حرم
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_هشتم 💠 انگار با بر ملاشدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت میکشید و دستا
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش
#قسمت_نهم
💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم #عشقم انقلابی به پا شده و میتوانستم به چشم #همسر به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم.
از سکوت سر به زیرم، عمق #رضایتم را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس! قول میدم تا لحظهای که زندهام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!»
💠 او همچنان #عاشقانه عهد میبست و من در عالم عشق #امیرالمؤمنین علیهالسلام خوش بودم که امداد #حیدریاش را برایم به کمال رساند و نهتنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد.
به یُمن همین هدیه حیدری، #13رجب عقد کردیم و قرار شد #نیمه_شعبان جشن عروسیمان باشد و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود.
💠 نمیدانستم شمارهام را از کجا پیدا کرده و اصلاً از جانم چه میخواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :«من هنوز هر شب خوابتو میبینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!»
نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم.
💠 از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید :«چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر کوچهام دارم میام!»
پیام هوسبازانه عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریختهام که نگران حالم، عذر خواست :«ببخشید نرجس جان! نمیخواستم بترسونمت!»
💠 همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده که خیره نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانهام را گرفت و صورتم را بالا آورد.
نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانهام را روی انگشتانش حس میکرد که رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :«چی شده عزیزم؟» و سوالش به آخر نرسیده، پیامگیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند.
💠 ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم میرسید که صدای گریه زنعمو فرشته نجاتم شد.
حیدر به سمت در اتاق چرخید و هر دو دیدیم زنعمو میان حیاط روی زمین نشسته و با بیقراری گریه میکند. عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداریاش میداد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :«چی شده مامان؟»
💠 هنوز بدنم سست بود و بهسختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بیصدا گریه میکنند.
دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانهای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد :«#موصل سقوط کرده! #داعش امشب شهر رو گرفت!»
💠 من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پلههای ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید :«#تلعفر چی؟!» با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم.
بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از #ترکمنهای شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی میکرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمیدانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است.
💠 عباس سری تکان داد و در جواب دلنگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید :«داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ میزنیم جواب نمیدن.»
گریه زنعمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :«این حرومزادهها به تلعفر برسن یه #شیعه رو زنده نمیذارن!» حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت.
💠 دیگر نفس کسی بالا نمیآمد که در تاریک و روشن هوا، آوای #اذان مغرب در آسمان پیچید و به «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» که رسید، حیدر از جا بلند شد.
همه نگاهش میکردند و من از خون #غیرتی که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریهام گرفت.
💠 رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا میآمد، مردانگیاش را نشان داد :«من میرم میارمشون.»
زنعمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :«داعش داره شخم میزنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!»...
#ادامه_دارد
✍نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@haram110
🙏🙏🙏 دستور به عبادت در روز های شب قدر
1) قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: يَوْمُهَا مِثْلُ لَيْلَتِهَا يَعْنِي لَيْلَةَ الْقَدْرِ وَ هِيَ تَكُونُ فِي كُلِّ سَنَةٍ. (بحارالأنوار، ج98، ص 149 به نقل از اقبال الاعمال)
حضرت صادق علیه السلام فرمود: روز شب قدر نظیر شب قدر است، و در هر سال اینگونه است.
2) عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَيْلَةُ الْقَدْرِ فِي كُلِّ سَنَةٍ، وَ يَوْمُهَا مِثْلُ لَيْلَتِهَا. (بحارالأنوار، ج 98، ص121 به نقل از تهذیب)
حضرت صادق علیه السلام به هشام فرمود: شب قدر در هر سال وجود دارد، و روز آن نظیر شب آن است.
3) رُوِيَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: صَبِيحَةُ يَوْمِ لَيْلَةِ الْقَدْرِ مِثْلُ لَيْلَةِ الْقَدْرِ، فَاعْمَلْ وَ اجْتَهِد. (بحارالأنوار،ج 97، ص11 به نقل از امالی صدوق)
از حضرت صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: صبح روز بعد از شب قدر نظیر شب قدر است، پس در آن زمان نیز اعمالت را انجام بده و در عبادت الهی بکوش.
4) مرحوم علامه مجلسی در زادالمعاد می نویسد:
روزهای این شب ها را نیز حرمت باید داشت و به عبادت و تلاوت و دعا به سر آورد، زیرا که در احادیث بسیار معتبره وارد شده است که روز قدر نیز در فضیلت مثل شب قدر است. (زادالمعاد، ص190)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
❌ «فقط خدا» شعاری که ابن ملجم لعنة الله علیه به دفاع از آن، جنایتی بزرگ را مرتکب شد
👈🏻 علامه مجلسی رحمهالله مینویسد:
عبداللّه بن محمّد ازدی گوید: در شب نوزدهم من در مسجد جامع کوفه بودم با گروهی از اهل مصر، در آن شب به عبادت احیا میکردم. دیدم جماعتی نزدیک درب مسجد که سمت خانه حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام است جمع شدهاند، ناگاه دیدم حضرت داخل مسجد شد و مردم را ندای نماز داد و گفت: الصّلاة الصّلاة؛ تا صدای حضرت را شنیدم، برق شمشیرها را دیدم و صدائی شنیدم که کسی میگفت: حکم از ناحیه خداست نه از ناحیه تو ای علی❗️(لا حکم الا لِله_ شعارِ خوارج)
📙 جلاء العیون، ص ٣٢٣
@haram110
🌹🌹امیر المومنین علیه السلام منجی اولیاء بسيار جالبه
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بالای بام خانه، خرما تناول می کرد، حضرت در سنین جوانی بودند، سلمان فارسی در حیاط آن خانه لباس خود را می دوخت.
حضرت علی (ع) دانه خرمایی از باب مزاح به سمت سلمان رها کرد. سلمان گفت: یا امیر المؤمنین (ع) با من شوخی می کنید در حالیکه من پیرمرد و شما جوان کم و سن و سال هستید؟ حضرت فرمودند: ای سلمان من را از نظر سن و سال کوچک و خود را بزرگ می بینی. قصه دشت ارژن را فراموش کرده ای؟
چه کسی تو را در آن بیابان که گرفتار شیر درنده شده بودی نجات داد؟ سلمان با شنیدن این کلمات با تعجب از امیرالمؤمنین (ع) کیفیت جریان را خواست.
حضرت علی فرمودند: در وسط آب ایستاده بودی و از شیر بزرگی که آنجا بود می ترسیدی. دستهایت را به دعا بلند کردی و از خدا کمک خواستی. و خداوند اجابت فرمود.
من همان اسب سوار هستم که زره به روی شانه اش و شمشیری به دستش بود که با یک ضربه شمشیر آن شیر را به دو نیم کرد و شما را خلاص کرد. سلمان عرض کرد: نشانه دیگری در آنجا بود، برایم بیان فرمایید.
امام علی (علیه السلام) دست به آستین برد و یک شاخه گل تازه بیرون آورد و فرمود: این همان هدیه شماست که به آن اسب سوار دادید. سلمان با دیدن آن گل بیشتر دچار حیرت و سرگردانی شد، با عجله خدمت رسول خدا (ص) شرفیاب شد و عرض کرد: ای رسول خدا، من اوصاف شما را در انجیل خوانده ام. محبت شما در دلم جای گرفت، دینم را رها کرده و دین شما را قبول کردم، ولی از پدرم مخفی نمودم و وقتی پدرم فهمید نقشه بر قتل من کشید ولی بخاطر مادرم از من گذشت و من را به کارهای سخت و دشوار وادار می کرد تا من فرار کردم.
به محلی به نام دشت ارژن رسیدم ، در حال استراحت بودم وقتی احتیاج به آب پیدا کردم لباسهای خود را در آورده و داخل رودخانه شدم، ناگهان شیر بزرگی آمد و روی لباسهای من ایستاد وقتی او را دیدم به وحشت افتادم و از خداوند کمک خواستم که ناگاه اسب سواری پیدا شد و با یک ضربه شیر را دو نیم کرد، من از آب بیرون دویدم و لباس به تن کردم و خودم را به رکابش انداختم و آن را بوسیدم. از همان اطراف گلی کندم و به ایشان هدیه دادم، بعد از نظرم ناپدید شد و رفت، از این اتفاق بیش از صد سال می گذرد و این قصه را برای کسی تعریف نکرده ام. امروز امام علی (علیه السلام) تمام قضیه را برای من بیان فرمودند و همان شاخه گل را به من نشان دادند.
رسول خدا فرمودند: ای سلمان، هنگامیکه مرا به آسمان بردند تا جایی که جبرئیل توقف نمود و من تا کنار عرش بالا رفتم، درحالیکه پروردگارم بدون واسطه با من سخن گفت. وقتی سفر معراج تمام شد و به زمین برگشتم علی بن ابی طالب (علیه السلام) بر من وارد شد و تمام گفتگوهای من با پروردگارم را خبر داد. بدان ای سلمان هرکدام از انبیاء و اولیاء از زمان آدم تاکنون که گرفتار شده اند علی بن ابی طالب (علیه السلام) آنها را نجات داده است.
نقل از کتاب (القطره، جلد 1 ، صفحه 282) آیت الله مستنبط
———-
به نيت فرج اقا و بعنوان صدقة جاريه يك بار تجربه كنيد عضو شويد👇🏿
@haram110
📿بَر سَر سُفره اِفطار
بِـه غذا لَب نَزَنَم✋🏻
🖤تا زَمانــۍ ڪِه مُؤَذِن
بِبَرَد نامِ
💠ِعــــلـــــی💠
#اشهدانعلیاولیالله
🌸نماز و روزتون قبول🌸
#التماس_دعا
🌙🌿🌼🌙🌿🌼🌙🌿🌼
#رمضانيه
✨نماز، ادعیه،اذکار و اعمال ماه مبارك رمضان✨
🌴نماز شب بیستم ماه مبارک رمضان
حضرت علي (ع) مي فرمايند:
کسی که در شب بيستم ماه رمضان هشت ركعت (چهار نماز دوركعتي) نماز بگذارد، بعد از حمد، هر سوره اي كه بخواهي بخوان يكمرتبه.
🌙🍃🌙🍃🌙🍃
❣ثواب
حضرت علي (ع) فرمود: هركس كه اين نماز را بخواند، خداوند گناهان گذشته و آينده اش را مي آمرزد.
📚منبع : مصباح الجنان.
🌙🌿🌼🌙🌿🌼🌙🌿🌼
✴️ پنجشنبه👈 25 اردیبهشت 1399
👈20 رمضان 1441 👈 14 می 2020
🕋 مناسبت های دینی و اسلامی.
🕋فتح مکه.(8 هجری )
🏴امشب شبِ شهادت مولای متقیان علیه السلام( شب قدر).
🎇امور اسلامی و دینی.
❇️روز سبک و پسندیده ای است برای:
✅عقد عروسی خواستگاری.
✅شروع به کسب و کار.
✅و جابجایی و نقل و انتقال خوب است.
👶برای زایمان خوب و نوزاد ممکن است در اینده حاکم منطقه یا شهری گردد. ان شاءالله.
🤒مریض امروز زود خوب می شود.
🚘 مسافرت:
مسافرت بسیار خوب است.
🔭احکام و اختیارات نجومی.
✳️کشاورزی و زراعت.
✳️خرید خانه و ملک و اپارتمان.
✳️و تعمیر خانه و بنایی نیک است.
🔲اختیارات فوق یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه مطالب را در کتاب تقویم همسران مطالعه کنید.
👩❤️👩امروز (روز پنجشنبه)
مباشرت هنگام زوال.
💑 امشب: امشب (شبِ جمعه)
مباشرت #پس_وقت_فضیلت_نماز_عشاء
مباشرت امشب پس از وقت فضیلت نماز عشا مستحب و فرزند حاصل از ان سخنوری توانا گردد و بیانی خوش و دلربا خواهد داشت. و مباشرت برای سلامتی جسم نیک است.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت :
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت)
در این روز ماه قمری ایمنی از بلاهاست.
💉💉حجامت فصد خون دادن زالو انداختن
#خون_دادن یا #حجامت و فصد در ان روز باعث صحت بدن است.
😴 تعبیر خواب امشب:
اگر شب جمعه خواب ببیند تعبیرش از ایه ی 21 سوره مبارکه انبیاء علیهم السلام است.
ام اتخذوا الهه من الارض هم ینشرون.
وچنین برداشت میشود که اگر کسی با خواب بیننده در خشم و غضب بود خشم او برطرف گردد..ان شاءالله. و در این مضامین قیاس شود.
💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد.
✴️️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد .
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
🌼🍃🌹🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌹
🌹🍃🌼
🍃
#اوقات_شرعی
📯 به افق💥 مشهد💥
💢 پنجشنبه
🔹25 اردیبهشت ماه 1399هجری شمسی
🔹20 رمضان 1441 هجری قمری
🔹14 مِی 2020 میلادی
🔸اذان صبح: 3:47
🔸طلوع آفتاب: 5:26
🔸اذان ظهر: 12:28
🔸غروب آفتاب 19:30
🔸اذان مغرب : 19:51
🔸نیمه شب شرعی 23:38
🍃
🌹🍃🌼
🍃🌼🍃🌹
🌼🍃🌹🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌹🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌹
🌹🍃🌼
🍃
#اوقات_شرعی
📯 به افق ✳️ قم ✳️
💢 پنجشنبه
🔹25 اردیبهشت ماه 1399 هجری شمسی
🔹20 رمضان 1441 هجری قمری
🔹14 مِی 2020 میلادی
🔸اذان صبح: 4:28
🔸طلوع آفتاب: 6:04
🔸اذان ظهر: 13:03
🔸غروب آفتاب: 20:02
🔸اذان مغرب : 20:22
🔸نیمه شب شرعی : 0:15
🍃
🌹🍃🌼
🍃🌼🍃🌹
🌼🍃🌹🍃🌼🍃
🌼🍃🌹🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌹
🌹🍃🌼
🍃
#اوقات_شرعی
📯 به افق ❣️تهران❣️
💢 پنجشنبه
🔹25 اردیبهشت ماه 1399 هجری شمسی
🔹20 رمضان 1441 هجری قمری
🔹14 مِی 2020 میلادی
🔸اذان صبح: 4:22
🔸طلوع آفتاب 00: 6
🔸اذان ظهر:13:01
🔹اذان عصر 16:48
🔸غروب آفتاب:20:02
🔸اذان مغرب : 20:22
🔹اذان عشا: 21:15
🔸نیمه شب شرعی : 0:11
🍃
🌹🍃🌼
🍃🌼🍃🌹
🌼🍃🌹🍃🌼🍃
قصه شیر.mp3
6.12M
#قصه_رمضان ۱۹
قصه شیــر 🥛
نویسنده؛ سیده حاتمه سیدزاده 🖋
قصهگو؛ نرگس خانم(۱۰ساله) 🎤
تدوینوصداگذاری؛ پارساکمالی 🎧
طرح گرافیکی؛ سمانه صدیقی🎨
آرزوی نخودی.mp3
8.07M
#قصه_رمضان ۲۰
آرزوی نخــودی 🔮
نویسنده؛ ندبه محمدی 🖋
قصهگو؛ زهرا نجد 🎤
تدوینوصداگذاری؛ پارساکمالی 🎧
طرح گرافیکی؛ سمانه صدیقی🎨
#دلنوشته_رمضان
سحر بیستم.....
✍ فقط... ده ضیافت دیگر، تا جمع شدن خوان رحمتت باقی مانده است...
و من هنوز، جامانده ترین مسافر پرواز رمضانم...
ناله های الغوث الغوث مرا شنیده ای....
و اگر اذن تو یاریم کند...باز هم خواهی شنید...
❄️من از "خودم"، عجیییب به تنگ آمده ام...
که اینگونه دستانم را، مضطرانه بالا گرفته ام...
آنقدر، منيت هايم، زمین گیرم کرده اند... که صد بار فریاد الغوث الغوث سر داده ام...
❄️من آتشی به سوزانندگی خودم، سراغ ندارم... خدا
هر الغوث من... استغاثه به فریادرسی است، که تنها قدرت رها کننده من، از حصار منيت های من است....
❄️باز هم می آیم دلبرم...
و تو را به "خودت" قسم می دهم...
تا مرا از "خودم" برهانی...
بک یا الله....
آیا مرا در زمره آزاد شدگان از نفسم، قرار می دهی....؟
وعده فردا شبمان، هراس به دلم افکنده است...
می ترسم از چشماني که گناه، خشکشان کرده است...
می ترسم از دستانی... که غرور... فقر را، از لابلاي سرانگشتانش، دزدیده است...
می ترسم از قلبی که نجاسات نفسم...بال پروازش را شکسته است...
❄️به فریاد دلم برس...
من جز تو، فریادرسی سراغ ندارم...
نام محبوب ترین بندگانت را پیشکش کرده ام... شاید به اعتبار هیبتشان، مرا نیز، به پروازی بلند، مفتخر کنی...
❣ترس دلم را بریز...
همیشه مرا به هر بهانه ای بخشیده ای....
من سالهاست که جز بخشش... خاطره ای از تو، به یادم ندارم....
دستانم را بالا گرفته ام...
مرا از میان لجن زار منيت هايم، بیرون می کشی؟؟
یا غیاث المستغیثین
#جامانده
التماس دعای شهادت در لیالی قدر
سید پیمان موسوی طباطبایی
@haram110
0470_260517222111.mp3
169.7K
#ادعیه_ماه_مبارک_رمضان
🌷دعای روز بیستم ماه مبارک رمضان با نوای دلنشین استاد موسوی قهار🌷
ترتيل جزء20 - پرهيزكار www.jea.ir .mp3
5.87M
🔊 ترتیل قرآن - جزء20 - پرهیزکار
@haram110
سلام
چیزی براتون میفرستم عشق کنید ولی قول بدین برا همه خیلی دعا کنین
ابتکار بسیار زیبا از تولیت حرم امیر المومنین روی نوشته زیر انگشت بزن
www.imamali.net/vtour
وارد حرم شدید توجه کنید روی هر فلشی که کلیک میکنید يه مقدار صبر کنید تصویر شفاف ميشه. ودر هر صحن باچرخش و عقب جلو کردن میتوان کاملا زیارت کردهر جای حرم که دوست داريد زیارت کنید. بنده رو هم دعا کنید. زیارتتون قبول باشه
التماس دعا🙏
@haram110
⚘﷽⚘
📎السلام علیک یا اباعبدالله
بدون اذن توخورشیددیده وانڪند
سحر بدون خیالٺ دلے دعانڪند
دوباره زندگےمن نمےشودآغاز
لبم سلام اگرسمٺ ڪربلانڪند
«اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ»
#سلام_ارباب_خوبم
@haram110
ای جانم امیرالمومنین.....😭😭😭
رستگاریِ خودم را زِ سحر میبینم
رویِ فرقم به خدا خونِ جگر میبینم
گرچه از زخم، سرم تا نوکِ پا میسوزد
خویش را در وسطِ شعله در میبینم
خانه ام سوخت، گُلم سوخت، دلم سوخت،فقط
سالها هست که خاکستر و پَر میبینم
همه سرمایهٔ من فاطمه ام بود که رفت
بعدِ او خسته شدم بس که ضرر میبینم
زینبم گفت بمانم ، وَ بمانم چه کنم
من که جامانده خودم را ز سفر میبینم
دخترم گریه نکن دور نمائی داری
من تورا پشتِ سرِ نیزه و سر میبینم
غریب اقا...😭😭😭
@haram110