دانشگاه حجاب 🇮🇷
#غرب_نو 🌱 نظر #ملانی_جئورجیدز با نام هنری #دیامز (معروف به #پرنسس_رپ که به تازگی مسلمان شده) درباره
#غرب_نو
#تولد_دوباره🌱
در تمام اروپا بہ #پرنسس_رپ مشهور بود و مورد علاقہی خیلیها.
اما مدتی بود که به طرز عجیبی کسی از او خبر نداشت!
تا اینکه بالاخره پس از ۲ سال در یک برنامه تلویزیونی حضور یافت و همه طرفدارانش را #شوکه کرد.
دیامز (به صورت مخفف: دیام) در این برنامه اعلام کرد #مسلمان شده و پوشش #حجاب را برگزیده و توضیح داد: “حجاب #شادی را به زندگی من آورده و همین برای من #کافی است”.👌🏻
او تا دو سال قبل، مدتها بود که از #افسردگی_شدید رنج میبرد؛ تا اینکه در طی یک سفر تفریحی وارد مسجدی شده و با مسلمانان نماز میخواند و همین اتفاق ساده میشود سرآغاز تولد دوباره مِلانی...😍🍃
⭐️ دیام همچنین دلیل اسلام آوردن خود را #مبارزه و نفرت از #ظلمی اعلام کرد که در #غرب بر #زنان روا داشته میشود.✊🏻
او معتقد است از #جسم و #روح برهنه #زنان غیرمسلمان #سواستفادههای زیادی میشود.
دیام میگوید: “وقتی میبینم زمانی که در جامعه هستم، #جسمم و #زن_بودنم در کنترل #خودم هست، چشماندازی جدید برای من به حساب میآید😍 و مردم باید با #عقل من و آنچه #واقعا هستم سر و کار داشته باشند و از روی بدنم در مورد من قضاوت نکنند.”✅
🎓 دانشگاه حجاب 🎓
🌺 eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872 🌺
#غرب_نو
#تولد_دوباره🌱
در تمام اروپا بہ #پرنسس_رپ مشهور بود و مورد علاقہی خیلیها.
اما مدتی بود که به طرز عجیبی کسی از او خبر نداشت!
تا اینکه بالاخره پس از ۲ سال در یک برنامه تلویزیونی حضور یافت و همه طرفدارانش را #شوکه کرد.
دیامز (به صورت مخفف: دیام) در این برنامه اعلام کرد #مسلمان شده و پوشش #حجاب را برگزیده و توضیح داد: “حجاب #شادی را به زندگی من آورده و همین برای من #کافی است”.👌🏻
او تا دو سال قبل، مدتها بود که از #افسردگی_شدید رنج میبرد؛ تا اینکه در طی یک سفر تفریحی وارد مسجدی شده و با مسلمانان نماز میخواند و همین اتفاق ساده میشود سرآغاز تولد دوباره مِلانی...😍🍃
⭐️ دیام همچنین دلیل اسلام آوردن خود را #مبارزه و نفرت از #ظلمی اعلام کرد که در #غرب بر #زنان روا داشته میشود.✊🏻
او معتقد است از #جسم و #روح برهنه #زنان غیرمسلمان #سواستفادههای زیادی میشود.
دیام میگوید: “وقتی میبینم زمانی که در جامعه هستم، #جسمم و #زن_بودنم در کنترل #خودم هست، چشماندازی جدید برای من به حساب میآید😍 و مردم باید با #عقل من و آنچه #واقعا هستم سر و کار داشته باشند و از روی بدنم در مورد من قضاوت نکنند.”✅
🎓 دانشگاه حجاب 🎓
🌺 eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872 🌺
#راه_حل!
#طنز
#شادی ندارین؟!
میگین #ایران کشور #غم زده ست!؟
تا کی ناله و #عزا؟!
عب نداره میدیم اصغرِ #سینمای_ایران،جدایی نادر از شهناز و #فروشنده براتون بسازه که سرشار از شادی و امیده😂
اصلا میدیم #سلبریتی پورشه سوار ویلانشین صب تا شب تو اینستاگرام براتون ناله کنه!
اینستاگردی و خوندن پست های شکست عشقی دهه هشتاد و نودی ها هم گزینه خوبی برای رهایی از غم هاس!😂
#دموکراسی ندارین؟!
از نبود #آزادی_بیان مینالید؟!
عب نداره زنگ میزنیم پدر محبوبتون، رضا پالان از تو گور پاشه بیاد😂
نه که بزرگوار سرشار از دموکراسی و آزادی بیان بودش!😂
از آخوندا بدتون میاد؟!
میگین باید همشونو ریخت تو دریا؟!
عب نداره!
به #روحانی و #خاتمی و #هاشمی و #کروبی و #سید_حسن_خمینی، رای میدیم تا هیچ آخوندی دیگه پست و مقام نداشته باشه!😂
میگین چرا نگاه ماها به #زنان جنسیه؟!
میگین چرا به چشم #انسان به زن نگاه نمیکنید؟!
عب نداره!
میگیم زنا و دخترا حجابو بذارن کنار و ساپورت و مانتو جلو باز بپوشن تا دیگه کسی نگاه جنسی بهشون نکنه!
اصلا روایت داریم از حضرت خودم😂؛
دامن هر چه کوتاه تر و رنگ رژ هرچه سرخ تر باشد، #انسانیت #زن بر جنسیتش غلبه پیدا میکند!
تو دنیا چهره بدی از ما بوجود اومده؟!
عب نداره!
چاره ش بازم فیلمای اصغره😂
باید ما رو تو دنیا اهل عمل ، #وحشی، و #بی_غیرت نشون بده!
#فساد و #فحشا داره رواج پیدا میکنه؟!
#تجاوز داره بیشتر میشه؟!
چاره کارش فقط تقلید میمون وار از کشورهای غربیه که آمار فساد و فحشاشون از ما بیشتره😂
اصلا دسترسی به محتواهای غیر اخلاقی جزیی از آزادی بیانه!
باید دوباره مثل دوران #پهلوی فحشاخانه ها رو راه اندازی کرد!
باید دوباره فاحشه ها رو به میهن بازگردوند تا #فیلم_فارسی بسازن!😂
اصلا همه جا باید مختلط باشه تا آمار فحشا و فساد کاهش پیدا کنه😂
میگن اگه سواحل مختلط باشه دیگه فسادی رخ نمیده!
#بازنشر
🎓 دانشگاه حجاب 🎓
🌺 eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872 🌺
دانشگاه حجاب 🇮🇷
#خطوات_شیطان
❌تبلیغات علیه عفت و #ترویج_فحشا با سوالاتی شروع میشه که جوابشون اصلا برای سوال کننده مهم نیست و فقط برای سوق دادن ذهن مخاطب به جهتی هست که سوال کننده دنبالشه. چند نمونه:
1-مگه بی حجابا، دنبال فحشا هستن؟
2- یعنی بین #باحجابا هیچکی کارش به فحشا نمیرسه؟
3- غیرتی بودن یعنی چی؟ آیا همون بد دل بودن نیست؟ آیا این بیماری نیست و ضد آزادی زن قلمداد نمیشه؟
4- حالا بگو و بخند تو جلسات و مهمونی های دورهمی و رقص و آواز و ... رو نداشته باشیم چطوری #شادی کنیم؟ همش غم بخوریم؟
5-مگه مهم پاک بودن دل نیست؟
👈متاسفانه بعد از درگیرکردن مخاطب و #تشویش_ذهنش، و پس از انجام مواردخواسته شده مثل شرکت در #مهمونی_مختلط بدون پوشش مناسب و ....اتفاقاتی میفته که اصلا حرفی از اون داخل سوالات زده نشده. برای نمونه یک مثال می زنیم.👇
💟 داخل عروسی و مهمونی و تو خیابون، یکی از مردهای فامیل و یا دوستان شوهر و ... از یک #زن_شوهردار خوشش میاد و به نوعی دیوانه ی اون میشه.
⚠️در هر صورتی و تحت هر شرایطی به اون خانواده خودش رو نزدیک تر میکنه و تخصیصا به اون زن محبت میکنه، اونم در لباس دوست. و #اعتمادش رو جلب میکنه. در بیشتر اوقات در مقابل شوهر اون زن از زن حمایت میکنه و حتی بعضا شوهر رو پیش زنش مورد تمسخر قرار میده.
💢این زن تو #زندگی_زناشویی خودش مطمئنا با همسرش اختلافات و دعواهایی بر سر موضوعات مختلف داره و ناراحتیش رو پیش اون مرد به عنوان مشاور تعریف میکنه. و اون #مرد_نامحرم هم اظهار همدردی میکنه و حتی با اشک ریختن دل زن رو نسبت به خودش نرم میکنه و ادامه ی این روند قدم به قدم میره تا #ناکجا_آباد....
🔵 بله. قصه ی حجاب و رعایت محرم و نامحرم به خاطر اینه که از اول کسی در زن نامحرم نتونه نفوذ کنه و زمینه واسه فساد فراهم نشه. اما آیا این زمینه فقط برای بی حجابهاست و برای هیچ باحجابی این اتفاق نمیفته؟؟ بدون شک امکانش هست. ولی #حجاب یک گام مهم و قدم محکمی هست واسه پاکدامنی. چون به زن یک #وقاری میده که کسی اصلا به فکرش هم خطور نکنه که بتونه در اون شخص از راه نامشروع و خارج از عرف نفوذ کنه. و همیشه پیشگیری بهتر از درمان هست.
#تولیدی_کامل
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب 🇮🇷
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_چهارم 💠 از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و زیر
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_پنجم
💠 عباس بیمعطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت.
میدانستم از #شیرخشک یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم که یکسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشک را با خودش آورد.
💠 از پلههای ایوان که پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا کردم :«پس یوسف چی؟» هشدار من نهتنها #پشیمانش نکرد که با حرکت دستش به امّ جعفر اشاره کرد داخل حیاط شود و از من خواهش کرد :«یه شیشه آب میاری؟»
بیقراریهای یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمیرفت که قاطعانه دستور داد :«برو خواهرجون!» نمیدانستم جواب حلیه را چه باید بدهم و عباس مصمم بود طفل #همسایه را سیر کند که راهی آشپزخانه شدم.
💠 وقتی با شیشه آب برگشتم، دیدم امّ جعفر روی ایوان نشسته و عباس پایین ایوان منتظر من ایستاده است. اشاره کرد شیشه را به امّ جعفر بدهم و نصف همان چند قاشق شیرخشک باقیمانده را در شیشه ریخت.
دستان زن بینوا از #شادی میلرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست شده بود که بلافاصله قوطی را به من داد و بیهیچ حرفی به سمت در حیاط به راه افتاد.
💠 امّ جعفر میان گریه و خنده تشکر میکرد و من میدیدم عباس روی زمین راه نمیرود و در #آسمان پرواز میکند که دوباره بیتاب رفتنش شدم.
دنبالش دویدم، کنار در حیاط دستش را گرفتم و با #گریهای که گلویم را بسته بود التماسش کردم :«یه ساعت استراحت کن بعد برو!»
💠 انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان #آسمانیاش شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :«فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت، ما با #حاج_قاسم قرار گذاشتیم!» و نفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را #مشتاقانه به سمت معرکه میکشید.
در را که پشت سرش بستم، حس کردم #قلبم از قفس سینه پرید. یک ماه بیخبری از حیدر کار دلم را ساخته و این نفسهای بریده آخرین دارایی دلم بود که آن را هم عباس با خودش برد.
💠 پای ایوان که رسیدم امّ جعفر هنوز به کودکش شیر میداد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشکر کرد :«خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ کنه!»
او #دعا میکرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود که شیشه چشمم شکست و اشکم جاری شد.
💠 چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :«#حاج_قاسم و جوونای شهر مثل شیر جلوی #داعش وایسادن! شیخ مصطفی میگفت #سید_علی_خامنهای به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!»
سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان میکرد، به گوشم رساند :«بیچاره مردم #سنجار! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش #داعش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!»
💠 با خبرهایی که میشنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیکتر میشد، ناله حیدر دوباره در گوشم میپیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد :«شوهرم دیروز میگفت بعد از اینکه فرماندههای شهر بازم #اماننامه رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمیذاره یه مرد زنده از #آمرلی بره بیرون!»
او میگفت و من تازه میفهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما #نارنجک آورده و از چشمان خسته و بیخوابش خون میبارید.
💠 از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس #اسارت در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود.
اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت #ناموسش بیش از بلایی که عدنان به سرش میآورد، عذاب میکشید و اگر #شهید شده بود، دلش حتی در #بهشت از غصه حال و روز ما در آتش بود!
💠 با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم #آتش گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد.
نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر میتوانست یوسف را #سیر کند. بهسرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمیدانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد.
💠 حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به #شوق دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم.
همانطور که به سمت در میدویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی #رزمندهای آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لبهای او بیشتر به خشکی میزد که به سختی پرسید :«حاجی خونهاس؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓