذاتی در جهان باشید، و بر این باور باشید که این وظیفه علم است که برای پیجویی کردن و فهمیدن بهتر آن نظم تلاش کند، شما از حقوق اجتماعی محروم خواهید شد.»
#روشنفکری
✅ تحلیل سیاسی و جنگ نرم
http://eitaa.com/joinchat/1560084480C6ad9c44032
هدایت شده از دانش حیاتی
بسم الرب الخبیر
✍️ ملازمهٔ لیبرالیسم و اولیگارشی: مورد ایرانی
#نقد #فلسفه_سیاسی #متافیزیک #لیبرالیسم
نویسنده این متن را خیلی نمیشناسم. ظاهراً متعلق به طیف اقتصادانان لیبرال است. این متن باعث واکنشهایی در بین جریان متدین شده است. تحلیل درخور این موضع نیازمند بررسی مبانی تصوری و تصدیقی آن است.
مشهور در سنت لیبرال این است که آزادی سیاسی ملازم با #دموکراسی است. دموکراسی یعنی حق عمومی برای تعیین سیاستها و سیاستمداران. اما اگر کسی اقدام به نفی دموکراسی و اثبات #آزادی کرد، لابد چیزی غیر از حق تعیین حکومت به طرق متعارف (انتخابات آزاد) منظورش است. آزادی در این سیاق قاعدتاً باید به آزادیهای فردی مثل آزادی در رفتارهای شخصی با کمترین دخالت دولت حمل گردد.
اما مشخصاً انکار #عدالت_اجتماعی، خصوصاً با بیان جسورانه بالا، قاعدتاً نشان دهندهٔ عدم حساسیت (بلکه بیحسی) اخلاقی گوینده است.
خوب حاصل این ایجابها و سلبها را ببینیم چه میشود: کسی دغدغهاش تولید ثروت و آزادیهای فردی است. دموکراسی به معنای انتخابات آزاد بنا به عرف سیاسی لیبرال مورد دغدغهاش نیست و آن را در کنار عدالت اجتماعی با بیانی تند نفی میکند.
به نظر شما حاصل این همه چیست؟ این دقیقاً تعریف سرمایهداری لیبرال از نوع فرانسوی، انگلیسی و امریکایی است؛ یعنی لسه فر. در سرمایهداری لسه فر (لیبرال و نیولیبرال)، ثروتمندان حاکمان سیاسی حقیقی و نامحدود هستند. آنها با کنترل ثروت، همه چیز از جمله انتخابات، سیاستمداران و رسانهها را کنترل میکنند و بسط یدی فوقالعاده دارند. در چنین سیستمی، از دموکراسی اگر اثری هم باشد، صرفاً مکانیسمی صوری است برای پنهانسازی یک نظام اولیگارشیک. حقیقتاً نظامهای سیاسی لیبرال و نیولیبرال، تعریف #اولیگارشی را ارضاء میکنند که عبارت است از نظام سیاسی که در آن ثروتمندان قدرت و نفوذ بسیار زیادی دارند.
طبیعتاً یک طرفدار اولیگارشی دقیقاً مثل آقای خالقی میاندیشد: به تولید ثروت فکر میکند اما چون به عدالت اجتماعی و حاکمیت عمومی اعتقادی ندارد، منظورش تولید ثروت برای انباشت ثروت شخصی بدون هیچ مسئولیت اجتماعی است. در جامعهای که عدالت اجتماعی و حاکمیت عمومی هم نباشد، طبیعتاً صاحبان ثروت حاکم خواهند بود! پس در حقیقت، آقای خالقی در یک خط ماهیت تفکر خود را فریاد زده است: اولیگارشی! لذا حدس میزنم (مطمئن نیستم) اگر وابستگیهای مالی ایشان را هم چک کنید، نهایتاً به اولیگارشی فائق در کشور برسید! البته آنچه عجیبتر است، چنان که جلوتر گفتم، میزان وقاحت و جسارت ایشان در بیان موضع خود است!
البته شاید آقای خالقی به جمع طیف بزرگی از روشنفکران، سوسیالیستها یا مذهبیون سابق پیوسته که معتقدند عدالت اجتماعی آرمانی دستنیافتنی است؛ ارتجاعی که در بین بسیاری از مارکسیستهای سابق سابقه داشت. حقیقتاً واقعاش این است که عدالت اجتماعی بدون بنیانهای متافیزیکی و الهیاتی درخور، آرمانی دستنیافتنی است و اگر دیدید بسیاری از اقتصاددانهای فاقد دانش الهیات یا گرایش معنوی به این جمعبندی رسیدند تعجب نکنید!
@criticalknowledge 🧬 دانش حیاتی