eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
6.3هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴 🪴 🌿﷽🌿 پرسیدم: بابا چرا این قدر گرفته ایی؟ چرا ناراحتی؟ گفت: چرا ناراحت نباشم. وقتی جوونامون دارن پرپر میشن. زن و بچه های مردم دارن قتل عام میشن، ما به جای اینکه بریم بجنگیم، گذاشتن مون قبر بکنیم. من که میرم. اینها هر کاری می خوان بکنن. اصلا اخراجم کنن. غیبت بزنن. من از فردا میرم. خودشون پشت میز نشستن به ما هم میگن بیاییم قبر بکنیم. برای اینکه کمی آرامش کنم، گفتم: بابا کار با کار چه فرقی میکنه؟ خدمت، خدمته گفت: نه فرق میکنه. منی که طرز استفاده از اسلحه رو می دونم با اونی که نمیدونه ، فرقمون اینه که من بهتر می تونم کار انجام بدم. من وظیفه دارم برم با بعثی های کافر بجنگم این حرف ها را که زد، دیگر ندانستم چه جوابی بدهم. او کاربرد سلاح سنگین و سبک را خوب می دانست و با انواع اسلحه آشنایی داشت. خودش با ژ - سه و کلتی که علی از سپاه آورده بود، باز و بسته کردن اسلحه و طرز استفاده شان را به ما یاد داد. سرعت عملش حرف نداشت. حتی چشم بسته هم در عرض چند دقیقه اسلحه را باز و دوباره سر هم میکرد. انگار خودش همیشه آماده چنین شرایطی بود. به ما هم میگفت: توی کارهایتان باید سرعت عمل داشته باشید، باید پارتیزانی عمل کنید بعضی وقت ها صبح ها که کسی خانه نبود بعد از ورزش صبحگاهی اش، طناب بلندی بر می داشت و از هفت، هشت نقطه با فاصله های مساوی گره هایی می زد. می رفت پشت بام، سر طناب را جایی چفت می کرد و محکم می کشید. بعد سر دیگر طناب را توی حیاط پایین می انداخت. خودش هم پایین می آمد. از توی حیاط طناب را می گرفت، انگشتان پایش را به آن گره ها قفل می کرد و با چابکی بالا می رفت. بعد گره ها را باز می کرد. با یک دست طناب را می گرفت و قسمت پایین تر طناب را بین دو کف پاهایش می گذاشت. به این شکل لیز می خورد و پایین می آمد. بعضی وقتها هم از ستون آهنی که وسط طارمه بود، خودش را بالا می کشید، به سقف که می رسید، خودش را رها می کرد. شر می خورد و به سرعت و خودش را توی ایوان پرت می کرد. این کارهایش خیلی برایم عجیب بود. به خودم می گفتم: و چقدر باهوش است. توی همه کارها وارد است. وقتی می دید با تعجب و تحسین وسط و حیاط ایستاده و نگاهش می کنم. می گفت: بیا بابا. بیا تو هم تمرین کن. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🪴 🪴 🌿﷽🌿 میگفتم: نه من می ترسم. میگفت: من اینجا وایسادم د میگفتم: نه. هر چه اصرار می کردم و می پرسیدم: این چیزها را از کجا یاد گرفتی؟ سکوت می کرد و چیزی نمیگفت. با این حساب کار قبرکندن توی این شرایط مسلما او را راضی نمی کرد. با چنین روحیه ای توی این بحران چطور می توانست آرام بگیرد ناامید از دلداری دادنش دستهایش را رها کردم و گفتم: بابا اگه اجازه بدید من برم. کار زیاده گفت: برو بابا. به امان خدا. گفتم: بابا اینجا کار زیاده. من باید هر روز بیام. یه وقت هایی هم ممکنه کار طول بکشه، لازم بشه من با بقیه بمونم تا کارها تموم بشه. از نظر شما ایرادی نداره؟ گفت: نه. الان وقت کار کردنه. همه باید کار کنیم، فقط سعی کن خیلی دیر وقت نشه. خیابونا خیلی خلوت نشده باشن. گفتم: دا این روزها دست تنهاست. لیلا هم با من می یاد. ممکنه دا شاکی بشه. گفت: یه جوری برید، بیاید که دا هم اذیت نشه. دست تنها نمونه. خیالم راحت شد.دوباره دستش را گرفتم و بوسیدم و خداحافظی کردم. وقتی برگشتم، دیدم پنبه و کافور تمام شده، زینب خانم گفت: برو از دفتر بگیر، به آقایی به اسم پرویز پور اونجاست. رفتم بیرون. یکی از سه اتاق به هم چسبیده ایی که کمی آن طرف تر از غسالخانه قرار داشت، دفتر جنت آباد بود و کارهای اداری قبرستان در آنجا انجام می شد. وقتی در زدم و داخل شدم، مرد قد بلند و لاغر اندامی در حدود سی و چند سال را پشت میز دیدم. پوست روشنی داشت و عینک پهنی زده بود. دفتر بزرگی جلویش باز بود. چند بار او را دیده بودم. با این فرق که توی روشنایی بیرون اتاق شیشه عینکش تیره بود. کمی ایستادم تا سرش خلوت شد. او به همراه مرد دیگری که تقریبا هم سن و سالش بود، مشغول نوشتن مشخصات شهیدی بودند که دو مرد عزادار برایشان می گفتند. از رفت و آمدهای اتاق و حرف هایش فهمیدم اسم مردی که عینک دارد، پرویز پور و آن یکی همکارش سالاروند است. به نظرم آمد، آقای پرویز پور با آن تیپ کاپشن شلوار و ژیلهایی که پوشیده باید یک آدم فرهنگی باشد تا مسئول قبرستان اتاق که خالی شد، سلام کردم و گفتم: مرا از توی غسالخانه فرستاده اند. خانم رودباری پنبه و کافور خواسته. آقای پرویز پور از پشت میزش بلند شد. به طرف کمد فلزی گوشه اتاق رفت و چیزهایی که خواسته بودم، برایم آورد. از آن ساعت به بعد هر کاری پیش می آمد و هر چیزی لازم داشتند، مرا می فرستادند تا از دفتر امور اداری بگیرم. آقای پرویز پور هم که پدرم را می شناخت تا فهمید دختر سید هستم، خیلی تحویلم گرفت. با اینکه مرد جدی و خشکی بود، با احترام کارم را راه می انداخت. بار دوم، سومی که اتاقش رفتم از من خواهش کرد، در ثبت آمار و مشخصات شهدای گمنام زن به او کمک کنم. شهدایی که کس و کاری داشتند، اسامی شان در دفتر نوشته می شد ولی مشخصات شهدای گمنام را باید جلوی در به کسی که بیرون ایستاده بود می گفتند و او مینوشت. آقای پرویز پور از کشوی میزش دفتری بیرون آورد و گفت: مشخصات شهدای گمنام را توی این بنویسید و بعد به من بدهید تا آمار را در دفتر اصلی وارد کنم. توی غسالخانه دفتر را جدول بندی کردم و مشخصات چند زن شهید که گوشه دیوار گذاشته بودند تا آنها را آخر سر بشویند، نوشتم. رنگ پوست و مو، حدود سن و سال، عرب یا عجم بودنشان، قد و اندازه هیکل و احیانا مشخصات دیگری که داشتند، نوشتم. به کسی هم که لباس هایشان را می برید گفتم؛ تگهایی از لباس شان را قیچی بزند و به صفحه مربوط به هر کدام با سنجاق وصل کند. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
| دعای روزهای ماه رمضان 🏷 (دعای روز بیست و نهم) 🤲 خدایا از زشتی های زبان دلم را پاک نما...@hedye110
Tahdir joze29.mp3
4M
جزء بیست و نهم 👤با صدای استاد معتز آقایی @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
☘ حدیث روز ✨ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم )فرمودند: ✨ سه نفر هستند که هنگام دیدار با خدا از هر دری که بخواهند وارد بهشت می‌شوند: 1⃣ کسی که خوش اخلاق باشد. 2⃣ کسی که هم در خلوت هم در حضور مردم از خدا بترسد. 3⃣ کسی که جر و بحث را رها کند، حتی اگر حق با او باشد. 📙تحف العقول ص : ۴۵ ➥ @hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭😭😭 روز آخرماه مبارک رمضان حاج آقا مجتبی تهرانی 💠 ➥ @hedye110
‍ ‍ ‍ 📕فرازهایی از دعای وداع امام سجاد(علیه السلام ) با : 🔰بدرود ای بزرگترین ماه خداوند و ای عید اولیای خدا بدرود ای ماه دست یافتن به آرزوها 💠بدرود ای یاریگر ما که در برابر شیطان یاریمان دادی بدرود ای که هنوز فرا نرسیده از آمدنت شادمان بودیم و هنوز رخت برنبسته از رفتنت اندوهناک @hedye110
🌀چرا باید فطریه بدهیم؟ 🔺حکمت وجوب فطریه؟ ➥ @hedye110
🌕 فضیلت و ثواب روز بیست و نهم ماه مبارک رمضان برای روزه داران این روز طبق روایت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم: 🌺 روز بیست و نهم، خداوند (در بهشت) هزار هزار (یک میلیون) محلّه به شما عطا مى کند که در هر محلّه اى قبّه اى سفید رنگ وجود دارد؛ در هر قبّه اى تختى از کافور سفید نهفته است که بر هر تختى هزار بستر از دیباى نازک سبز پهن گردیده؛ بر هر بسترى حوریه اى آرمیده است که هفتاد هزار حلّه بر تن دارد و سرش داراى هشتاد هزار گیسو است که هر گیسویى با مروارید و یاقوت زینت یافته است. 📚 امالی صدوق /مجلس دوازدهم/ص۴۹ ➥ @hedye110
زیارت‌جامعه‌کبیره۩علی‌فانی.mp3
14.05M
ا💠۩﷽۩💠ا 📖 زیارت جامعه کبیره 💎 بهترين و جامع ترین زيارتی که صفات ؛ مقامات و معارف اهلبیت علیهم السلام در آن بیان شده و از طرف امام هادی (ع) به شیعیان رسیده است 🎙 با نوای علی فانی@hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین طلوع رمضان را با دعایی به پایان می‌بریم که کاملترین آموزش استغاثه به مسافران پرواز رمضان بود. ➥ @hedye110
خدایا حال دلمان را تکانی بده هم میدانی هم میبینی هم میتوانی . . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 هشدار و نصیحتی شنیدنی از استاد شهید مطهری اگر در این ماه رمضان توبه نکنیم، پس کی میخواهیم توبه کنیم!؟   @hedye110
قسم به عشق جدایی ز آشنا سخت است جدایی از سحر و محفل دعا سخت است برای دیده شب زنده دار خود گریم قسم به اشک سحر دوری از بکا سخت است @hedye110
4_5915544369011626281_21042023.mp3
3.61M
خداحافظ ای گرامی‌ترین اوقاتی که ما را مصاحب و یار بودی...🕊💔 📌 در روز سی‌ام ، به نیت ، یک ساعت مانده به افطار، هیئتی مجازی و مختصر فراهم کردیم تا در حالی‌که تشنگی و گرسنگی بر ما غلبه کرده، یادی کنیم از آقایی که او را گرسنه و تشنه شهید و روی زمین کربلا رهایش کردند😔 📌 @hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|🌙| خوش بر کسی که سفره نشین خدا بود از هرچه غیر خواسته ی او گر ، جدا بود درب کلاس درس خدا چون گشوده شد خوش بر مطلبی که قبول انتها بود عید سعید فطر مبارک 🌸 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خدا میتوان بهترین روز را برای خود رقم زد... پس با عشق وایمان قلبی بگویی خدایا به امید تو💚 ❌نه به امیدخلق تو ➥ @hedye110 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💚 همه جا زمزمه عید و هلال است بیا عاشقان را هوس روزوصال است بیا بی توکی عید بودبرهمه ی منتظران؟ ماه من رویت توعین کمال است بیا @hedye110
💙عید فطر آمد و ماه رمضان گشٺ تمام ✨بر شما همسفران سفر روزه سلام 💙روزه هاتان همہ در پیش خداوند قبول ✨روزگار خوشتان مظهر توفیق مدام @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
الهــــــــــی فطــــرمان را فاطــــــــر ایمانــــــمان را فاخــــــر روحــــمان را طاهـــــــــر و امــــام مان را بگردان 💖 الهـــــی آمیـــن🙏 @hedye110