eitaa logo
370 دنبال‌کننده
129 عکس
42 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
باران مرا به یادِ تو آیا می‌آوَرَد؟ باران‌ تو را به یادِ من اما می‌آورد باران چه میهمان عزیزی‌ست، با خودش انبوه خاطرات به دنیا می‌آورد هر روز پشت پنجره، لطفِ خیال تو دستی به مهربانی بالا می‌آورد باران؛ سکوتِ منجمدِ سال‌های سال خود را به پیشِ چشمِ تماشا می‌آورد عشق است، عشق، عشق که هر موجِ رفته را با پای خود دوباره به دریا می‌آورد تا دل بَرَد دوباره‌تر و عاشقانه‌تر امروز می‌بَرَد دل و فردا می‌آورد پژمرده‌ام که بوسه بباری بر این کویر باران چقدر حال مرا جا می‌آورد! @Mobin_Ardestani . . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از شعر انقلاب
دیروز امروز فردا «دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود «خویشی» که سر به دامن تقدیر می‌گذاشت کاری جز اعتراف به درماندگی نداشت از راه مرگ با هدفی پوچ می‌گذشت عمری که در تصوّر یک کوچ می‌گذشت این شعر نیست، قسمتی از درد مردم است تاریخ قرن‌ها غم و غربت در آن گم است دنیا به رغم محکمه‌ها، قیل و قال‌ها در بند گرگ بود به حکم شغال‌ها این حکم شوم، نقشۀ دنیای دیگری‌ست طرح شروع فتنه و بلوای دیگری‌ست شیطانیان که فاتح این ماجرا شدند وقت سقوط دهکده‌ها کدخدا شدند از خیرشان رسیده فقط شر به دهکده این قصّه آب می‌خورد از غرب دهکده آری، جهان به شوق تکامل فریب خورد آدم دوباره خیره‌سری کرد و سیب خورد تقصیر ما: حکومت سرکردۀ دروغ تقدیر ما: جنایت پروردۀ دروغ آزادی و حقوق برابر بهانه بود تا که شود برادرمان بردۀ دروغ افسونِ قرن -کورۀ آتش- غم یهود افسانه بود غربت گستردۀ دروغ توحید را به مسلخ تثلیث می‌کشند نفرین به این تجلّی بی‌پردۀ دروغ هرچند فتنه صبح جهان را سیاه کرد خورشید سر رسید و فُسون را تباه کرد آغاز شد حماسۀ آتش عتاب‌ها وسعت گرفت شعلۀ این انقلاب، تا - - در روزگار سلطۀ صحرای دوره‌گرد مردی به نام نامیِ دریا قیام کرد گلزار جان گرفت به دست بهاری‌اش ایمان بیاوریم به لبخند جاری‌اش از بند تن رهاست طنین دعای او «آزادگی‌ست» شِمّه‌ای از ربّنای او اندیشه‌اش تجسّم احکام دین ماست اُسطورۀ مقاومت سرزمین ماست با این وجود، در دل او غم گذاشتند آن بی‌وجودها که سرِ فتنه داشتند می‌خواستند بر سر ما سروری کنند «دینِ نو» آورند که پیغمبری کنند امّا...نه! مرد باج به گردنکشان نداد در اوج غم حقارتی از خود نشان نداد تا که بساط گرگ به هم خورد و جنگ شد روباه پیر شعبده کرد و پلنگ شد می‌خواستند باز بگیرند ماه را برپا کنند گستره‌هایی سیاه را امّا به یُمن مرد و مریدان پاکباز بدسیرتان شدند هم آغوش خاک، باز چندی گذشت... حادثه رخ داد و بعد از آن آمد عزای نیمۀ خرداد و بعد از آن - - با شوق مرگ، لحظۀ رفتن فرا رسید از خود گذشت مرد و به درک خدا رسید او رفته و حکایت او مانده تا هنوز فرهنگ استقامت او مانده تا هنوز «امروز» هم فدایی راه ولایتیم دستی پر از قنوت، پر از استجابتیم باید که در ادامۀ راهش خطر کنیم نفرین به ما اگر که دمی فکر سر کنیم ما «عهد» کرده‌ایم که با «عدل» انقلاب در محکمه مقابله با زور و زر کنیم ما عهد کرده‌ایم که در عصر احتمال فکری به حال «گرچه و امّا - اگر» کنیم... مردان مرد، دست به دشمن نمی‌دهند آزاده‌ها به بند کسی تن نمی‌دهند فرقی نمی‌کند پس از این «ما»، «تو»، یا «منم»! چوب حراج خورده مگر خاک میهنم؟ شمشیر باستانیِ شرقیم در مصاف پروردۀ حماسه و بیزار از غلاف بعد از حماسه، نوبت عشق و تغزّل است آری، بهار فصل دگردیسیِ گُل است با اینکه در مُحاق زمان است، می‌رسد روزی که خاستگاه جهان است، می‌رسد آن روز ناگزیر که «فرداست» بی‌گمان در انحصار چشم کسی نیست آسمان روز نزول نور به جان جوانه‌ها روز سقوط سلطۀ تاریک‌خانه‌ها روزی که «عدل» حاصل خواب و خیال نیست این یک حقیقت است، مجاز و محال نیست! روزی که ماه، مژدۀ چشم‌انتظارهاست خورشید، چشم روشنیِ بی‌قرارهاست روزی که مردِ منتظرِ سال‌ها سکوت فریاد استجابت شب‌زنده‌دارهاست «عشقش»، دلیل رفتن سرها به روی دار آن مردِ مرد، «منتقمِ» سربِه دارهاست آغاز عدل‌گستریِ حاکمیّتش پایانِ حکمرانیِ دنیاتبارهاست ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
سبز و سفید و سرخ رنگ ها برای یک جانباز یادآور مشتی قرص اند که اگر آن ها را نخورد جوری مرگ بر آمریکا مرگ بر شوروی می گوید که همسایه ها به پلیس زنگ بزنند گارد ریاست جمهوری از سمت چپ پهلو گرفته است ضامن اولین گلدان دم دستش را می کِشد آخرین گلدان جهیزیه را پرت نکرده که همسرش از پشت به او خنجر می زند پرستار اورژانس دستهایش را می بندد اسارت برایش مایه ی شرمندگی است خدا هیچ رزمنده ای را شرمنده ی امام نکند پزشک برایش نسخه می نویسد هر شش ساعت هر هشت ساعت هر دوازده ساعت از پذیرش قطع نامه با خبر نشود . @medaadjangi . . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از حوزه هنری استان قم
11.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📆 نخستین روز بهمن سالروز بمباران شهر قم در سال 1365 در بحبوحه دوران دفاع مقدس و شهادت جمعی از همشهریان عزیزمان است. از جمله شهادت اعضای گروه سرود مدرسه قطب راوندی یکی از دردناک‌ترین حوادث این روز است. این کلیپ آخرین اجرای این گروه سرود در سینما تربیت قم و ساعاتی پیش از وقوع حادثه است که به مناسبت دهه فجر آماده اجرا شده بود. 🔺حوزه هنری قم در فضای مجازی👇 @Artqom_ir
میراث
📆 نخستین روز بهمن سالروز بمباران شهر قم در سال 1365 در بحبوحه دوران دفاع مقدس و شهادت جمعی از همشه
همه ی آن هایی که با کمال بی شرفی در این چهار و پنج ماه کنار سعودی ها و یهودی ها ایستادند و پنجه به چهره ی وطن کشیدند، در خون همه ی شهیدان شریک اند... نه می گذریم، نه فراموش می کنیم. گاه انتقام نزدیک است انشاءالله.
بارها از سفره‌اش با اینکه نان برداشتند روز تشيیع تنش، تیر و کمان برداشتند   مردم این شهرِ در ظاهر مسلمان، عاقبت با صدای سکّه، دست از دین‌شان برداشتند   بر سر همسایگانش سایه‌ای پرمهر داشت از سرش هرچند روزی سایه‌بان برداشتند   بذر ننگین جسارت بر تن معصوم را این جماعت کاشتند و دیگران برداشتند   دست‌هایی که بر آن تابوت تیر انداختند چند سال بعد، چوب خیزران برداشتند . . . @hasankhosravivaghar
زیر سم‌های بزهای کوهی چکمه‌ها، تیشه‌های پیاپی زیر برف بلند زمستان خسته، یخ‌بسته ،بی تکیه‌گاهم کوهم آری، ولی بی‌پناهم!     . . @alimohammadmoaddab . @hasankhosravivaghar
ده بند ناقابل پیشکش به پیشوای دهم امام هادی (ع) . . ابر، بی پرده گفت رازش را آسمان قطره ای تبسّم کرد پیش پای تو باد را رقصاند پرده را غرق در تلاطم کرد تو امام ستاره ها هستی کهکشان ها مجاورت هستند با دعای تو نور می گیرند ماه هایی که زائرت هستند ماه ها - زائران غمگینت - از قضا و بلا خبر دارند غصّه ات را چه خوب می فهمند سال هایی که از تو سرشارند سال هایی که سخت می گذرند همچنان مانده اند در حرمت سال هایی که...آه، جای گلاب درد افشانده اند در حرمت سامرا شهر غربت است آقا جای خوبی برای ماندن نیست تا ضریح تو مقتلی گویاست احتیاجی به روضه خواندن نیست! خون دل می خوری و می دانی داغ دل را انار می فهمد وقتی از راه می رسد پاییز حسّ گُل را بهار می فهمد بلبلان بغض کرده، می خواهند همدم بی قراری ات باشند شیرها التماس می کردند خادم افتخاری ات باشند  شاعر شعرهای طوفانی! به تب آور جنون دریا را باز هم در کویر غوغا کن بتکان از سراب، دنیا را ای نوای حماسی تو رسا نغمه هایت طنین بیداری به برآشوبی جهان از خواب چشم های تو روشن است؟ آری از نگاه مشعشعت پیداست مرد چشم انتظار می آید بعد از آن لحظه ی تماشایی با تو دنیا کنار می آید . . مهر ۱۳۹۱ . @hasankhosravivaghar
هوالنّور . . نشستم پیش او، از خاک و از باران برایم گفت خدا را یاد کرد، از خلقت انسان برایم گفت «الم اعهد الیکم یا بنی آدم» برایم خواند از آن عهدی که آدم بست، _آن پیمان_ برایم گفت برایم یک به یک تاریخ انسان را ورق می‌زد به یاد نوح بود، از کشتی و طوفان برایم گفت به ابراهیم و موسی و به اِل‌یاسین سلامی کرد به نور حق پناه آورد و از شیطان برایم گفت «محبّت زنده زنده دفن شد با دختران در خاک» زمین را زیر و رو کرد، از غم پنهان برایم گفت سپس «إنّ الذین آمنوا» را بر زبان آورد نگاهی سوی مولا کرد، از ایمان برایم گفت مرا خوف و رجای حرف هایش جذب خود می‌کرد که آیه آیه از تکویر و الرّحمان برایم گفت هزار و چندصد سال است در دل حرف ها دارد شکایت کرد و از عِصیان و از نِسیان برایم گفت سراسر شوق بودم سِیر در آیات عالم را سراپا گوش بودم آنچه را قرآن برایم گفت . . . @sobhetazedam . @hasankhosravivaghar