دانشگاه حجاب
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🍃 #قسمت_شانزدهم مادرم مرا از چهار سالگی برای یادگیری #قرآن به مکتب خانه فرس
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🍃
#قسمت_هفدهم
#فصل_چهارم
#تولد
بچه ششم را باردار بودم که به ما یک خانه ی شرکتی دو اتاقه در ایستگاه 4 فرح آباد کوچه 10 پشت درمانگاه سر نبش خیابان دادند.
همه ی خانواده اعتقاد داشتند که قدم تو راهی خیر بوده است، که ما از مستاجری و اثاث کشی راحت شده و بالاخره یک کواتر شرکتی نصیبمان شد. خیلی خوش حال بودیم.
از آن به بعد خانه ای مستقل دستمان بود و این یعنی همه ی #خوشبختی برای خانواده ی ما.
مدتی بعد اثاث کشی به خانه ی جدید دچار درد زایمان شدم. دو روز تمام درد کشیدم. جیران سواد درست و حسابی نداشت و کاری از دستش بر نمی آمد، برای اولین بار و بعد از پنج بچه ، مرا به مطب خانم دکتر مهری بردند.
آن زمان شهر آبادان بود و یک خانم دکتر مهری. مطب در لین 1احمد آباد بود.
منتها آن زمان خبر از دکتر و دوا نداشتم، حامله میشدم و جیران که قابله ی بی سوادی بود می آمد و بچه هایم را به دنیا می آورد.
خانم مهری آمپولی به من زد و من به خانه برگشتم و با همان حال مشغول کارهای خانه شدم. #اذان_مغرب حالم خیلی بد شد جیران را خبر کردند و باز هم او به فریادم رسید.
در غروب یکی از شب های خرداد ماه برای ششمین بار #مادر شدم و خدا به من یک #دختر قشنگ و دوست داشتنی داد. جیران به نوبت او را در بغل بچه ها گذاشت و به هر کدامشان یک شکلات داد.
مهران که پسر بزرگ و بچه اولم بود بیشتر از همه ی بچه ها ذوق کرد و خواهرش را در بغل گرفت.
هر کدام از بچه ها را که به دنیا می آوردم، جعفر یا مادرم به نوبت برایشان اسم انتخاب می کردند. من هم این وسط مثل یک آدم هیچ کاره سکوت میکردم. جعفر بابای بچه ها بود و حق پدری اش بود که اسم آنها را انتخاب کند،
مادرم هم که یک عمر آرزوی بچه دارشدن و همه ی دلخوشی اش من و بچه هایم بودیم نمی توانستم دل مادرم را بشکنم او که خواهر و برادری نداشت مرا زود شوهر داد تا بتواند به جای بچه های نداشته اش، نوه هایش را ببیند. جعفر هم فقط یک خواهر داشت.
تقریبا هر دوی ما بی کس و کار و فامیل بودیم.
جعفر اسم پسر اولم را مهران گذاشت او به اسم های ایرانی و فارسی خیلی علاقه داشت. مادرم که طبع جعفر را میدانست اسم پسر دومم را مهرداد گذاشت تا دامادش هم از این انتخاب راضی باشد.
جعفر اسم بچه سوم را مهری گذاشت و اسم بچه چهارم را مادرم مینا گذاشت.
بچه پنجم را جعفر شهلا نام گذاشت و مادرم نام بچه ششم را #میترا گذاشت.
من هم نه خوب می گفتم و نه بد، دخالتی نمی کردم، وقتی میدیدم جعفر و مادرم راضی و خوش حال هستند برایم کافی بود.
#نویسنده_معصومه_رامهرمزی
#ادامه_دارد...
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
CQACAgQAAxkDAAEbpkJf9AkBQysTCptWyIoE5Fa0KudEwgACRBcAAhPhaFOHDmEMTMkXlB4E.mp3
3.59M
⭕️در آخر الزمان گروهی هستن که
اعمال رو انجام میدن اما عمق دینی ندارن
♦️امر به معروف و نهی از منکر رو واجب نمیدونن و فقط جایی که مطمئن باشن براشون ضرر نداره، انجام میدن!
حجت الاسلام #عالی
#واجب_فراموش_شده
🌸 @hejabuni
🎓دانشگاه حجاب
❤️ عکس ها و پوسترهای کانال دانشگاه حجاب رو این کانال تولید میکنه👇
🌺 eitaa.com/joinchat/3536912486C6ad0729047
✅ شما هم سفارشی داشته باشید ارزان انجام میشه
دانشگاه حجاب
بسم حبیب 🍁نقاب نغمه 🎵 #قسمت_یازدهم بهبه شنوندگان عزیز! میبینم گوش هاتون نور بالا میزنه🤓🤓 خب در
بسم حبیب
🍁نقاب نغمه 🎵
#قسمت_دوازدهم
سلامی به همه ی طرفداران موسیقی و اهل دلان هنردوست 🌸
اگه به این روزهای پر دردسر و تکراری کرونایی توجه کرده باشید نمیتونید از این اثر مخرب موسیقی چشم بپوشید
پس باتوجه بیشتری به ما گوش بسپارید🤝🏼
*نزول بلاهای ناگهانی
🔹بسیاری به دنبال پاسخ این پرسش میگردن که چرا زندگیهامون با وجود رفاه ظاهری با بلاها و مصیبتها آمیخته شده و یا اینکه چرا هرچی دعا میکنیم مستجاب نمیشه؟
🔹یکی از عوامل این گونه مسائل رو شاید بشه تو روایتی که از امام صادق (علیهالسّلام) نقل شده پیدا کرد؛ که فرمودهاند:
«بَیت الغناءِ لاتُؤمن فیه الفجیعه و لا تُجاب فیه الدَّعوه و لا یَدخلُه المَلَکُ؛
💢 خانهای که در آن غناء خوانده میشود از مصیبت و بلای ناگهانی ایمن نیست و دعا در آن مستجاب نمیشود و فرشته داخل آن نمیگردد.»
🔹 اینا فقط بخشی از مضرّات موسیقی بر روان و معنویّت انسانهاست اما جالبه بدونید که اثرات جسمی و مادی گوش دادن به موسیقی از چشم ما پوشیده و نهان تره!
پس با ما همراه باشید👋🏻🌼
#تولیدی_کامل
#موسیقی #غنا
#انواع_موسیقی_غنا
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#تلنگࢪانہ
✨چیزے ڪہ باعث غــرق شدنت
میشہ افتـــادن تـــوی آب نیست،
موندن زیر آب و بالا نیومـــدنہ!!
⚠️ مـــراقب باشیم در اشتبــاهات
خــودمون نمـونیم!
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#عکس_تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼بخشی از کتاب #ترگل، قسمت اول
🌼انتشار به مناسب هفتهی عفاف
🔺پرسش:
چرا خانمها حجاب داشته باشن⁉️ خب آقایون نگاه نکنن.👀
مشاهدهی کلیپهای بیشتر:
raiat.ir/targol1
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🔔 #زنگ_تفریح
ﯾﺎﺩﺗﻮﻧﻪ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺗﺨﺘﻪ ﭘﺎﮎ ﮐﻦ ﺭﻭ ﺧﯿﺲ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪﯾﻢ ﺭﻭ ﺗﺨﺘﻪ ﻓﮏ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ . ﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﺗﺨﺘﻪ ﺧﺸﮏ ﻣﯿﺸﺪ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﯾﻢ گند زدیم ﺑﻪ ﺗﺨﺘﻪ
الان دولت روحانی همین ﺣس رو ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ برجام داره 😐😂😂😂😂
#طنز_نقطه_زن
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🛑به روز باشیم ⭕️ امتیازات خاص رئیس جدید دستگاه قضایی چیست؟ ✍️ با رفتن چهرهای محبوب همانند آیت ال
🛑به روز باشیم
🇮🇷ایران با ونزوئلا شدن فاصله ای نداشت اگر...
#واکسن
#تولید_ملی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🍃 #قسمت_هفدهم #فصل_چهارم #تولد بچه ششم را باردار بودم که به ما یک خانه ی شرک
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🍃
#قسمت_هجده
مادرم نام #میترا را برای دخترم گذاشت، اما بعدها که میترا بزرگ شد به اسمش اعتراض داشت.بارها به مادرم گفت: مادربزرگ این هم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگر در آن دنیا از شما بپرسند که چرا اسم مرا میترا گذاشته اید، چه جوابی میدهید؟ من دوست دارم اسمم #زینب باشد. من میخواهم مثل زینب(س) باشم.
میترا تنها اولاد من بود که اسم خودش را عوض کرد و همه ی ما را هم وادار کرد که به جای میترا به او زینب بگوییم، برای همین من نمی توانم حتیاز بچگی هایش هم که حرف می زنم به او میترا بگوییم، برای من مثل این است که از اول اسمش زینب بوده است.
زینب که به دنیا آمد، بابایم هنوز زنده بود و من سایه ی سر داشتم. در همه ی سالهای که در آبادان زندگی میکردم، نابابایی ام مثل پدر، و حتی بهتر ، به من و بچه هایم رسیدگی میکرد.
او مرد مهربان و خداترسی بود و من واقعا دوستش داشتم. بعد از ازدواجم هر وقت به خانه ی مادرم می رفتم، بابا به مادرم میگفت : کبری در خانه ی شوهرش مجبور است هر چه هست بخورد، اما اینجا که می آید تو برایش کباب درست کن تا بخورد و قوت بگیرد.
دور خانه های شرکتی، شمشادهای سرسبز و سربلندی بود. هر وقت که به خانه ی ما می آمد، در میزد و پشت شمشادها قایم میشد، در را که باز میکردیم می خندید و از پشت شمشادها در می آمد.
همیشه پول خرد در جیب هایش داشت و آنها را مثل نذری بین دخترها پخش میکرد. بابا که امید زندگی و تکیه گاه من بود یک سال بعد از تولد زینب از دنیا رفت.
مادرم به قولی که سالها قبل در #نجف به بابایم داده بود، عمل کرد . خانه اش را فروخت و با مقداری از پول فروش خانه ، جنازه ی بابایم را به نجف بردو در زمین #وادی_السلام دفن کرد.
آن زمان یعنی سال ۴۷ یک نفر سه هزار تومان برای این کار از مادرم گرفت .
مادرم بعد از دفن بابایم در نجف،به زیارت دوره ی ائمه رفت و سه روز به نیابت از بابایم زیارت کرد و بعد به آبادان برگشت...
#نویسنده_معصومه_رامهرمزی
#ادامه_دارد...
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
audio_2020-04-11_23-48-58.mp3
4.57M
#کتاب_صوتی_وظایف
#وظایف_منتظران
🔴 قسمت 1⃣ وظایف منتظران
🔗 برگرفته از کتاب مکیال المکارم
🔵 تهذیب نفس از مهمترین و اصلی ترین وظایف یک منتظر است.
🎙️#ابراهیم_افشاری
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
بسم حبیب 🍁نقاب نغمه 🎵 #قسمت_دوازدهم سلامی به همه ی طرفداران موسیقی و اهل دلان هنردوست 🌸 اگه به
بسم حبیب
🍁نقاب نغمه🎵
#قسمت_سیزدهم
سلامی به زیبایی ترکیب تابستون و آهنگ جدید تابستونی!
🎙از اونجایی که خوانندگان ایرانی در تابستون حجم تولیداتشون افزایش پیدا میکنه چطوره ما هم اطلاعات مون رو درمورد اثرات موسیقی افزایش بدیم😉
پس همراه ما باشید🤝🏼
🔍اثرات جسمانی و مادی موسیقی
📝همونطور که گفتیم اثرات موسیقی رو از جنبه فیزیکی و جسمانی هم بررسی خواهیم کرد ولی برای این که بتونیم زیانهای جسمی موسیقی رو بیان کنیم ابتدا باید به مقدمهای اشاره کنیم:
👤 در بدن انسان، یک سلسله اعصاب وجود داره که به اون، سلسله اعصاب نباتی میگن.
سلسله اعصاب نباتی به دو دسته تقسیم میشن:
1⃣ اعصاب سمپاتیک.
2⃣ اعصاب پاراسمپاتیک.
〽️اعصاب سمپاتیک وظیفهاش تنگ کردن مردمک چشم، جلوگیری از ترشح، بالا بردن فشار خون، تنگ کردن ضربان قلب و غیره ست و باعث میشه که انسان در کارهای زندگی بیدار و در امور، کوشا و فعّال باشه.
〽️اعصاب پاراسمپاتیک برعکس اعصاب سمپاتیک عمل میکنه. ارمغانش برای انسان، رخوت و سستی و بیحالی، خواب، غفلت، سهو و نسیان و اندوه حزن و بیهوشیه و وظیفهاش انقباض عضلات صاف، ایجاد ترشح، تقلیل فشارخون، تنگ کردن مردمک چشم و کند کردن ضربان قلب و غیره میباشه.
🔹بدیهیه وقتی از خارج تحریکاتی روی اعصاب شروع میشه اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک به میزان تحریکات خارجی تعادلشون رو از دست داده پائین یا بالا میرن.
از جمله تحریکات خارجی که منجر به عدم تعادل بین اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک میشه ارتعاشات موسیقیه که باعث اثراتی در بدن میشه.
🔹خب این قسمت یه آشنایی مختصر بود،
برای آشنایی بیشتر منتظر ما باشید👋🏻🌸
#تولیدی_کامل
#موسیقی #غنا
#انواع_موسیقی_غنا
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
♥️•°
💠قد و قامت چادࢪم را ببیݩ
من بࢪاے ظهوࢪت چو ڪوه ایستاده ام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#تولیدی
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
🌸🍃﷽🌸🍃
🔻شرطِ قبولیِ اعمال🔻
✍ قرآن کریم میفرماید: ملاکِ پذیرشِ اعمال #تقوا ست.
چون فقط #متقین هستن که اعمالشون خالص و پاک و بیشائبه ست.
🕋 اِنَّما یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ المُتَّقِینَ. (مائده/۲۷)
💢 خداوند، تنها از #متقین قبول میکند.
👈 به مقداری که تو اعمالمون #تقوا داریم، همون مقدار از اعمالمون هم قبول هست.
➖ وقتی من به راحتی جذبِ هر چیزی میشم..
➖ وقتی به راحتی خودم رو در اختیارِ هر احساس و اندیشهای قرار میدم..
➖ وقتی به راحتی تن به اسارتِ این و اون میدم..
➖ وقتی درِ دلم رو مثل گاراژ به روی هر کس و ناکسی باز میذارم..
👈 همهی اینها علامتِ بیتقواییه.
✅️ چون #تقوا به معنایِ صیانتِ نفس و نگهداری از خویشتنِ خویشه.
تقوا یعنی گذر از مردابِ دنیا، و آلوده نشدن..
یعنی زندگی کردنِ بدون اسارت..
یعنی رها شدن از انواعِ تعلّقات..
#تقوا داشتن، عین آزادیه..🕊
❤️ و این حقیقتِ تقوا ست...
#عکس_تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🍃 #قسمت_هجده مادرم نام #میترا را برای دخترم گذاشت، اما بعدها که میترا بزر
#رمان_راز_درخت_کاج...🌲🍃
#قسمت_نوزده
تحمل این غم برای من خیلی سنگین بود، برای همین، ناراحتی اعصاب گرفتم و پیش دکتر رفتم و به تشخیص دکتر، قرص اعصاب می خوردم.
حال بدی داشتم. افسرده شده بودم. زینب که یک سالش بود، یک روز سراغ قرص های من رفت و قرص ها را خورد. به قدری حالش خراب شد که بابایش سراسیمه او را به بیمارستان رساند .
دکترها معده ی زینب را شست و شو دادند و یکی دو روز او را بستری کردند. خوردن قرص های اعصاب، اولین #خطری بود که زندگی زینب را تهدید کرد.
شش ماه بعد از این ماجرا، زینب مریضی سختی گرفت که برای دومین بار در بیمارستان شرکت نفت بستری شد. او پوست واستخوان شده بود، هر روز برای ملاقات به بیمارستان می رفتم و نزدیک برگشتن بالای گهواره اش می نشستم و لالایی می خواندم و گریه می کردم. بعد از مدتی زینب خوب شد و من هم کم کم به #غم از دست دادن بابایم عادت کردم.
مادرم جای پدر و خواهر و برادرم بود و خانه ی او تفریح و دلخوشی من و بچه هایم بود.
بعد از مرگ بابایم، مادرم خانه ای در منطقه ی کارون خرید. این خانه چهار اتاق داشت که مادرم برای امرار معاش سه اتاقش را اجاره داد و یک اتاق هم دست خودش بود.
هر هفته یا مادرم به خانه ی ما می آمد و یا ما به خانه ی مادرم می رفتیم. هر چند وقت یکبار هم بابای مهران ما را به باشگاه شرکت نفت میبرد. باشگاه شرکت نفت مخصوص کارکنان شرکت نفت بود. #سینما هم داشت. بلیط سینما 2ریال بود . ماهی یک بار می رفتیم. بابای مهران با پسرها ردیف جلو و من و دخترها هم ردیف عقب می نشستیم و فیلم می دیدیم. من همیشه #چادر سر میکردم و به هیچ عنوان حاضر نبودم چادرم را دربیاورم، پیش من در آوردن چادر گناه بزرگی بود
بابای بچه ها یک دختر عمه به نام "بی بی جان" داشت که در منطقه کارمندی شرکت نفت بریم، زندگی می کرد. ما سالی یک بار در ایام عید به خانه ی آنها می رفتیم و آنها هم در آن ایام یکبار به خانه ی ما می آمدند و تا سال بعد عید رفت و آمدی نداشتیم . اولین بار که به خانه ی دختر عمه ی جعفر رفتیم، بچه ها کفش هایشان را درآوردند، اما بی بی جان به بچه ها گفت که : لازم نیست کفش هایتان را در بیاورید.
بچه ها هم با تعجب دوباره کفشهایشان را پا کردند و همه با کفش وارد خانه شدیم.
اولین باری هم قرار بود آنها خانه ی ما بیایند، جعفر از خجالت و رودربایستی، یک دست میز و صندلی فلزی برایم خرید که تا مدتها هم آن میز و صندلی را داشتیم.
#نویسنده_معصومه_رامهرمزی
#ادامه_دارد...
🌸 @hejabuni