eitaa logo
همشناسی فرهنگی I اسلامی تنها
403 دنبال‌کننده
965 عکس
299 ویدیو
22 فایل
اى مردم، ما شما را از مردی و زنى بيافريديم. و شما را گروه های پراکنده(شعوب) و پیوسته (قبيله‌ها) كرديم تا همشناسی و هم نیکی کنید هر آينه گرامى‌ترين شما نزد خدا، پرهيزگارترين شماست. خدا دانا و کاردان است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀💫 تعارف و نقد : همشناسی و رشد💫🍀 بی‌تردید ما همانگونه که در ساحت عمل و زندگی برای بقا و رشد، ایستایی و بالندگی نیازمند به و موظّف به ایم، در ساحت نظر و اندیشه نیز برای پویایی و بالندگی نیازمند به گفتگو و محتاج به نقدایم. نقدها امتداد روح و در قامت پرسشگری و تحاوراند و مانند خود گفتگو آرام و سازنده. روشن است که نقد و گفتگوی حقیقی برای پیدا کردن راه حقیقت و پیمودن آن است و نه برای چاق شدن ذهن که صحبت از مزاج و سلیقه و میل... شود. نقد و گفتگوی فکری مذاکره برسر منافع نیست که صحبت از بازی برد- برد یا برد- باخت شود، گفتگوی انتقادی اصلا بازی نیست، هرچند سیاست مداران امروز و دیروز ما چنین معنایی بر آن بار کرده اند. ◀️ نقد و گفتگو «با هم گام نهادن» حق جویان در مسیر و همشناسی برای معرفت به حق است لذا نباید از نقد هراسید یا برای آن پیش شرط نهاد. گفتگوی نقادانه به معنی پذیرش « دیگری» با همه دیگر بودگی اش است و قطعا دیگری اندیشه ای متفاوت و احتمالا مخالف دارد از این مخالفت نه تنها نباید هراسید بلکه باید آن را قدر دانست چراکه هر رای و اندیشه‌ای جز با رای مخالف آن زندگی نمی کند. اگر همه آمین بگویند، نشانه آن است که دعا بر میت پایان یافته است. به یاد داشته باشیم که حکیم فرزانه و روشن ضمیری به فرزندان دانشور و دانش پژوه خود فرمود: 🔅«نباید از آزادی ترسید و از مناظره گریخت و نقد وانتقاد را به کالایی قاچاق و یا امری تشریفاتی تبدیل کرد، چناچه نباید به جای مناظره، به جدال و مراء گرفتار آمد و به جای آزادی، به دام هتاکی و مسئولیت گریزی لغزید. آن روز که سهم آزادی و اخلاق و سهم منطق همه یکجا و در کنار یکدیگر ادا شود، آغاز روند خلاقیت علمی در تفکر بالنده دینی، در این جامعه است و کلید جنبش تولید نرم افزاری علمی و دینی، در کلیه علوم و معارف دانشگاهی و حوزوی، زده شده است»🔅 ◀️روشن است که ثمردهی نقد در رعایت ادب آن است. در کنار رهاورد وحیانی انبیا و اولیا، از میراث حکمای الهی سقراط و افلاطون آموختیم «نقد و گفتگو در قالب پرسش و پاسخ» شایسته ترین صورت «ارتباط با دیگری» است و ادب ارتباط با دیگری این است که «خود» با اندیشه و فکر خویش ولی با زبانِ «دیگری» با دیگری سخن بگوید. سقراط آموزگار فرزانگی است او برخلاف خطیبی چون گرگیاس نه سوفیست وسخنوراست و نه سخن فروش و مزدبگیر. بلکه فیلسوف و دوستدار دانش است و منتقد اخلاقیات عامه. پایه اساسی روش ایرونیا یا نقد دیالکتیک او هنرمندی در طراحی پرسش است. او با فرانمودن به نادانی و میل به آموختن از دیگری، می کوشید به یاری پرسش های ماهرانه آب معرفت را از سرچشمه درون بر زبان دیگری جاری سازد. ◀️ اگر «خود» با ضعف اندیشه وارد جریان گفتگو شود، تبدیل به جدال یا سخنوری خواهد شد و هویتی خواهد یافت و اگر با غنای اندیشه ولی به زبان خود(نه زبان دیگری) سخن بگوید. هرگز به جهان اندیشه دیگری وارد نخواهد شد. بدیهی است که پرسش نقادانه باید خیرخواهانه باشد و به شکلی هنرمندانه و عالمانه صورت بندی شود تا تلخی آن کام اندیشه دیگری را نیآزارد. پرسش اگر نگوییم بیشتر، دست کم به اندازه پاسخ مهم است. پرسش احساسی و حتی پرسش نقدی که به سبک احساسی صورت بندی شود پاسخ عالمانه مطالبه نمی کند بلکه پاسخ احساسی و واکنش روانی - سیاسی طرف مقابل را هدف می¬گیرد چراکه ماهیتی(جدلی) یا رتوریک(سخنورانه) دارد. این سبک پرسشگری اساسا مانع شکل گیری دیالوگ و دیالکتیک و پرسش و پاسخ دوستانه، عالمانه و انتقادی است. به یاد داشته باشیم که زبان اگر چه به ظاهر چیزی جز نام گذاری نیست، اما خانه وجود است و تزلزل آن خانه وجود و جاهستی خود و دیگری را خواهد لرزاند🙏 ✍
🌱؛ تناکح واژه ها و تولد ایده ها🌱 🌿؛ آمیزش واژه ها و زایش ایده ها🌿 💠خداوندِ علیم بدیع حقّ است و انسانِ ظلوم جهول محقّق. او احقاق می کند و انسان تحقیق. فعل او بدیع، دفعی و بی کران است و عمل انسان تقلیدی، تدریجی و کرانمند. او با کلمات اعلی، حق را احقاق می¬کند و انسان- که خود کلمه حق است- با کلمات ادنی، حق را جستجوی می کند. پس همانگونه که هستی شناسی «کلمه» برای حق شناسی و تخلق به حق سبحانه و تعالی ضروری است برای پویایی شناسی حقیقت جویی و تحقیق حق نیز ضرورت دارد 💠 برخی معتقدند بیش از آنکه ایده ها واژه ها را بسازند، این واژه ها هستند که ایده ها را می آفرینند و آنها را حمل می کنند. البته واژه ها صرفا در کار انتقال ایده ها و معانی نیستند، آن ها درست مانند «جادوگران و شعبده بازان»، خود در گشت و چرخش اند، به یکدیگر تبدیل و در همدیگر دگرگون می شوند. به همین خاطر است که می توان آنها را «گذر دهنده» یا« » به شمار آورد. 💠از نظر بودریار واژه ها برای ما اهمیت بسیاری دارند. آن ها زندگی خودشان را دارند و از همین رو میرندگی و میرایی شان برای هر کسی که مدعی تملک شکل مشخصی از اندیشه نیست و سودای مرشدی ندارد بدیهی است. در ناپایداری واژه ها بازی شاعرانه ای از مرگ و زندگی وجود دارد در تعابیر و استعاره پردازی های مداوم و پیاپی یک ایده، به چیزی بیش تر(به چیزی غیر) از خود بدل می شود به شکل از اندیشه. زبان می اندیشد، به ما می اندیشد و دست کم تا جایی که به واسطه ی آن می اندیشیم برای ما می اندیشد؛ و در اینجا رابطه ای شکل می گیرد، رابطه ای که نمادین است، رابطه میان واژه ها و ایده ها. ما تصور می کنیم که راه پیشرفت از دیار ایده ها می گذرد- این توهم هر نظریه پردازی است- غافل از این که در حقیقت واژه هایی که در مقام اشاره گر عمل می کنند، ایده ها را می آورنند و بازمی آورند. 💠از نظر ما نیز کلمات بسیار مهم اند اگر مبتنی بر حکمت متعالیه «کلمه لفظیّة الحدوث و معنائیّة البقا» است و «المعنا داخل فی الفظ لا بالممازجه و خارج عنها لا بالمباینه»- نه اینکه«المعنا داخل فی الفظ بالممازجه» آنگونه که سوسور و ساختارگرایان معتقدند و نه «خارج عنها بالمباینه» آنگونه که بودریار و پساساختارگرایان معتقدند- آنگاه خواهیم دانست واژه ها صرفا در کار جابجایی ایده ها و معانی نیستند، آن ها درست مانند «بادها و ابرها»، با قدرت فراوان و بار سنگین، به آسانی خود در گشت و جریان اند، به یکدیگر تبدیل و با همدیگر ترکیب می شوند بیش از آنکه ایده ها خالق واژه ها باشند، این واژه ها هستند که ایده ها را حمل کرده و آن ها را می زایند. به همین خاطر است که می توان آنها را نه «» و نه «» آنگونه که می گوید؛ بلکه به تعبیر دقیق تر 🔸«»🔸 به شمار آورد. کلمه والد و والده کلمه است نه خالق و موجده آن. کلمه حدوث و پیدایش واژگانی دارد و بقا و حیات معنایی. و اسفار اربعه محقّق در مسیر تحقیق وحقیقت جویی با آن آغاز و در جهان معانی به آن انجام می یابد. «سفر از لفظ به معنا»، «سفر در معنا»، «سفر از معنا به لفظ» و «سفر در الفاظ با معنا». کلمات سفر می کنند و در لحظه ای که به یکدیگر بر می خورند با پرهیز از و (با همه اشکال آن از تضاد و دیالکتیک هگلی- مارکسی تا تنازع داروینی- میدی) یا و ( از تفارق و تمایزسوسوری- دورکیمی تا تمایز و تفاوق بوردیویی-دریدایی) یا و (از تجاذب و قرابت گزینشی شیلری- وبری تا تفاهم و و هم افق شدگی هابرماسی- گادامری)، و می کنند؛ در سطح واژه ها به هم می آمیزند. از تناکح و آمیزش واژگان است که های نو متولد می شوند، نوآوری رخ می دهد و دانش و معرفت نو و کلمه نو و طیب ابداع می شود. 🌿 و https://eitaa.com/hamshenasi
💫🌱روز غدیر روزهمستیزی دوباره شیطان با انسان🌱💫 🔸دانشجویی دارم زرنگ، کوشا و باهوش، اهل تامل و تفکر است گرچه شهرت اش ملکی است اما پرسش هایش برایم نشان از طلب حکمت ملکوتی می نمود او با مشاهده کلیپ بالا پرسید اگه مقدوره لطفا حدیثی که در کلیپ نوشته شده رو توضیح بفرمایید استاد... نوشتم ممنون از پرسش شایسته تان و شرمنده از ناتوانی در پاسخ شایست آن. من حکمت ملکوتی نمی دانم اما به قدر بضاعت اندک عرض می کنم 🔶پرسش از شرح کلامی کردید که بازنمایی اپیزودی از شکوهمند ترین نمایش الهی تاریخ و درام عالم انسانی است. داستان واقعه ای که با نزول آیات وحی زیر درختان تنومند پر شاخ و برگ آغاز(یوم الدوح) و با رانده شدن و زبونی شیطان(یوم دحرالشیطان) انجام یافت. واقعه ای که جز خود علی که شاهد و مشهود آن است توان روایت و تصویری گری شکوه و عظمت آن را ندارد. رانده شدن دوباره شیطان اپیزود درخشان پایانی آن است. «دحر» بر وزن «دفع» به معناى راندن قوی با خشونت همراه با خواری و پستی است. در روز غدیر با پرده برداری از امامت و کامل شدن دین، شیطان نیز براى دومین بار رانده شد، شیطان که کینه واقعه خلافت انسان و استخلاف او در روز نخست را داشت و در مسیر استخلاف از دین کامل و حقیقت ایمان دل خوشى ندارد، دوست مى داشت دین، ناتمام و ابتر بماند و به کفار وعده مى داد که با مرگ پیامبر(ص) نفس راحتى مى کشند، با واقعه غدیر، وسوسه ها، توطئه ها و نقشه ها، نقش بر آب شد و همان گونه که کافران مأیوس و نومید شدند (الیوم یأس الذین کفروا من دینکم ـ مائده،5)، شیطان نیزدوباره مأیوس و رانده درگاه الهى شد؛ همو که راضى به خلافت انسان براى خدا نبود و با سجده نکردن طرد، رجم و دحر شد،قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً (الاعراف-18) راضى به خلافت على(ع) براى پیامبر(ص) نیز نبود و از این رو دوباره ابلیس مذموم، مذؤم، ملؤم و مدحور گردید. 🔺روز غدیر روز رسول الله و امت و امام بود به وساطت رسول الله. 🔺روز غدیر روز ابلیس و روز دوباره شیطان با انسان بود و سرانجام اش رانده شدن دوباره شیطان. 🍃الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیر المومنین علی ابن ابی طالب علیه سلام الله و ملائکته و رسله 🍃 💐💐💐💐💐💐
💫 در مباحثه💫 🔸دانشجویی در گروه «راهبران فرهنگ» نوشت: استاد, مباحثه با شما سخت است، دل شیر می خواهد و مرد کهن. سخن اش مرا به خلوت برد و فرصتی برای خودشناسی داد. پرسیدم ازخود كیستم؟ من باحثی بی حوصله آواره‌ای بی خانمان، دیوانه ای بی غلغله از حوز علم انگیخته، در گاه دانش بیخته از اوستاد آموخته، دقّ و فنون و کلکله مشتی زعلم اندوخته، با غالیه آمیخته رسم ادب ناموخته ، پای سخن پرآبله عقل طلب کرده رها، شمع هوس افروخته گه سوخته گه ساخته، گریان و خندان بی گله در جمع خوبان هنر، حیران به كار خویشتن گه خامُوش گه پرسخن، با شور و شوق و هلهله ای رهبران ای راهیان، در گاه فرهنگ و هنر ما همشناسی می کنیم با جمله یاران یک دله دربحث پرچین و شكن جانا خمی برهم مزن چون شیرمرد کهنه دل، دارد بگردن سلسله 🙏
✨ما با‌ «گذشته» و «آینده»، «حال» می‌سازیم. 🔻ما کیستیم؟ و حال چیست؟ آیا ما انسان نیستیم همان «سین» که بین دو «ان» است؟(ان-س-ان)، سین سیر است و حرکت، و ما سائریم و در حرکت مدام از «الف تا نون» و از «نون تا الف» در دو قوس عالم، بین دو «آن» زمان. آیا «حال» همان زمانی نیست که اکنون گذشت و همان آینده نیست که اکنون آمد. آیا حال همان برزخ میان پایان گذشته و آغاز آینده نیست؟ در تبیین هستی و چیستی «حال» نه فقط ادیبان بلکه فیلسوفان نیز تشویش دارند. سیبویه حال را «ما هو کائن لم ینقطع» می داند یعنی زمانی که قطع نشده و هنوز ادامه دارد. تفتازانی نیز می گوید «المراد بالحال اجزاء من طرفی الماضی و المستقبل، یعقب بعضها بعضا من غیر فرط مهلة و تراخ»یعنی مقصود از حال اجزایی از زمان گذشته و آینده است به گونه ای که به هم متصل باشند و بین آنها فاصله نیافتد. یعنی حال چیزی جز گذشته و آینده نیست؟ 🔻نمی دانم اما آنچه مسلم است این است که انسان و جامعه ای که گذشته و آینده ای ندارد یا گذشته گریز و آینده ستیز است و یا گذشته فراموش است و آینده‌ای را منتظر نیست؛ حال ندارد بلکه او گرفتار و «گیر حال» است یا بیکار و «حال گیر» و به ویژه «حال گیر سیاسی» . 🔻برای «گیرحال سیاسی» «بدحالی» مردم ، بهانه ای بی پایان است برای «حالگیری سیاسی». او با آدم‌های "گذشته گرای آینده گشای باحال" نمی کند. اگر معرکه گیران سیاسی توده را بر ضد خردمندان می‌شورانند حال گیران سیاسی خردمندان را در معرکه سیاست، عامه پسند و توده مند می خواهند. خود پاسخگو نیستند اما پاسخ طلب چرا. رفتارشان ناشفاف است اما شفافیت دیگران را فریاد می کنند. یکی از ترفندهای کنونی شان این است که با نقدهای روزمره، مردم را گرفتار مسائل زمانه و زمینه کنونی خودشان کنند. ذهن و روان مردم را یا در چاله و چوله های حال می‌اندازند یا به اکنونی ‌آشنایی زدایی شده می برند هرچه نزدیکتر، بهتر! با فن آشنازدایی «اکنون» را زشت تصویر می‌کنند و «حال» را زشت تر. مدام از «حال» مردم می‌پرسند بی آنکه از گذشته مسبب آن بپرسند یا برای آینده بهگشت آن فکری کنند! 🔻می گویند جامعه‌ای که «حال»اش خوب و قابل دفاع باشد، نیازی نیست از تاریخش دفاع کند و به گذشته‌هایش دلخوش باشد. بله ملتی که مشاهیر گذشته اش را فراموش می کند و به فکر آیندگانش نیست، باید با «معاصران» و «معاشران» شهره اش، «حال» کند! ناچار است در میدان زندگی روزمره با کلاهش بچرخد؛ شهرگان و مسئله‌های روزمره را بهتر از اسطوره‌ها، ریشه ها و اصول اش بلد باشد و حواسش «همینجا» باشد نه «دیروز» و نه «فردا». 🔻این حال گیران سیاسی برای مردم اخبار حوادث و روایات روزمره را آن‌چنان برجسته می‌کنند و افکار عمومی را آن‌قدر به چاله های پیش پاهایشان مشغول می‌کنند تا‌ مردم نتوانند «از گذشته عبرت گیرند و افق را بنگرند و مسیر حرکت را اصلاح». طُرفه آن‌که این گذشته گریزان و آینده ستیزان، خود نیز با «امروز» حال نمی‌کنند. آنها نه با ریزه‌کاری‌های آغاز و پایان‌جهان کاری دارند نه با سرزمین‌های دور. نه با تاریخ‌، و نه با جغرافیا! بلکه تنها، نقد مدنی زیستگاه را می‌شناسند و همیشه در لحظه فکر‌ می‌کنند! 🔻امروز در سرزمین ما، آنان با دو گفتمان مواجه اند. در یک سو گفتمان گام دوم مدرنیته است که به چنین کسانی توصیه می کند کتابهای روان درمانگران اگزیستانس چون اکهارت تول یا هستی شناسان اجتماعی لحظه حال چون میشل فوکو را بخوانند تا « نیروی حال» را کشف کرده و با «تمرین نیروی حال»، «شکوه زندگی در لحظه حال» را تجربه کنند شاید «طلوع زمینی نو» پاداش آن باشد. و در سوی دیگر، گفتمان گام دوم انقلاب اسلامی که به آنان توصیه می کند اخبار زندگی و سوانح حیات را از «یوم الشهاده» تا «یوم الدین»، از «یوم البعثة» تا «یوم الظهور» با فصل های درخشان «غدیر و عاشورا» و روز های شکوهمند «۲۲بهمن» و «۳خرداد» و خاطرات روزمره روایت فتح را در شاهنامه و امام نامه بخوانند تا «نیروی گذشته» تجربه شده را دوباره حس کنند و با «تذکر نیروی گذشته»، «شکوه زندگی در لحظه دوم انقلاب» را روایت کنند شاید «ظهور زمانه ای نو» پاداش آن باشد. 🔻اگر علامه آملی ما را به عصر ملکوت، «یوم الامانه» و «یوم اللقا» می برد اگر حکیم خامنه ای ما را به عصر رسالت، یوم الظهور و ایام الله اسلام و انقلاب ارجاع می دهند نه برای گم شدن در تاریخ و پیشاتاریخ بلکه برای راهیابی در تاریخ و فراتاریخ است با تذکر به نشانه ها و آیات. اینان اهل تفکیک و تجرد نیستند بلکه اهل و تاهل اند. مبشران و منذران آیات قرآنی اند تا مردم «درون را بنگرند و حال را» و راه آمده را گم نکنند و «حال» را با اعتبار «گذشته» و افق «آینده» بسازنند که «جامعه قرآنی» و «جمهوری تقوا» ساخته شدنی است ما ملت امام حسینیم وامت امام خمینی. ما میتوانیم به حوله و قوته. ۱۴۰۰٫۷٫۱۶ ✍️علی اصغر اسلامی تنها 🆔@hamshenasi
کتاب سلوک عاشورایی از قلب درمان روشنفقه آیت الله آقا مجتبی تهرانی که در جامعه ایمانی، جوانان باید بخوانند تا با کاروان حسین در مسیر بلا منزل به منزل کنند. 🌸منزل اول تعاون و همیاری 🌸منزل دوم امر به معروف و نهی از منکر 🌸منزل سوم هجرت و مجاهدت 🌸منزل چهارم دین و دینداری 🌸منزل پنجم استقامت و پایداری 🌸منزل ششم حق و باطل 🌸منزل هفتم عزت و ذلت 🌸منزل هشتم غیرت دینی 🌸منزل نهم بینش و نگرش 🌸منزل دهم شرح خطبه منا حسین(ع) چراغ هدایت و طریق ملکوت است. 🆔@hamshenasi
سوره حمد سوره خدا و بنده است. 🆔@hamshenasi
🍃 «فرهنگ و گاو» 🍃 🐂🐄 🔸کالچر(culture) که دانشوران و پژوهشگران ایرانی آن را «فرهنگ»ترجمه می کنند ، واژه کهنی است که امروز تحول مفهومی یافته و در قامت یک گذرواژه مهم نظام دانشی و دانشگاهی پدیدار شده است. 🔸این واژه از ریشه لاتین cultura به معنای مراقبت انسان از دام ها و مزارع زاده شد و در زیستگاه تمدنی خود از معنای«مراقبت و پرورش دام» تا معنای «نظارت و پرورش اندیشه» تحول یافت. پس از منظراتیمولوژیک کالچر همان دامداری است همان شناخت، اداره و آراستن گوسفندها، شترها و گاوها است. 🔸در میان انعام ثلاثه (🐂🐏🐫 )گاو با چشمان درشت و زیبایش جایگاهی ویژه در فرهنگستان بشری دارد. گاه در ای به مقام الوهیت می رسد(هند) و گاه در فرهنگ متشابه دیگری به رتبه شوالیه و قهرمان مبارزه جو(اسپانیا). در اسلامی گاو هم نعمت است هم آیت و هم سوره کتاب. راز این تفاوت در گاوشناسی، گاوداری و گاوآرایی انسان است که گاه موسی و یوسف گونه است و گاه قارون و سامری گونه. اگر گاودانی، گاوداری و گاوآرایی موسوی و یوسفی بود یقینا مایه حیات، نجات و هدایت است نه فقط برای بنی اسرائیل بلکه همه بنی آدم. و اگر گاودانی، گاوداری و گاوآرایی سامری و قارونی بود یقینا مایه ضلالت، تفرقه و هلاکت است نه فقط خود بلکه همگان. 🔸پس فرقی نمی کند که یک گاو داشته باشیم یا دوتا یا بیشتر؛ مهم آن است که برای پرورش و بهرمندی از آن همچون انسان محکم بنگریم و عمل کنیم. شاید شروع کار دوباره با انسان محکم است در دو کلمه 🔅فص حکمة علویة فی کلمة موسویة 🔅فص حکمة نوریة فی کلمة یوسفیة 🆔@hamshenasi
🌲همشناسی زوج برزیلی با مادرزمین 1️⃣ ♻️دهه ۹۰ میلادی وقتی سباستیائو بعد از مستندسازی از و در روآندا، به خانه‌اش در ایالت میناس گرایس برزیل برگشت با تصویرو ترسناکی روبرو شد، تصویری که او را شوکه کرد؛ بهشت جنگل‌های استوایی که محل خاطرات کودکی‌ پیرمرد عکاس بود دیگر وجود نداشت، درخت‌ها قطع شده بودند و حیات‌ وحش نابود شده بود. ♻️سباستیائو که با عکس‌های ماندگارش از با زمین، طبیعت و مردمان گوناگون آن، روایت‌گر بخشی از تنوع زیستی زمین و همستیزی انسانی با طبیعت و همنوع خود در جهان معاصر بوده‌است نمی خواست فقط راوی، تصویرگر و تماشاگر نابودی اکوسیستم بزرگ زادگاه خود باشد. او در پی راه حل می گشت، همسرش لیلیا ایده ای شگفت برای حل مشکل و احیا جنگل‌ استوایی داشت، راه حلی که به نظر غیرممکن می‌رسید. 🔅«شاید راه‌ حلی داشته باشیم، تنها یک موجود وجود دارد که می‌تواند دی‌اکسید کربن را به اکسیژن تبدیل کند و آن هم درخت است، ما نیاز داریم که جنگل‌ها را دوباره احیا کنیم. ما به جنگل‌هایی با درختان بومی احتیاج داریم، اگر درخت‌ها مخصوص یک منطقه خاصی نباشند، حیوانات به آن جنگل برنمی‌گردند.»🔅 ♻️این شد که خانواده سالگادو، موسسه‌ای به هدف احیا جنگل‌ها ساختند، موسسه ترا از آپریل سال ۱۹۹۷ در همان محل زندگی زوج برزیلی شروع به کار کردند. 💻 سایت موسسه ترا 🌐 https://institutoterra.org/
باخیشماق و تانیشخماق ( و ) استاد یازدی: بوردان اؤرا آچمیشام، منه باخمامیسان یردن گؤوه ساچمیشام، منه باخمامیسان سن گؤرمیه جک منی نیه خلق الدون یوخدان وارا قاچمیشام، منه باخمامیسان من ده یازدم : بوردان اؤرا من آچمیشام یردن گؤیه من ساچمیشام اوزوم سنی یاراتمیشام هاردا سنه باخمامیشام یوخدان وارا آیاق قویدون عؤمور سوروب یاشا دولدون آلچاقیدن اوجا اولدون هاردا سنه باخمامیشام آیدین یره ئوز گوندردین بوقدا ییدیدن، بیراخ گالدین گؤزدن آخدین، یاشا دوندون هاردا سنه، باخمامیشام من ایستسم، اوت یاندرماز گلستاندا تیکان اولماز دریا یولی باقلی قالماز هاردا سنه باخمامیشام طوفان گلنده ئولمدین بالیق قارنیندا بیتمدین قویو ایچیندن ایتمدین هاردا سنه باخمامیشام عشق رسمینه خطا ایتدین قاپلاری آچیق گوردین ئوزگلره سوز گوندردین هاردا سنه باخمامیشام یتیم ایدین، پناه اتدیم یوخسول ایدین، غنی اتدیم ایشیق یولون، من گؤرسدیم هاردا سنه، باخمامیشام اونودماسان اونودمارام رزق وی من آزاتمارام بنده سنسن، یارادان من هاردا سنه باخمامیشام یاد ایله سن، یاد ایلرم ئورگی وی شاد ایلرم نعمتی اتمام ایلرم هاردا سنه باخمامیشام شکر ایله سن، کفر اتمه سن روزی فراوان ایلرم بهشتی ارزان ایلرم هاردا سنه باخمامیشام 1401/3/3 🌐@hamshenasi
باخیشماق و تانیشماق ( و ) بوردان اؤرا من آچمیشام یردن گؤیه من ساچمیشام اوزوم سنی یاراتمیشام هاردا سنه باخمامیشام یوخدان وارا آیاق قویدون عؤمور سوروب یاشا دولدون آلچاقیدن اوجا اولدون هاردا سنه باخمامیشام آیدین یره ئوز گوندردین بوقدا ییدیدن، بیراخ گالدین گؤزدن آخدین، یاشا دوندون هاردا سنه، باخمامیشام من ایستسم، اوت یاندرماز گلستاندا تیکان اولماز دریا یولی باقلی قالماز هاردا سنه باخمامیشام طوفان گلنده ئولمدین بالیق قارنیندا بیتمدین قویو ایچیندن ایتمدین هاردا سنه باخمامیشام عشق رسمینه خطا ایتدین قاپلاری آچیق گوردین ئوزگلره سوز گوندردین هاردا سنه باخمامیشام یتیم ایدین، پناه اتدیم یوخسول ایدین، غنی اتدیم ایشیق یولون، من گؤرسدیم هاردا سنه، باخمامیشام اونودماسان اونودمارام رزق وی من آزاتمارام بنده سنسن، یارادان من هاردا سنه باخمامیشام یاد ایله سن، یاد ایلرم ئورگی وی شاد ایلرم نعمتی اتمام ایلرم هاردا سنه باخمامیشام شکر ایله سن، کفر اتمه سن روزی فراوان ایلرم بهشتی ارزان ایلرم هاردا سنه باخمامیشام اوزاخ دوشمه، یانین نایام یاخین نایام، یانین نایام عاشق سنن، معشوق من هاردا سنه باخمامیشام 1401/3/3 🌐@hamshenasi
غذای نذری و شربت؟ چه گفت مردک پست؟ گدای اجنبی افسار خود چگونه گسست؟ زبان الکن این لات، از چه لال نشد؟ میان دست‌ پلیدش قلم چرا نشکست؟ دهن‌کجی به شهیدان و ادعای شعور؟ مجیزگویی خصم و به خلق، ضربت شست؟ کسی که نان سگان می‌خورد چه می‌فهمد؟ غذا و شربت نذری نشانۀ شرف است حرام‌خوار چه داند که شد به کام شهید نه نان و شربت نذری، که می ز جام الست به خویش غره نگردد! خطاب من نه به اوست که شأن شاعر دل‌خون کجا و جاهل مست؟ دلم پر است نه از او که نیست جز مگسی دلم پر است ز مصدرنشین سفله‌پرست دلم پر است از آنان که اسوه می‌سازند به‌دست خویش برای جوان ز مردم پست ز صاحبان مناصب که از خصومت‌شان هر آن که ناصح و دلسوز بود و نخبه، نرست هر آن که گیشه پسندید، نورچشمی شد هر آن که شوت بلد بود و گل، به صدر نشست گناه را ز سلبریتیان مبین که نظام خودش به تازه‌به‌دوران‌رسیدگان دل بست برای مردم دانا رسانه هست؟ که نیست سخن‌شناس و هنرور به خانه نیست؟ که هست ز مدح و نوحه، جوانان چقدر گریه کنند؟ ز نطق‌های شعاری چه آورند به دست؟ خطای شیوه‌ تبلیغ و حکمرانی ماست گدای غرب، اگر حرمت شهید شکست... @hamshenasi