* 💞﷽💞
#رمان_ضحی♥️
✍بہ قلمِ #شین_الف🍃
#۸۹
با اعمالشون
خدا که نباید دستگاه اسکناس بزنه پول توزیع کنه
از بنده ها میخواد که به هم کمک کنن
اینجوری امتحان و پرورش شکل میگیره
مثل پدری که میخواد سخاوت یاد بچه ش بده میگه یکی از این شکلاتات بده به دوستت
میتونه خودش شکلات بخره و بده دست اون بچه اما اینجوری با یه تیر دو نشون زده
هم اون بچه شکلات گیرش اومده و خوشحال شده هم این یکی بچه سخاوت رو یاد گرفته یکم رشد کرده
انسان ها در هر موقعیتی که هستن وسیله آزمون و ابتلای همن
همه چیز امتحانه همه چیز...
متاسفانه این سیستمای آموزشی اسم امتحان رو توی ذهن ما خراب کردن انگار اتفاق ترسناکی باشه وگرنه امتحان به معنای چالش باید خیلی هم لذت بخش باشه شاگرد زرنگا در به در دنبال اینن امتحان بدن سوادشون رو نشون بدن
خب... به جزء دوم هم تموم شد
فکر کنم خیلی خسته شدید
بهتره ژانت بره بخوابه که از مراسم فرداش نمونه...
ژانت با لبخندی از پشت میز بلند شد:
_آره الان بخوابم بهتره
شبتون بخیر
ژانت که رفت رو به کتایون گفتم: تو نمیخوابی؟
گوشیش رو برداشت و باز کرد:
من نمیخوابم تو هم نمیخوابی!
گوشیم داره منفجر میشه از پیام
کلی ویس فرستاده
بشین ببینم چی میگه!
_خب من چرا باید بشنوم برا تو فرستاده
بجای جواب صوت اول رو باز کرد:
+تو نمیتونی اصلا شرایط منو درک کنی دخترم
من واقعا از پدرت میترسیدم هنوزم میترسم
تمام این سالها بهت فکر می کردم هیچ وقت از زندگی لذت نبردم همیشه نبود تو اذیتم کرده ولی کاری از دستم بر نمیومد
مادر نیستی که بفهمی چقدر سخته بچه ت رو ازت دور کنن و تو هیچ کاری نتونی بکنی
پدرت به من بد کرد به تو بد کرد چون اصلا عاطفه و انسانیت نداره فقط منافع خودش براش اهمیت داره
تا وقتی که براش جذاب بودم منو نگهداشت بعد مثل یه دستمال کاغذی پرتم کرد بیرون و طلاقم داد
آخرین جمله ای که بهم گفت این بود که اصلاً ازدواج با تو بزرگترین خریت زندگیم بوده در حالی که صد تا خوشگل تر از تو بدون هیچ شرطی حاضرن باهام باشن
الان دوستت داره معلومه وقتی به دنیا اومدی مهرت به دلش افتاد ولی تا قبل از به دنیا اومدنت هر روز دعوا داشتیم چندین بار برام آمپول و قرص سقط خرید ولی من مقاومت کردم تا تو به دنیا بیای چون دوستت داشتم از همون اول ولی اون نذاشت بمونم پیشت حتی نذاشت از دور ببینمت
پیامها ها یکی یکی پشت هم باز می شدن و کتایون هم انگشت اشاره ش رو روی لبش فشار میداد و گوش می کرد
معلوم بود که حسابی درگیر شده گوشی رو برداشتم و ویس رو قطع کردم:
_خب؟
_خب من الان باید باور کنم؟
_ چرا از پدرت سوال نمی کنی
_ خب همون حرف های همیشگی رو تکرار می کنه دیگه میترسم بگم پیداش کردم
_ از چی میترسی
_ از این که راست بگه و بلایی سرش بیاد
_ اون که اینجا نیست
نفس عمیقی کشید:
بابا تو ایران هنوزم دوست و رفیق زیاد داره اگر بخواد میتونه هر کاری بکنه
با دست چندتا خط فرضی روی میز کشیدم:
_ خب... شخص ثالثی که ماجرا رو بدونه وجود نداره؟
_ نه کسی نیست
_ مثلاً کسی که هم پدر و هم مادرتو بشناسه دوست خانوادگی فامیل
_ هیچ کس
_ از کسایی که توی خونتون کار میکنن
_ همه جدیدن... به جز...
چشم هاش ریز شد و خودش نیم خیز
_ به جز مهناز...
من از وقتی یادم میاد مهناز بوده
_خب خیلی خوبه ازش سوال کن
بی حوصله گفت: اگر هم چیزی بدونه نمیگه میترسه
_ خب خیالش رو راحت کن مطمئنش کن که به پدرت چیزی نمیگی
_ سعی خودم رو می کنم ولی اول باید مطمئن بشم مهناز قبل از رفتن مامانم توی خونه کار می کرده یا نه
گوشی رو برداشت و تند تند چیزهایی برای مادرش تایپ کرد
بعد نگاهش برگشت روی صورتم: خیلی گیجم
نمیدونم اگر این حرفا راست باشه باید چکار کنم!
بلند شدم و با کشیدن بازوش اون رو هم ناچار به بلند شدن کردم:
انقدر فکر و خیال نکن یه طوری میشه دیگه
بیا بریم بگیریم بخوابیم فردا کلی کار داریم!
وارد اتاق شدم و رختخواب مسافرتیم رو روی زمین پهن کردم
کتایون که وارد شد نگاهی بهش انداخت و گفت:
آخه اینجوری که بده بذار من رو زمین بخوابم
لبخندی زدم:
نفرمایید علیاحضرت فقط همینمون مونده شما رو زمین بخوابید کمر همایونی عادت نداره خشک میشه دیگه خر بیار و باقالی بار کن!
من عادت دارم خیلی هم راحتم فقط بی زحمت اون چراغ رو خاموش کن
چراغ رو خاموش کرد و روی تخت دراز کشید...
به دنبال بهانه ای برای سرگرم کردنش گفتم:
یه سوال
چی شد با ژانت رفیق شدی؟
_گفتم که دو سال پیش به یه شرکت تبلیغاتی...
همونطور که توی جام دراز میکشیدم حرفش رو قطع کردم: اونو که گفتی منظورم اینه که چی شد رفیق شدید آخه یکم بعیده
نفس عمیقی کشید:
آره میدونم به نظر خودم هم خیلی عجیب و بعید بود
من کلا تو دوران مدرسه م با هیچکس درست و حسابی دوست نشدم تو دوره دانشگاه هم فقط یه رفیق ایرانی داشتم اونم مهاجرت کرد کانادا
با تنهاییم راحتم اما خب...
ژانت وقتی از دفترم برای کاتالوگ عکس می انداخت خیلی توجهم رو جلب کرد
#ادامه_دارد
* 💞﷽💞
#رمان_ضحی♥️
✍بہ قلمِ #شین_الف🍃
#۹۰
همش فکر میکردم این چه قیافه آشنایی داره من اینو کجا دیدم!
آخرشم ازش پرسیدم
اونم گفت تا حالا منو ندیده
نمیدونم چرا ولی احساس کردم موجش شبیه خودمه
ازش خوشم اومد
بعد از اینکه کارش تموم شد گفتم بیا بشین عکسا رو نشونم بده
به همین بهانه یکم با هم حرف زدیم
بعد که فهمیدم نقاشی هم میکنه ازش خواستم چهره م رو بکشه
یه چند باری هم سر همین همو دیدیم
تابلو رو که برام آورد دیدم کارش خوبه
پیشنهاد دادم یه گالری برگزار کنه
از دست دست کردنش معلوم بود پول نداره
گفتم اسپانسرت میشم بجاش تبلیغات شرکت توی گالریت باشه عوایدشم یه درصدی بر میدارم
قبول کرد و یه گالری با هم برگزار کردیم
اگر چه هنرمند مطرحی نبود که روش سرمایه گذاری کنم ولی خودم اینکارو خیلی دوست داشتم اتفاقا مجموعا کار خوبی هم شد
هم برایند مالیش قابل قبول بود هم ما بیشتر با هم آشنا شدیم
به مرور صمیمی تر شدیم و کم کم راجع به زندگیش باهام حرف زد
فهمیدم مثل خودم خیلی تنهاست و سخت زندگی کرده. منتها از یه نوع دیگه ش
کم کم شد صمیمی ترین دوستم و تنهایی هامونو با هم پر کردیم
هرچند برای خودمم خیلی عجیبه!
لبخندی زدم: احساس میکنم خیلی دوستش داری!
لبخند اون هم در اومد: نمیدونم چرا ولی آره
بجای همه نداشته هام اونو دوست دارم...
میدونی چی باعث شد رفاقتمون ادامه پیدا کنه و انقدر ازش خوشم بیاد؟
اینکه با وجود مشکلات مالی خیلی مستقله و عزت نفسش براش اهمیت داره
برای اینکه من فکر نکنم بخاطر پولم باهام دوست شده هیچوقت درخواست مالی ازم نمیکنه حتی قرض!
مثلا سر همین قضیه گرون شدن اجاره اینجا اگر به من میگفت کمکش میکردم و تو ام الان ابنجا نبودی!
لبخندم عمیقتر شد: جالبه!
...
صبح زود بیدار شدم
زود که البته ده صبح!
هیچکدوم خونه نبودن
وارد آشپزخونه شدم و چای دم گذاشتم
چای دم کشید ولی خبری ازشون نشد
چون احتمال میدادم کتایون رفته باشه دنبال ژانت و خیلی هم گرسنه بودم چند تا نیمرو انداختم و نشستم
حدسم درست بود و بالاخره باهم پیداشون شد
با کلی خرید! دستای هر دوشون پر از کیسه های خوراکی بود
کتایون با خنده کیسه ها رو جلوی درگاه آشپزخونه چید و گفت: تنها تنها؟!
مثل قحطی زده ها لقمه رو فرو دادم و گفتم:
سلام
خب چه میدونستم کی میاید داشتم میمردم از گرسنگی!
با هم بودید؟
اینا چیه چه خبره قراره مهمونی بدید؟!
ژانت هم وسایل رو گذاشت کف آشپزخونه و جواب سلامم رو داد
بعد کتایون جواب داد:
_نه ژانت که رفته بود کلیسا منم رفتم همون اطراف خرید کردم برگشتنی رفتم دنبالش
اشاره کردم به میز:
_بفرمایید بسم الله...
خرید واسه چی؟
پالتوش رو روی چوب رختی انداخت و نشست پشت میز:
اینهمه من مهمون شمام یکمم شما مهمون من باشید
نگاهی به انبوه کیسه ها کردم:
یکمت چقدر زیاده این آذوقه ی دو ماه ماست!
_خب گفتم این ملاقات ها به درازا کشیده هی دغدغه شام و اینا رو نداشته باشید کلی کنسرو گرفتم بده مگه!
گفتم:
نه خیلی هم زحمت کشیدی ممنون
و دوباره مشغول خوردن شدم!...
#ادامه_دارد
* 💞﷽💞
#رمان_ضحی♥️
✍بہ قلمِ #شین_الف🍃
#۹۱
بعد از خوردن صبحانه و جا به جا کردن خریدها برگشتیم سر بحثمون...
اول نگاهی به دفترم انداختم و بعد شروع کردم:
خب... به جزء سوم رسیده بودیم...
کتایون حرفم رو قطع کرد:
_آیه 257 میگه خدا آنچه پیش رو و آنچه پشت سر انسانه رو میدونه
یعنی گذشته و آینده
خب اگر آینده ما معلومه و خدا میدونه دیگه اختیار چه معنایی داره؟
_ببین علم خدا به آینده رو اگر بخوایم خیلی ساده تعریف کنیم مثل کسی که تمام حرکت ما رو از بالا میبینه
تصور کن الان یک نفر از یه روزنه ای توی سقف داره تمام رفتار ما رو رصد میکنه
و کاملا به تصمیمات و شرایط محیطی ما هم احاطه داره
مثلا من الان برم لب اون سکوی ورودی آشپزخونه نگاهم به روبرو باشه ندونم قدم بعدی زیر پام خالی میشه ولی اون میبینه و میدونه
این علم خداست به علاوه کلی چیز دیگه یکیش اینکه خدا از ضمیر انسانها هم آگاهه
_پس اطلاعاتی از غیب و آینده و اینا نداره و فقط رفتار و افکار ما رو رصد میکنه؟
_چرا از آینده هم مطلعه چون همش همین نیست
خدا ناظر صرف نیست برنامه نویس ماست
ما رو برنامه نویسی کرده و با تک تک اختیارات و امکانات ما داده ها رو تنظیم کرده
فلذا تو این سیستم تو هر تصمیمی بگیری برای خدا انتهاش روشنه
و تاثیرش بر شمای کلی زندگی خودت و جهان پیرامونت و تاریخ حتی! براش روشنه
پس ما در چارچوب این سیستم اختیار داریم
با این تعریف مسئله جبر و اختیار هم حل میشه
جبر و اختیار بشر در زندگی مثل بازی شطرنجه
یه چارچوب و قوانینی برای بازی وجود داره که جبر ماجراست و تو نمیتونی تغییرش بدی
تو نمیتونی با اسب اریب بری نمیتونی با فیل ال بری نمیتونی با یه سرباز تو یه حرکت تا ته زمین حریف بری
این قانون و به اصطلاح جبر این بازیه اما آیا این جبر تعیین کننده برنده و بازنده بازیه؟
اون چیزی که سرنوشت بازی رو تعیین میکنه نوع استفاده از این قوانین و به اصطلاح حرکات و تصمیمات بازیکنه
اینکه چه وقت از اسب و فیل و رخ با همون جبری که برای حرکت دارن چه استفاده ای بکنه اختیار بازیکنه ولی قطعا درچارچوب قوانین بازی
یا به تعبیر دیگه جبر خلقت در هر حوزه و عملی مثل یه عبارت جبریه
و اختیار ماها انتخاب اون عددیه که توی فرمول جاگذاری میکنی
درسته شکل این فرمول روی خروجی تاثیر داره ولی اونچیزی که فاکتور تعیین کننده ست همون اعدادیه که ما میدیم به ماشین
علم خدا از جنس وقوف به این فرمول ها و ماشین ها و مکانیسم عملکردشونه چون خودش طراحشه
پس هر عددی تو هر فرمولی گذاشتی خدا خروجیش رو میدونه
و البته انتخاب های ما رو هم که واقفه پس عملا چیزی نیست که تحت کنترل خدا نباشه
تازه کلی چیزای دیگه هم هست که احتمالا ما هنوز تعریفی براش نداریم و برای همین درکی ازش نداریم
به هر حال جزء هیچ وقت نمیتونه کل رو کامل درک کنه
لازمم نیست
سرت درد میگیره میری دکتر یه دارویی بهت میده میگه بخور تو هم میخوری مگه حتما میدونی توش چیه؟
با چه فرایندی سردردت رو خوب میکنه؟
کاری نداری اثرش رو دیدی استفاده میکنی هیچ وقت هم احساس نادانی نمیکنی میگی همه چیز رو که نمیشه دونست
مگه میدونی امواج دقیقا چه مختصات و کم و کیفی دارن؟ نه!...
ولی استفاده میکنی
خود دانشمندان این حوزه هم درباره ماهیتش نمیتونن توضیح کاملی بهت بدن
همین که تجربتا دیدی به کارت میاد و درمون دردته استفاده میکنی
خدا درمون درد ماست میتونیم باهاش ارتباط بگیریم مگه مجبوریم حتما ذاتش رو کشف کنیم اصلا نشدنیه
همین که صفاتش رو بشناسیم و باهاش ارتباط برقرار کنیم کافیه دیگه
نفس عمیقی کشیدم:
آیه 263 ؛
این سنت و روش خداست
خدا برای رقم زدن فضای امتحان از نظرها پنهان میشه و واکنش سریع به کارهای خوب یا بد ما نشون نمیده
برای اینکه خودت تمرین کنی رشد کنی
مثل پدر یا مادری که میخواد دوچرخه سواری یاد بچه ش بده
لازمه گاهی دستش رو از پشتش برداره وگرنه تا ابد باید با کمک رکاب بزنه
ممکنه بچه چند باری هم بخوره زمین
طبیعیه هزینه رشدشه
اگر نخوره زمین هیچ وقت دوچرخه سواری یاد نمیگیره
تو وجودی هستی در عالم که بناست رشد کنی کسب فیض کنی پرورش پیدا کنی
برای همین خلق شدی!
حالا ایستادن و تماشا کردن زمین خوردن بچه برای پدر و مادر سخته!
ولی خب مجبوره تحمل کنه
گناه همون لحظه ایه که بچه میخوره زمین و سر زانوش خون میفته میزنه زیر گریه
درباطن یه همچین حالی داره روح انسان اون لحظه
چون تمام کائنات همسو با خواست خدا هستن گناه تو جهت گیری خلاف جهت اونهاست مثل شنا کردن خلاف جریان
وقتی گناه میکنی تمام کائنات حتی سلول های بدنت باهات دشمن میشن و دیگه باهات هماهنگ نیستن
پس خودتو به وضعیت بدی انداختی
توبه هم این نیست که بگی خدایا من رفتم خوش گذروندم تو رو ناراحت کردم نه...
باید بگی خدایا من به خودم به پاکی و طهارت روحم صدمه زدم تو غصه ی منو خوردی!
ببخشید...
#ادامه_دارد
* 💞﷽💞
#رمان_ضحی♥️
✍بہ قلمِ #شین_الف🍃
#۹۲
مثل بچه ای که دستشو می برّه میره بغل مادرش! باید احساس درد کنی
یه عبارتی در قرآن هست در دعای کمیل هم هست میفرماید ظلمتُ نفسی. من گناه کردم خودمو زدم! پس خودتو بیچاره کردی!
یا وقتایی که آدم توی چالشی که توش هست به بن بست میرسه و سختی میکشه
این لحظه ها به خدا هم سخت میگذره
ولی اگر دخالت کنه تو دیگه هیچ وقت دوچرخه سواری یاد نمیگیری
کتایون گرفته گفت:
پس چکار باید بکنیم؟!
_بچه چکار میکنه این مواقع؟
خودش میره بغل مادرش
یکم خودشو لوس میکنه
مامان ببین پام خونی شده ببین لباسم پاره شده...
مامانشم نازشو میکشه باز سوار دوچرخه میکنه دوباره تمرین میکنه
تلاش میکنه اینبار دیگه زمین نخوره
و بالاخره دوچرخه سواری یاد میگیره!
هر بار که انسان یه کار خوبی میکنه چون با اختیاره تمام کائنات شاد میشن
بیشتر از همه خود خدا...
همه می ایستن تماشاش میکنن طبیعت، ذرات، فرشتگان
میگن خدایا ببین
این دیگه چه موجودیه
خودش همینجوری بلند شد رفت اینکار خوب رو کرد بخاطر تو!
بذار کلی هدیه معنوی بهش بدیم بذار جایزشو بدیم وجودش رو پر از نور کنیم!
خدا هم خیلی خوشحاله دوست داره اون بنده رو بغل کنه نوازش کنه ولی میگه نه...
صبر کنید
انقدر زود جواب ندید
نمیخوام خودش رو تکرار کنه
بذارید جلو بره
رشد کنه
بیشتر خودش رو نشون بده
باز مثل مادری که بچه ش یه کار جدید یاد گرفته مثلا یه کلمه ی جدید
خیلی خوشحاله دوست داره کلی قربون صدقه ش بره ولی بابت اون یه کلمه اگر خیلی تشویقش کنه اون بچه هی همون کلمه رو تکرار میکنه که هی تشویق بشه
میخواد بیشتر یاد بگیره پس ذوقش رو پنهان میکنه باز باهاش تمرین میکنه
برای همینه که ما گاهی توی صحنه های مختلف زندگیمون احساس تنهایی میکنیم
فکر میکنیم خدایی نیست
ولی هست فقط سکوت کرده
منتظر حرکت بعدی توئه!
البته بعضی جاها هم خودشو نشون میده
اگر خواب نباشی حتما میبینی...
خب... آیه ۲۷۰ میفرماید ببخش تا بخشیده شوی
رفتار عادلانه خدا با بشر یعنی همین
تو این صفات رو از خدا گرفتی که رشد بدی و در خودت تقویت کنی هدف رشد توئه پس اگر بخشش خدا رو میخوای همون صفت رو درخودت تقویت کن
ببینید چه معامله زیباییه!
هم موجب رشد تو و هم موجب رشد جامعه ت میشه...
ژانت_از آیه 277 من یه سوال دارم زکات پولی هست که شما به پیامبر میدید در حالی توی قرآن گفته پیامبر از شما پول نمیخواد
خب این یعنی چی؟
_میگه پیامبر مزد پیغمبری نمیخواد که نمیخواد! پول زکات که تو جیب پیغمبر نمیره!
پولیه که برای اداره جامعه اسلامی و کمک به نیازمندان استفاده میشه حتی برای رفع همین شبهه خانواده پیامبر که سادات میش و بنی هاشم حتی فقراشون هم حق ندارن از زکات دریافتی داشته باشن
برای اینکه به اونها هم به سبب خویشاوندی با پیامبر ظلم نشه و حقشون بهشون برسه یه حساب جدا براشون باز میکنه به اسم خمس
که نگن دست فامیل پیغمبر تو بیت الماله
کتایون فوری گفت: بله حساب جداگانه
اگر صدقه چیز خوبیه چرا خانواده پیامبر نمیگیرن؟
_میخواستم اینو تو آیه خمس توضیح بدم ولی حالا که گفتی همینجا میگم اولا علت حساب جداگانه رانت یا تکریم یا بخور بخور یا هر چیز دیگه نیست علتش رو گفتم فقط به خاطر اینه که خانواده پیغمبر با سهم زکات که سهم بسیار بزرگتریه ارتباط نداشته باشن تا شک و شبهه ای پیش نیاد منبع مالی و خزانه خمس در برابر زکات اصلا به حساب نمی آد!
برای درک این مسئله باید موارد تعلقات زکات و خمس رو بررسی کنیم زکات به چه چیزهایی تعلق می گیره؟
زراعت مردم
تقریباً ۷۰ درصد مردم اون زمان تولید کننده بودن و در تامین صندوق زکات سهم داشتن
اما خمس به چه چیزهایی تعلق میگیره؟
فقط یک پنجم مال بلا استفاده در طول سالیان چند درصد مردم مال بلا استفاده در طول سالیان دارن که یک پنجم سهمش رو بخوان بدن اینجا؟
تامین کنندگان صندوق خمس قشر خاصی از جامعه هستند و بسیار اندک
تازه کلی راه در رو داره پولت رو خرج کنی و خمس رو ندی ولی زکات رو باید حتماً بدی
#ادامه_دارد
🥀بسم رب الحیدر کرار علیه السلام🥀
#قصه
#قسمتسیوچهارم
✍ با خواندن این نامه، ترس تمام وجود ابوبکر لعنة الله علیه را فرا میگیرد ، او به یاد شجاعت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام میافتد . حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام کسی است که پهلوانان عرب را به خاک و خون کشیده است . او یک بار دیگر نامه را میخواند ، حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در این نامه از شجاعت و برقِ شمشیر خود سخن گفته است .
خلیفه دستور میدهد تا مردم در مسجد جمع شوند ، او میخواهد برای مردم سخنرانی کند . به راستی چه خبر شده است ؟
او بالای منبر میرود و چنین میگوید: «ای مردم ! من میخواستم پولِ فدک را صرف تقویت سپاه اسلام بنمایم ، امّا علی با این نظر مخالفت کرده و مرا تهدید کرده است ، گویا او با اصل خلافت من مخالف است . من از همان روز اوّل ، از درگیر شدن با علی میترسیدم و از جنگ با او گریزان بودم »
آری ، سخنان خلیفه نشان میدهد که او خیلی ترسیده است ، اگر دسته گلی به آب بدهد و خود را از خلافت بر کنار کند چه خواهیم کرد ؟
آن وقت همه نقشهها خراب خواهد شد .
باید به او قوّت قلب داد ، باید او را راهنمایی کرد .
من باید از جا برخیزم . اگر من یک ساعت کنار خلیفه نباشم او همه چیز را خراب میکند .
این عُمَر لعنة الله علیه است که با خود سخن میگوید . و سرانجام برمیخیزد و چنین میگوید:
ای حضرت خلیفه !
چرا این قدر ترسو و ضعیف هستی ؟ من چقدر زحمت کشیدم تا این خلافت را برای تو آماده کردم ، امّا تو حاضر نیستی از آن بهرهمند بشوی .
من بودم که نیروهای شایسته و کاردان را گرد تو جمع کردم و دشمنانت را آرام کردم . اگر من با تو نبودم علی ، استخوانهای تو را درهم شکسته بود .
برو خدا را شکر کن ای جناب خلیفه ، که من در کنار تو بودم و هستم ، البتّه کسی که بر مقام خلافت نشسته است باید شکر خدا را هم بکند .
آیا بار دیگر از علی ترسیدهای ؟ ما میتوانیم علی را با نیرنگ آرام کنیم. علی کسی است که پهلوانان عرب را کشت ، امّا نترس ، از تهدید او وحشت نکن که من او را آرام میکنم .
سخنان عُمَر لعنة الله به پایان میرسد.
بار دیگر آرامش به قلب خلیفه باز میگردد و لبخند بر صورتش مینشیند .
عُمَر لعنة الله علیه به خلیفه قول داده که هر طور هست حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام را آرام کند ، امّا به راستی او چگونه میخواهد این کار را بکند ؟
آیا او خواهد توانست به قول خود عمل کند، آیا او خواهد توانست خلیفه را برای همیشه از این غم نجات دهد؟ آری! خلیفه جهان اسلام نیاز به آرامش دارد، باید هر طور هست آرامش را به او هدیه کرد تا بتواند به راحتی به امور حکومتی بپردازد.
اینجا خانه خلیفه است ، او به سخنان عُمَر لعنة الله علیه فکر میکند ، عُمَر لعنة الله علیه به او قول داده است که حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام را آرام کند .
امّا چگونه ؟ آیا او میخواهد فدک را به حضرت فاطمه سلام الله علیها باز گرداند ؟ این کار یعنی پایان خلافت ابوبکر لعنة الله علیه
خلیفه کسی را میفرستد تا عُمَر لعنة الله علیه نزد او بیاید . نگاه کن ، عُمَر لعنة الله علیه با عجله به خانه خلیفه میآید .
وقتی خلیفه نگاهش به او میافتد میگوید:
ــ به نظر تو اکنون باید چه کنیم ؟
ــ من میگویم کار را یکسره کنیم و علی را به قتل برسانیم .
ــ آخر چگونه ؟ ! کشتن علی کار سادهای نیست .
ــ من یک نفر را سراغ دارم که میتواند این کار را بکند .
ــ چه کسی ؟
ــ خالد (پسر ولید) .
خلیفه به فکر فرو میرود ، چارهای نیست ، باید حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام را ترور کرد .
او کسی را به دنبال خالد میفرستد تا هر چه زودتر بیاید . خالد نزد خلیفه میآید .
نگاه کن ! آن خانم کیست که پشت در ایستاده است ؟ گویا او هم سخنان این سه نفر را شنیده است. آیا او را میشناسی ؟
او اسماء همسر ابوبکر لعنة الله علیه است ، امّا این زن با شوهرش از زمین تا آسمان تفاوت دارد ، این زن از دوست داران حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام است .
ــ ای اسماء ! با تو هستم ، چرا رنگ از چهره تو پریده است ؟
ــ مگر نمیشنوی که این سه نفر چه میگویند ؟
من گوش تیز میکنم تا صدای آنها را بشنوم .
ــ ای خالد ، ما میخواهیم مأموریّت ویژهای به تو بدهیم .
من گوش تیز میکنم تا صدای آنها را بشنوم..
( ادامه دارد ان شاء الله...)
#گزارشتحلیلیهجوم به بیت وحی🥀
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
🥀بسم رب الحیدر کرار علیه السلام🥀
#قصه
#قسمتسیوپنجم
✍ــ ای خالد ، ما میخواهیم مأموریّت ویژهای به تو بدهیم .
ــ آن مأموریّت چیست ؟
ــ کشتن علی .
ــ من چگونه او را بکشم ؟
ــ فردا ، در هنگام نماز جماعت .
ــ در نماز جماعت ؟
ــ آری ، تو باید در نماز ، کنار علی قرار بگیری ، وقتی که من سلام نماز را گفتم تو فورا شمشیر میکِشی و کار را تمام میکنی .
اکنون ، اسماء نمیداند چه کند ، خدایا! خودت به او کمک کن ! او چگونه باید این خبر را به حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام برساند ؟
تو چه پیشنهادی داری ؟
ناگهان، فکری به ذهن اسماء میرسد . او کنیز خود را صدا میزند و به او میگوید:
ــ همین الآن به خانه حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام برو ، و سلام مرا به او برسان و این آیه قرآن را بخوان و برگرد .
ــ کدام آیه ؟
ــ آیه 20 سوره قصص، آنجا که خدا از زبان دوست حضرت موسی علیه السلام میگوید: (إِنَّ المَلأَ یَأتَمِروُنَ بِکَ لِیَقتُلُوکَ فَاخرُج)، «ای موسی ، مردم میخواهند تو را بکشند پس هر چه زودتر از این شهر خارج شو»
کنیز حرکت میکند تا خود را به خانه حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام برساند .
این آیه در مورد حضرت موسی علیه السلام است ، وقتی که فرعون تصمیم گرفت تا او را به قتل برساند یک نفر او را دید و به او خبر داد تا هر چه سریعتر فرار کند .
کنیز به درِ خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها رسیده است ، او در میزند ، حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در را باز میکند ، کنیز آیه قرآن را میخواند .
حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در جواب میگوید: «سلام مرا به اسماء برسان و بگو خداوند نگهبان علی است» .
کنیز خداحافظی میکند و به خانه برمیگردد .
ــ آقای نویسنده ، بلند شو ، چقدر میخوابی ؟ صدایِ اذان صبح میآید .
ــ من خیلی خستهام ، دیشب تا دیر وقت ، مشغول نوشتن بودم.
ــ ما باید به مسجد برویم ، مگر یادت رفته است که خالد لعنة الله علیه میخواهد مولایمان را به قتل برساند ؟
ــ خدای من ، اصلاً یادم نبود.
به سوی مسجد حرکت میکنیم ، گویا دیر کردهایم ، نماز شروع شده است ، خالد لعنة الله علیه در کنار حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در صفّ اوّل ایستاده است ، ما هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم .
حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام مجبور است که در نماز جماعت شرکت کند،
شرکت کردن حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در این نماز جماعت، هرگز به معنای تایید این حکومت نیست.
آخرِ نماز است ، ابوبکر لعنة الله علیه دارد تشهد میخواند . الآن موقع آن است که ابوبکر لعنة الله علیه سلام نماز را بدهد.
امّا چرا او سکوت کرده است؟ گویا او نمیداند چه کند. سلام نماز را بدهد یا نه ؟ اگر سلام بدهد خالد لعنة الله علیه شمشیر خواهد کشید..
( ادامه دارد ان شاء الله...)
#گزارشتحلیلیهجوم به بیت وحی🥀
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
🥀بسم رب الحیدر کرار علیه السلام🥀
#قصه
#قسمتسیوششم
✍ ابوبکر لعنة الله علیه میداند که حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام خیلی شجاع است ، خالد لعنة الله علیه نخواهد توانست این نقشه را عملی کند . او با خود میگوید: «حالا من چه کنم ؟ عجب اشتباهی کردم که به حرف عُمَر لعنة الله علیه گوش دادم»
چند دقیقه میشود که ابوبکر لعنة الله علیه سکوت کرده است ، مردم بیچاره نمیدانند چه شده است ، چرا ابوبکر لعنة الله علیه سلام نماز را نمیدهد ؟
رنگ ابوبکر لعنة الله علیه زرد شده است . ناگهان ، راه حلّی به ذهن او میرسد . او قبل از سلام میگوید: لاتَفْعَلَنَّ ما أَمَرْتُکَ: آنچه گفتم انجام نده
و سپس میگوید: السَلامُ عَلَیْکُم وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ .
همه مردم تعجّب میکنند ، این دیگر چه نمازی بود ؟ منظور خلیفه از این سخن چه بود ؟
آری ، این نمازِ جدید خلیفه است ، آری ، شما میتوانی قبل از سلام ، هر چه دل تنگت خواست بگویی .
اکنون حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام از جای خود برمیخیزد ، و رو به خالد لعنة الله علیه میکند:
ــ ای خالد ، خلیفه به تو چه دستوری داده بود ؟
ــ به من گفته بود که گردن تو را بزنم .
ــ و تو میخواستی این کار را بکنی ؟
ــ اگر خلیفه مرا از این کار باز نمیداشت تو را میکشتم .
در این هنگام، حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام دست میبرد و با یک حرکت ، خالد لعنة الله علیه را بر زمین میاندازد و گلوی او را میگیرد . خالد لعنة الله علیه فریاد میزند و مردم را به کمک میطلبد ، هیچکس جرأت ندارد نزدیک شود ، خالد لعنة الله علیه دست و پا میزند . ابوبکر لعنة الله علیه چه کند ؟ الآن خالد لعنة الله علیه کشته میشود ، ما به او نیاز داریم ، او شمشیر اسلام ما میباشد ! !
باید هر طور هست او را نجات داد .
عُمَر لعنة الله علیه به طرف عبّاس ، عموی پیامبر صلی الله علیه و آله میرود ، و از او میخواهد که نزد حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام برود و شفاعت خالد لعنة الله علیه را بکند .
عبّاس جلو میآید ، نگاهی به حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام میکند و با دست اشاره به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله میکند و میگوید: «فرزندِ برادرم ، تو را به حقّ صاحب این قبر ، قسم میدهم خالد را رها کن»
حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام به یاد وصیّتهای پیامبر صلی الله علیه و آله میافتد ، گویا پیامبر صلی الله علیه و آله را میبیند که به او میگوید: «علی جان! بعد از من باید بر همه سختیها و بلاها صبر کنی»
اکنون، حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام دستش را از روی گلوی خالد لعنة الله علیه برمیدارد، خالد لعنة الله علیه برمیخیزد و فرار میکند .
نگاه کن! عبّاس جلو میآید و حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام را در آغوش گرفته، پیشانی او را میبوسد
( ادامه دارد ان شاء الله...)
#گزارشتحلیلیهجوم به بیت وحی🥀
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
✴️ پنجشنبه👈 9 دی/جدی 1400
👈 25جمادی الاولی 1443👈 30دسامبر 2021
🕋 مناسبت های دینی و اسلامی.
🎇 امور دینی و اسلامی.
🤒 مریض امروز زود خوب می شود.
👶 زایمان خوب و نوزادش پر روزی و مبارک و عالم باشد.ان شاءالله
🔭احکام نجوم.
🌗 امروز قمر در برج عقرب و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️ آبیاری.
✳️ بذر پاشی و کاشت.
✳️ کندن چاه و کانال.
✳️ از شیر گرفتن کودک.
✳️ درختکاری و جابجایی اشجار.
✳️ خرید باغ و زمین زراعی.
✳️ جراحی چشم.
✳️کشیدن دندان.
✳️بیرون اوردن خال و زگیل.
✳️معجون گذاشتن بر دمل و جراحات.
✳️ و استعمال دارونیک است.
📛 ولی امور اساسی و زیر بنایی مثل مسافرت و ازدواج خوب نیست.
🚘مسافرت: سفر مکروه و در صورت ضرورت همراه صدقه انجام گیرد.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت :
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت)
در این روز ماه قمری ، خوب است.
💉💉حجامت فصد خون دادن.
#خون_دادن یا #حجامت و فصد باعث صفای خاطرمی شود.
🙄 تعبیر خواب خوابی که (شب جمعه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 26 سوره مبارکه " شعراء" است.
قال ربکم و رب آبائکم الاولین..........
و مفهوم آن این است که فرد بسیار خوب و عاقلی در مقام نصیحت و موعظه برآید تا خواب ببینده به جواب سوال خود برسد و بر خصم خود غالب گردد و شاد شود. ان شاءالله و شما مطلب خود را دراین مضامین قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد.
✴️️ وقت استخاره:
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد.
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
هدایت شده از حرم
حرم:
👌دوستان و سروران گرامی!
شب جمعه است. با ثبت نام در دو آدرس زیر، حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت اباالفضل علیه السلام را در این شب جمعه به نیابت از مولایمان حضرت ولی عصر علیه السلام زیارت کنیم.
زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام:
http://www.imamhussain.org/arabic/enaba/
زیارت حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام:
http://alkafeel.net/zyara/
توجه: از طرف سایت، یک نفر زیارت می کند و نماز می خواند و سپس برای کسانی که ثبت نام کرده اند، اتمام زیارت اعلام می شود.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
هدایت شده از حرم
🕯پنجشنبه است و دلم برای آنهایی که دیگر ندارمشان تنگ است...
🕯پنجشنبه است و جای خالی عزیزان را دوباره احساس میکنیم ...
🕯پنجشنبه است و بوی حلوایی خیرات یاد آدم های رفته ...
🕯پنجشنبه است و ثانیه هایم بوی دلگرفتگی میدهد ...
🕯چه مهمانان بی دردسری هستند رفتگان نه به دستی ظرفی را آلوده میکنند و نه به حرفی دلی را, تنها به فاتحه ای قانعند
🌸روزپنجشنبه اموات چشم به راهند🌸
🍁🚩زیارت اهل قبور🚩🍁
✨بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ✨
السَّلامُ عَلي اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مِنْ اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا
اللهُ يا اَهْلَ لا اِلهَ اللهُ بِحَقَّ لااِلهَ اِلَّا اللهُ كَيْفَ وَجَدْتُمْ
قَوْلَ لا اِلهَ الَّا اللهُ مِنْ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ يا لااِلهَ اِلَّا الله
بِحَقَّ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ اِغْفِرْلِمَنْ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ
وَاحْشُرْنا في زُمْرَهِ منَ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مُحَمَّدا
رَسُولُ اللهِ عَليٌّ وَلِيُّ الله.🌟
🕊نثار اروح مطهراهل البیت(علیهم السلام)
اولیاءالله،رجال الغیب،مراجع تقلید
بخوانیم الفاتحه مع الاخلاص والصلوات🕯🌹
🍀 در خانه هایتان قرآن بخوانید 🍀
امام صادق علیه السلام:
🔸خانه ای که در آن قرآن خوانده نمی شود و از خدا یاد نمی گردد، سه گرفتاری در آن خانه بوجود می آید:
● برکتش کم می شود (دائم مشکل مالی دارند)
● فرشتگان آن را ترک می کنند (رحمت و فیض خاص خداوند به آن خانه نازل نمی شود)
● شیاطین در آن حضور می یابند (نزاع و جدال در آن خانه زیاد است.)
✨خواندن قرآن در خانه این سه گرفتاری را برطرف می کند.
📚 اصول کافى، ج ۲، ص ۴۹۹، ح۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀 در خانه هایتان قرآن بخوانید 🍀
امام صادق علیه السلام:
🔸خانه ای که در آن قرآن خوانده نمی شود و از خدا یاد نمی گردد، سه گرفتاری در آن خانه بوجود می آید:
● برکتش کم می شود (دائم مشکل مالی دارند)
● فرشتگان آن را ترک می کنند (رحمت و فیض خاص خداوند به آن خانه نازل نمی شود)
● شیاطین در آن حضور می یابند (نزاع و جدال در آن خانه زیاد است.)
✨خواندن قرآن در خانه این سه گرفتاری را برطرف می کند.
📚 اصول کافى، ج ۲، ص ۴۹۹، ح۱
🔹نامهایِ شرکت کنندگان در قتلِ
فاطمه ی زهرا و محسن (علیهما السلام):
🔺 تمام مهاجمانی که در روز اِحراقِ
بیتِ نبوت و ولایت و خانه ی فاطمه علیها السلام ، و قتل محسن و شهادت زهرا علیهما السلام، و غَصبِ فدک، و خلافتِ الهی امیرالمومنین علیه السلام شرکت داشتند ، همه در روز غدیر با امیرالمومنین علیه السلام بیعت کرده بودند!
اسامی مهاجمان به بیتِ عصمتُ الله الکبری ، حضرت زهرا علیها السلام در مصادرِ صحیح شیعه و سنی نقل شده،
و همه از کسانی بودند که بارها در مواطنِ کثیره ی آیات قرآن و سخن پیمبرِ خدا صلی الله علیه و آله را در فضل و جلالتِ علی و فاطمه و حسین و حسن علیهمُ السلام را شنیده بودند!
و حتی بعضی از ایشان مانند ابوبکر و عمر و معاویه بعضی از فضائل اهل بیت علیهم السلام را نقل کردند که در مصادر شیعه و سنی موجود است.
شرکت کنندگان در قَتلِ فاطمه ی زهرا علیها السلام عبارتند بودند از :
1 ـ ابوبکر😡
فرمانده اصلی هجوم به خانه ی فاطمه زهرا علیها السلام که به سند صحیح از اهل سنت نقل شده که او موقع مرگ خود از این تهاجم - به ظاهر - اظهار تَأسُّف میکرد. (1)
2 ـ عمر😡
که هم هیزم آورد، و هم حضرتِ زهرا علیها السلام را مَضروب ساخت،
و هم او را بین در فشار داد!
و هم دستور زدن حضرت (س) را به قُنفُذ و مُغیره داد (2)
3 ـ أسید بن حُضَیر 😡
نام وی را برخی أسید بن حُصَین
گفته اند. (4)
4 ـ سلمة بن سلامه😡 (5)
5 ـ ثابت بن قیس خَزرَجی😡 (6)
6 ـ خالد بن وَلید😡(7)
7 ـ محمّد بن مُسلمه😡 (8)
8 ـ بَشیر بن سَعد😡 (9)
9 ـ مُغَیرة بن شُعبه😡
که امام حسن علیه السلام به او فرمود:
تو همان كسی هستی که - به دستور عمر - فاطمه دختر پیمبر صلی الله علیه و آله را چنان زدی که خون از بدن مبارکش جاری شد ، و جَنین خود - محسن،
عليه السلام - را سقط نمود (10)
10 ـ أبو عُبَیدة بن جَرّاح😡(11)
11 ـ سالم مَولی ابی حُذَیفَه😡 (12)
12 ـ مَعاذ بن جَبَل😡 (13)
13 ـ قُنفُذ😡
که غلامِ عمر بن الخطاب، مردی تند خو، بداخلاق و خشن، از طلقاء و يكی از فرزندان عدی بن كعب بود!
او به دستور ابوبکر و عمر به خانه حضرت فاطمه (سلام الله عليها) فرستاده شد!
و او را با شلاق زد و در اثر آن در بازويش اثر كوفتگی و لِهشدگی پديد آمد!
همچنين روايت شده كه او را پشت درب گرفتار كرده و او را هُل داد!
و در نتيجه آن دندهها و پهلوهايش شكسته شد!
و در اثر همین ضربات بود که جَنينش ، سقط شد و همينطور در بستر بود تا از دنيا رفت. (14)
14 ـ عُثمان😡(15)
15 ـ عبدالرّحمان بن عَوف😡(16)
16 ـ زیاد بن لَبید😡(17)
17 ـ معاویة بن أبی سُفیان😡(18)
18 ـ عَمرو بن عاص😡 (19)
19 ـ زید بن أسلَم😡 (20)
😡لعنه الله علیهم اجمعین ،
من الان الی قیامِ یومِ الدین.
📚 منابع
1. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 6، ص 51.
2. تاریخ طبری ج 2، ص 433. و ... .
3. الإمامة و السّیاسة ج 1، ص 11. و ... .
4. إحقاق الحق ج 2، ص 370. و ... .
5. شرح نهج البلاغه ج 6، ص 47. و ... .
6 و 7. همان.
8. همان ص 48.
9. احتجاج ج 1، ص 414. و ... .
10. احتجاج، ج۱، ص۴۱۳.
11 و 12. اختصاص مفید ص 185.
13 . الوافی بالوفیات ج 6، ص 17. ملل و نحل ج 1، ص 5. الإمامة و السیاسه ج 1، ص 12.
14. مستدرك سفينة البحار - الشيخ علي النمازي - ج ٨ - الصفحة ٦١٩
15. اختصاص مفید ص 184 و 187.
16. شرح نهج البلاغه ج 6، ص 68. البدایة و النهایة ج 5، ص 250.
17. شرح نهج البلاغه ج 6، ص 68.
18 و 19. وقعه صفّین ص 163.
20. إحقاق الحق ج 2، ص 370.
✅ نشرِ پیام = صدقه ی جاریه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️️ #اختصاصی | بسم الله قاصم الجبارین...
" گوینده : مهدی پَر "
❤️✨❤️
*همه بخونن*
عصبانيت را هم میشود محترمانه منتقل كرد اگر به جای «تـو» از «مـن» استفاده كنيم!!!
▪️ تو نمیفهمی!
▪️ درکم نمیکنی!
▪️ تو عذابم میدهی!
▪️ تو همه چیز را تحمیل میکنی!
▪️ تو اعصاب من رو داغون میکنی و...
▫️ مـن #عصبانی هستم!
▫️ حال من خوب نیست!
▫️من نمیتوانم این تصمیم را قبول کنم!
▫️برای من سخت است با این مساله کنار بیایم!
در این صورت آتش جنگ را شعلهور نکردهاید و بدون تخریب و سرزنش طرف مقابل حرف خودتان و حتی حرف آخر را زدهاید..
🍃🌺میدونی خیلی از نگرانی های ما
به خاطر اینه که احساس میکنیم
هیچ نیروی برتری در جهان وجود نداره
که از ما حمایت کنه
هر چقدر بیشتر عقیده داشته باشیم
که همه چیز تحت کنترل خداست
و بدون اراده خدا برگی از درخت نمیافته
و خدا رو باور داشته باشیم و بهش ایمان بیاریم
ترس و اضطراب ما کمتر میشه
اگر به این باور برسیم
که یک نفر لحظه به لحظه نفس به نفس هوامون رو داره
و هر اتفاقی که بیافته باز هم عاشق ماست و آغوشش به روی ما همیشه و بدون منت بازه، و فوق هر نیرو و قدرتی در جهان هست
محاله هر اتفاقی ما رو خشمگین، حسود، بدبین، زودرنج، کینه ای، ناامید و افسرده کنه 🌿
🦋 إِنَّ مَعِيَ رَبِّي
🌺🌿 ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭم ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ، (٦٢)
سوره شعراء 🌿
#م_ضمیری
#هر_روز_یک_آیه_قرآن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محبت عجیب و غریب خدا و اهل بیت 😍😭
ببنید حالتون جا بیاد 👌
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شگفتیهای_آفرینش
✨ زیبایی اعجاب انگیز عروس دریایی!! 😍
🦋يا من فى البحار عجائبه
(جوشن کبیر)
#اسماء_الله
*همه بخونن*
*صمیمیت_به_همراه_احترام*
💠 مهم نیست که چند وقت از #ازدواج شما میگذرد، #صمیمیت و به هم #احترام گذاشتن هرگز ضد هم نیستند.
💠 در گفتگوهای خود از کلماتی مانند: لطفاً، متشکرم، متأسفم، ببخشید و ... استفاده کنید.
💠 در رفتارهای خود، احترام به همسرتان مشهود باشد.
💠 طرز #گفتار و #رفتار شما نشان میدهد چقدر برای همسرتان #ارزش قائل هستید و به او احترام میگذارید.
💠 نتیجه #تکریم و احترام به یکدیگر، افزایش و #تقویت صفات خوب و کمرنگ شدن صفات رذیله در انسان است.
4_5873174954723248662.mp3
10.27M
💟انتخاب همسر #ویژه_دختران
((شماره 9⃣)):
مهریه و نکات تکمیلی
#خانم_همیز
#داستانی_کودکانه_دربارهی_امام_زمان_(عج)
در زمانهای خیلی پیش که امام یازدهم(ع) زندگی میکرد،پسر کوچکی در خانه داشت که اسمش مهدی بود.
امام(ع) و پسرش دشمنانی داشتند،
دشمنان امام(ع) خلفای عباسی بودند، آنها تصمیم گرفته بودند که این کودک را از بین ببرند و همه جا سراغ او را میگرفتند.
به جز تعدادی از نزدیکان امام(ع)، کس دیگری از محل زندگی ایشان اطلاعی نداشت.
روزی عده ای از نزدیکان امام حسن عسکری(ع) از او خواهش کردندکه جانشین و امام بعد از خود را معرفی کند.
امام(ع)هم برای اینکه امام دوازدهم(عج)را به اطرافیان نشان دهد و بشناساند به تقاضای آنها پاسخ داد و دستور داد تا فرزند خود مهدی(عج) را که تا آن زمان کمتر کسی او را دیده بود در مجلسی حاضر کردند و مردم او را دیدند.
آنها بسیار خوشحال شدند، زیرا با امام دوازدهم خود که در آن روزها پسر بچه ی کوچکی بود آشنا شدند.
وقتی که امام یازدهم(ع) فوت کرد، یکی از نزدیکان که میدانست خیلی از مردم از وجود حضرت مهدی(عج) خبر ندارند از این وضعیت استفاده کرد و گفت که من کسی هستم که بعد از امام یازدهم امام شیعیان خواهم بود.
وقتی مردم جنازه امام(ع) را برای تدفین به قبرستان بردند، همان شخص جلو آمد و خواست بر جنازه امام حسن عسکری(ع ) نماز بخواند و به این وسیله خود را جانشین او و امام دوازدهم معرفی نماید.
در این موقع مردم متوجه شدند که ناگهان کودکی جمعیت را کنار زد و جلو آمد و آن مرد را نیز از کنار جنازه پدر خود دور کرد و بر جنازه پدر خویش نماز خواند و خود را پسر امام حسن عسکری(ع) معرفی کرد.
این خبر به گوش خلیفه رسید و مطلع شد که پسر امام حسن عسکری(ع) زنده است تصمیم گرفت هر طور شده او را از میان بردارد.
ولی خدا می خواست حضرت مهدی (عج) زنده بماند، از این رو از نظرها غایب شد تا روزی که خداوند مصلحت بداند ظهور کند و دنیا را پر از عدل و داد کند.
4_5974391197697836929.mp3
9.44M
#بانوی_آسمانی 11
تاریخ رنجهای حضرت فاطمه
سلام الله علیها
قسمت 11
کودکی حضرت فاطمه
سلام الله علیها
حضرت #خدیجه سلام الله علیها
حضرت #ابوطالب علیهالسلام
مخصوص نوجوانان 👉
مخصوص معلمین 👉
از مجموعه #دین_زیباست
✅ مقید باشید این فایلها را حداقل به یک نوجوانِ شیعه برسانید؛
👈 در کانال خودتان منتشر کنید
بدون ذکر منبع
2_5436334286313622376.mp3
20.68M
🖌 شرح خطبه #فدک 👈🏻(در بستر 😭) #بخش_دهم
📥پیشنهاد دانلود🔹نشر دهید...
شیخ #مجتبی_اسکندری حفظ الله
🏴اللهم عجل لولیک الفرج🏴
🌴بســـم ربــــ فـاطـمـة الـزهـراء🌴
#پاسخی_کوبنده_بر_اینکه_چرا_حضرت_امیرالمومنین_علیه_السلام_مهاجمین_و_قاتلین_را_نکشتند
#اثبات_ابوبکر_عمر_عثمان_و_منافق_و_شیطانی_و_جهنمی_بودنشان_از_قرآن_و_صحیح_مسلم
◼️عرض تسلیت شهادت مظلومانه ی اول مدافع و شهیده راه ولایت و برائت، بی بی دوعالم حضرت صدیقه ی طاهره سلام الله علیها به محضر مبارک فرزند برومند و منتقم ایشان، ولی امر و صاحب و امام زمانمان حضرت حجه بن الحسن العسکری ارواحنا له الفداء《عجل الله تعالی فرجه الشریف》،
و تمامی شیعیان و محبین اهل بیت علیهم السلام ....
🏴ان شاء الله همیشه با اقتدا به ایشان در راه دفاع از ولایت مولای عالم حضرت امیرالمومنین امام علی علیه السلام و نیز برائت از دشمنانشان و غاصبین حق و قاتلینشان👈ابوبکر و عمر و تابعینشان👉ثابت قدم باشیم ...
👈حدیثی نابودگر برای جماعت اهل بدعت(عمریه) از زبان حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در صحیح مسلم یکی از صحیح ترین کتب اهل سنت غاصبین ثلاثه👉
👈با این حدیث صحیح مسلم
👈هم امامت را برای ابوبکر و عمر و عثمان لعنت الله علیهم ثابت میکنیم((کاری که خود عمریون از انجامش عاجز اند👉
((البته امامان دعوتگر به آتش))
که کافر منافق و جهنمی بودنشان هم واضح می شود ....
👈هم ثابت میکنیم تمام خزعبلاتی که برای فرار از جنایت ابوبکر و عمر می بافند بی پایه و اساس بوده و طبق صحیح ترین احادیث خودشان حضرت امیرالمومنین علیه السلام و تمام صحابه مامور به صبر در برابر این امامان شیطانی بودند بودند...
🗡🥀🗡🥀🗡🥀🗡🥀🗡🥀🗡🥀
وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِوَيَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ. (قصص/ 41).
و آنان را امامانی قرار دادیم که👈 به آتش ( دوزخ ) دعوت می کنند👉 و روز رستاخیز یاری نخواهند شد!
1847 وحدثني محمد بن سَهْلِ بن عَسْكَرٍ التَّمِيمِيُّ حدثنا يحيى بن حَسَّانَ ح وحدثنا عبد اللَّهِ بن عبد الرحمن الدَّارِمِيُّ أخبرنا يحيى وهو بن حَسَّانَ حدثنا مُعَاوِيَةُ يَعْنِي بن سَلَّامٍ حدثنا زَيْدُ بن سَلَّامٍ عن أبي سَلَّامٍ قال قال حُذَيْفَةُ بن الْيَمَانِ قلت يا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا كنا بِشَرٍّ فَجَاءَ الله بِخَيْرٍ فَنَحْنُ فيه فَهَلْ من وَرَاءِ هذا الْخَيْرِ شَرٌّ؟ قال: نعم. قلت: هل وَرَاءَ ذلك الشَّرِّ خَيْرٌ؟ قال: نعم. قلت: فَهَلْ وَرَاءَ ذلك الْخَيْرِ شَرٌّ؟ قال: نعم. قلت: كَيْفَ؟
👈 قال: يَكُونُ بَعْدِي أَئِمَّةٌ لَا يَهْتَدُونَ بِهُدَايَ ولا يَسْتَنُّونَ بِسُنَّتِي وَسَيَقُومُ فِيهِمْ رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّيَاطِينِ في جُثْمَانِ إِنْسٍ.👉
قال: قلت: كَيْفَ أَصْنَعُ يا رَسُولَ اللَّهِ إن أَدْرَكْتُ ذلك؟ قال: تَسْمَعُ وَتُطِيعُ لِلْأَمِيرِ وَإِنْ ضُرِبَ ظَهْرُكَ وَأُخِذَ مَالُكَ فَاسْمَعْ وَأَطِعْ.
👈حذيفه بن يمان می گويد: به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض كردم:
ما در زمان شرى بوديم خدا خيرى آورد و ما الآن در خير هستيم آيا دنباله اين خير، شرى است؟
فرمود: بلى، گفتم دنباله آن شر خيرى است؟ فرمود: بلى. گفتم آيا دنباله آن خير نيز شرى است؟ فرمود: بلى. گفتم: چگونه است؟
👈فرمود: بعد از من👈 امامانی 👉بر شما حكومت كنند كه به هدايت من هدايت نيافته اند و به سيره و سنت من رفتار نمی كنند و به زودي در ميان آنان مردانى حاكم ميشوند كه دلهاى آنها دلهاى شياطين است ولى در لباس انسان درآمدهاند.👉
👈گفتم: اگر من آن زمان را درك كردم چه كنم؟
👈فرمودند: گوش فرادار و از امير اطاعت كن، هر چند بر پشت تو تازيانه زند و مال تو را بر بايد گوش بده و پيروى كن.👉
النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1476، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
لينك كتابخانه اينترنتي:
🌐 http://library.islamweb.net/hadith/display_hbook.php?bk_no=158&pid=41468&hid=3441
ادامه همراه بررسی نکات حدیث در پست بعدی ان شاءالله 🥀
👇👇
#برعمروعمری_زاده_وعمری_دوست_وهرولدالزنایی_که_ازلعن_عمر_محزون_میشود_تاصبح_محشر_لعنت_لعنت_لعنت
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..