دانشگاه حجاب
#اثر_حرف 👇🌸👇
#اثر_حرف
#امر_به_منکر 😐
⭕️ دو چادری به هم رسیدند، اولی به دومی که کم سن و سالتر بود گفت: "چرا چادر میپوشی؟ فکر میکنی ماها که پوشیدیم به کجا رسیدیم؟!"
نوجوان هم از روز بعد دیگر چادر نپوشید.
💢 دو باحجاب به هم رسیدند؛ یکیشان به دیگری گفت: "من که بخاطر خانواده شوهرم مجبورم باحجاب باشم ولی تو تا مجبورت نکردهاند با اختیار خودت حجاب را کنار بگذار و راحت بگرد و مثل بقیه باش..." دختر دوم هم کمی بعد همرنگ جماعت شد.
🚫 زنی به خانه همسایهشان رفت و جلوی دختر همسایه از دخترش که به خارج رفته بود بسیار تعریف کرد و تنها از روی شنیدهها گفت: "او آنجا بدون حجاب خیلی خوشحال است و حتی با چند پسر خوب آشنا شده" دختر همسایه هم که فرزند خانوادهای مستمند ولی با اصل و نسب بود، حرفهای او را مدام با خود مرور میکرد و چون آن را منطقی و جالب [!!] میدید به تدریج سعی کرد مثل مردم آرمانشهر خیالیاش زندگی کند...
✅اما حقیقت چه بود و در آینده چه شد؟
⚫️ دختری که نوجوانتر بود ماه قبل با همان چادر در "آزمون مدارس منطقه" #رتبه_بالا آورده بود، ولی دوستش دانسته یا ندانسته، #بیدلیل یا از روی #حسادت، دلش را نسبت به چادر چرکین کرد...
⚫️ نفر دوم دختری بود که از روی اختیار باحجاب شده بود و یک خانواده متدین اما #روشنفکر هم او را زیر نظر داشتند برای امر خیر؛ اما با همرنگ جماعت شدن دخترک، خانوادهی آن پسر (که #خدا_خواسته_بود دخترک را #خوشبخت کند) هم به دنبال مورد دیگری رفتند!
⚫️ دختر همسایه کم کم سر #ناسازگاری گذاشت و دو سال بعد هم گم و گور شد. او را پانزده سال بعد، کنار بزرگراهی در پایتخت پیدا کردند درحالی که از شدت مصرف #مواد_مخدر جان داده بود و بخاطر تجاوزهای مکرر دچار #ایدز و #بیماریهای_تناسلی شده بود...
🔚 همه اینها بخاطر چند جمله به ظاهر بیارزش بود.
مواظب حرفهایمان باشیم.
#حرف_باد_هوا_نیست 🍂
🎓 دانشگاه حجاب 🎓
🌺 eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872 🌺
دانشگاه حجاب
#غیرت
👏به سلامتی پسری که دختر خانوم با حجاب میبینه میگه ان شا الله #خوشبخت بشه
🍃به سلامتی دختری که #سنگین و با شخصیت تو خیابون راه میره نشونه یه دختر ایرونیه
🍁به سلامتی دخترای با حجاب که کسی نمیتونه بهش بی احترامی کنه
🌸به سلامتی پسری که #ناموس مردم ناموس خودشه سر به زیر راه میره
💆♂به سلامتی پسری که دختر #آرایش کرده میبینه سرشو میندازه پایین چشماشو #درویش میکنه
🌷به سلامتی دختری که برای #چادر بی بی فاطمه زهرا احترام قائله
😊به سلامتی پسری که سینش #مهر سینه زنی حضرت ابوالفضل خورده
❤️به سلامتی #پسرای_غیرتی و دخترای با اصالت با حجب حیای فاطمی
🎓 دانشگاه حجاب 🎓
🌺 eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872 🌺
هدایت شده از حجاب ایده
● روایت داریم امروز روزیه که اگه یه دعا برای دیگران بکنی، #صدهزار برابرش برای خودت مستجاب میشه 💯🤩
پس #کم_نذار 🤲🏻😭
وقتی داری #زار_میزنی، از ته دل برای بدحجابا و بیحجابا طلب #آمرزش و #هدایت کن 🌹
#گریه که میکنی با تمام وجود دعا کن مورد توجه خاص #حضرت_زهرا(س) قرار بگیرن 💐
#اشکت که جاری شد از خدا بخواه شهدا رو واسطه کنه برای #خوشبخت شدنشون و #شهدایی شدنشون🌷
به خدا #التماس کن که اونقدر دلشونو تو #دریای_محبت خودش غرق کنه که دیگه به سمت شیطان #حتی_قدمی برندارن 🕋
• تردید نکن. مگه همینا رو برای خودت نمیخوای⁉️
پس برای دور و بریات و بخصوص بیحجابا و بدحجابای جامعه بخواه تا صدهزار برابرش برای خودت اجابت بشه 🌸🌸
فکرشو بکن...
#صدهزار برابرررر 🤯
ارزششو داره که حتی تا غروب هم یه دونه دعا برای خودت نکنی❌ چون #معلوم_نیست مستجاب میشه یا نه؛
اما استجابت دعا برای دیگران #تضمین شده است.. ✅
🌹 @Hejabidea 🌹
دانشگاه حجاب
اول فـــــوریه📆 روز جهانی حجـــــاب🧕🌍 #تولیدی #حجاب_جهانی 🇮🇷 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
💯این متن ارزش خوندن داره👇👇👇
❇️اولین باری که مادرم منو #باحجاب دید خیلی ناراحت شد😔. چند ماهی بود تو تماسهای مختلف بهش میگفتم. راجع به چیزهایی که از اسلام خونده بودم و دوست داشتم. ولی انتظار نداشت با مسلمون شدن پوششم اینقدر عوض بشه. بحث کردیم با هم. آخرش با تاسف سری تکون داد و گفت حیف! تو میتونستی تو رسانه آینده درخشانی داشته باشی. دیگه تموم شد❗️...
❇️حرفشو قبول داشتم. تاآخر مطمئن شدنم از #اسلام حجاب نذاشتم. این رو میدونستم که ظاهر چقدر برای مسئولین #رسانه مهمه. تو یه شبکه خبری کوچک کار میکردم. دیده بودم که مخصوصاً زنها چقدر باید به ظاهرشون دقت کنن. که چطور هم #چهره و بدنشون مخاطب رو جذب کنه و هم غیرحرفه ای به نظر نیان.
💢این دقت ها برای #خانم ها اصلا کار ساده ای نبوده و نیست. شکایت هایی خوندم از مجری های شبکه های مختلف مخصوصاً FOX. از سختی های پوشیدن دامن کوتاه و کفش پاشنه بلند. از فشار نگه داشتن فرم بدن بعد از زایمان. از نگاههای غیرحرفه ای مدیر و همکارا و ... بهشون😢
❇️من این روزها بیشتر یاد این زنها میفتم. آخه این #مرضیه ای که تو آینه میبینم، با اون #ملانی_ایوت بیست ساله خیلی فرق کرده.☺️
😇وقتی دارم لبه روسریم رو صاف میکنم، چروکهایی تو صورتم میبینم که میدونم صاف شدنی نیستن. و این باعث میشه حس کنم... که چقدر خوشبختم!
😍 #خوشبخت که مجبور نیستم مثل خیلی از زنها ی همکارم تو دنیا هر روز کلی وقت صرف ست کردن لباس و درست کردن مو بکنم. خوشبخت که تو شغلم زور #دانش و #تجربه کاری، به چروکهای ریز و درشت صورتم میرسه. 😍 #خوشبختم_که_محجبه_ام
و با پیر شدن منقضی نمیشم. حتی تو کار رسانه!
❇️امروز اول فوریه، #روز_جهانی_حجاب ه.
❇️روز حدودی که قرن هاست خیلی از مردم دنیا انواعش رو رعایت میکنن.
و واقعیت اینه که حجاب محدودیت میاره.
‼️محدودیت واسه نمایش تن، تا محتوای ذهن بهتر دیده بشه.
‼️ و محدودیت واسه شرکتهایی که میخوان جای خالی کیفیت تو کالا و خدمات رو با سر و سینه و ساق پای زنها پر کنن.
💯حجاب به مصون بودن کمک میکنه.
💯و مصونیت حق ماست. ولی حیف که خیلی کمَن، #حامیان_حقوق_زن ...
💬 مرضیه هاشمی
🇮🇷 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
#رمان_راز_درخت_کاج...🌲🍃 #قسمت_بیست_و_سه #زینب از همه ی بچه هایم به خودم شبیه تر بود. #صبور اما فعال
#رمان_راز_درخت_کاج...🌲🍃
#قسمت_بیست_و_چهار
بیشتر تفریح بچه ها در آن زمان جمع خودشان بود و رفتن به خانه مادرم.
بچه ها #مسافرت را خیلی دوست داشتند ولی وضعیت ما طوری نبود که به #سفر برویم. اول تابستان که میشد، دور هم مینشستند و هر کدام نقشه رفتن به شهری را میکشید و از آن شهر حرف میزدند.
هر تابستان فقط حرف سفر بود و بس.
جمع ما زیاد بود و ماشین هم نداشتیم برای همین حرف مسافرت به اندازه ی رفتن سفر برای بچه ها شیرین بود. بچه ها بعد از ظهرهای طولانی تابستان که هوا گرم بود و کسی نمی توانست از خانه بیرون برود دور هم مینشستند و از شهرهای شیراز و اصفهان و همدان حرف میزدند.
آنقدر از حرف زدنش لذت میبردند که انگار به سفر میرفتند و برمیگشتند.
در باغ پشت خانه ی ایستگاه 6،یک درخت کُنار بزرگ داشتیم که هر سال ثمر زیادی میداد. بعد از ظهرهای فصل بهار و تابستان ، دخترها زیر درخت جمع میشدند و مهران و مهرداد روی پشت بام میرفتند و حسابی درخت را تکان میدادند. کُنارها که زمین میریخت دخترها جمع میکردند.
بعضی وقت ها اندازه ی یک گونی هم پر میشد. من گونی پر از کُنار را به بازار ایستگاه شماره7میبردم و به زنهای فروشنده عرب می دادم و به جای کُنار، میوه های دیگر میگرفتم .
گاهی پسرهای کوچک همسایه یواشکی روی پشت بام می آمدند تا از شاخه ی درخت کنار بچینند و مهرداد و مهران دنبالشان میکردند.
مینا و مهری مدتی پول جمع کردند و یک دوربین عکاسی خریدند. اولین بار دخترها زیر درخت کُنار عکس یادگاری گرفتند.
چهارتایی با هم پول جمع کردند و برای من یک دست پارچ و لیوان سفالی خریدند. زندگی ما کم و زیاد داشت اما با هم #خوشبخت بودیم .
بچه هایم همه سربه راه و درس خوان بودند.اما زینب علاوه بر درس خواندن خیلی #مومن بود.
همیشه دنبال کسانی بود که بتوانند در این راه کمکش کنند...
#ادامه_دارد....
#نویسنده_معصومه_رامهرمزی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓