🤱🏻 تربیت عاطفی: تنظیم رابطه فرزند بزرگتر با نوزاد
🍃 معمولا مادر به علت رسیدگی به نوزاد، وقت کمتری برای توجه به فرزند بزرگتر اختصاص می دهد و این امر احساس کمبودی در کودک بزرگتر به وجود می آورد؛ برای جبران این کمبود، بهتر است تا مدتی پدر وقت بیشتری به فرزند بزرگتر بدهد و جای خالی مادر را با محبت های خود پر کند.
والدین باید در هر فرصتی و با هر وسیله ای توجه خود را به فرزند بزرگ تر نشان دهند؛ مثلا هنگامی که مادر به نوزاد شیر می دهد، پدر می تواند فرزند بزرگ تر قصه بگوید و هنگامی که نوزاد خوابید مادر با او بازی کند و با زبان و رفتار خود، او را بانشاط و خشنود نگاه دارند.
📚 آمادگی برای زایمان و مراقبت از نوزاد، ویلیام سیرز، ص ۱۱۴_۱۱۶
#تربیت_فرزند
❤اینجا صحبت #عشق درمیان است
@haram110
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
🥀🕊🥀🕊🥀
🕊🥀🕊
🥀
🌷بسم الله الرحمن الرحيم🌷
#آشنايي با قرآن كريم
#ويژه كودكان و نوجوانان
بخش اول،جزء سي
🌿سوره تكوير🌿
به كدامين گناه كشته شد؟
((قيص بن عاصم)) پس از آنكه مسلمان شد به حضور پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله رسيد و گفت هفت دختر خود را زنده به گور كرده است.پيامبر اكرم از شنيدن اين جمله بسيار ناراحت شدند و فرمودند :((هفت بنده را آزاد كن))نشانه هاي روز قيامت را در قرآن بخوانيم تا بدانيم خداوند مهربان آنان را براي اين عمل زشت مجازات خواهد كرد:
به نام خداوند بخشنده مهربان
آن گاه كه خورشيد تاريك شود و آن گاه كه ستارگان تيره شوند و آن گاه كه كوه ها به حركت درآيند و آن گاه كه شتران آبستن ده ماهه را رها كنند و آن گاه كه جانوران وحشي جمع شوند و آن گاه كه درياها افروخته گردند و آن گاه كه جان ها به هم بپوندند و آن گاه كه از دختر زنده به گور شده پرسيده شود و به كدامين گناه كشته شده است.
ادامه دارد....
🗒منبع:مجموعه آشنايي با قرآن كريم براي نوجوانان؛فرزانه زنبقي
نشر تاريخ و فرهنگ
@haram110
🥀
🕊🥀🕊
🥀🕊🥀🕊🥀
🕊🥀🕊🥀
4_5868245904225471044.mp3
3.47M
❤️ #دین_زیباست
داستان های امامان معصوم 13
⏰ زمان : 2 دقیقه و 24 ثانیه
داستان تفسیر یک آیه
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى* وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى
#امام_صادق علیه السلام
#تفسیر_قرآن
#داستان_اهل_بیت
#صلوات
👈 گروه هدف ما نوجوانان شیعه هستند؛ این فایلها را به گوش آنان برسانید!
@haram110
کلام حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
الحکمة ۵۴
لاَ غِنَى كَالْعَقْلِ، وَ لاَ فَقْرَ كَالْجَهْلِ، وَ لاَ مِيرَاثَ كَالاَدَبِ، وَ لاَ ظَهِيرَ كَالْمُشَاوَرَةِ.
هیچ بینیازی چون عقل نیست و هیچ فقری چون جهل نیست و هیچ میراثی چون ادب نیست و هیچ پشتیبانی چون مشاوره نیست.
saying 54
Imam Ali ibn Abu Talib (PBUH) said the following: There is no wealth like wisdom, no destitution like ignorance, no inheritance like refinement and no support like consultation.
37.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 چگونه #مزاج خود را تشخیص بدهیم؟
♻ روش ساده و دمدستی تشخیص #مزاج_سرشتی افراد
🔹 کدام مزاجها جسور و #شجاع هستند؟
🔸 #فرماندهان_جنگ اکثرا چه مزاجی داشتند یا دارند؟
@haram110
🔴 بهترین راهکار برای تقویت حافظه
♻️ یکی از رازهای داشتن حافظهای قوی ورزش کردن است.
دیگر به دنبال مکملها، قرصها و #نسخههای_جادویی که همگی بهتر شدن تقویت حافظه را تبلیغ میکنند نباشید.
مطالعات نشان میدهند که یکی از بهترین راهها برای بهتر شدن #تقویت_حافظه فعالیت فیزیکی است.
اگر برای بلند شدن از روی کاناپه و ورزش کردن دلیل بیشتری میخواهید باید بدانید که محققان نشان داده اند ورزش #قدرت_درک مغز را افزایش میدهد و کمک میکند تا از تاثیر افزایش سن در کاهش حافظه کاسته شود و حتی میتواند از دمانس و #آلزایمر پیشگیری کند.
البته هر فرد لازم است طبق شرایط مزاجی خود نوع ورزش را انتخاب کند تا آسیب نبیند.
عضویت در کانال👇
📡 @haram110
حرم
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_سی_و_یکم 💠 شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش
#قسمت_سی_و_دوم
💠 در تمام این مدت منتظر #شهادتش بودم و حالا خطش روشن بود که #عطش چشیدن صدایش آتشم میزد.
باطری نیمه بود و نباید این فرصت را از دست میدادم که پیامی فرستادم :«حیدر! تو رو خدا جواب بده!» پیام رفت و دلم از خیال پاسخ #عاشقانه حیدر از حال رفت.
💠 صبر کردن برایم سخت شده بود و نمیتوانستم در #انتظار پاسخ پیام بمانم که دوباره تماس گرفتم. مقابل چشمانم درصد باطری کمتر میشد و این جان من بود که تمام میشد و با هر نفس به #خدا التماس میکردم امیدم را از من نگیرد.
یک دستم به تمنا گوشی را کنار صورتم نگه داشته بود، با دست دیگرم لباس عروسم را کنار زدم و چوب لباسی بعدی با کت و شلوار مشکی دامادی حیدر در چشمم نشست.
💠 یکبار برای امتحان پوشیده و هنوز عطرش به یادگار مانده بود که دوباره مست محبتش شدم. بوق آزاد در گوشم، انتظار احساس حیدر و اشتیاق #عشقش که بیاختیار صورتم را سمت لباسش کشید.
سرم را در آغوش کتش تکیه دادم و از حسرت حضورش، دامن #صبوریام آتش گرفت که گوشی را روی زمین انداختم، با هر دو دست کتش را کشیدم و خودم را در آغوش جای خالیاش رها کردم تا ضجههای بیکسیام را کسی نشنود.
💠 دیگر تب و تشنگی از یادم رفته و پنهان از چشم همه، از هر آنچه بر دلم سنگینی میکرد به خدا شکایت میکردم؛ از #شهادت پدر و مادر جوانم به دست #بعثیها تا عباس و عمو که مظلومانه در برابر چشمانم پَرپَر شدند، از یوسف و حلیه که از حالشان بیخبر بودم و از همه سختتر این برزخ بیخبری از عشقم!
قبل از خبر #اسارت، خطش خاموش شد و حالا نمیدانستم چرا پاسخ دل بیقرارم را نمیدهد. در عوض #داعش خوب جواب جان به لب رسیده ما را میداد و برایمان سنگ تمام میگذاشت که نیمهشب با طوفان توپ و خمپاره به جانمان افتاد.
💠 اگر قرار بود این خمپارهها جانم را بگیرد، دوست داشتم قبل از مردن نغمه #عشقم را بشنوم که پنهان از چشم بقیه در اتاق با حیدر تماس گرفتم، اما قسمت نبود این قلب غمزده قرار بگیرد.
دیگر این صدای بوق داشت جانم را میگرفت و سقوط #خمپارهای نفسم را خفه کرد. دیوار اتاق بهشدت لرزید، طوریکه شکاف خورد و روی سر و صورتم خاک و گچ پاشید.
💠 با سر زانو وحشتزده از دیوار فاصله میگرفتم و زنعمو نگران حالم خودش را به اتاق رساند. ظاهراً خمپارهای خانه همسایه را با خاک یکی کرده و این فقط گرد و غبارش بود که خانه ما را پُر کرد.
نالهای از حیاط کناری شنیده میشد، زنعمو پابرهنه از اتاق بیرون دوید تا کمکشان کند و من تا خواستم بلند شوم صدای پیامک گوشی دلم را به زمین کوبید.
💠 نگاهم پیش از دستم به سمت گوشی کشیده شد، قلبم به انتظار خبری از #تپش افتاد و با چشمان پریشانم دیدم حیدر پیامی فرستاده است.
نبض نفسهایم به تندی میزد و دستانم طوری میلرزید که باز کردن پیامش جانم را گرفت و او تنها یک جمله نوشته بود :«نرجس نمیتونم جواب بدم.»
💠 نه فقط دست و دلم که نگاهم میلرزید و هنوز گیج پیامش بودم که پیامی دیگر رسید :«میتونی کمکم کنی نرجس؟»
ناله همسایه و همهمه مردم گوشم را کر کرده و باورم نمیشد حیدر هنوز نفس میکشد و حالا از من کمک میخواهد که با همه احساس پریشانیام به سمتش پَر کشیدم :«جانم؟»
💠 حدود هشتاد روز بود نگاه #عاشقش را ندیده بودم، چهل شب بیشتر میشد که لحن گرمش را نشنیده بودم و اشتیاقم برای چشیدن این فرصت #عاشقانه در یک جمله جا نمیشد که با کلماتم به نفس نفس افتادم :«حیدر حالت خوبه؟ کجایی؟ چرا تلفن رو جواب نمیدی؟»
انگشتانم برای نوشتن روی گوشی میدوید و چشمانم از شدت اشتیاق طوری میبارید که نگاهم از آب پُر شده و به سختی میدیدم.
💠 دیگر همه رنجها فراموشم شده و فقط میخواستم با همه هستیام به فدای حیدر شوم که پیام داد :«من خودم رو تا نزدیک #آمرلی رسوندم، ولی دیگه نمیتونم!»
نگاهم تا آخر پیامش نرسیده، دلم برای رفتن سینه سپر کرد و او بلافاصله نوشت :«نرجس! من فقط به تو اعتماد دارم! #داعش خیلیها رو خریده.»
💠 پیامش دلم را خالی کرد و جان حیدرم در میان بود که مردانه پاسخ دادم :«من میام حیدر! فقط بگو کجایی؟» که صدای زهرا دلم را از هوای حیدر بیرون کشید :«یه ساعت تا #نماز مونده، نمیخوابی؟»
نمیخواستم نگرانشان کنم که گوشی را میان مشتم پنهان کردم، با پشت دستم اشکم را پاک کردم و پیش از آنکه حرفی بزنم دوباره گوشی در دستم لرزید.
💠 دلم پیش اضطرار حیدر بود، باید زودتر پیامش را میخواندم و زهرا تازه میخواست درددل کند که به در تکیه زد و #مظلومانه زمزمه کرد :«امّ جعفر و بچهاش #شهید شدن!»...
#ادامه_دارد
نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@haram110
هدایت شده از حرم
#یاعطشان...💔
دوباره یک شب جمعه! دوباره آه حسین!
رسیده تا همه جا بوی قتلگاه! حسین!
دوباره فاطمه دارد بُنَیّ میخواند
گرفته زمزمه دارد بُنَیّ میخواند
لباس دوخته بودم کجاست پیرهنت؟!
گرفت پهلوی من وقت دست و پا زدنت!
هرآنچه نیزه که آمد دراآمد از پشتت!
عقیق رفته که رفته!کجاست انگشتت؟؟
#هرشبجمعهصدایمادرآیدازحرم😭
@haram110
هدایت شده از حرم
مداحی آنلاین - توی زندون دنیا اسیر هفت رنگیم - مهدی اکبری.mp3
5.7M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃توی زندون دنیا اسیر هفت رنگیم
🍃دارم آتیش میگیرم میون دلتنگیم
🎤 #مهدی_اکبری
⏯ #شور
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌷 #شب_جمعه
♨️ @haram110
هدایت شده از حرم
مداحی آنلاین - خدارو شکر میکنم تو فکرتم همیشه - طاهری.mp3
5.65M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃خدارو شکر میکنم تو فکرتم همیشه
🍃یه لحظه از غم تو دلم جدا نمیشه
🎤 #حسین_طاهری
⏯ #شور
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌷 #شب_جمعه
♨️ @haram110
💕مادر امام رضا علیه السلام
✍بيهقىّ از صولىّ و او از كندىّ و او از ابو الحسن علىّ بن ميثم كه كندىّ در باره اش گويد: «كسى را در باره تاريخ ائمّه از او آگاه تر نديده ام» نقل كرده اند كه: مادر امام كاظم يعنى جناب حميده مصفّاة كه از اشراف و بزرگان عجم بود، كنيزكى مولّده به نام تكتم خريدارى نمود، تكتم از نظر عقل و دين و احترام به مولى و بانويش حميده جزء بهترين زنان بود بگونه اى كه از زمانى كه در ملك جناب حميده در آمد، از روى احترام و ادب، در مقابل آن بانو نمى نشست، لذا جناب حميده به فرزندش حضرت موسى بن جعفر عليهما السّلام گفت:
پسرم، تكتم كنيزى است كه بهتر از او كنيزى نديدهام و شكّ ندارم كه اگر نسلى
از او بوجود آيد خداوند آن نسل را پاك و مطهّر قرار مى دهد؛ او را به تو بخشيدم، با او به نيكى رفتار كن. زمانى كه جناب تكتم حضرت رضا عليه السّلام را به دنيا آورد، حمیده او را طاهره ناميد.
و آن حضرت بسيار شير مى نوشيد و نوزاد درشتى بود، لذا مادر ايشان در جستجوى دايه اى بر آمد؛ اطرافيان سؤال كردند: آيا شير شما كم شده است؟، فرمود: «نه، به خدا سوگند شير كم نشده است ولى نمازها و اذكارى براى خودم دارم كه از زمان تولّد اين نوزاد نمى توانم به تمام آنها برسم»
📚عیون اخبار الرضا علیه السلام ج 1 ص 22-23 ح2📚
@haram110
💞اوج صلح و صفا در حکومت صاحب الزمان عجل الله فرجه الشریف
قالَ الأَمِيرُ الْمُؤْمِنِين صلوات اللّه علیه:
وَ لَوْ قَدْ قَامَ قَائِمُنَا لَأَنْزَلَتِ السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَ لَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ نَبَاتَهَا وَ لَذَهَبَتِ الشَّحْنَاءُ مِنْ قُلُوبِ الْعِبَادِ وَ اصْطَلَحَتِ السِّبَاعُ وَ الْبَهَائِمُ حَتَّى تَمْشِيَ الْمَرْأَةُ بَيْنَ الْعِرَاقِ إِلَى الشَّامِ لَا تَضَعُ قَدَمَيْهَا إِلَّا عَلَى النَّبَاتِ وَ عَلَى رَأْسِهَا زِينَتُهَا لَا يُهَيِّجُهَا سَبُعٌ وَ لَا تَخَافُه
حضرت آقا امیرالمومنین صلوات الله علیه فرمودند:
هنگامى كه قائم ما قيام نمايد، آسمان باران رحمت ببارد و زمين گياهش را بروياند و كينه از دلهاى بندگان برود و درندگان و چهارپايان با هم مسالمت آميز زندگى نمايند تا آنجا كه يك زن به تنهايى از عراق تا شام را طى نمايد و جز بر سبزه زار گام ننهد و سبدش بر سرش باشد و درنده اى به او آسيب نرساند و او نيز از درنده اى نترسد.
📚تحف العقول ص: 115
الخصال، ج2، ص: 626
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج10، ص: 104📚
@haram110