eitaa logo
حیات قلم
1.4هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
489 ویدیو
55 فایل
🌿🌿 اینجا محلی است برای نشر آثار داستانی اساتید و فارغ التحصیلان «انجمن هنری باغ انار» 🌹نشانی گروه: https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 🔸نمایشگاه انجمن: @ANARSTORY http://www.6w9.ir/msg/8113423 :ناشناس
مشاهده در ایتا
دانلود
💔💕💔💕💔💕💔💕 💔💕💔💕💔💕💔 💔💕💔💕💔💕 💔💕💔💕💔 💔💕💔💕 💔💕💔 💔💕 💔 💔 😍 ✍🏻 حیدر لب تر کرد و سرش را پایین انداخت. پاسخ داد: - بله چشم. من موقع عصبانیت یا برخورد با کسی که کار اشتباهی کرده، بسته به شرایط و جایگاه طرف مقابل داره. حتی رفتاری که با کوچک‌ترین برادرم دارم با بزرگه متفاوته... مثلا اگه با کوچک‌تره فقط چند ساعت صحبت نکنم، متوجه میشه که حرکتش اشتباه بوده... سمیر یکم برخورد جدی تر... کارمندها و کارگرها هم فقط در حد توبیخ کلامی و کسر حقوق هست... ادامه حرفش را چشم در چشم تمنا پاسخ داد: - در قبال همسرم هم... نمی‌دونم... من اصلا آدم دعوایی نیستم، زیاد هم عصبی نمی‌شم، آدم شوخی هم نیستم؛ بیشتر آرومم. تمنا تک تک سوالاتش را پرسید. حیدر گاهی کلافه می‌شد و گاهی نمی‌دانست چگونه جواب بدهد که تمنا را راضی نگهدارد. تمنا سوالاتش را حساب شده می‌پرسید. جواب حساب شده هم می‌خواست. - نظرتون راجع به کمک خرج بودن خانم چیه؟ حیدر اخم کمرنگی کرد و محکم گفت: - مخالفم! تمنا خواست چیزی بپرسد که حیدر سریع‌تر گفت: - با کار کردن خانمم مشکل ندارم! می‌تونه تاجایی که به زندگی مشترکمون صدمه نزنه کار کنه. ولی این وظیفه مرد که خرج زندگیشو در بیاره. خرج خانواده‌ش رو! تو بعضی شرایط خیلی خاص، خانم اگه بخواد کمک کنه، ایراد نداره. اونم وقتی که آقا واقعا در مضیغه قرار گرفته باشه؛ ولی بعد، صد برابر، حالا مالی نتونه ولی دلی و با محبت باید جبران کنه. نه اینکه بدتر طلبکار بشه. تمنا نگاهی به انگشتان دستش انداخت. لبش را از داخل به دندان کشید و برای لحظه‌ای چشم بست. ارتعاش کلماتش را کنترل کرد و پرسید: - گذشته و زندگی قبلی همسرتون چقدر مهمه؟ حیدر نگاهش کرد. لبش را تر کرد و گفت: - من همین الان رو می‌بینم. توی چیزایی که بهم ربط نداره دخالت نمی‌کنم. تمنا روسری‌اش را جلوتر کشید و دور و برش را صاف کرد. سرش را تکان داد و گفت: - آدما گاهی تو زندگی به بن بست می‌رسن. باید اون بن بستو برگشت، راهی نیست... دیوارش اونقدر بلند و قطور هست که نشه خرابش کرد؛ نشه در ساخت و راه جدید باز کرد، برای هر کسی ممکنه پیش بیاد. یا باید توی اون بن بست تاریک و تنگ موند و خفه شد، یا باید برگشت و... حیدر سر تکان داد. لبخند کمرنگی زد و گفت: - بله، ممکنه برای هرکسی پیش بیاد. برای ادامه صحبتمون و ادامه دادن این جریان شما باید یه موضوعی رو بدونید. مهمه! 🚫کپے مطلقا ممنوع🚫 💔💞💔💞💔💞💔 💞 💞@hayateghalam💔 💔💞💔💞💔💞💔 💞