AUD-20220131-WA0022.mp3
5.07M
میدونم شب عیده
اما بنظرم این تلنگرها همیشه برامون لازمه...
بخصوص در شبی که به نام پدر هست
و پدرانے که لحظه لحظه ی زندگیمون رو مدیون اونها هستیم ...
صوت ساعات آخر زندگی شهید مدق از زبان همسر صبور و باوفاشون😭
حتما گوش بدید ... خیلی دردناکه 😭
چقدر شرمنده شهدا و خانواده هاشون هستیم...😔
🕊✨ ان شآلله تمام شهدا امشب همنشین آقامون امیرالمؤمنین باشند
#اینک_شوکران #روز_پدر
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_سی_و_هفتم به روایت حانیه .......................................
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_سی_و_نهم
به روایت حانیه
.....................................................
ساعت 9 با صدای آلارم گوشی از خواب بیدار شدم. دوباره به زمین و زمان فحش دادم و اومدم بخوابم که جمله فاطمه یادم اومد : خب تو که این همه سوال داری چرا کلاسارو نمیای؟ میدونم داداشتو مامان بابات هم هستن برای جواب دادن ولی شاید صحبت کردن با فاطمه سادات هم کمکت کنه .
با یاداوری سوال هایی که یکی بعد از اون یکی به جونم میوفتاد و امیرعلی هم که به خاطر دانشگاه و مغازه بابا سرش این روزا حسابی شلوغ بود و دلم نمیومد که اذیتش کنم سریع از جام بلند شدم.
.
.
.
_ الو سلام فاطمه ، من سر خیابونتونم با امیرعلی اومدم دم در وایمیستیم بیا میرسونتمون.
فاطمه: سلام. اممم نه نمیخواد میریم دیگه همین یه کوچه فاصله داره .
_ پاشو بیا بینم دهع خدافظ
از لفظ خدافظ ناخداگاهم خودمم تعجب کردم چه برسه به امیرعلی و فاطمه. منو چه به خدافظ گفتن ؟ منی که بای از دهنم نمیوفتاد.
برگشتم سمت امیرعلی که ببینم عکس العملش چیه که دیدم با لبخند داره نگاهم میکنه یه لبخند به روش زدم و گفتم برو دم خونشون.
همزمان با رسیدن ما ؛ در خونشون باز شد و فاطمه اومد بیرون.
در عقب رو بازکرد و نشست. بعد اروم و با لحنی که خجالت توش موج میزد گفت سلام .
امیرعلی هم محجوبانه لبخند زد و جوابش رو داد اما کوچیک ترین نگاهی به فاطمه نکرد.
.
.
دم موسسه پیاده شدیم . از امیرعلی خداحافظی کردیم و رفتیم داخل. موسسه تشنه دیدار که برای کلاسای معارف بود و وابسته به مسجد کنارش. همون مسجدی که باهاش رفتیم امامزاده داوود. رفتار خوب فاطمه سادات ( معلم فاطمه اینا) و بقیه دوستاش فوق العاده برای من جذاب بود و باعث شد منی که از بسیج متنفر بودم پا بزارم تو موسسه ای که وابسته به مسجد و بسیج بود و فقط هم برای اموزش های مذهبی . همه میگفتن خیلی تغییر کردی ولی خودم نمیخواستم قبول کنم. من فقط حس میکردم دارم روز به روز تکمیل میشم فقط همین.
کلاسای معارف طبقه دوم بود. بیخیال آسانسور از پله ها رفتیم بالا. سمت راست یه در چوبی بود فاطمه کفشاسو دراورد و در زد و داخل شدم منم به تبعیت از فاطمه دنبالش راه افتادم..با اینکه صندلی بود ولی بچه ها و فاطمه سادات خیلی صمیمانه دور هم نشسته بودن رو زمین. با دیدن ما برای سلام و احوال پرسی و ادای احترام بلند شد و موقع نشستن هم جوری نشستن که من و فاطمه هم جا داشته باشیم و من عاشق این صمیمیتشون بودم.
فاطمه سادات شروع کرد به حرف زدن در مورد امام زمان ، خیلی چیزی در موردش نمیدونستم و حرفاشون برام گنگ بود ولی از همون اول با اوردن اسمش حالم عوض شد......
من را نمی شناخت کسی اینجا، گم نامم و به نام تو می نازم
#ادامه_دارد
#ح_سادات_کاظمی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝 #پیشنهاد_مطالعه |
مرد، قوام خانواده
🔻گزیدهای از بیانات حضرت آیتالله خامنهای در خصوص نقش مرد در خانواده
👈🏻 اسلام مرد را قوّام و زن را ریحان میداند. این نه جسارت به زن است نه جسارت به مرد. نه نادیده گرفتن حق زن است و نه نادیده گرفتن حق مرد؛ بلکه، درست دیدن طبیعت آنهاست. ترازوی آنها هم اتفاقاً برابر است؛ یعنی وقتی جنس لطیف و زیبا و عامل آرامش و آرایش معنوی محیط زندگی را در یک کفه میگذاریم، و این جنس مدیریت و کارکرد و محلّ اعتماد و اتکا بودن و تکیه گاه بودن برای زن را هم در کفهی دیگر ترازو میگذاریم، این دو کفه با هم برابر میشود. نه آن بر این ترجیح دارد و نه این بر آن.
💠خطبهی عقد مورخهی ۱۳۷۸/۱۲/۲۲💠
🔍ادامه را از پیوند زیر بخوانید:
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=49612
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_سی_و_نهم به روایت حانیه ..........................................
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_چهلم
به روایت حانیه ...................................................
6 جلسه از کلاسا گذشته بود و من جواب خیلی از سوالام رو گرفته بودم. .
.
رو تخت فاطمه نشسته بودم و با ناخنام بازی میکردم. فاطمه:خب من حاضرم بریم؟
پالتوم رو برداشتم ، شالم رو جلو کشیدم و رو به فاطمه گفتم: بریم. .
.
با اینکه تازه اواسط دی بود هوا حسابی سرد بود و پالتو نازک من کفایت نمیکرد. تو دلم به خودم فحش میدادم که چرا پیشنهاد دادم پیاده بریم . وقتی رسیدیم دم موسسه دوییدم تو بدون اینکه منتظر فاطمه باشم از پله ها رفتم بالا. در زدم و بدون سلام علیک دوییدم سمت شوفاژ. بعد از اینکه گرم شدم تازه متوجه بچه ها شدم برگشتم سمتشون دیدم دارن بهم میخندن. خدا رو شکر فاطمه سادات نبود و آبروم پیش اون نرفت.
_ چیه خب ؟ سردم بود.
با اومدن فاطمه سادات بچه ها دست از خندیدن به من برداشتن و رفتن برای سلام و علیک منم به تبعیت از بقیه رفتم جلو. .
.
فاطمه سادات: خب بچه ها اگه کسی سوال داره بپرسه. امروزو میخوایم سوالا رو جواب بدیم.
منم که منتظر فرصت سریع گفتم _ من من
فاطمه سادات : بگو عزیزم
_ مگه نمیگید نماز آدم رو از گناه دور میکنه؟ پس چرا این همه ادم نماز میخونن گناه هم میکنن؟ چرا هیچ تاثیری نداره؟
فاطمه سادات :خیلی سوال خوبیه.
بچه ها مشکل ما اینه که نمازامون نماز نیست ، نمازی که شده پانتومیم برای پیدا کردن وسیله ها، نمازی که فرصتی برای ایده های بکر و تصمیم گیری هاس. نمازی که گمشده هامونو توش پیدا میکنیم ، به نظرتون اینا نمازه؟ نمازمون اگه نماز بود میشد مصداق عن الفحشا و المنکر. میشد کیمیا و مس وجودمون رو طلا میکرد ، میشد عشق، دوا، آرامش......
تو نماز فکرمون پیش همه هست غیر از خدا ، تازه خوندش هم که ماشالا. ده دقیقه مونده قضا بشه تازه یادمون میوفته باید نماز بخونیم بعدشم اگه سرعتی که تو نماز داریم رو تو مسابقه دو داشته باشیم تو مسابقات جهانی مدال طلا میگیریم . آره قوربونت برم نماز میخونیم ولی نماز داریم تا نماز ..... طبق همیشه حرفاش منطقی بود و منم تصمیمی که برای گرفتنش دو دل بودم رو قطعی کردم.
بعد از کلاس خاله مرضیه زنگ زد و گفت که شب اونجا دعوتیم و من و فاطمه هم از کلاس بریم خونشون .
فاطمه :زنگ بزنم بابا بیاد دنبالمون ؟ 😂
_ نه. نخند عه. میریم خودمون.
فاطمه: دوباره منو جا نذاری وسط کوچه بدویی تو خونه. 😒
_ نه بیا بریم 😂
فاطمه:پس زود بریم تا هوا تاریک نشده.
_ فاطمه
فاطمه: جونم؟
_من تصمیمو گرفتم. میخوام نماز بخونم...
فاطمه با ذوق دستاشو زد به هم و گفت _ این عالیه.
لبخندی به روش زدم ولی تو دلم نگران بودم ، نگران این که نتونم نماز واقعی بخونم ، نتونم نمازی بخونم که خدا ازش راضی بشه ، که نمازم بشه مسخره بازی.
کل راه تا خونه با سکوت طی شد وقتی رسیدیم هوا یکم تاریک شده بود زنگ در رو زدیم و وارد شدیم. خاله مرضیه اومد به استقبالمون و بعد از این که مهمون آغوش پرمهرش شدیم گفت : بدویید که کلی کار داریم.
فاطمه: خب دیگه مامان اینم از سالاد ، دیگه؟
خاله مرضیه: هیچی دیگه برید استراحت کنید.
_ خاله😳 . کلی کاری که میگفتید این بود؟
خاله مرضیه: اره دیگه.
با فاطمه راهی اتاقش شدیم. تازه ساعت 5 بود و مامان اینا اگه خیلیم زود میخواستن بیان ساعت 7 میومدن.
_ فاطمه؟ میشه نماز خوندنو بهم یاد بدی خیلی یادم نیست؟
فاطمه : اره عزیزم حتمااااا.
فاطمه باذوق رفت و دوتا سجاده با چادر اورد و سجاده هارو پهن کرد رو زمین. یکی از چادرا رو سرش کرد و اون یکی چادر رو به طرف من گرفت ، با تردید بهش نگاه کردم با دیدن لبخندش دلم گرم شد . فاطمه دونه دونه ذکرای نماز رو برام یادآور شد ، یاد نمازای زورکی افتادم که تو مدرسه میخوندیم ، خوشبختانه حافظم خوب بود و خیلی زود ذکر ها و طریقه نمازخوندنو یادم اومد .
با شنیدن صدای الله اکبر ، آرامشم بیشتر شد و متاسف تر شدم برای سالهایی که این خدایی که تازه به لطف امیرعلی و فاطمه و فاطمه سادات شناخته بودم رو ستایش نمیکردم.
با تموم شدن اذون بدون اینکه منتظر حرفی از جانب فاطمه بشم قامت بستم.
_ سه رکعت نماز مغرب میخوانم به سوی قبله عشق قربت الله . الله اکبر.......
نماز عشق میخوانم قربة الله
#ادامه_دارد
#ح_سادات_کاظمی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
💥برای اولین بار در دانشگاه حجاب.. 🎙 کارگاه یک روزه «فن بیان و هنر سخنوری» 💻 بصورت آنلاین 📉 با
InShot_20220215_210448493-mc.m4a
4.27M
⬅️به من پیام بده تا راهنماییت کنم!
➡️ @fane_bayaan
🎁هدیه ی ایام البیض از طرف خانواده بزرگ دانشگاه حجاب!
🎀تخفیف روی دوره🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️#دروغ_های_صورتی
دروغ شماره 1:
زنان و مردان برابر هستن!😐
■حقیقت:
زن و مرد به هیچ عنوان برابر نیستند و نخواهند بود!
زن و مرد نه از لحاظ زیست شناسی و نه از لحاظ روانشناسی هیچ گاه برابر نبودن و این دروغ فمینیستی تنها باعث از خود بیگانگی و نشناختن ظرفیت ها و حداقل های زنان هست.
هیچ کس نمیتونه انکار کنه که یک زن ظریف هست و یک مرد درشت هیکل!!!
و این یک نظم طبیعی برای چرخه زندگی انسان هاست.
برخی با بهانه هایی فمینیسم را به اسلام وصل میکنن ولی اسلام هیچ گاه نگفته زن و مرد بصورت کامل یکسان و یکی هستن😐
چرا که حتی کودکان هم میدانند میان زن و مرد تفاوت هایی هست
مبحث اسلام، برابری ارزش زن و مرد هست!
فریب فمینیستی زن و مرد برابر هستند برای دوران انقلاب صنعتیه که سرمایه داران برای بیگاری کشیدن از تمامیت نیروی انسانی، زنان را هم ترغیب میکردند تا بتوانند نیروی کار بیشتری داشته باشن.
متاسفانه بعضی ها نمیدونن در طبیعت وجود جهان، اهمیت وجود زن و مرد کاملا یکسان است و میتوان گفت زن و مرد برابر ولی کاملا متفاوت هستند.
مانند شب و روز که اگر شب نباشه آرامشی نیست و اگر روز نباشه جنب و جوشی نیست،هر دوی اینها از لحاظ زیست شناسی برای انسان مهم و حیاتی هستند.
ادامه دارد..
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
💥برای اولین بار در دانشگاه حجاب.. 🎙 کارگاه یک روزه «فن بیان و هنر سخنوری» 💻 بصورت آنلاین 📉 با
۲ روز بیشتر تا شروع دوره نمونده
جا نمونید
InShot_20220216_162531486-mc.m4a
2.36M
💢 فن بیان بدرد چه افرادی میخوره؟؟ 💢
⚠️حتما به من پیام بده تا ازین دوره عالی جا نمونی⚠️👇
➡️ @fane_bayaan
🎁🎉هدیه ی ویژه خانواده دانشگاه حجاب رو از دست ندی!!
#پرسش_پاسخ
#حرف_دیگران
❓آیا کسانی که حجابشون باعث دلخوری اطرافیان شون میشه باید پوشش شون جوری باشه که اطرافیان ناراحت نشن؟
😏از خیلیا شنیدیم که میگن اطرافیان یا حتی نزدیکان شون بهشون اجازه نمی دن حجاب داشته باشن.
💯خب اول اینکه اگر کسی بخواد یه راهی انتخاب کنه که مطمئن باشه سعادتش تو اون مسیر هست نباید هیچ تردیدی به دلش راه بده و تمام ناملایمات راه رو تحمل کنه
👑بعدشم می تونیم طوری رفتار کنیم که دیگران اجازه نداشته باشن برای انتخاب نوع پوشش ما نظر بدن. منظور ما این نیست که به اونها توهین کنیم. همین که متوجه بشن شان ما در حدی هست که باید پوشش ما هم کامل و برتر باشه کافیه
👩👧اگر نزدیکان مثل مادر مخالف حجاب ما هست باید بسیار محترمانه این موضوع رو بین مادر دختری حل کنید.مثلا از شخص دیگه ای توی بستگان کمک بگیرید و یا به مشاوره مراجعه کنید
🚶♀اگر دوستان یا مثلا دخترخاله و دختردایی سعی دارن مارو منصرف کنن از داشتن حجاب باز هم دوستانه موضوع رو حل کنیم و طوری رفتار کنیم که احساس ضعف و سرشکستگی نداشته باشیم
📒همین که اطلاعات مون رو راجع به حجاب بالا ببریم و بدونیم ما داریم راه درست رو میریم نه اونها باعث میشه تردید ها برطرف بشه.لازم نیست ارتباط مون قطع کنیم یا کلی دلیل برای انتخاب مون بیاریم. با یک رفتار معقول و حساب شده ما روی اونها تاثیر میذاریم نه اونها
#تولیدی_کامل #طراحی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
من شـــــاید گاهی از لحاظ ظاهر به زیبایی بعضی دخترای آرایش کرده نباشم؛ اما درعوض خدا زیباییهایی بهم داده که با بالا رفتن سن از بین نمیرن... 🍀
و چی بهتر از اون زیباییهایی که پایانش پیری و پژمردگی نیست؟؟ 😍
@Hejabuni
#گزارش
#بینالملل
🔴 دانمارک بار دیگر صدر نشین شد😎
◀️ این در واقع در مورد دانمارکی هاست که خیانتکارترین همسران جهان هستند ،تقریبا نیمی از دانمارکی ها به همسر خود خیانت میکنند . 😱
◀️ داده ها نشان می دهد که در دانمارک 46 درصد از زوج های متاهل به یکدیگر خیانت می کنند. این بدان معناست که تقریباً نیمی از جمعیت حداقل یک بار خیانت کرده اند . نروژ با 41 درصد دوم، ایسلند با 39 درصد سوم و فنلاند با 36 درصد در رتبه چهارم قرار دارند.
◀️ وقتی نوبت به جامعه دگرباشان جنسی میرسد، کشورهای انگلیسی زبان در صدر فهرست قرار دارند.😒 از هر پنج نفر در این کشورها، یک نفر تجربه همجنسبازی داشته است ودر استرالیا نیز این میزان به 22 درصد رسیده است.
🌐 منبع : https://www.google.com/amp/s/theculturetrip.com/europe/denmark/articles/couples-in-this-european-country-are-most-likely-to-cheat/%3famp=1
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_چهلم به روایت حانیه ...............................................
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_چهل_ویک
به روایت حانیه
صداای زنگ در نشانهی اومدن مامان اینا بود. وای که این نماز چقدر آرامش بخش بود از آرامشش,شنیده بودم ولی هیچ وقت درکش نمیکردم ، وقتی به این فکر میکنی که لیاقت پیدا کردی در برابر پروردگار خودت بایستی و باهاش صحبت بکنی این ناب ترین حسه دنیاس . انگار یه پشتیبان و پناهگاه داری . با ذوق و شوق تمام ، سجاده رو جمع کردم و چادر رو تا کردم و دوییدم تو پذیرایی. با دیدن مامان پریدم بغلش و گفتم مامان نماز,خوندم . با دیدن اشکای مامان اول ذوقم کور شد ولی بعد فهمیدم که اشک شوق بوده. اون شب نماز خوندنم رو همه بهم تبریک گفتن و خوشحال ترین فرد جمع فکر کنم امیرعلی بود.
خاله مرضیه:خب بچه ها بیاید بریم سفره رو بندازیم.
_ چشم.
_ای وای بابا من گوشیمو جا گذاشتم. وایسید یه لحظه.
بابا: بدو بدو.
_ چشم.
سریع درو باز کردم و دوییدم پایین. زنگ درو زدم....
فاطمه: جونم خانوم حواس پرت.
_ فاطی گوش...
فاطمه؛ بله. تشریف بیارید داخل بی حواس خانوم.
_ خب درو بزن......... باز شد.
فاطمه دم در ورودی وایساده بود با یه پلاستیک آبی
_ مرسی نفس.
فاطمه: اینم برای شماست.
و بعد پلاستیک رو به طرف من گرفت.
_ چیه ؟
فاطمه : یه هدیه. ببخشید ولی دوبار ازش استفاده کردم.
داخل پلاستیک همون سجاده و چادر نمازی بود که باهاش نماز خوندم.
_ ولی فا...
فاطمه: خب دیگه مصدع اوقاتم نشو سرده.
_ مرسی
فاطمه : بهش برسی
_ همچنین
فاطمه: فدامدا
_ بابای
فاطمه: خدانگهدارت
یه مکث کوچیک کردم و حس خوبی به این کلمه داشتم، بهم یادآوری میکرد که یه پشتیبان خوب و محکم دارم.
_ خدانگهدار
#ادامه_دارد
#ح_سادات_کاظمی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓