eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
6.3هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
✍امام صادق علیه‌السلام: مردم در انتهای غیبت از دین خارج خواهند شد گروه گروه، آنچنان که در صدر اسلام دسته دسته وارد می‌شدند! 📚الملاحم و الفتن، ص۱۴۴ ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
♨️بداخلاقی چه تاثیری روی زندگی میذاره؟ 😠بداخلاقی رزق و روزی رو کم می‌کنه ☝️🏻محتوای این برگرفته از آیات و روایات هست. ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵ذکری از علامه حسن زاده آملی برای زنده شدن دل💔 خیلی آسونه عدد و وقت خاصی هم نداره «اللّهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج» @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 من چیکار کنم غیبت نکنم؟ چیکار کنم نمازم به تاخیر نیفته؟ چیکار کنم گناه نکنم؟ 👈🏻 این سوال‌ها غلطه! 🔻یه سوال دیگه‌ای رو باید هر شب از خودت بپرسی ... 🎤 استاد_پناهیان ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
چادری که بر سر توست، دور گردن دشمن است! پس محکمتربگیر👌 ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
حرف زدن پشت سر مردم، قلب را تیره میکند. توفیق را از آدم سلب می کند و نشاط عبادت را می گیرد. استاد فاطمی نیا (ره) ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به یک خانم بی حجاب نیازمندیم 😑😑 @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
┄┅─✵💝✵─┅┄ الهی... تو را سپاس میگويم از اينکه دوباره خورشيد مهرت از پشت پرده ی تاريکی و ظلمت طلوع کرد و جلوه ی صبح را بر دنيای کائنات گستراند " سلام صبح عالیتان متعالی " ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ 🇮🇷🇮🇷🏴🏴
ای چراغ همہ ادوار ڪــــجایی آقا؟ ای دوای دل بیــمار ڪـــــجایی آقا؟ خبری از خبر آمدنت بهتـــــر نیست ای تو صدر همہ اخبار ڪجایی آقا؟ @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
سوره مبارکه نوشته استاد انصاریان ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
4_6039409610920559874.mp3
1.76M
🔸ترتیل صفحه 34 قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده_مقام عجم کرد - صبا 🔸به همراه ترجمه گویای فارسی با صدای مرحوم استاد اسماعیل قادرپناه ☘️☘️☘️☘️ ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
034-baghare-ta-1.mp3
5.65M
سوره مبارکه بخش اول مفسر: استاد قرائتی ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
034-baghare-ta-2.mp3
5.7M
سوره مبارکه بخش دوم مفسر: استاد قرائتی ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ به امام حسن مجتبی علیه السلام و امام حسین علیه السلام يَا أَبا مُحَمَّدٍ، يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الْمُجْتَبىٰ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🦋🦋 يَا أَبا عَبْدِاللّٰهِ، يَا حُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الشَّهِيدُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ، اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @hedye110
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @hedye110
🪴 🪴 🌿﷽🌿 روز شهادت علی از پیکر علی و مراحل دفنش عکس گرفته بود. ته دلم خوشحال بودم حالا که دا موقع تدفین على بالای سرش نیست، حداقل عکس ها را می بیند. این طوری شاید باور کند که علی واقعا شهید شده. ولی حالا چی؟ خیلی افسوس خوردم. خیلی کم ناراحت بودم! یک غم دیگر هم روی غصه هایم تلنبار شد. از جنت آباد زدم بیرون. خودم را به مسجد رساندم. جریان را به زهره فرهادی گفتم. او هم ناراحت شد. تصمیم گرفتم باز سری به مدرسه دریابد رسایی بزنم. زهره هم دوست داشت آنجا را ببیند. راه افتادیم. توی مسیر باز عبدلله و حسین را دیدم. آنها هم با ما آمدند. بعد از کمی گشتن در راهرو و کلاس های مدرسه، در کمال ناباوری توی یکی از کلاس های طبقه اول به کیف سامسونتی برخوردیم. حسین گفت: برای اینکه بفهمیم کیف مال چه کسی است آن را باز میکنم، بدون اینکه منتظر جواب بماند، گوشه ایی نشست و کمی با قفل رمزدار کیف بازی کرد تا باز شد. تا چشمم به محتویات کیف افتاد، بهتم زد. باورم نمی شد، کیف علی بود. تکه مومی که داخل کیف بود، اولین نشانه بود. حدس زدم حتمأ على با این موم انگشتانش را ورزش میداده. حال عجیبی پیدا کردم. کیف را گرفتم و وسایلش را یکی یکی بیرون آورم. یک عرق گیر، یک ملحفه که آرم بیمارستان میثاقیها روی آن بود، یک وصیتنامه و از همه مهم تر یک پاکت پر از عکس از خوشحالی می خواستم پر در بیاورم. عکس های تدفین علی از بین رفته بود ولی حالا عکس های زیادی به دستم رسیده بود. با ذوق و شوق، همراه با اشک هایی که بی اختیار می ریختند، عکس ها را یکی یکی در آوردم و نگاه کردیم. بعضی از عکس ها، تصاویری بود که علی در بیمارستان در حالت های مختلف انداخته بود. در حال اذان گفتن، زمانی که بیهوش او را از اتاق عمل بیرون آورده بودند، روی ویلچر و... توی بیشتر عکس ها شخصیت هایی که به دیدن علی و مجروحین دیگر آمده بودند، دیده می شد. آیت الله خامنه ایی، آیت لله بهشتی، آقای فلسفی و مردمی که به دیدار مجروحین آمده بودند. علی از حضورش در بهشت زهرا و نماز جمعه تهران هم عکس هایی داشت. توی این چند روز ناراحت بودم که او را ندیده ام. دلم می خواست هم حرف های خودم را به او بگویم، هم از او بپرسم چه اتفاق هایی برایش افتاده، عملش چطور بوده و حالا این عکس ها همه چیز را برایم تعریف می کردند، اینکه علی در تهران چه می کرده، کجاها رفته و چه کسانی را دیده است. عکس ها خیلی زیاد بود. توی بعضی از عکس ها علی و مجروحان دیگر شوخی می کردند. ویلچرهای همدیگر را هل می دادند با عصاهایشان را به طرف هم گرفته بودند، تصاویر آن چنان روشن و واضح بود که انگار علی داشت با من حرف می زد. هم گریه می کردم و هم می خندیدم. وقتی حالت های بیماری و دردهایش را میدیدم، از خود بیخود میشدم، هرچند جلوی حسین و عبدلله راحت نبودم. توی دلم میگفتم: ای کاش آن روزها من کنارت بودم و ازت مراقبت می کردم. چه روزهای سختی را گذراندی، عرقگیرش را برداشتم، هنوز بوی تنش را می داد، معلوم بود توی راه تنش بوده، از اینکه می توانستم بویش را استنشاق کنم، خوشحال بودم. بعد وصیت نامه اش را باز کردم، خیلی عجولانه نوشته بود، حدس زدم توی راه نوشته شده، گفته بود کتابهایش را به حجت که دوست صمیمی اش در جهاد بود، بدهیم. دوربین عکاسی اش را به من هدیه کرده بود. مقداری هم بدهی داشت که سفارش کرده بود از همان پولی که داخل کیف است، بپردازیم. چون به خاطر جراحی هایش نتوانسته روزه هایش را بگیرد، کسی را اجیر کنیم تا دینش را ادا کند. موقع خواندن وصیت نامه علی و بوییدن لباسش دیگر بی طاقت شده بودم. از گریه ها و ناراحتی من، حسین و عبدلله هم ناراحت شدند. از اتاق بیرون رفتند. چند دقیقه بعد حسین با آن متانت و آقایی همیشگی اش به اتاق برگشت و با لحن دلسوزانه ایی گفت: آبجی من برادرت. فکر کن من برادر کوچیکت هستم. تو رو خدا این قدر ناراحتی نکن، زهره فرهادی هم که با من اشک ریخته بود، سعی کرد دلداری ام بدهد. در کیف را بستم. حسین کیف را از دستم گرفت و به طرف مطب راه افتادیم. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🪴 🪴 🌿﷽🌿 توی مطب کیف را بالای کمد یکی از اتاق ها گذاشتم تا سر فرصت سراغش بروم با رفت و آمد پزشکها خیال ما از بابت دارو و تجهیزات تا حد زیادی آرام گرفته بود. هر کس می آمد تا آنجا که دستش رسیده بود، چیزی با خودش آورده بود. تا قبل از این آقای نجار می رفت و از بیمارستان ها و داروخانه ها دارو میگرفت. وقتی بهش میگفتیم: شما توی درمانگاه بمانید و ما را بفرستید، می گفت: کار شما نیست. من مردم، میروم هر طور شده ولو به جر و بحث هم بکشه دارو پیدا می کنم. شما نمی توانید داروخانه بوستانی که روبه روی مسجد جامع بود همه داروهایش را در اختیار مسجد و گذاشته بود. بقیه داروخانه ها هم اطلاع داده بودند هر چه نیاز دارید، بیایید ببرید. ما با نیروهای جدیدی که آمده بودند هم کار میکردیم ولی همچنان آقای نجار را مسئول از خودمان می دانستیم. گروه اول پزشکها که آمدند از آقای نجار پرسیدیم، حالا چه کار کنیم؟ و گفت: چه کار باید بکنیم. با این ها هم همکاری می کنیم. اینها به خاطر ما از شهرهایشان بلند شده اند آمده اند اینجا، دارند زحمت میکشند. اما چون ما توی این مدت روی آقای نجار شناخت کافی پیدا کرده بودیم، راحت تر می توانستیم با او کار کنیم. البته این شناخت هیچ تأثیری در کوتاه آمدن آقای نجار نداشت. یک وقت هایی موقع کار میگفت: حواستون باشه ها. هول می کردیم، می خواهد چه بگوید. میگفت: خودش میدونه کی رو دارم میگم. خیلی داری دست دست میکنی، اگه میخوای این طوری کار کنی برو، اینجا نمون اینجا که خونه خاله نیست، خیلی باید فرز باشید. کار رو از من بقاپید من هم که خیلی به کارهای درمان علاقه مند شده بودم، از ترس آقای نجار هم که شده سعی میکردم کارها را زود یاد بگیرم، مبادا بهم بگویند به درد این کار نمیخوری، آقای نجار هم که متوجه دقت من شده بود، می گفت: خدا رو شکر، تیزی، همه چی رو سریع یاد میگیری. ولی نمیدانست دلیلش ترس است. با این حال از خودم راضی بودم. خیلی از اصطلاحات پزشکی و کاربرد داروها را یاد گرفته بودم. از همه جالب تر برایم آمپول گزلوکائین یک تا دو درصد بود که محل زخم را بی حس می کرد. هر چه زخم عمیق تر بود، درصد بیشتری ترزیق می کردیم. آقای نجار میگفت چقدر توی سرنگ بکشیم و دور محل زخم یا داخلش بزنیم.توی مطب شیبانی علاوه بر اینکه دیگر دلهره مردم را هم نداشتیم، فضای کار هم بیشتر بود و راحت تر می توانستیم رفت و آمد داشته باشیم و به مجروحها رسیدگی کنیم، کم کم وسایل و تجهیزات اتاق دکتر شیبانی را هم یک گوشه ایی جمع کردیم و به جایش تخت گذاشتیم تا مواقعی که مجروحها زیاد می شوند، مجبور نباشیم آنها را روی زمین بخوابانیم. اینجا هم مثل مسجد فقط به جراحت های سطحی رسیدگی می شد. اگر مجروحان نیاز به درمان بلند مدت داشتند، یا اعزام می شدند یا می رفتند و می آمدند و پانسمانشان تعویض و تزریقات شان انجام می شد. هیچ مجروحی را شب نگه نمی داشتیم. آمبولانس ها یا وانتها مدام مجروحان را به آبادان یا ماهشهر می بردند. به این ترتیب، کار مطب خیلی منظم پیش میرفت ولی باز من دلم برای رفتن به خطوط می تپید. هر وقت کاری نداشتیم و یا بمباران می شد، از مطب بیرون می زدم و توی سطح شهر با مناطق بمباران شده به دنبال مجروحین یا کشته ها میگشتم. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
مداحی_آنلاین_ایستادگی_مقابل_انحراف_استاد_عالی.mp3
3.35M
♨️ایستادگی مقابل انحراف 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
یک جهان روضه و یک ماهِ محرم داری آه، آقای غریبم چقدر غم داری تا ابد هم که بخوانند همه مرثیه‌ات باز هم روضهٔ ناخوانده به عالم داری.. ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
شکرانه 16.mp3
7.7M
۱۶ استاد شجاعی خـ❤️ـدا قـول داده ها: هیــچ وقت هم بدقولی نکـــرده! اگه بتونــی چشماتو عادت بدی که زیبائیها رو ببینند و شکر کنند؛ حتماً حتماً نعمتت رو زیـ🎁ـاد می کنه ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
✍علامه طباطبایی(ره) خطاب به فرزندشان: «پسرم جز مشهد کجاست که آدم بتواند دردهایش را بگوید و درمانش را بگیرد؟» همه امامان (علیهم‌السلام) لطف دارند، اما لطف حضرت رضا (علیه‎السلام) محسوس است. همه امامان معصوم (علیهم‌السلام) رئوف هستند، اما رأفت حضرت امام رضا (علیه‌السلام) ظاهر است.. @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊