eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
630 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
پیغام علقمه به نجف برد جبرئیل ام البنین بگو پسری داشتی چه شد؟ 🥀
مداحی_آنلاین_ددیلر_سسله_ابلفضلی_منصوری.mp3
4.09M
روضه حضرت ابوالفضل العباس(ع) ددیلر سسله ابالفضلی 🔊 🔊 💔 🎙
چه‌کنم ماهِ حرم این قمرِ ریخته را تا به آغوش کشم برگ و بر ریخته را دست بر سر بگذارم نگذارم ...ماندم چه‌کنم این بدنِ مختصرِ ریخته را دخترم چشم به راه است جوابش با تو با چه رویی ببرم بال و پرِ ریخته را 💔
آب اگه به خیمه نرسید، فدای سرت... 💔
YEKNET.IR - zamine 2 - vafat omolbanin 1401 - Banifatemeh.mp3
5.19M
ای داد ای بیداد گرما می‌باره هیشکی از سقا خبر نداره 🔊 💔 🎙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در وفا هستی سرآمد ای علمدار رشید این جهان بر خود مثالت گوهری رخشان ندید 💔 🎙 | | 📲
29.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای داد ای بیداد گرما می‌باره هیشکی از سقا خبر نداره 📺 💔 🎙
YEKNET.IR - roze 3 - shabe 9 moharram1399 - motiee.mp3
6.87M
روضه حضرت ابوالفضل العباس(ع) علی با صورت به زمین خورد... 🔊 💔 🎙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به شددددت توصیه میکنم این ویدئو رو ببینید... دعایی که هفت امام معصوم تضمین کردند که با خواندن آن دعایتان مستجاب میشود🥺♥️ زمان‌ انجام‌ این‌ عمل‌ تنها‌ در روز‌ عاشورا و تاسوعات
🖤▪️🖤▪️🖤▪️🖤▪️🖤 🏴 ... روایت کوتاهی از ده شب ‌محرم... ⭕️دراین‌روایت نام هر شب‌محرم‌که به هر شهید اختصاص داده شده معین گردیده...⭕️ : شـب عاشــورا 🖤💔🥀 شب حسین بن علی(ع) الگوی آزادگان جهان.😞😞 شهامت، ایثار، بردباری، تسلیم، رضا، وفا، فروتنی، شجاعت و پایداری امواج اقیانوس بی منتهای است. اگر این قیام چنین درون مایه ارزشمندی از فضایل انسانی را نداشت، این گونه بر پیشانی تاریخ نمی درخشید. عاشورا این گونه توانست حصار زمان و مکان را درهم شکند و تـاریخ را در نوردد.
●🕯●🕯●🕯●🕯●🕯●🕯● 🏴 🕯 (شب یازدهم محرم) شام غریبان، در ادبیات و مرثیه‌های پارسی‌زبان‌ به غروب آفتاب روز عاشورا و سوگواری این شب گفته می‌شود. نوحه‌های این مراسم یادآور آوارگی اهل بیت امام حسین(ع) و اسیران و کودکان بازمانده از واقعه کربلا است که در غروب عاشورا، بی‌پناه در تاریکی شب، در بیابان کربلا به سر می‌بردند. بعضی رسوم خاص، مانند روشن‌کردن شمع یا نشستن در تاریکی، باعث تفاوت عزاداری این شب با دیگر شب‌های محرم می‌شود. 📗اشرف‌زاده، رضا، پیغام اهل راز، تهران، اساطیر، ۱۳۸۱ش. 📘اصلاح عربانی، ابراهیم، کتاب گیلان، تهران، گروه پژوهشگران ایران، ۱۳۷۴ش. 🕯●🕯●🕯●🕯●🕯●🕯●🕯
مداحی آنلاین - نماهنگ حسین دعای مستجاب مادرم - قلیچ.mp3
6.12M
حیفه عمری که بگذره پای عشق‌های کوچه بازاری ای قربون امام حسینی که نه تکرار شد نه تکراری 🔊 💔 🔅 🎙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه نفر هست که بفهمه دردمو میبره از دل زائراش غمو اگه عمری عاشق محرم و کرببلام به خدا مدیون لطف شمام 💔 🕊 | | 📲
46.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من دور از کربلا شب جمعه من مهمونم کربلا محمدحسین پویانفر🎙 انتشار حداکثری با شما 🌱 ★ڪانال حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر کسی با هر ظاهری با هر عقیده‌ای در این خانه عزا، توسل داره و حاجت میگیره. بعضی وقتا این ماییم که دستمون رو از دست می‌کشیم. و الا سفره کرم این آقا خیلی بزرگه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اجر و ثواب گریه در عزای آقا امام حسین علیه السلام طبق روایات اهل تسنن ✍آیا روایات مربوط به پاداش و اجر و ثواب گریه و ماتم و عزاداری برای سیدالشهداء محدود به کتب شیعه است یا کتب اهل سنت نیز در این رابطه احادیث و روایاتی نقل کرده اند ؟!
خلاصه هرچه زنان بنی اسد گشتند میان معرکه انگشت تو نشد پیدا 😭
✨بایِک‌سَلام‌پَرزَده‌ِقَلبَم‌به‌ِکَربَلا اَزراه‌ِدور‌شُدحَرَمَت‌آشیانه‌ِاَم 🕊 دوری‌ِکَربَلابه‌ِخُدامی‌کُشَدمَرا بالُطفِ‌خُودبه‌ِسوی‌ِحَرَم‌کُن‌روانه‌ِاَم💔 اَلسَّلامُ‌عَلَیْکَ‌یااَباعَبْدِاللّهِ‌الْحُسَیْن(ع)✋️ 🌗شبتون حسینی 🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آن کسانی که از ترس گرما 😓 می‌ترسند برن کربلا... 🏴 🆔️ @shahrenore
مداحی آنلاین - از دل زینب ای وای - مطیعی.mp3
8.81M
تنت تنها ماند به خاک صحرا خیمه‌های تو به خاکسترها مانده در غم‌ها زینبت تنها 🔊 💔 🎙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسین شیر حلال تمام مادر هاست حسین نان حلال تمام بابا هاست کریم بود و شدم من گدای احسانش حسین پادشه بامرام نوکر هاست... 🔰 ثواب نشر با شما دوست عزیز🖤 ┏━━━━━━━━💔🥀━┓   @haram110 ┗━━❤️‍🩹🥀━━━━━━━┛ 🏴کانال حرم
💢 امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: ✨️هرگاه ملائکه به زمین نازل می‌شوند، حورالعین از آن‌ها خواهش می‌کنند تا تسبیح و تربت قبر حسین را برای آن‌ها هدیه ببرند. 📚بحارالأنوار: ۱۰۱، ص ۱۳۴ 💢در روایت دیگری امام رضا علیه السلام می فرمایند: 📿کسی که با تسبیح تربت حضرت سیدالشهدا ذکر «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» را بگوید، در مقابل هر عدد از دانه‌های تسبیح شش هزار حسنه برای او نوشته می‌شود و شش هزار گناه از او بخشیده می‌گردد و شش هزار درجه بر درجات او افزوده می‌شود. 📚بحارالانوار، ج ۹۸، ص ۱۳۳ حضرت علیه السلام •┈┈••✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 کشیدن با خون علیه‌السلام؟! 🔊 👈جشن و شادی در روز توسط پیروان یکی از واقعیات تلخ تاریخی است. در این کلیپ نمونه ای از مستندات جشن و شادی بنی امیه در مصیبت عزای اهل بیت رسالت عیلهم السلام را مشاهده کنید. 💥ببینید و انتشار دهید 🚩کانال حرم
حرم
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿رمان واقعی #زندگینامه_شهیدایوب_بلندی ✿❀قسمت ۳۲
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿رمان واقعی ✿❀قسمت ۳۳ برای هدی مفصلی گرفتیم، با شصت هفتاد تا مهمان. مولودی خوان هم دعوت کردیم،... ایوب به جشن تکلیف هدی خرید. 🎊میخواست این جشن همیشه در هدی بماند.🎊 . . کم تر پیش می آمد ایوب سر مسائل عصبی شود، مگر وقتی که کسی از روی اعتقادات دانشجوها را زیر سوال میبرد. مثل آن استادی که سر کلاس، محبت داشتن مردم به و ایام را محبت بی ریشه ای معرفی کرد. ایوب راه انداخت و کار را تا کمیته انضباطی هم کشاند. از استاد تا باغبان دانشگاه ایوب را می شناختند... با همه احوال پرسی می کرد، پی گیر مشکلات آنها می شد. بیشتر از این دلش می تپید برای سر و سامان دادن به دانشجوها. 💕چند نفر از دختر پسرهای دانشکده با هم شده بود. خانه ما یا محل خواستگاری های اولیه بود یا محل زن و شوهرها. کفش های پشت در برای صاحب خانه بهانه شده بود. می گفت: _"من خانه را به شما اجاره دادم، نه این همه آدم" بالاخره جوابمان کرد..... با وضعیتی که ایوب داشت نمی توانست راه بیفتد و دنبال خانه بگردد. کار خودم بود. چیزی هم به نمانده بود. شهیده و زهرا کتاب های درسی را که یازده سال از آنها دور بودم، بخش بخش کرده بودند. جزوه های کوچکم را دستم می گرفتم و در فاصله ی این بنگاه تا آن بنگاه درس میخواندم ادامه دارد... ✿❀
حرم
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 #حرمت_عشق 💞 قسمت ۸ بعد از صرف ش
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞 قسمت ۹ _برنامه ت چیه؟! میخای چکار کنی؟! میبینی که یاشار راهش رو انتخاب کرد.میره سر خونه زندگیش!! از نظر من هیچ مشکلی نیس. اگه تصمیمت قطعیه، مهسا مورد خوبیه.! صاف و بااقتدار نشست و گفت: _سریعتر خبرش رو بهم بده، برا هر دوتاتون میخام یه جشن بگیرم! اما خیلی مفصل. یاشار که نهایتا تا عید صبر کنه. تو هم زنگ بزن ب اقای سخایی، قرارعقد رو برا قبل عید، بذار. سکوت کرده بود.تا کلام پدرش به رسد. _بابا شما دیگه چرا!! ؟؟شما که منو میشناسین! من از... پدرش کلامش را قطع کرد و باعتاب گفت: _تو چی هااان؟! از مهسا هم خوشت نمیاد؟؟ کم کم صدای پدرش بالا میرفت.. _فکر کردی کی هسی؟؟همین که من میگم..!یا تا ٧ فروردین مراسم برپا میشه یا کلا از ارث محرومی!!! حتی یه پاپاسی هم گیرت نمیاد!! اینو تو کلت فرو کن..!!مطمئن باش.! کوروش خان پشت سرهم این جملات را ردیف کرد.و عصبی راه اتاق را در پیش گرفت... یوسف مات از حرفهای پدرش، ازتصمیماتش، نمیدانست جواب را چه بدهد..!!!که حرف دل خودش باشد..ناچار فقط کرد! حداقل نمیکرد! اکبرآقا باناراحتی نگاهش میکرد. سهیلا سری با تاسف برایش تکان میداد. مادر وخاله شهین هم دلخور از وضعیت نیم نگاهی به او انداختند و باز گرم حرفهای خودشان شدند. حس اضافی بودن را داشت. از خودداری خودش هم خسته شده بود. حالا یاشار و سمیرا هم از حیاط به جمع آنها اضاف شده بودند.یاشار بدون توجه به جو ایجاد شده، روبه اکبرآقا کرد و گفت: _اکبرآقا اگه اجازه بدید،ما امشب بشیم. ٧ فروردین هم عقد و عروسی باهم بگیریم. توی این یکماه و خورده ای، همه کارها رو انجام میدم. یاشار نگاهی به خاله شهین کرد تا تایید حرفش را بگیرد. خاله شهین_خیلی هم خوبه، من که موافقم، شما چی میگین اکبرآقا! ؟ اکبر اقا با خنده گفت: _چی بگم،..!خب... داماد که ماشالا راضی، عروس هم راضی، گور 'بابای عروس' ناراضی همه خندیدند.حتی یوسف. جلو رفت صمیمانه دست برادرش را فشرد. _خیلی خوشحالم برات داداش، خوشبخت بشین یاشار _ممنون. تو هم یه فکری کن زودتر تا سرت ب باد نرفته. و قهقهه ای زد.یوسف هم خنده اش گرفته بود.به درخواست یاشار، محرمیتشان را یوسف خواند.همه دست میزدند. همه خوشحال بودند.فخری خانم بلند شد شیرینی را گرداند تا همه دهانشان را از این وصلت شیرین کنند. همه مشغول حرف زدن بودند.فخری خانم بالا رفت برا دلجویی از همسرش. با پایین امدن پدرش از پله ها،اکبرآقا گفت: _کوروش خان ما تصمیمات اصلی رو گذاشتیم شما بیاین بعد. کوروش خان، با شکوه و اقتدار دستانش را درجیبش کرد، و آرام از پله ها پایین می آمد.بسمت اکبرآقا رفت. _همه بیاین اینجا همه روی مبلهایی نزدیک به هم نشستند... سمیرا، به محض محرم شدنشان،روسری و مانتو اش را درآورد... دیگر جایی برای یوسف نبود. جمع خداحافظی کرد.به آشپزخانه رفت وضو گرفت.و به اتاقش پناه برد. اینجور انتخاب کردن... برایش مفهومی نداشت. همیشه عقیده داشت، حرمت ، حرمت، و حتی هم برایش قائل بود. وارد اتاقش شد.. فکر اینکه چرا اینهمه میان خود وخانواده اش تفاوت هست،یک لحظه او را رها نمیکرد. آدم درد دل کردن و بازگو کردن دردهایش نبود.اما چراهای زندگیش، زیاد بود. سوالهای ذهنش چند برابر شده بود..! فکرش بسمت آقابزرگ رفت.پدر پدرش. با او راحت تر بود.حتی راحت تر از پدرش. شب از نیمه گذشته بود.. سجاده را پهن کرد، خواست دو رکعت نماز اقامه کند، برای تا دستهایش را بالا برد.... تمام تصویرهای میهمانی مانند فیلمی مقابلش صف بست.نمیدانست چه کند،.. با دستهایش روی صورتش را پوشاند، چند صلواتی فرستاد،ذهنش را متمرکز کرد و دوباره برای تکبیر دستهایش را بالا برد. باز هم نشد،... تصمیمش را گرفته بود،آنهمه عشوه های دختران و زنان کارخودش را کرده بود!!! معصوم که نبود!! خیلی نگاهش را میکرد، بود!اما خب بهرحال بود، بود، زیبا بود، و مورد توجه همه.! خودش را در بیابانی میدید.. . و نیروهایی که به او هجوم می آوردند. دستهایش را پایین انداخت.. عادت داشت چفیه روی دوشش می انداخت بهنگام نماز... ادامه دارد... ✨✨💚💚💚✨✨ ✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار 💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚