#سلام_امام_زمانم
ای یوسف گم گشتهٔ غایب ز نظرها
جان بر لب عشاق رسیدست کجایی
باز آی و نظر کن به من خستهٔ بیمار
جانم به فدایت که طبیب دل مایی
فرج مولا صلواتــــــ
#اللهم_عجل_لوليک_الفرج
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
4_5989819811146761188.mp3
1.69M
🔸ترتیل صفحه 17 قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده_مقام صبا
🔸به همراه ترجمه گویای فارسی با صدای مرحوم استاد اسماعیل قادرپناه
☘️☘️☘️☘️
➥ @hedye110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
💟دعا برای شروع روز💟
ا🍃💕🍃
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
ا🍃💕🍃
💠امين يا رب العالمین💠
التماس دعا 🙏🙏🙏🙏
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
@hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️
🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻
💕💕💕💕💕💕💕💕
🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸
🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻
💕💕💕💕💕💕💕
🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸
@hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃
🍃
🌹
🍃
❤️ توسل امروز ❤️
به امام حسن مجتبی علیه السلام
و امام حسین علیه السلام
يَا أَبا مُحَمَّدٍ، يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الْمُجْتَبىٰ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🦋🦋
يَا أَبا عَبْدِاللّٰهِ، يَا حُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الشَّهِيدُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ، اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🍃
🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@hedye110
#کتابدا🪴
#قسمتدویستپنجم🪴
🌿﷽🌿
تا ته کوچه برویم و برگردیم، پیرزن بقچه به بغل جلوی در ایستاده
بود. چندتا مرغ و خروس هم توی زنبیل حصیری جا داده، دستش
گرفته بود. بقچه ای را از دستش گرفتم. با گوشه شنه اش اشکهایش
را پاک کرد و به در خانه قفل انداخت توی دلم گفت: بنده خدا دلت
خوشه در خونه رو قفل میکنی، نمی دونی پای عراقی ها به اینجا
برسه، با لگد در رو از جا درمی یارن
پیرزن را تا جلوی کامیون مردم و کمک کردم تا سوار شود.
خیابان های پایین تر را هم کنترل کردیم و وقتی مطمئن شدیم دیگر
کسی نیست به طرف کامیون برگشتیم. بغض راه گلویم را بسته
بود. به شاخه های گل های کاغذی که از دیوار خانه ها به سمت
کوچه آویزان بودند، نگاه می کردم. دیگر توی محله طالقانی فقط
این گل های کاغذی با آن رنگ های قرمز و سرخابی به جا مانده
بودند. حتی سعفهای نخل ها هم ألف گرفته، سوخته بودند
خوشحال ترین کسانی که داخل کامیون می دیدم، چند تا بچه بودند
که انگار داشتند برای تفریح می رفتند. به حرف کسی گوش نمی
دادند و با تخسی تمام می ایستادند تا باد به سر و صورتشان
بخورد. یکی، دو تا بچه هم به مادرهایشان چسبیده بودند. آنها از
اینکه کامیون در و دیواری برای حفاظ نداشت می ترسیدند.
پیرمردها و پیرزنها که بیشترین آدمهای توی ماشین بودند، مرا یاد
بابا و می می می انداختند. پیرمردها صدام را نفرین می کردند.
یکی از آنها دائم می گفت: لله ینتقم بنک، خدا ازت انتقام بگیرد
پیرزنها بقچه ها و مرغ و خروس هایشان را محکم در بغل گرفته
بودند تا مبادا از دستشان در بروند. گه گدار هم صدای مرغ و
خروس ها در می آمد و به ما می خندیدند
در آن بین یک نفر هم قیمتی ترین سرمایه خانه اش، یعنی
تلویزیونی را بغل کرده بود، وقتی جلوی مسجد رسید هم، دست
یکی یکی شان را گرفتیم و پیاده شان کردیم، گفتیم:
زودتر برید داخل، بیرون خطرناکه
به ابراهیمی گفتم: خب اینا رو آوردیم. حالا می خواین با اینا چی
کار کنید؟ گفت: برو به مسئولین بگو
گفتم: من دارم میرم جنت آباد. از دیشب تا حالا خبری ازشون
ندارم. در این حین چشمم به حاج آقا فرخی افتاد. پدر محمود قرخی
بود، او را از قبل می شناختم. توی بازار صفا کتابفروشی و
گرمابه داشت، به او گفتم: حاج آقا به ما گفتند؛ مردم محله طالقانی
رو تخلیه کنید، انجام وظیفه کردیم. حالا خودتون میدونید اینجا
نگهشون دارید یا از شهر بیرون
این را گفتم و بدو رفتم جنت آباد.....
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#کتابدا🪴
#قسمتدویستششم🪴
🌿﷽🌿
از صبح هر طرف رفته و چرخیده بودم، چشمم دنبال علی
میگشت. امیدوار بودم لیلا از او خبری داشته باشد. نزدیک در
جنت آباد مردم دور یک تابوت جمع بودند انگار گریه و زاری
هایشان را کرده و الان دیگر بی حال و بی رمق شده بودند. جلوتر
رفتم. روی تابوت را
خواندم. نوشته بود: حسین مجتهد زاده, حدس زدم برادر حسین
مجتهدزاده باشد که چند ماه و قبل از پیروزی انقلاب زیر شکنجه
ساواک به شهادت رسیده بود. از خانم هایی که دور و بر : تابوت
بودند، آهسته پرسیدم: این شهید با حسن مجتهدزاده نسبتی داره؟!
یکیشان با ناراحتی گفت: بله برادرشه
زن بغل دستی اش هم که عرب زبان بود، گفت: هم بني علیهم.
چشمم کور بشه براشون
رفتم توی فکر، به خودم گفتم چقدر سخت است دو تا جوان از یک
خانواده پرپر شده اند. مادر این ها دیگر نمی تواند زندگی کند کمی
آنجا ایستادم. فاتحه ایی خواندم و به زنها تسلیت گفتم. بعد راه افتادم.
لیلا را در غسالخانه دیدم، گفت: باز همان عصر علی را با دوست
حسین طایی نژاد دیده است بیرون آمدم می خواستم سر خاک بابا
بروم می خواستم به تو بگویم که علی آمده است
حین رفتن سر مزار بابا سر برانکاردی را با زینب گرفتم و راه
افتادیم. جنازه سبک بود شاید هم مردهایی که جلوی برانکارد را
گرفته بودند، پرتوان بودند. شهید یک پسر نوجوان بود. او را در
قبر خالی که پایین پای بابا بود، دفن کردند. چشم زینب که به
صورت پسر افتاد حالش دگرگون شد. به نظرم حال زینب روز به
روز بدتر می شد. این چند وقت غیر دلتنگی که برای دخترش مریم
داشت، دیدن این همه مصیبت طاقتش را کم کرده بود. بلندش کردم
پرسید: داری میری سر خاک بابا؟
منتظر جوابم نماند. دستم را گرفت و گفت: بیا بیا بریم
نرسیده به مزار بابا زینب به او سلام داد و گفت: سلام آقا سید.
خوش به سعادتت رفتی و ما رو با این همه سختی گذاشتی؟ اشک
هایش می ریخت و ادامه داد: خوب خودت رو راحت کردی سید.
خوبه؟
با حرف های زیب بغض سنگینی راه گلویم را بست. به قبر
رسیدیم. خم شدم و خاک بابا را بوسیدم و اشک هایم سرازیر شد.
نمی توانستم جلوی زینب با بابا حرف بزنم. توی دلم به او سلام
کردم، دیشب همین طور می گفت: سید جان شفاعت ما رو هم
بکن. سید جان دست ما رو هم بگیرد
مردهایی که با هم جنازه پسربچه را آورده بودیم سر خاک بابا
نشستند قائحه ایی دادند و رفتند، زینب هم فاتحه خواند، دستم را
گرفت و بلندم کرد. به سمت غسالخانه راه افتادیم نرسیده به آنجا
جیپ روباز ارتشی وارد جنت آباد شد و از کنار ما گذشت. کمی
جلوتر نگه داشت. چند درجه دار ارتشی از آن پیاده شدند. یکی از
آنها را می شناختم، موقع دفن بابا در جنت آباد بود و به من و دا
اسلیت گفت. چند باری هم او را در حال تردد در خیابان یا تو مسجد
جامع دیده بودم. هر کجا مرا می دید خیلی با
احترام و مؤذب سلام می کرد. من هم همیشه خجالت زده میشدم،
آرزو می کردم کسی مرا نشناسد. آنقدر بعد شهادت بابا احترام می
گذاشتند و از ما تعریف می کردند که شرمنده می شدم. این بار هم
سلام کرد. من هم به آن ها سلام و خسته نباشید گفتم
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
ماجرای_مباهله_حجةالاسلام_بندانی_نیشابوری.mp3
2.06M
ماجرای مباهله- حجةالاسلام بندانی نیشابوری
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
➥ @hedye110
1_12274675614.mp3
19.36M
✅صوت بسیار بسیار مهم
لطفا نشر حداکثری
⛔️شوخی نگیرید نشر دهید خیلی زیاد و مکرر😭😭😭
➥ @hedye110
روز بیست و چهارم ذی الحجه، روز مباهله است؛ این روز از روزهای ویژه ی استجابت دعا است.
ان شاء الله قرار بر این است به امید خداوند متعال قبل از نماز ظهر همگی نماز روز مباهله بخوانند و بعد از توسل به پنج تن آل عبا برای پیروزی جبهه انقلاب در انتخابات و نابودی کامل دشمنان انقلاب دعا بفرمایند 🌹🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینو بذارین کانال ها و گروه هاتون بیزحمت
➥ @hedye110
🔴هواشناسی اعلام کرد :
هوای مهدی فاطمه را داشته باشید
خیلی تنهاست
❤️سلامتیش ۵ تا صلوات 💚
⭕️ هر خانه یک ستاد
نمونه ای موفق از ستادهای خانوادگی برای تبلیغ آقای #سعید_جلیلی
اهواز منزل شهید نوذر یوسفی
یک کار ساده اما موثر که هر چند خانواده میتوانند مشترک انجام دهند. و با پخش نواهای انقلابی و پذیرایی ساده مثل چای و شربت به جذب قلوب مردم پرداخت.
این اقدام در ایجاد جو و پر کردن فضای شهر بسیار موثر است.
➥ @hedye110
نمیگذاریم بمیرد.pdf
114.7K
⭕️دختر خانوما و آقا پسرهای دهه هشتادی
این 👆فایل رو پرینت بگیرین و بسم الله دست به کار شین
هر کدومتون با قصد قربت یک ستاد
#سیدکاظم_روحبخش
➥ @hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تراکت خلاق دکتر سعید جلیلی
➥ @hedye110
🛎 رفیق اگر بیکار نشستی یا اگر قصد نداری تو این یک هفته از همه ی وجودت برای جبهه حق مایه بزاری
⛔️+به همون عاشورایی که داره میاد باید به بصیرتت شک کنی
#انتخابات
➥ @hedye110
▫️یک کار عالی و جامع برای معرفی آقای جلیلی
💫روی لینک بزنید و کارها و خدمات دکتر جلیلی رو مشاهده کنید
https://jalilifans.ir/link/
🌺نشر حداکثری در گروه های خانوادگی و مختلف 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سعید جلیلی از کرد بودن پدر و ترک بودن مادر و حافظ قرآن بودن خودش و از دست دادن پاش تو جنگ استفاده نمیکنه
چون معتقده اینها برای نمایش هست
چون معتقده کشور با نمایش اداره نمیشه..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خوشتر آن باشد که سرّ دلبران / گفته آید در حدیث دیگران
حالا وقتشه که این کلیپ رو چند بار ببینیم و بشنویم.✊
#دکتر_جلیلی
@delneveshte_hadis110
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی ...
ای نام توشیرین
ای ذات تودیرین
خوشم که معبودم تویی
خرسندم که مقصودم تویی
سلام صبحتون بخیر
الهی به امید تو💚
➥ @hedye110
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷