#قارچ_سوخاری #سیب_زمینی_فست_فودی
#قارچ_سوخاری 👇👇
از قارچ های متوسط برای سوخاری کردن استفاده کنید بعدازتمیز کردن وشستن ابتدا قارچها رادرمخلوط تخم مرغ که به همراه نمک وفلفل وزعفران مخلوط شده وهم بزنیدتا از لختگی دراید،بعد درمخلوط تخم مرغ بغلطانیدو بعد در ارد سفید و دوباره در مخلوط تخم مرغ و دراخر در پودر سوخاری (پانکو)بغلطانید ودرروغن داااااغ فراواااان سرخ کنید.
#سیب_زمینی_فست_فودی 👇
سیب زمینیهارا پوست کنده وخلال درشت زده وشسته....سپس داخل قابلمه ای اب ونمک ریخته وروی حرارت گذاشته تابجوش بیادبعداز جوشیدن اب سیب زمینهاراداخل قابلمه ریخته وحدود سه تاچهار دقیقه اجازه دهید تاسیب زمینیها دراب بجوشد وسریع ابکش کنید وبعداب سرد روی سیب زمینیها ریخته واجازه دهیدتا کامل ابش کشیده شود وبعد سیب زمینیها را در روغن داااااغ سرخ کرده و نوووووش جان کنید.
#کدبانو
#دختران_حورایی🎀
┈••✾•✨ @harime_hawra✨•✾••┈
مطلقا مهم نیست دیگران ما را چگونه قضاوت می کنند.☺️
مهم این است که👌
در خلوتی سرشار از صداقت✨
خویشتن را چگونه داوری می کنیم.💫
دکتر الهی قمشه ای
#حال_خوب☕️
#دختران_حورایی🎀
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
⃟💐 @harime_hawra ⃟💐
┗━━━━━━━━━┛
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🎗#بدون_تو_هرگز ۶۱
📢‼️ این داستان واقعی است !!
نه دکتر 👨⚕دايسون اگر خرافات بود عيسي مسيح، مرده ها رو زنده نمي کرد🙃، نزديک به
2000 سال از ميلاد 💫مسيح مي گذره شما مي تونيد کسي رو زنده کنيد؟ يا از مرگ
انساني جلوگيري کنيد🤔؟ تا حالا چند نفر از بيمارها، زير دست شما مردن😰؟ اگر خرافاته،
چرا بيمارهايي رو که مردن زنده نمي کنيد؟ اونها رو به زندگي برگردونيد😌 دکتر دايسون،
زنده شون کنيد.
سکوت مطلقي بين ما حاکم شد. نگاهش 👀جور خاصي بود؛ حتی نميتونستم حدس
بزنم توي فکرش چي مي گذره😢، آرامشم رو حفظ کردم و ادامه دادم.
- شما از من مي خوايد احساسي رو که شما حس مي کنيد من ببينم😠؟ محبت و
احساس رو با رفتار و نشانه هاش ميشه درک کرد و ديد🤔. از من انتظار داريد احساس
شما رو از روي نشانه ها ببينم😯؛ اما چشمم رو روي رفتار و نشانه هاي خدا ببندم، شما
اگر بوديد؛ يه چيز بزرگ رو به خاطر يه چيز کوچک رها مي کرديد🙃؟
با ناراحتي و عصبانيت😤 توي صورتم نگاه کرد...
- زنده شدن مرده ها توسط مسيح يه داستان خيالي و بافته و پردازش شده توسط
کليسا بيشتر نيست😒 همون طور که احساس من نسبت به شما کوچيک نبود.🙂
چند لحظه مکث کرد...
- چون حاضر شدم به خاطر شما هر کاري بکنم😇. حالا ديگه من و احساسم رو تحقير مي
کنيد😕؟ اگر اين حرف🗣 ها حقيقت داره، به خدا بگيد پدرتون رو دوباره زنده کنه
چند لحظه مکث 😐کرد...
با قاطعيت بهش نگاه کردم...
- اين من نبودم که تحقيرتون کردم، شما 😢بوديد... شما بهم ياد داديد که نبايد چيزي رو
قبول🤝 کرد که قابل ديدن نيست.
عصبانيت 😤توي صورتش موج مي زد، مي تونستم به وضوح آثار خشم😡 روي توي
چهره اش ببينم و اينکه به سختي خودش رو کنترل مي کرد؛ اما بايد حرفم 🗣رو تموم مي
کردم.
- شما الان يه حس جديد داريد، حس شخصي رو که با وجود تمام لطف🙏 ها و
توجهش... احدي اون رو نمي بينه، بهش پشت مي کنن بهش توجه نمي کنن، رهاش
مي کنن 😐و براش اهميت قائل نميشن، تاريخ🗓 پر از آدم هاييه که خدا و نشانه هاي
محبت و توجهش رو حس کردن؛ اما نخواستن ببينن و باور کنن😞، شما وجود خدا رو
انکار مي کنيد😠؛ اما خدا هرگز شما رو رها نکرده... سرتون داد نزده❌، با شما تندي نکرده
#ادامه_دارد ..
#رمان_بدون_تو_هرگز😍
#به_وقت_رمان💌
#رمان_سرا_دختران_حریم_حورا✨
@harime_hawra💝
❣
❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣🖇❣
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🎗#بدون_تو_هرگز ۶۲
📢‼️ این داستان واقعی است !!
من منکر لطف🙏 و توجه شما نيستم😌... شما گفتيد من رو دوست❤️ داريد؛ اما وقتي فقط و
فقط يک بار بهتون گفتم احساس شما رو نمي بينم ☹️آشفته شديد و سرم داد زديد😔! خدا
هزاران برابر شما بهم لطف کرده، چرا من بايد محبت چنين خدايي رو رها کنم 🙂و شما رو
بپذيرم؟
اگر چه اون روز، صحبت🗣 ما تموم شد؛ اما اين، تازه آغاز ماجرا بود...🙃
اسم من از توي تمام عمل💉 های جراحي دکتر دايسون خط خورد. چنان برنامه هر دوي
ما تنظيم شده بود که به ندرت با هم مواجه مي شديم. 🙄
تنها اتفاق خوب اون ايام اين بود که بعد از سال4 با مرخصي من موافقت شد😳! مي
تونستم به ايران🇮🇷 برگردم و خانواده ام رو ببينم؛ فقط خدا مي دونست چقدر دلم براي
تک تک شون تنگ شده بود😭. بعد از چند سال به ايران برگشتم، سجاد ازدواج کرده بود
و يه محمدحسين 7 ماهه داشت. حنانه دختر مريم، قد کشيده بود، کلاس دوم
ابتدايي؛ اما وقار و شخصيتش عين مريم بود. از همه بيشتر دلم براي ديدن👁 چهره
مادرم تنگ شده بود. توي فرودگاه همه شون اومده بودن، همين که چشمم بهشون
افتاد اشک💧، تمام تصوير رو محو کرد. خودم رو پرت کردم توي بغل مادرم👩، شادي چهره
همه، طعم اشک به خودش گرفت. با اشتياق دورم رو گرفته😍 بودن و باهام حرف مي
زدن. هر کدوم از يک جا و يک چيز مي گفت. حنانه که از 4 سالگي، من رو نديده بود
و باهام غريبي 😩مي کرد، خجالت مي کشيد. محمدحسين که اصلا نمي گذاشت بهش
دست✋ بزنم. خونه بوي غربت مي داد، حس مي کردم😨 توي اين مدت چنان از زندگي و
سرنوشت همه جدا شدم که داشتم به يه غريبه تبديل مي شدم😰. اون ها، همه توي لحظه
لحظه هم شريک بودن؛اما من فقط گاهي اگر وقت🕰 و فرصتي بود اگر از شدت خستگي🤕
روي مبل ايستاده يا نشسته خوابم نمي برد از پشت تلفن☎️ همه چيز رو مي شنيدم، غم
عجيبي تمام وجودم رو پر کرده بود😭؛ فقط وقتي به چهره مادرم نگاه👀 مي کردم کمي آروم
مي شدم، چشمم👁 همه جا دنبالش مي چرخيد. شب 🌃همه رفتن و منم از شدت خستگي
بيهوش شدم، براي نماز صبح 🖼که بلند شدم. پاي سجاده داشت قرآن مي خوند رفتم
سمتش 🏃♀و سرم رو گذاشتم روي پاش يه نگاهي بهم کرد و دستش ✋رو گذاشت روي
سرم، با اولين حرکت نوازش ✌️دستش بي اختيار اشک 💧از چشمم فرو ريخت.
- مامان شايد باورت نشه؛ اما خيلي دلم براي بوي چادر نمازت تنگ شده بود😭
#ادامه_دارد ..
#رمان_بدون_تو_هرگز😍
#به_وقت_رمان💌
#رمان_سرا_دختران_حریم_حورا🌟
@harime_hawra💕
❣
❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣🖇❣
دُخْتَـرانِحَریمِحَوْرا|𝐇𝐚𝐮𝐫𝐚❥︎
🦋🌺🦋🌺🦋 🌺🦋🌺🦋 🦋🌺🦋 🌺🦋 🌺 #بخش_اول هميشه از پدرم متنفر بودم! مادر و خواهرهام رو خيلي دوست داشتم؛ اما پدرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠خدایـ.ـا🤲شب را درسکوت
و تاریکـ.ـے آفریدے
تا همه از هیـ.ـاهو
و شلوغـ.ـے روز
به آرامش برسند
پس آرامش حقیقـ.ـے
خیالــ.ـے آسوده و خوابـ.ـے آرام
نصیب دوستـ.ـانم کن…☺️😘
#شبتون_بخیر🌙
#دختران_حورایی🎀
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
⃟💐 @harime_hawra ⃟💐
┗━━━━━━━━━┛
سلام امام زمانم🌸💚
طلوع امروز را 🌤
با نام دل انگیز شما آغاز میکنم..❤️😍
و از شما میخواهم🤲
امروز برای دخترتان دعا کنید✨
تا بتوانم در مسیر شما باشم🍃😇
#سه_شنبه_عاشقی💚
#دختران_حورایی🎀
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
⃟💐 @harime_hawra ⃟💐
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شناخت شهاب حسینی نسبت به امام زمان(عج)
☺️❤️
شما درمورد امام زمان(عج)چجوری فکر می کنید؟!🤔
همین الان قلمتو بردار زود😄
بنویس میگی چی؟!
میگم یه دلنوشته📝یا هرچی دوس داری
برای اقا(عج)...
یا نه میخوای ضبط کن صوتی بفرس☺️
ما همه جوره عاشقانه هاتون رو دوس داریم❤️
#دل_نگار
#پدر_مهربان
#دختران_حورایی🎀
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
⃟💐 @harime_hawra ⃟💐
┗━━━━━━━━━┛
#پس_زمینه😋
#حال_خوب☕️
#دختران_حورایی🎀
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
⃟💐 @harime_hawra ⃟💐
┗━━━━━━━━━┛
ماها رو میگن...😎😅😍
خدا واسه مامان باباهامون
حفظمون کنه🙈😋
خوش بحالشون مارو دارن😄
#دختران_حورایی🎀
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
⃟💐 @harime_hawra ⃟💐
┗━━━━━━━━━┛
رفیق سلام!☺️
راستش داشتم فکر میکردم🤔
ک چجوری منم به ظهور کمک کنم...🙄
چیکار کنم که زودتر اقا بیان و تموم بشه این همه سال سختی و غربت هامون و الان هم این مریضی سخت...😢
گقتم از شما راهنمایی بگیرم🤩
چیکار کنیم بنظرتون؟!🤷♀
#سه_شنبه_عاشقی💚
#دختران_حورایی🎀
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
⃟💐 @harime_hawra ⃟💐
┗━━━━━━━━━┛
چند سال از انقلاب گذشته بود که مرتضی سیگارش را ترک کرد! گفته بود که امام زمان در همه حال ناظر بر اعمال و رفتار ما هستند؛ در این صورت من چطور میتوانم در حضور ایشان سیگار بکشم؟ اینگونه بود که دیگر هرگز لب به سیگار نزد..
(چقد قشنگ اقا رو تو زندگیش حس کرده☺️❤️ )
#سه_شنبه_عاشقی💚
#دختران_حورایی🎀
┈••✾•✨ @harime_hawra✨•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیشنهاد_دانلود✨🌈
از اون حال دل خوب کنا از اونایی که
لبخند میاد کنار لبت☺️از دیدن محبت بقیه
💫علت حال خوب هم باشیم💫
#سهشنبههای_عاشقی💚
#دختران_حورایی🎀
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
⃟💐 @harime_hawra ⃟💐
┗━━━━━━━━━┛
اینجوری تو هرلحظه یه ادم موفقی👏✨
موفقیت به نمره نیست☺️
به تلاش و انجام وظیفه س💪
پس...✌️
بی استرس پیش به سوی موفقیت😘🌈
#تسلط_بر_سختیها😎
#درسخوان📚
#دختران_حورایی🎀
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━┓
⃟💐@harime_hawra ⃟💐
┗━━━━━━━━┛
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🎗#بدون_تو_هرگز ۶۳
📢‼️ این داستان واقعی است !!
بغض عميقي راه گلوم رو سد کرد😭. دستش بين موهام حرکت مي کرد و من بي
اختيار، اشک 💧مي ريختم. غم غربت و تنهايي، فشار 😩و سختي کار و اين حس دورافتادگي
و حذف شدن از بين افرادي که با همه وجود دوست💞 شون داشتم
- خيلي سخت بود😥؟
- چي؟
- زندگي توي غربت
سکوت عميقي فضا رو پر کرد. قدرت💪 حرف زدن نداشتم و چشم👁 هام رو بستم؛ حتی با
چشم هاي بسته... نگاه مادرم رو حس مي کردم.
- خيلي شبيه علي شدي🙂. اون هم، همه سختي ها و غصه ها رو توي خودش نگه مي
داشت بقيه شريک شادي 🥳هاش بودن؛ حتی وقتي ناراحت😔 بود مي خنديد😆 که مبادا
بقيه ناراحت نشن...
اون موقع ها جوون بودم؛ اما الان مي تونم حتي از پشت اين چشم 👁هاي بسته حس
دختر کوچولوم رو ببينم.
ناخودآگاه با اون چشم هاي خيس خنده ام ☺️گرفت. دختر کوچولو...
چشم👀 هام رو که باز کردم دايسون اومد جلوي نظرم. با ناراحتي،😞 دوباره بستم شون...
- کاش واقعا شبيه بابا بودم. اون خيلي آروم و مهربون😊 بود، چشم هر کي بهش مي
افتاد جذب اخلاقش مي شد؛ ولي من اينطوري نيستم😟. اگر آدم ها رو از خدا دور نکنم
نمي تونم اونها رو به خدا نزديک کنم. من خيلي با بابا فاصله دارم و ازش عقب ترم... 😓
خيلي...
سرم رو از روي پاي مادرم 👩بلند کردم و رفتم وضو بگيرم... اون لحظات، به شدت دلم
گرفته بود و مي سوخت.😖.. دلم براي پدرم تنگ شده بود و داشتم کم کم از بين خانواده
ام هم حذف مي شدم.😭 علت رفتنم رو هم نمي فهميدم و جواب استخاره رو درک نمي
کردم.🙃
"و اراده ما بر اين است که بر ستمديدگان نعمت بخشيم و آنان را پيشوايان و وارثان بر
روي زمين🌍 قرار دهيم"
زمان🕰 به سرعت برق و باد سپري شد... لحظات برگشت به زحمت خودم رو کنترل
کردم😫. نمي خواستم جلوي مادرم گريه کنم، نمي خواستم مايه درد و رنجش بشم.
هواپيما ✈️که بلند شد مثل عزيز از دست داده ها گريه😭 مي کردم. حدود يک سال و نيم
ديگه هم طي شد؛ ولي دکتر 👨⚕دايسون ديگه مثل گذشته نبود. حالتش با من عادي شده😐
#ادامه_دارد ..
#رمان_بدون_تو_هرگز😍
#به_وقت_رمان💌
#رمان_سرا_دختران_حریم_حورا💫
@harime_hawra💖
❣
❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣🖇❣
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🎗#بدون_تو_هرگز ۶۴
📢‼️ این داستان واقعی است !!
بود؛ حتی چند مرتبه توي عمل💉 دستيارش شدم. هر چند همه چيز طبيعي به نظر مي
رسيد🙂؛ اما کم کم رفتارش داشت تغيير😱 مي کرد. نه فقط با من... با همه عوض مي شد.
مثل هميشه دقيق👌؛ اما احتياط، چاشني تمام برخوردهاش شده بود. ادب... احترام🙏...
ظرافت کالم و برخورد. هر روز با روز قبل فرق داشت...
يه مدت که گذشت؛ حتی نگاهش👀 رو هم کنترل مي کرد. ديگه به شخصي زل نمي زد،
در حالي که هنوز جسور و محکم💪 بود؛ اما ديگه بي پروا برخورد نمي کرد😲.
رفتارش طوري تغيير کرده بود که همه تحسينش مي کردن! به حدي مورد تحسين و
احترام🙏 قرار گرفته بود که سوژه صحبت🗣 ها، شخصيت جديد دکتر دايسون و تقدير اون
شده بود. در حالي که هيچ کدوم، علتش رو نمي دونستيم.🙁
شيفتم تموم شد... لباسم 👚رو عوض کردم و از در اتاق 🚪پزشکان خارج شدم که تلفنم زنگ
زد...
- سلام ✋خانم حسيني امکان داره، چند دقيقه تشريف بياريد کافه تريا؟ مي خواستم در
مورد موضوع مهمي باهاتون صحبت کنم🤗...
وقتي رسيدم، از جاش بلند شد و صندلي رو برام عقب کشيد🙃. نشست... سکوت عميقي
فضا رو پر کرد...
- خانم حسيني مي خواستم اين بار، رسما از شما خواستگاري 💐کنم. اگر حرفي داشته
باشيد گوش 👂مي کنم و اگر سوالي داشته باشيد با صداقت تمام جواب ميدم.😊..
اين بار مکث کوتاه تري کرد...
- البته اميدوارم اگر سوالي در مورد گذشته من داشتيد مثل خدايي که مي پرستيد👐
بخشنده باشيد...
حرفش که تموم شد. هنوز توي شوک😯 بودم! 6 سال از بحثي که بين مون در گرفت،
گذشته بود😨. فکر مي کردم همه چيز تموم شده اما اينطور نبود. لحظات سختي بود
واقعا نمي دونستم بايد چي بگم😢... برعکس قبل اين بار، موضوع ازدواج💍 بود...
نفسم از ته چاه در مي اومد. به زحمت ذهنم رو جمع و جور کردم...😞
- دکتر👨⚕ دايسون من در گذشته به عنوان يه پزشک ماهر و يک استاد و به عنوان يک
شخصيت قابل احترام براي شما احترام قائل بودم😌، در حال حاضر هم عميقا و از صميم
قلب،❤️ اين شخصيت و رفتار جديدتون رو تحسين👏 مي کنم...
نفسم بند اومد...
- اما مشکل بزرگي😰 وجود داره که به خاطر اون فقط مي تونم بگم متاسفم...😔
#ادامه_دارد ..
#رمان_بدون_تو_هرگز😍
#به_وقت_رمان💌
#رمان_سرا_دختران_حریم_حورا💓
@harime_hawra🌸
❣
❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣🖇❣