eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
629 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
♨️گناهان_کبیره(عقوق_والدین) گدائى و بدبختى مى آورد! @haram110 👳 جوانى از ثروتمندان مدینه پدر پیرى داشت، احسان به او را نمود و از مال خود او را کرد؛ پس خداى تعالى را از او گرفت و فقر و تنگدستى و مرض در بدن به او روى نمود و شد. پس پیغمبر (ص) فرمود: اى کسانى که پدرها و مادرها را آزار مى رسانید! از حال این جوان بگیرد و بدانید چنانچه در دنیا از کفش رفت غنا و ثروت و صحتش به# فقر و 💉مرض مبدل گشت، همچنین در آخرت هر درجه اى که در# بهشت داشت بواسطۀ این ⛔️گناه از دست داده و در مقابلش از درکات♨️ آتش برایش آماده شده است! ١. @haram110 ✍ از حضرت صادق (ع) مرویست: که چون یعقوب براى فرزندش یوسف وارد مصر گردید، یوسف هنگام ملاقات، رعایت مقام سلطنت ظاهرى را کرد و براى# احترام پدر از مرکب پیاده نشد : جبرئیل نازل شد به# یوسف فرمود دست🙌 خود را باز کن!☄نور روشنى از دستش⏪ بیرون شد وبه آسمان رفت، یوسف پرسید: این نور چه بود که از کف من خارج شد؟ جبرئیل فرمود: نور# نبوت از صلب تو بیرون رفت! به سبب آنکه رعایت احترام پدر پیرت را نکردى پس از کسى پیغمبر نخواهد شد ۲. @haram110 🌴 شکى نیست که پیاده نشدن یوسف از روى# تکبر و بى اعتنائى به پدر نبوده و انبیا از هر ⛔️گناهى منزهند، بلکه براى رعایت شوکت سلطنتى بوده که براى اداره کردن امور خلق و بسط عدل و ترویج دین قبول فرموده بود، لیکن چون احترام پدر اولى[ = برتر] بود براى همین ترک اولى مورد عقوبت واقع شد. 🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨 @haram110 📛عاقبت به شرى عاق 😱 دیگر از آثار وضعیۀ والدین🔚 سوء خاتمه است، چنانچه# نیکى به آنها موجب 🔚حسن خاتمت و عاقبت به خیرى است. حضرت صادق (ع) فرمود: کسى که بخواهد خداوند جان دادن را بر او آسان فرماید پس 💞صله رحم کند و به والدین# نیکى نماید، چون چنین کرد؛ خداوند😱 سختیهاى مرگ را بر او آسان مى فرماید و هیچوقت مبتلا به نخواهد شد ۳. @haram110 🌈 دعاى والدین مستجاب است 💚 نیکى به والدین سبب آنها دربارۀ# اولاد است. چنانچه# بدى کردن به ایشان سبب آنها است. و از دعاها مستجاب بلکه سریع الاجابه، و والدین نسبت به اولاد است. چنانچه اخبار کثیره اى در این مورد رسیده است. 📊 پاورقی: ١) -(سفینة البحار،ج٢ص٢١٣) ٢) - (کافى) ٣) - (سفینة البحار جلد ٢ صفحه ۶٨٧) . 📖گناهان کبیره شهید دستغیب جلد1 _____________________ جلوترازپدرومادرمان نرویم ودرمقابلشان رادرازنکنیم. 🌴🌻🌹🌻🌴🌾🌹🍀🌿🍁🍁🌹🌻🌴 برای ورود به کانال حرم در ایتا به اینجا ضربه بزنید 👇👇👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018
♨️گناهان_کبیره(عقوق_والدین) گدائى و بدبختى مى آورد! @haram24 👳 جوانى از ثروتمندان مدینه پدر پیرى داشت، احسان به او را نمود و از مال خود او را کرد؛ پس خداى تعالى را از او گرفت و فقر و تنگدستى و مرض در بدن به او روى نمود و شد. پس پیغمبر (ص) فرمود: اى کسانى که پدرها و مادرها را آزار مى رسانید! از حال این جوان بگیرد و بدانید چنانچه در دنیا از کفش رفت غنا و ثروت و صحتش به# فقر و 💉مرض مبدل گشت، همچنین در آخرت هر درجه اى که در# بهشت داشت بواسطۀ این ⛔️گناه از دست داده و در مقابلش از درکات♨️ آتش برایش آماده شده است! ١. @haram24 ✍ از حضرت صادق (ع) مرویست: که چون یعقوب براى فرزندش یوسف وارد مصر گردید، یوسف هنگام ملاقات، رعایت مقام سلطنت ظاهرى را کرد و براى# احترام پدر از مرکب پیاده نشد : جبرئیل نازل شد به# یوسف فرمود دست🙌 خود را باز کن!☄نور روشنى از دستش⏪ بیرون شد وبه آسمان رفت، یوسف پرسید: این نور چه بود که از کف من خارج شد؟ جبرئیل فرمود: نور# نبوت از صلب تو بیرون رفت! به سبب آنکه رعایت احترام پدر پیرت را نکردى پس از کسى پیغمبر نخواهد شد ۲. @haram24 🌴 شکى نیست که پیاده نشدن یوسف از روى# تکبر و بى اعتنائى به پدر نبوده و انبیا از هر ⛔️گناهى منزهند، بلکه براى رعایت شوکت سلطنتى بوده که براى اداره کردن امور خلق و بسط عدل و ترویج دین قبول فرموده بود، لیکن چون احترام پدر اولى[ = برتر] بود براى همین ترک اولى مورد عقوبت واقع شد. 🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨 @haram24 📛عاقبت به شرى عاق 😱 دیگر از آثار وضعیۀ والدین🔚 سوء خاتمه است، چنانچه# نیکى به آنها موجب 🔚حسن خاتمت و عاقبت به خیرى است. حضرت صادق (ع) فرمود: کسى که بخواهد خداوند جان دادن را بر او آسان فرماید پس 💞صله رحم کند و به والدین# نیکى نماید، چون چنین کرد؛ خداوند😱 سختیهاى مرگ را بر او آسان مى فرماید و هیچوقت مبتلا به نخواهد شد ۳. @haram24 🌈 دعاى والدین مستجاب است 💚 نیکى به والدین سبب آنها دربارۀ# اولاد است. چنانچه# بدى کردن به ایشان سبب آنها است. و از دعاها مستجاب بلکه سریع الاجابه، و والدین نسبت به اولاد است. چنانچه اخبار کثیره اى در این مورد رسیده است. 📊 پاورقی: ١) -(سفینة البحار،ج٢ص٢١٣) ٢) - (کافى) ٣) - (سفینة البحار جلد ٢ صفحه ۶٨٧) . 📖گناهان کبیره شهید دستغیب جلد1 _________________ جلوترازپدرومادرمان نرویم ودرمقابلشان رادرازنکنیم. 🌴🌻 @haram110 🌹🌻🌴
♨️گناهان_کبیره(عقوق_والدین) گدائى و بدبختى مى آورد! @haram24 👳 جوانى از ثروتمندان مدینه پدر پیرى داشت، احسان به او را نمود و از مال خود او را کرد؛ پس خداى تعالى را از او گرفت و فقر و تنگدستى و مرض در بدن به او روى نمود و شد. پس پیغمبر (ص) فرمود: اى کسانى که پدرها و مادرها را آزار مى رسانید! از حال این جوان بگیرد و بدانید چنانچه در دنیا از کفش رفت غنا و ثروت و صحتش به# فقر و 💉مرض مبدل گشت، همچنین در آخرت هر درجه اى که در# بهشت داشت بواسطۀ این ⛔️گناه از دست داده و در مقابلش از درکات♨️ آتش برایش آماده شده است! ١. @haram24 ✍ از حضرت صادق (ع) مرویست: که چون یعقوب براى فرزندش یوسف وارد مصر گردید، یوسف هنگام ملاقات، رعایت مقام سلطنت ظاهرى را کرد و براى# احترام پدر از مرکب پیاده نشد : جبرئیل نازل شد به# یوسف فرمود دست🙌 خود را باز کن!☄نور روشنى از دستش⏪ بیرون شد وبه آسمان رفت، یوسف پرسید: این نور چه بود که از کف من خارج شد؟ جبرئیل فرمود: نور# نبوت از صلب تو بیرون رفت! به سبب آنکه رعایت احترام پدر پیرت را نکردى پس از کسى پیغمبر نخواهد شد ۲. @haram24 🌴 شکى نیست که پیاده نشدن یوسف از روى# تکبر و بى اعتنائى به پدر نبوده و انبیا از هر ⛔️گناهى منزهند، بلکه براى رعایت شوکت سلطنتى بوده که براى اداره کردن امور خلق و بسط عدل و ترویج دین قبول فرموده بود، لیکن چون احترام پدر اولى[ = برتر] بود براى همین ترک اولى مورد عقوبت واقع شد. 🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨 @haram24 📛عاقبت به شرى عاق 😱 دیگر از آثار وضعیۀ والدین🔚 سوء خاتمه است، چنانچه# نیکى به آنها موجب 🔚حسن خاتمت و عاقبت به خیرى است. حضرت صادق (ع) فرمود: کسى که بخواهد خداوند جان دادن را بر او آسان فرماید پس 💞صله رحم کند و به والدین# نیکى نماید، چون چنین کرد؛ خداوند😱 سختیهاى مرگ را بر او آسان مى فرماید و هیچوقت مبتلا به نخواهد شد ۳. @haram24 🌈 دعاى والدین مستجاب است 💚 نیکى به والدین سبب آنها دربارۀ# اولاد است. چنانچه# بدى کردن به ایشان سبب آنها است. و از دعاها مستجاب بلکه سریع الاجابه، و والدین نسبت به اولاد است. چنانچه اخبار کثیره اى در این مورد رسیده است. 📊 پاورقی: ١) -(سفینة البحار،ج٢ص٢١٣) ٢) - (کافى) ٣) - (سفینة البحار جلد ٢ صفحه ۶٨٧) . 📖گناهان کبیره شهید دستغیب جلد1 _________________ جلوترازپدرومادرمان نرویم ودرمقابلشان رادرازنکنیم. 🌴🌻 @haram110 🌹🌻🌴
حرم
‍ #عاشورا_بیستم #پیشگویی ⁉️ هدف سیدالشهدا علیه السلام از #خروج چه بود؟؟ ✅ إنّی ما خَرَجتُ اَشِراً
⁉️ هدف سیدالشهدا علیه السلام از چه بود؟؟ ✅ إنّی ما خَرَجتُ اَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفسِداً و لا ظالِماً، اِنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الاصلاحِ فی اُمَّهِ جَدّی، اُریدُ اَن آمُرَ بِالمَعرُوفِ و اَنهی عَنِ المنکَرِ وَ اَسیرَ بِسیرهِ جَدّی وَ اَبی عَلیَّ بن اَبی طالبٍ. 〰〰〰〰〰〰〰 آثار بسیاری دلالت دارد که جماعتی از معاصرین حضرت ، اعم از آشنا و بیگانه، دوست و دشمن، زن و مرد ، از شروع حرکت از مدینه تا هنگامی که کاروان با جناب نمود، همه نتیجه این حرکت به سمت عراق را کشته شدن حضرت می‌دانستند. ⁉️‼️حال یک سوال از کسانی که به گزاف ادعا می‌کنند: امام برنامه در سر داشتند ولی موفق نشدند و اتفافات‌ آنگونه که حضرت تصور می‌کرد پیش نرفت!! 👈 آیا امکان دارد عاقبت اندیشی حجت خدا از افراد عادی کمتر باشد و حدس آنها مطابق واقع باشد اما حضرت نداند که سرانجام این حرکت چیست؟؟! _ ⚠️⚠️ در پی انتشار خبر امتناع حضرت از بیعت با و سفر ایشان، دیگر عذری باقی نمی‌ماند و باید همه به سرعت نزد حضرت شتافته و برای یاری ایشان اعلام آمادگی می‌نمودند؛ ولی با تأسف دیده می‌شود که حتی کسانی که به آن حضرت علاقه داشتند و حضرت آنها را خیرخواه و دلسوز می‌دانست به جای تسلیم بودن در برابر حجت خدا و پرسیدن نظر ایشان و اطاعت، شروع به پیشنهاد دادن کردند و بعضی دیگر- العیاذ بالله- روش حضرت را تخطئه کردند، امثال که شدیدترین و اهانت‌بارترین صحبت از او گزارش شده است؛ این افراد باید جایگاه خویش را نسبت به حجت خدا درک می‌کردند و از امام می‌پرسیدند که ما چه کنیم؟ نه اینکه نظر خویش را قابل عرضه بر امام دانسته و بگویند: چه کار کن! اینان فراموش کردند که پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله فرمودند: 💠 نمی‌خواهد به اهل بیت چیزی تعلیم دهید که آنها از شما داناترند. (قسمتی از در اسناد فراوان شیعه و سنی برای نمونه بحارالانوار۸۴/۱۱) 👈👈 به هر رو ، پاسخهای گوناگون حضرت به اقتضای کسانی که با ایشان مخالفت می‌کردند، در مواردی که حضرت پاسخ فرمودند، استنادی قاطع است در یافتن انگیزه آن حضرت و اثبات مدعای مطروحه ما در انگیزه‌های و حرکت ایشان؛ ⬇️ این پاسخها به شرح زیر است: -پیامبر به من دستوری داده که باید اجرا کنم. -در رویا پیامبر را دیدم و فرمان آن حضرت را امتثال می‌کنم. -من بهتر می‌دانم کجا کشته می‌شوم. -هر جا باشم بنی‌امیه مرا می‌کشند، عراق هم نروم آنان مرا خواهند کشت. -از خدا طلب خیر می‌کنم تا چه پیش آید. -آنها مرا رها نمی‌کنند تا به زور از من بیعت گیرند و مرا بکشند. -من تصمیم خویش را گرفته‌ام. -اگر در کربلا کشته شوم بهتر است که حرمت خانه خدا شکسته شود. -از پستی دنیاست که سر حضرت یحیی نزد زن بدکاره‌ای هدیه برده شد. -کوفیان نامه نوشتند تا نزد آنان بروم. -آنها امیدوارند که حق زنده و بدعت‌ها نابود شود‌‌. -حضرت مسلم نوشته که اهل کوفه بر یاری من اجتماع و به واسطهء او با من بیعت کرده‌اند. -برای باید نزد کوفیان بروم. -جز آنچه خدا برای ما نوشته پیش نمی‌آید و آنچه قضای الهی است واقع خواهد شد. -من برنمی‌گردم. -شما از رفتار من بیزارید و من از رفتار شما. -مرا از مرگ می‌ترسانی؟مرگ عار نیست. - ما با کوفیان پیمان و قرار داریم، نمی‌خواهیم پیمان شکنی کنیم. -تقوا داشته باش و از یاری من دست برندار. -می‌دانم شما از روی خیرخواهی و دلسوزی صحبت می‌کنید. -اگر پیامبر خبر از کشتن من در عراق داده، پس چاره‌ای نیست و من حتما آنجا کشته می‌شوم. -رأی صحیح بر من مخفی نیست، کسی نمی‌تواند بر امر الهی غالب شود. -من می‌توانم با یاری فرشتگان با آنها بجنگم(آنها را نابودشان کنم) ولی محلّ شهادت من آنجاست. -اگر من سر جایم قرار بگیرم خدا مردم را به چه امتحان کند؟(یعنی حرکت من امتحان الهی است) _
حرم
🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷 🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾 💠 #داستان_هایی_از_امام_زمان(عج)💠 🔸 #خواب_م
🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷 🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾 💠(عج)💠 🔸« با امام علیه السلام در » 🔸 احمد بن فارس ادیب می‌گوید: در همدان طائفه ای هستند که به آنها بنی راشد می‌گویند. همه ایشان شیعه هستند و مذهب ایشان مذهب اهل امامت است. از آنها از سبب تشیّع ایشان بین اهل همدان سؤال کردم. شیخی از آنها که در او آثار صلاح بود و هیئت نیکویی داشت گفت: سبب آن، این است که جدّ ما به حجّ رفت و وقتی از حجّ باز می‌گشت و چند منزل از راه را طیّ کرده بود تصمیم می‌گیرد که از مرکب فرود بیاید و قدری پیاده راه برود، و چنین کرد تا آنکه خسته شدم، پس ایستادم و با خود گفت: «اندکی می‌خوابم و چون قافله آمد، برمی خیزم. » او می‌گوید: با حرارت آفتاب بیدار شدم ولی کسی را ندیدم، نه راهی را دیدم و نه اثر قافله ای را، پس توکل کردم بر خداوند تبارک و تعالی و گفتم: «به سمت مقابل، حرکت می‌کنم. » قدری راه رفتم، پس به زمین سبزه زار باطراواتی رسیدم که گویا تازه باران در آن باریده است. دیدم خاک آن زمین از پاکیزه ترین خاکها است، ناگهان دیدم در وسط آن زمین قصری قرار دارد که مانند شمشیر می‌درخشد. بطرف قصر حرکت کردم، چون به درب قصر رسیدم دو خادم را دیدم که جامه سفیدی پوشیده بودند، بر آنها سلام کردم و جواب نیکویی شنیدم. آنها گفتند: «بنشین که به تو خیری رسیده است. » و یکی از آنها برخاست و رفت. بعد از مدّتی آمد و گفت: «برخیز و داخل شو. » پس برخاستم و داخل قصری شدم که به خوبی و زیبائی آن هرگز ندیده بودم. خادم پیش افتاد و پرده ای که بر درب خانه آویخته بود را بلند کرد. آنگاه به من گفت: «داخل شو. » داخل شدم. جوانی را دیدم که در وسط خانه نشسته و از بالای سر او، از سقف شمشیر بلندی معلّق است که ته شمشیر نزدیک سر او بود و آن جوان، مثل ماه شب چهارده ای بود که در تاریکی می‌درخشید. سلام کردم و او به نیکویی جواب سلام مرا داد، آنگاه فرمود: «آیا می‌دانی من چه کسی هستم؟ » گفتم: «نه. » فرمود: «من قائم آل محمّد (ع) هستم! من آن کسی هستم که در آخرالزّمان با این شمشیر خروج می‌کنم و زمین را از عدل و داد پُر می‌نمایم چنانچه از ظلم و جور پُر شده است. » پس من به رو در افتادم و صورت خود را به خاک مالیدم. حضرت فرمود: «این کار را مکن و سر خود را بلند کن! تو فلانی از شهر همدان هستی. » گفتم: «راست می‌گویی ای مولای من! » حضرت فرمود: «آیا می‌خواهی بسوی شهر خود بازگردی؟ » گفتم: «آری ای مولای من! و می‌خواهم آنها را به آنچه که خدا به من لطف فرموده است بشارت بدهم. » آن حضرت به خادمی اشاره کرد، آن خادم دست مرا گرفت و کیسه ای به من داد و مرا بیرون برد. چند قدمی که رفتیم، درختان و مناره‌های مساجد نمایان شد. خادم گفت: «این شهر را می‌شناسی؟ » گفتم: «در نزدیکی شهر ما، شهری است که آن را اسدآباد می‌گویند و این شبیه به آن است. » گفت: «این اسدآباد است. برو به سلامت. » پس او ناپدید شد و دیگر او را ندیدم، در کیسه که به من داده بود چهل یا پنجاه اشرفی بود. من وارد همدان شدم و خانواده خود را جمع کردم و به ایشان بشارت دادم به آنچه خداوند، به من لطف فرموده بود. و تا آن پولها باقی بود پیوسته در خیر و برکت بودیم. 📚(- نجم الثّاقب) ---------------
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿رمان واقعی ✿❀قسمت ۶ صدای کلید انداختن به در آمد. آقاجون بود. به مامان سلام کرد و گفت: _طلا حاضر شو به وقت آقا ایوب برسیم. اقاجون هیچ وقت مامان را به اسم اصلیش که «ربابه» بود صدا نمی کرد. همیشه می گفت خیلی برایم سنگین بود... من، ایوب را پسندیده بودم و او نه آن هم بعد از ان حرف و حدیث ها... قبل از اینکه آقاجون وارد اتاق شود چادر را کشیدم روی سرم و قامت بستم. مامان گفت: _تیمورخان انگار برای پسره مشکلی پیش آمده و منصرف شده. ایرادی هم گرفته که نمیدانم چیست وسط نماز لبم را گزیدم. آقاجون آمد توی اتاق و دست انداخت دور گردنم بلند گفت: _من می دانم این پسر برمیگردد. اما من دیگر به او دختر . میخواهد عسلم را بگیرد قیافه‌ام می آید. یک هفته از ایوب خبری نشد. تا اینکه باز، تلفن اکرم خانم زنگ زد و با ما کار داشت. گوشی را برداشتم: + بفرمایید؟ گفت: _سلام ایوب بود چیزی نگفتم _ من را به جا نیاوردید؟ محکم گفتم: _نخیر _ بلندی هستم. + متأسفانه به جا نمی آورم. _ حق دارید ناراحت شده باشید، ولی دلیل داشتم. + من نمیدانم درباره ی چی حرف می زنید. ولی ناراحت کردن دیگران با دلیل هم کار درستی نیست. _ اجازه دهید من یک بار دیگه خدمتتان برسم. + شما فعلا کنید تا ببینم چه می خواهد. خداحافظ. گوشی را محکم گذاشتم. از اکرم خانم خداحافظی کردم و برگشتم خانه. از عصبانیت سرخ شده بودم. چادرم را پیچیدم دورم و چمباتمه زدم کنار دیوار. اکرم خانم باز آمد جلوی در و صدا زد: _شهلا خانم تلفن. تعجب کردم: _با ما کار دارند؟؟ گفت: _بله همان آقاست ادامه دارد... ✿❀