eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
دانشگاه حجاب
💠با توجه به اینکه یکی از خدمات انقلاب اسلامی ایران،شأنیت و هویت بخشیدن به زن بود 🌹 💠قصد داریم ان
~~~~~~~~~ 🔍 دو نوع نگرش به زن در عصر پهلوی وجود داشته : 👇👇👇👇 ⚡️الف) نگاه ابزاری به زن : * (نگرشی که زن را صرفاً عنصری زیبا ، تنوع آفرین و افسونگر می‌دونست! ) 🔻بعنوان نمونه : 1⃣فساد اخلاقی و جنسیِ علنی شاه 👑 و دربار : (استفاده ی جنسی از زنان برای گذراندن اوقات فراغت شاه وفساد جنسی درباریان) 2⃣ ترویج کشف حجاب و آزادی پوشش زنان در مکان های عمومی🏞: (آزادی زن با نگاه غربی به معنی پرداختن به لذت‌های دنیوی وجنسی📛 ) 3⃣حضور دربار به صورت بی حجاب و زننده در مکان های عمومی🚺 4⃣راه اندازی خانه های عفاف و کاباره ها🔞 5⃣مسابقه ی انتخاب برترین زنان و دختران از نظر زیبایی تحت عنوان «دختر شایسته»:👠 (براساس اسناد بدست آمده سوءاستفاده های زیادی از این دختران هم از سوی درباریان و هم در خارج از کشور صورت می گرفت)🤦‍♀ 6⃣ سوءاستفاده از زنان در تبلیغات کالاهای تجاری: (چاپ عکسهای نیمه برهنه ی زنان روی جلد برخی کالاها📦) 7⃣سوءاستفاده از زنان در فیلم ها: (به چند تیتر روزنامه سینمایی آن دوران اکتفا می‌کنیم😱: "برهنگی سینمای ایران با آمریکا و اروپا رقابت میکند”، “با ستارگان جنسی ایران آشنا شوید! این ها خود را بمب های روابط جنسی میدانند”، “پنج دقیقه بوسه در فیلم…. دل هر عارف و عامی را خواهد برد”🤐)** *محمدرحیم عیوضی،زمانه، ١٣٨۵،ش٩٨ **http://didban.ir/fa/news-details/22677 ~~~~~~~~~~ 🇮🇷 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
#رمان_راز_درخت_کاج...🌲🍃 #قسمت_اول #زندگینامه 🌺 #زینب_کمائی در خرداد ماه 1346در شهر آبادان به دنیا
... 🌲🍃 هر سال که به فصل بهار نزدیک می شدیم، خانه ی ما حال و هوای دیگری پیدا می کرد. از اول اسفند در فکر مقدمات سال تحویل بودیم. من انواع و اقسام سبزه ها مثل گندم و ماش و رشاد(شاهی) را می کاشتم. وقتی سبزه ها بلند می شدند،دور آنها را با روبان های رنگی تزئین می کردم و روی تاقچه ها می گذاشتم. به کمک بچه هایم همه ی خانه را از بالا تا پایین تمیز می کردیم. فرش ها، پرده ها، ملافه ها، همه چیز باید همراه بهار بهاری می شد.بچه ها هم در این روزها ،بدون غر زدن و از زیر کار در رفتن، پا به پای من کمک می کردند. بهار آنقدر برای همه عزیز بود که انرژی همه چند برابر می شد. خرید عید هم برای بچه ها عالمی داشت. گاهی وقت ها می دیدم که بچه هایم،لباس ها و کفش های نویشان را شب بالای سرشان می گذاشتند و می خوابیدند. همه ی این شادی ها با شروع کم کم فراموش شد و فقط خاطراتش ماند. ماه سال 1361، بی قرار و نگران در خانه راه می رفتم. چند ساعت از وقت نماز مغرب و عشا می گذشت،اما هنوز خبری از زینب نبود. زینب ساعتی قبل از اذان برای خواندن جماعت به مسجد المهدی خیابان فردوسی رفته بود. او معمولا نمازهایش را به جماعت در مسجد می خواند و همیشه بلافاصله بعد از تمام شدن نماز به خانه برمی گشت. آن شب وقتی متوجه تاخیر زینب شدم، پیش خودم فکر کردم شاید سخنرانی یا ختم قرآن به مناسبت اولین روز سال در مسجد برگزار شده و به همین دلیل زینب در مسجد مانده است. با گذشت چند ساعت، نگران شدم و به مسجد رفتم اما هیچ کس در مسجد نبود.نماز تمام شده بود و همه ی نمازگزارها رفته بودند. نویسنده متن👆معصومه رامهرمزی 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓