eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
8هزار ویدیو
732 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
ا💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 ا🍃🌺🍂 ا🌿🍂 ا🌸. ⚪️🔹 ◎﷽◎ 🔹⚪️ 🌞🔹 🔹🌞 ✍ ، شبش و روزش بس است، ✍ و از عليه السّلام روايت شده: 🔆 بر و در -جمعه با هزار برابر است و هزار را پاڪ می ڪند و مقام را بالا می برد و است ڪه پس از تا آخر بر محمّد و آل بسيار فرستند. ✍ و با سند صحيح از عليه السّلام روايت شده: 🔆 هنگام روز از با قلمهاے و صحيفه هاے فرود می آيند و در عصر و شب و روز تا هنگام خورشيد جز بر و آن چيزے ننويسند. ✍🏻 سفارش شده، در بسيار گفتن: 🔆 ، 🔆 ، 🔆 » 🔆 🔆 و زياد فرستادن ، این بهتره،👇 💚اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ أَهْلِكْ عَدُوَّهُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ. 🔆 🔆 :👇 💚يا دائِمَ الْفَضْلِ عَلى الْبَريِّةِ،...... 🔆 این در سفارش شده : ، ، #ص، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، و........... 🔆 و 🔆 در اول و و قرائت در رکعت دوم نماز و در رکعت دوم نماز عشاء. 🔆 : 🔆 (عج) ✍ و نيز شيخ فرموده: است در آخر روز به اين صورت ڪنند: 💚أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ تَوْبَةَ عَبْدٍ خَاضِعٍ مِسْكِينٍ مُسْتَكِينٍ لا يَسْتَطِيعُ لِنَفْسِهِ صَرْفا وَ لا عَدْلا وَ لا نَفْعا وَ لا ضَرّا وَ لا حَيَاةً وَ لا مَوْتا وَ لا نُشُورا وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عِتْرَتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْأَخْيَارِ الْأَبْرَارِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيما . 🔴🔴🔴🔴توجه تمام ادعیه و زیارات مربوط به امشب شب جمعه در آرشیو ببینید و کپی کنید👇👇👇👇 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌴 @haram110
🍃 💦🍃طلا برای زنان در حکم_دارو است ✨آرامش بخش ✨داروی اعصاب ✨گرم کننده بانوان ✍چنانچه زنی خیلی گیر بدهد واذیت کند طلا بپوشد که مغز سرد وتر او گرم شده و حساسیت او کم شود
✅زنی نزد قاضی شکایت کرد که پانصد مثقال طلا از شوهرم طلب دارم و او طلبم را به من نمیدهد قاضی شوهر را احضار کرد. سپس از زن پرسید: آیا شاهدی داری؟ زن گفت آری ، آن دو مرد هستند. قاضی از گواهان پرسید گواهی دهید که این زن پانصد مثقال از شوهرش طلب دارد شاهدان گفتند باید این زن نقاب صورت خود را عقب بزند ببینیم آیا او همان زن است. چـون زن این سخن را شنید، برخود لرزید. شوهرش فریاد برآورد شما چه گفتید؟ برای پانصد مثقال ، همسر من چهره‌‌اش را به شما نشان دهد؟ هرگز! هرگز! من پانصد مثقال را خواهم دادو رضایت نمیدهم که چهره‌ همسرم درحضــور دو مــرد بیگانه نمایان شود. وقتی زن غیرت شوهـرش را دیــد از شکایت چشم پوشید و آن مبلغ را به شوهرش بخشید چه خوب بود که آن مرد با غیرت ، جامعه‌ امروز را هــم میدیــد که چگونه رخ و ســاق به همگان نشان میدهند و شوهــران و پدران و برادرانشان نیز هــم آنهایند و در کنارشــان به رفتار آنان مباهات می کنند ‌
audio_2020-02-16_13-42-35.ogg
زمان: حجم: 2.25M
💞 #درمان با 👇 💞 #طلا و #نقره حکیم سالم حصاری
audio_2020-02-16_13-45-40.ogg
زمان: حجم: 784.1K
💞 #درمان با 💞 #طلا و #نقره حکیم سالم حصاری
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿رمان واقعی ✿❀قسمت ۶ صدای کلید انداختن به در آمد. آقاجون بود. به مامان سلام کرد و گفت: _طلا حاضر شو به وقت آقا ایوب برسیم. اقاجون هیچ وقت مامان را به اسم اصلیش که «ربابه» بود صدا نمی کرد. همیشه می گفت خیلی برایم سنگین بود... من، ایوب را پسندیده بودم و او نه آن هم بعد از ان حرف و حدیث ها... قبل از اینکه آقاجون وارد اتاق شود چادر را کشیدم روی سرم و قامت بستم. مامان گفت: _تیمورخان انگار برای پسره مشکلی پیش آمده و منصرف شده. ایرادی هم گرفته که نمیدانم چیست وسط نماز لبم را گزیدم. آقاجون آمد توی اتاق و دست انداخت دور گردنم بلند گفت: _من می دانم این پسر برمیگردد. اما من دیگر به او دختر . میخواهد عسلم را بگیرد قیافه‌ام می آید. یک هفته از ایوب خبری نشد. تا اینکه باز، تلفن اکرم خانم زنگ زد و با ما کار داشت. گوشی را برداشتم: + بفرمایید؟ گفت: _سلام ایوب بود چیزی نگفتم _ من را به جا نیاوردید؟ محکم گفتم: _نخیر _ بلندی هستم. + متأسفانه به جا نمی آورم. _ حق دارید ناراحت شده باشید، ولی دلیل داشتم. + من نمیدانم درباره ی چی حرف می زنید. ولی ناراحت کردن دیگران با دلیل هم کار درستی نیست. _ اجازه دهید من یک بار دیگه خدمتتان برسم. + شما فعلا کنید تا ببینم چه می خواهد. خداحافظ. گوشی را محکم گذاشتم. از اکرم خانم خداحافظی کردم و برگشتم خانه. از عصبانیت سرخ شده بودم. چادرم را پیچیدم دورم و چمباتمه زدم کنار دیوار. اکرم خانم باز آمد جلوی در و صدا زد: _شهلا خانم تلفن. تعجب کردم: _با ما کار دارند؟؟ گفت: _بله همان آقاست ادامه دارد... ✿❀