هوالشّاهد
.
#نیّت
.
غاصبان تیغ و دستار سیادت مرده اند
کعبه خالی مانده و اهل عبادت مرده اند
پشت میدان عمل رزمندگان ادّعا
در خیال خویش از شوق شهادت مرده اند
هرکجا شد، جبهه ای را با دهان وا کرده اند!
فاتحان سفره از فرط رشادت مرده اند
ناامیدی از دوای دوست را آموختم
از مریضانی که با زهر عیادت مرده اند
منّت پرواز دارد آسمان و نسل من
بال خود را بسته، در اوج سعادت مرده اند
قدسم و در حصر... امّا در مسیرم بارها
زائران با نیّت عرض ارادت مرده اند
مرگ من عادی نخواهد شد برای هیچ کس
گرچه گاه جنگ، یاران طبق عادت مرده اند
غزّه جان! با ساغر خون بر خرابی ها برقص!
نارفیقان تا که می بینند شادت، مرده اند
زخم های فتنه در چشمم روایت می کند
از امیرانی که با تیر حسادت مرده اند
ای وطن! در جشن آزادی به اشکی یاد کن
از اسیرانی که در غربت به یادت مرده اند
بارالها! چشم ناداران شادی های ما
باد روزی شان ببینیم از حسادت مرده اند
.
#حسن_خسروی_وقار
خرداد ۱۴۰۳
.
#القدس_لنا
#طوفان_الاقصی
#ادبیات_پایداری
#انقلاب_اسلامی
#شاعر_انقلاب
.
@hasankhosravivaghar
هوالنّور
.
#سفر
.
من و تو راهی سفر، امّا گردش روزگار برعکس است
ما به جایی نمی رسیم رفیق! تا مسیر قطار برعکس است
فکرهای مشوّش تو و من، سال ها جنگ ماندن و رفتن
دوست با دوست دشمنی دارد، صحنه ی کارزار برعکس است
من و تو نسل سوّم زخمیم، زخمیِ فتنه ای برادرکُش
از برادر نمانده جز عکسی، وای بر ما! غبار بر عکس است
سوی دیدار تو مگر هبلی ست؟ چشم وا کن! علم به دست علی ست
کور بوده ست هر کسی گفته ست جهت ذوالفقار برعکس است
بی وضو رفتگان در مسجد، تا اذان شد، از این و آن گفتند
از قضا رکعتی ریا خواندند، قبله ی این تبار برعکس است
از خیابان برج های حرام نیست راهی به سوی ماه امام
می روند و نمی رسند ولی، جاده ی انتظار برعکس است
سال ها رفته رفته می آیند، روزها هفته هفته می گذرند
شب و روز من و توءِ سفری تا نیاید سوار، برعکس است
.
.
#حسن_خسروی_وقار
.
.
#انقلاب_اسلامی
#جمهوری_اسلامی_ایران
#آری
#ادبیات_انقلاب
#شعر_انقلاب
#شاعر_انقلاب
.
@hasankhosravivaghar
هوالشّاهد
.
به او که شکافنده ی علم بود:
ما در طلب تو پای درس علما
رفتیم که بشنویم احادیث تو را
حرف از تو شد و عالم آگاهی گفت:
«ای باقر علم! ما کجا علم کجا؟»
قال است و مقال و هق هق و همهمه شهر
با منبر گریه می کنم در غم شهر
دیشب با شیخ هر کجا را گشتم
عالم به تو نیست عالمی در همه شهر
شیخی ست که از روضه و منبر نخورد
از سادات است و از پیمبر نخورد
این بیت برای حضرت باقر بود
ای کاش به عالمان دین بر نخورد
#حسن_خسروی_وقار
خرداد ۱۴۰۴
#یا_باقر_العلم_النّبییین
#شهادت_امام_باقر
#شعر_آیینی
#ادبیات_انقلاب_اسلامی
#شاعر_انقلاب
.
@hasankhosravivaghar
هوالشّاهد
.
به کسی که می خواست #سلاح مان را زمین بگذارد:
.
.
کاش تفنگ مرا زمین نگذاری
در ره یاران خویش مين نگذاری
لشکر دلداده را کمین نگذاری
داغمه ی ننگ بر جبین نگذاری
خواب، تو را برده است و وای، قشونم...
میمنه را داده، میل میسره کردی
خیمه ی خود را اگر محاصره کردی
کار مرا با زمانه یکسره کردی
بر سر خونم چرا مذاکره کردی؟
دست مرا هم بگیر، عهد وفاق است!
مرد نبردی، اگرچه باور من نیست
باز به جز کارزار در سر من نیست
این تن بی سر شهید آخر من نیست
کشته نشد هر کسی، برادر من نیست
هستم و تا زنده ام، برادر من باش!
جوشن تسلیم بر تن تو نماند
لکّه ی ننگی به دامن تو نماند
خون رفیقی به گردن تو نماند!
جان بدهم، بلکه دشمن تو نماند
جان تو هم برخیِ عمارت این مُلک
جَیش یهودی به ری فتاده گذارش
شوکت اسلام شو، برآر دمارش!
تا که نماند نشانی از بر و بارش
ریشه کنش کن که نیست جز خس و خارش
زود پراگنده کن ز خانه مگس را!
.
#حسن_خسروی_وقار
۲۳/خرداد/۱۴۰۴
.
#نبرد_نهایی
#خیبر_خیبر_یا_صهیون
#یهودی_مادر_به_حالت_بگرید
#ایران_قوی
#شعر_انقلاب
#شاعر_انقلاب
@hasankhosravivaghar
هوالجبّار
.
به آن رفیقی که در جنگ هم از بیگانه دریوزه می کند:
.
#آتش_بس ۱
.
.
از بی قراری پدرم در ختم آخرین پسرم
از خانه ای که در شب مرگ آوار بود روی سرم
از همسرم که در دل خاک می گشت در پی جگرم
از آن خبرنگار که گفت با زخم سینه از خبرم
سرخورده تر، شکسته ترم
پلکی بزن رفیق شفیق!
جنگ است و سوز خانه اگر، این چنگ شادمانه ی کیست؟
از نغمه های صلح بگو این ننگ از دهانه ی کیست؟
تیری که در کمین من است، برگشته از کمانه ی کیست؟
بی پشت مانده ایم، ببین دست تو روی شانه ی کیست؟
آغوشت آشیانه ی کیست؟
دست مرا بگیر رفیق!
در ترس از نبرد گذشت جان و جوانی من و تو
تا روی خون مذاکره بود از خوش گمانی من و تو
سرها به نیزه رفت ولی از سرگرانی من و تو
آهنگی از قیام نماند در روضه خوانی من و تو
از بی عِنانی من و تو
تاری گرفت تابش تیغ
دریایی از سکوت شدیم، ای خشمِ سوگوار! به گوش!
تا از گلوی صلح رسید امواج انفجار به گوش
خیبرشکن می آید اگر فریاد ذوالفقار به گوش
از غربت امام نگو! از بغضِ در حصار، به گوش!
خس در گلو و خار به گوش!
داد از رفیق و خواب عمیق
تنها نمانده ای و نترس! جنگ تو نیز جنگ من است
این یادگاری پدرم، این جان و این تفنگ من است
این خاک، خشت خانه ی من، هم بر مزار سنگ من است ۱
این خانه نیست، سنگر توست! این آخرین فشنگ من است
امّا سکوت، ننگ من است!
آتش کجا بس است رفیق؟
.
#حسن_خسروی_وقار
تیر ۱۴۰۴
.
۱) وامی از شعر #سنوار
.
.
#مرگ_بر_آمریکا
#مرگ_بر_اسرائیل
#ایران_من_بمان
#انقلاب_اسلامی
#جمهوری_اسلامی_ایران
#شعر_انقلاب
#شاعر_انقلاب
#نه_به_مذاکره
#دولت_وفاق
@hasankhosravivaghar