eitaa logo
حیات قلم
1.4هزار دنبال‌کننده
753 عکس
340 ویدیو
39 فایل
🌿🌿 اینجا محلی است برای نشر آثار داستانی اساتید و فارغ التحصیلان «انجمن هنری باغ انار» 🌹نشانی گروه: https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 🔸نمایشگاه انجمن: @ANARSTORY http://www.6w9.ir/msg/8113423 :ناشناس
مشاهده در ایتا
دانلود
💔💕💔💕💔💕💔💕 💔💕💔💕💔💕💔 💔💕💔💕💔💕 💔💕💔💕💔 💔💕💔💕 💔💕💔 💔💕 💔 💔 😍 ✍🏻 سرش را پایین انداخت و گفت: - ببخشید آقای دانش، من باید برم. - تاکی خبر می‌دید؟ همین فردا می‌خوام کار رو جمع کنید. تمنا چشم بست و صدایش هنوز برای دانش بدون ذره‌ای لرزش، و سرشار از سرما بود: - خبرتون می‌کنم آقای دانش... یه روزه که نمیشه... در ضمن من تنها نـ... دانش اخم کرد و پرید میان حرفش. دست توی جیبش فرو کرد. لحنش حال تمنا را بد کرد و نفس حیدر را پشت خط تند. صدای ساییده شدن دندان هایش واضح آمد. تمنا از این نفس و دندان ساییدن قالب تهی کرد: - بله دیگه... همینه! کار کردن با زن جماعت همینه‌! باید ناز و عشوه‌تونو تحمل کرد... گردن کشی و خسارت زدن صاحبتونم به جون خرید! باید داغ بذارم رو تنم که بار آخر باشه با زن جماعت کار می‌کنم. قدمی جلو گذاشت و انگشتش را با تهدید بالا آورد: - قال نذارید ما رو خانم که میام شکایت پیش اون رئیستون که شما رو انداخت تو کاسه ما! لطفا فقط بدون لوس بازی‌های زنانه، بیاین و برید و سریع کار کنید... من سه روزه دفترمو می‌خوام. تمنا سر بلند کرد و نگاه تند و تیزی به دانش انداخت. دانش لب بست. انگشت اشاره‌اش افتاد و دست دیگرش را از جیبش بیرون کشید. به تمنا پشت کرد. صدایش این‌بار فرود داشت: - بفرمایید. اگر نفس‌های حیدر را پشت تلفن نمی‌شنید، قطعا به او می‌گفت: - خیر سرت وکیلی و این‌ها رو حرف می‌زنی! بیچاره موکل‌هایی که با تو کار می‌کنن... زنت چطوری تو رو تحمل می‌کنه وقتی انقدر شخصیت یه خانم برات حقیره!؟ نگفت، فقط گردنش را صاف نگهداشت. با تاسف سری برای منشی دانش که پسری ۲۵ ساله بود تکان داد و با قدم های محکم از دفتر بیرون زد. در را پشت سرش بست. بیرون دفتر تهی شد. گلویش پر شد از عقده و درد، به سختی لب زد: - اومدم بیرون حیدر! مرد با عصبانیت گفت: - همین رو می‌خوای؟ اینطوری حرف بزنه باهات با این لحن حرف بزنه؟ بهت دستور بده؟ ها؟ با ماشینی؟ - آره... - بیا خونه ما... تماس قطع شد و اشک سر خورد روی گونه تمنا. هندزفری را از زیر شالش در آورد و فرو کرد توی جیبش که تلفن همراه انجا بود. خودش را به سختی به ماشین رساند و حرکت کرد. 🚫کپے مطلقا ممنوع🚫 💔💞💔💞💔💞💔 💞 💞@hayateghalam💔 💔💞💔💞💔💞💔 💞