◼️▫️ تشیع ما حاصل پیمان ما در عالم ذر است نه هیچ حکومتی
🔹حضرت امام جعفر الصادق علیه السلام فرمودند:
چون قائم ظهور کند، مردم منکر وی میشوند، زیرا او به صورت جوان موفقی به سوی مردم برمی گردد و جز آنها که خداوند در عالم ذر از آنان پیمان گرفته باشد، کسی بر اعتقاد سابقش نسبت به او باقی نمی ماند.
📚غیبت طوسی: ۴۲
⚫️ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ⚫️
7.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️#سلام_صبحگاهی🚩
هر روز را با سلام بر شما آغاز میکنیم!
سلام بر شما ... که صاحباختیار مایی!
💠می دانید
دنیای ما دیگر
چیز با ارزشی ندارد
برای امید داشتن...
که صبح ها به امیدش برخیزی ...
🔅من تنها به امید سلام به شما
هر روز صبح
چشم باز می کنم
اَلسَّلامُعَلَیکَ یا نورالله الذی
یهتدی بهالمهتدون
...
🟡 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟡
▫️◽️#درس_های_کافی
قسمت 🔖 نود-ششم✔️
🔸حسابرسی به امور بندگان در قیامت به اندازه ی عقلشان
♦♦➖➖➖➖♦♦
✨ﻋِﺪّﺓٌ ﻣِﻦْ ﺃَﺻْﺤَﺎﺑِﻨَﺎ ﻋَﻦْ ﺃَﺣْﻤَﺪَ ﺑْﻦِ ﻣُﺤَﻤّﺪِ ﺑْﻦِ ﺧَﺎﻟِﺪٍ ﻋَﻦِ ﺍﻟْﺤَﺴَﻦِ ﺑْﻦِ ﻋَﻠِﻲّ ﺑْﻦِ ﻳَﻘْﻄِﻴﻦٍ ﻋَﻦْ ﻣُﺤَﻤّﺪِ ﺑْﻦِ ﺳِﻨَﺎﻥٍ ﻋَﻦْ ﺃَﺑِﻲ ﺍﻟْﺠَﺎﺭُﻭﺩِ ﻋَﻦْ ﺃَﺑِﻲ ﺟَﻌْﻔَﺮٍ علیه السلام ﻗَﺎﻝَ :
ﺇِﻧّﻤَﺎ ﻳُﺪَﺍﻕّ ﺍﻟﻠّﻪُ ﺍﻟْﻌِﺒَﺎﺩَ ﻓِﻲ ﺍﻟْﺤِﺴَﺎﺏِ ﻳَﻮْﻡَ ﺍﻟْﻘِﻴَﺎﻣَﺔِ ﻋَﻠَﻰ ﻗَﺪْﺭِ ﻣَﺎ ﺁﺗَﺎﻫُﻢْ ﻣِﻦَ ﺍﻟْﻌُﻘُﻮﻝِ ﻓِﻲ ﺍﻟﺪّﻧْﻴَﺎ
•———••———••———••———••———•
🔸ﺍﺑﻮ ﺟﺎﺭﻭﺩ ﺍﺯ حضرت ﺍﻣﺎﻡ محمد الباقر ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻧﻘﻞ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ که حضرت فرمودند :
👈ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﺤﺴﺎﺏ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﺑﺎﻧﺪﺍﺯﻩ ﻋﻘﻠﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﺭﻳﻚ ﺑﻴﻨﻰ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ.
📚ﺍﺻﻮﻝ ﻛﺎﻓﻰ ﺟﻠﺪ ۱ ﺻﻔﺤﻪ ۱۲ﺭﻭﺍﻳﺔ ۷۷
من برای تمام آدمها حالِ خوب آرزو میکنم،
برای تمام قفلها کلید،
و برای تمام دلها آرامشی که تمام نشدنی باشد.
من برای تمام آدمها آرزو میکنم که عاشق شوند، عاشق آدمها و چیزهای خوب؛ آرزو میکنم هر صبح که چشم باز کردند، به اشتیاق هدفی لبخند بزنند، تلاش کنند و امیدوار باشند به رسیدن...
آرزو میکنم برای تمام آدمها که زندگی کنند، که آرام باشند، که نگران نباشند.
آرزو میکنم همه یکنفر را داشتهباشند که دوستشان داشتهباشد، که بگوید؛ نگران چیزی نباش، درستش میکنیم...
آرزو میکنم عمرها طولانی باشد و زیستنها عمیق! که آدمها عمیقا زندگی کنند.
آرزو میکنم روزی برسد که همه به آرزوهاشان رسیدهباشند...
و شهر پر باشد از آدمهای آرام و خوشبختی که هیچ آرزویی ندارند.🌹
┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
◻️▫️موضوع #اصل_برائت • قسمت — شصت هفتم ✅
💌 گزیده ای از روایات تبری ▫️#کفر_خلفا
🔹حضرت امام محمد الباقر علیه السلام در ضمن روایتی فرمودند :
حضرت امیرمومنان علی بن الی طالب علیه السلام پس از شهادت حضرت پیامبر خدا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله به مسجد آمده و آیه شریفه :
« الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ »
«كسانىكه كفر ورزيدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند، (خداوند) اعمالشان را تباه گردانيد.»
را با صدای بلند خواند.
👈یعنی آن را بر غاصبین خلافت و پیروانشان تطبیق نمود 👉
📖سوره محمد ایه 1
📚تفسیر قمی 301/2 ،
بحار 19/29 _20
📍 ضرورت اظهار محبت و ندامت به درگاه خدا و حضرت حجت بن الحسین العسکری عجل الله فرجه از خطاياي كه - خواسته و ناخواسته - از آدمي در طول شبانه روز سر ميزند:
حضرت امام جعفر الصادق عليه السلام فرمودند:
للقلوب صداء كصداء النحاس فأجلوها بالاستغفار
❤️ بدرستی که قلب ها نیز مثل آهن 👈 زنگ 👉میزنند پس با استغفار آنرا جلاء دهید‼️
Imam Sadegh (a.s): Indeed, The Hearts rust like iron so polish it with forgiveness!
🟡 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟡
✦༻⃘⃕▒⃟🕊️﷽༻⃘⃕࿉❖┅┄•✦༻⃘⃕
◼️▪️#منتخب_الأثر • قسمت - شانزدهم ✔️
📝..اعتقادِ من به شما , باوری است که به تحقیق جُسته ام …✏️
📕📗🔍🔎📘📙
✍..پس از بررسی اجمالی روایات منقول از "عبدالله بن مسعود" راوی مورد اعتبار اهل سنت عمری , از منابع شیعی و عمریه , به بررسی روایات نقل گشته از
🗣 " أنَس بن مالك" لعین
خواهیم پرداخت ؛
👈👈 با نگاهی به ۶ روایت ذکر شده از او در کتاب #منتخب_الأثر , این ۵ عنوان را می توان برای "دوازده جانشین حضرت رسول خدا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله " یافت:
🔰 "دوازده نفر از قریش"
🔰 "دوازده قیم از قریش"
🔰 "دوازده امام از قریش"
🔰 "دوازده خلیفه از ما"
🔰 "دوازده امام به تعداد نقبای بنی اسرائيل"
که ان شاء الله , به تفکیک به هر کدام خواهیم پرداخت…👌…
……با ما همراه باشید ……
حرم
* 💞﷽💞 #بسم_رب_الحسین رمان: #از_نجف_تا_کربلا نویسنده: #رضوان_میم #قسمت_چهارم امروز را این چنین نوشت
* 💞﷽💞
#بسم_رب_الحسین
رمان: #از_نجف_تا_کربلا
نویسنده: #رضوان_میم
#قسمت_پنجم
امروزم را نوشتم:
آمده ام با عطش سال ها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا که بگیری و بمیرانی ام
خوب ترین حادثه می دانمت
خوب ترین حادثه می مانی ام؟
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی ام
حرف بزن،حرف بزن سال هاست
تشنه یک صحبت طولانی ام
گوشی تلفن رو برداشتم و زنگ زدم نرگس.
-الو سلام نرگس جون خوبی؟
—ممنون عزیز خوبم.
-ببین نرگس من چی بردارم؟وا استرس دارم.دوروز فقط مونده دارم دق می کنم.
—چته دختر تو؟؟؟ببین رضوان جان چیز زیادی برندار چون خودمون باید وسایل رو بیاریم کم بیار.لوازم واجب رو.
بعد از اینکه یه ذره دیگه حرف زدیم گوشی تلفن رو قطع کردم و رفتم سروقت کشو لباس ها و کوله پشتی ام.پشت کوله پشتی به عربی نوشته بود:به سوی راه حسین.
با خودم گفتم:کربلا به رفتن نیست به شدن است.اگر رفتنی بود که شمر هم کربلایی بود...
و امروز هم گذشت و فردا شد...
موبایلم رو برداشتم و به همه دوست و فامیل پیام دادم که حلال کنید و این ها منم عازم شدم.همین طور که داشتم لیست مخاطبینم رو زیر و رو می کردم اسم دوست دوران دبیرستانم رو دیدم که یک ماهی میشد ازش بی خبر بودم.بهش پیام دادم.به سی ثانیه نکشید که بهم زنگ زد.گوشی رو جواب دادم:
-به به خانوم گلی.دیگه ماهم رفتنی شدیم خواهر.حلالمو....
هنوز حرفم تموم نشده بود که هق هق گریه اش حرفم رو نصفه گذاشت.
-الو.الو نازنین حالت خوبه؟
—ببین رضوان چیزی نگو.فقط رفتی کربلا،رفتی بین الحرمین رو به حرم حسین بگو نازنین گفت:ارباب جان یک سوال داشتم ازت.من میومدم کربلا خیلی آبروریزی میشد نه؟
این حرفش اتیش به دلم زد.یاد حال خودم افتادم.تلفن قطع شده بود و منم مات و مبهوت.بغضم ترکید و مثل خود نازنین هق هق به گریه افتادم.تنها حرفی که می تونستم بین گریه ام بزن این بود:این حسین کیست که جان ها همه پروانه اوست؟
توی حال خودم بودم که یک پیامک اومد از طرف نازنین.
-رضوان ببخشید حالم اصلا خوش نیست.دارم شعله ور میشن.همه رفیق هام دارن میرن.تا حالا شده جا بمونی رضوان؟؟
نتونستم جوابی بهش بدم.
—نازنین جونم غصه نخور.قسمت باشه میایی ان شالله.
-رضوان تو دیگه آرزو داری؟؟الان که رفتنی شدی؟
نمی خواستم نمک به زخمش بپاشم.نمی خواستم جنونش به امام حسین رو شعله ور تر کنم.ولی باید می نوشتم.یعنی دستم بدون فرمان عقل روی صفحه گوشی حرکت می کرد.مگه میشه اسم حسین بیاد و عقل من کار کنه؟نه فرمان دست دله.فرمان زندگی من از همون اول دست خود حسین بود و هست.
—نه هنوز هم حرفم همونه.آرزو یعنی داشتن یک جفت پای خسته،هشتاد کیلومتر کربلا،اربعین حسینی...
-رضوان چشم من که لایق دیدار نیستودل من رو ببر پیشش و بیار خواهر.فقط همین.
دیگه توان نداشتم چیزی بهش بگم.ولی دوست دارم امروزم رو شرح حال نازنین بنویسم و مطمئنم روز او هم چنین نوشته شد:
ویزا بلیط کرببلا مال خوب هاست
سهم چو من پیامک هستم به یادت است
🌸 پايان قسمت پنجم #از_نجف_تا_کربلا
امیدوارم لذت برده باشید🌷
کپی بدون اجازه و ذکر نام نویسنده مجاز نیست.
* 💞﷽💞
#بسم_رب_الحسین
رمان: #از_نجف_تا_کربلا
نویسنده: #رضوان_میم
#قسمت_ششم
بلاخره بعد از یک عالمه وقت سوار اتوبوس شدیم.سریع با نرگس و زینب سه تا صندلی کنار هم پیدا کردیم و نشستیم.وای خدا.بالاخره تموم شد.بالاخره داریم راه میوفتیم.خدایا شکرت.هوا خیلی گرم بود و بلافاصله بعد از راه افتادن اتوبوس کولر ها هم روشن شد.من و نرگس و زینب هم شروع کردیم به حرف زدن از این ور و اون ور.
-وای رضوان یک مشکلی دارم من نرگس گفت نمی تونه تو می تونی کمک کنی.
—آره عزیزم.اگر از پسش بر بیام چرا که نه.
-ببین موضوع یه ذره پیچیده شده.یکی از دختر عمو های مامان من که گفتم توی دانشگاهه!
—خب خب آره یادمه که گفتی دین و مذهب آن چنانی هم ندارن.
-آره دیگه.چند روز پیش با هم بحثمون شد.سر همین حجاب و ....خلاصه بهش گفتم با بیاد تا بفهمه این حرف ها یعنی چی
—وا یعنی الان اومده؟
-آره.ردیف اول نشسته چادرش هم افتاده روی دوشش.اولش می خواست بدون چادر بیاد ولی دید خیلی تو چشم میشه.ببین می تونی راضیش کنی یک ذره؟
—یعنی چی کار کنم؟
-یعنی از این چاهی که افتاده توش نجاتش بدی.
—باشه ببینم چی میشه.
و پاشدم و به طرف جلوی اتوبوس راه افتادم تا بشینم کنار صندلی خالی کنارش.هدفون گذاشته بود توی گوشش و داشت آهنگ گوش میداد.صدای آهنگ با اینکه از توی هدفون بود اما تا گوش من میرسید.با لبخند نشستم کنارش و گفتم:
-گوشت درد نگیره خواهر جون.
در حالی که پوزخندی به لب داشت گفت:
-نترس خودم صاحابشم.
—آخ ببخشید دخالت کردم.می تونیم با هم صحبت کنیم؟
-بفرما امرتون؟
هنوز حرفم رو شروع نکرده بودم که پرید وسط حرف و گفت:
-اگر می خواهی درباره غنا و ... این ها صحبت کنی از الان بدون که من راضی نمیشم.
منم همین موضوع رو نشونه گرفتم و ادامه حرفش گفتم:
-حالا حرف بزنیم چیزی نمیشه که.
—ببین خواهر محترم که نمی دونم اسمتون چیه...
-زینب هستم عزیزم.
—منم گلی هستم.خب داشتم می گفتم من کل قران رو زیر و رو کردم.هیچ آیه مستقیم درباره این نداره که آهنگ گوش ندید.
از همین جا فهمیدم که طرف حسابم اطلاعات زیادی داره برای همین عزمم رو جزم کردم تا بتونم راضیش کنم.
-ببین اگر تو قران رو خونده باشی حتما به این عبارت رسیدی که:اطیعو الله و اطیعو الرسول و اولی الامر.
—خب اره شنیدم این چه ربطی داره؟
-ببین گلی جونم موضوع همین جاست.خدا گفته اطاعت کنید از خدا و رسولتون و ولی امرتون.حالا بیا بریم یک سری به حرف های رسول و امام هامون بزنیم.تا اینجا موافقی که خود قران این دستور رو به ما داده؟
—خب اره.موافقم.
-حالا که خدا گفته اطلاعت کنیم از حرف رسول و امام ها مون باید بگردیم حرف امام و رسولمون رو پیدا کنیم.حرف رسول و مولا چیه؟حدیث و روایت.حالا ما توی هرکدوم از روایت ها می بینیم که همه اون ها غنا و لهو و لعب رو حرام کرده.
و در آخر لبخندی تحویلش دادم.
-بهش فکر می کنم.الان خسته ام و خوابم میاد.
منم پاشدم و فعلا ازش خداحافظی کردم و رفتم طرف صندلی های خودمون.
-آخی.یک نفس راحت کشیدم.زینب این دختر عمو مامانتون چقدر وارده ها.
—گفتم که.
منم سرم رو تکیه دادم به صندلی و چشم هامو بستم.همون موقع بود که صدای پسر های اتوبوس بلند شد:
کربلا کربلا ما داریم میاییم...
امروز را هم نوشتم:
تصویر قشنگیست که در صحنه محشر
ما دور حسینیم و بهشت است که مات است
🌸 پايان قسمت ششم #از_نجف_تا_کربلا 🌸
امیدوارم لذت برده باشید🌷
کپی بدون اجازه و ذکر نام نویسنده مجاز نیست.
#تلنگر
❗️از اجارهٔ قاطر تا خشکسالی
⚠️ هشدار دربارهٔ قضاوتهای ناحق
┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
أبوولّاد نقل میکند:
در کوفه از شخصی قاطرش را اجاره کردم تا با آن به جایی روم و طلبم را از شخصی که به من بدهکار بود ستانده و بازگردم. چون به پل کوفه رسیدم با خبر شدم که بدهکارم به سوی نیل (جایی در عراق) رفته، و چون به سوی نیل رفتم خبردار شدم که به بغداد رفته است. در بغداد او را یافتم و طلبم را از او ستانده و به کوفه بازگشتم.
رفت و برگشت من مجموعاً ١۵ روز شد. به صاحب قاطر گفتم و از او حلالیّت طلبیدم و برای اینکه راضیاش کنم به او ١۵ درهم (به ازای پانزده روز) دادم ولی قبول نکرد (و بیشتر خواست).
هر دو رضایت دادیم که #ابوحنیفه میان ما حکم کند. (نزد او رفته و) داستان را برای او بازگفتیم.
ابوحنیفه به من گفت: با قاطر چه کردی؟ گفتم: صحیح و سالم به او بازگرداندم. صاحب قاطر گفت: بله، ولی پس از ١۵ روز. ابوحنیفه گفت: از او چه میخواهی؟ گفت: کرایۀ قاطر را، چون ١۵ روز بیقاطر ماندم.
✖️ابوحنیفه گفت: برای تو حقّینمیبینم (و همان ١۵ درهم نیز به تو نمیرسد)؛ چون او قاطر را برای رفتن به جایی اجاره کرده بود ولی بدانجا نرفته است و به جای دیگری رفته، پس (چون قاطر را در راهی که اجاره کرده، استفاده نکرده) اجاره بهای قاطر از ذمّهاش ساقط شده و ضامن قیمت آن است (اگر قاطر تلف میشد، میباید قیمت قاطر را به تو میداد). حال که قاطر را صحیح و سالم بازگردانده، قیمت قاطر هم بر عهدۀ او نیست، (پس نه مبلغ اجاره به تو تعلّق میگیرد و نه قیمت قاطر).
از نزد ابوحنیفه خارج شدیم. صاحب قاطر با خود میگفت: «إنا لله و إنا إلیه راجعون». من نیز به خاطر فتوا (و قضاوت) ابوحنیفه دلم به حال او سوخت. از این روی مبلغی (بیش از پیش) به او داده و از او حلالیت طلبیدم.
✅←همان سال به #حج رفتم و برای امام صادق علیهالسلام (داستان، قضاوت و) فتوای ابوحنیفه را بازگو کردم.
امام فرمودند: در این قضاوت و قضاوتهایی اینچنین است که آسمان بارانش و زمین برکاتش را حبس کرده (و نازل نمیکند).
🔚🔚آن گاه امام حکم مسأله را بهنحو کامل برای من بیان کردند. عرض کردم: به او چند درهم (بیشتر) دادم و او نیز راضی شد و مرا حلال کرد. امام فرمودند: چون قضاوت ابوحنیفه را دید به این مقدار رضایت داد. به نزد او برو و سخن من را برایش بازگو کن. اگر حلال کرد چیزی بر ذمّۀ تو نیست.
چون (به کوفه) بازگشتم به نزد صاحب قاطر رفته و نظر امام (علیهالسلام) را برای او نقل کردم. آن گاه گفتم: هر مقدار خواستی بگو تا به تو بدهم (و مرا حلال کن). او نیز گفت: با این سخنت، جعفر بن محمد را نزد من محبوب ساختی، و در قلب❤️م (بر دیگران) برتری یافت. تو را حلال کردم و اگر خواستی همان مقداری که پرداخت کردهای را نیز به تو باز میگردانم.
📙الکافی ۵: ٢٩٠-٢٩١، ح ۶
📘تهذیب الأحکام ٧: ٢١۵-٢١۶، ح ٢۵
📗الاستبصار ٣: ١٣۴-١٣۵، ح ٢
پینوشت: از داستان چنین برمیآید که صاحب قاطر، شیعه نبوده است چون هم به قضاوت ابوحنیفه رضایت داده (و ابوولاد نیز ناچار شده به نزد ابوحنیفه برود) و هم در آخر داستان گفته است جعفر بن محمد را نزد من محبوب ساختی.
همچنین جهل قاضی به حکم، از بار معصیت او نمیکاهد؛ بلکه برعکس، جسارت وی را آشکار میکند که با وجود جهل و بدون آگاهی از حکم الهی، به خود اجازۀ داوری میدهد ، لذا جهل او از عواقب حکم باطل نمیکاهد؛
مطابق با این حدیث، امام صادق علیهالسلام میفرمایند که قضاوت نابهجا که منجر به از بین رفتن حق یک فرد (ولو غیر شیعه) شود نیز باعث خشکسالی میشود، هر چند این جور در حد چند درهم اجارهبهای یک قاطر باشد!
زین پس برای یافتن علل خشکسالی، راه دور نرویم، عامل آن همین نزدیکیهاست، عامل آن خود ما مردم هستیم!
*⃣مولانا امیرالمؤمنین علیهالسّلام:
اُذكُرُوا إِنْقِطَاعَ اللّذّاتِ وَ بَقَاءَ التَّبِعَاتِ
آن ساعتی را که دیگر خوشیها برای همیشه پایان مییابد و تنها تبعات و اثرات شوم گناهان بر جای میماند، همواره به یاد داشته باشید (هیچ وقت مرگ را فراموش نکنید).
📚نهجالبلاغه کلمهٔ ۴۲۵
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
*⃣امام صادق علیهالسّلام:
مَنْ لَمْ يَعْرِفْ أَمْرَنَا مِنَ الْقُرْآنِ لَمْ يَتَنَكَّبِ الْفِتَنَ
کسی که امر ما (خلافت و امامت) را از قرآن نشناسد، از فتنهها نجات پیدا نمیکند.
📚منابع:
الكافی ج۱ ص۷
بحارالانوار ج۸۹ ص۱۱۵
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»