دانشگاه حجاب
📚 نظر بانوے رهیافتہ ے غربے #زنیبتیلور در رابطه با دین اسلام:👇 🔶 در سنین جوانی به دنبال #معنویت اصی
#غربِ_نو
#تولدے_دوباره🌸
📚 مجذوب شخصیت علی بن ابیطالب(علیه السلام) شدم:
🔶 خانم زینب تیلور ماجرای به #اسلام روی آوردن و شیعه شدنش را چنین شرح میدهد: «در سنین جوانی به دنبال #معنویت اصیل میگشتم. یک روز چشمم به کتابی به زبان انگلیسی افتاد که سه مقاله درباره معرفی امیرالمومنین علی بن ابیطالب(علیه السلام) بود و #نویسنده مقالات، امام خمینی(ره)، علامه طباطبایی و شهید مطهری بودند❗️
🔶 با مطالعه این کتاب مجذوب شخصیت امام علی(علیه السلام) شدم و همین جاذبه سبب شد تا درباره دین اسلام و حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) مطالعاتم را آغاز کنم و در نهایت #مسلمان شدم، بعد به سراغ مذاهب مختلف اسلامی رفتم❗️
آن علی را که من شناخته بودم در هیچ کدام نیافتم تا اینکه به تشیع رسیدم...
🔶 خانم تیلور در راستای #تبلیغ دین اسلام و مذهب تشیع، مدرسهای با نام «مدرسه اسلامی امام مهدی(عج) در #استرالیا تاسیس کرده که پذیرای ۱۴۰ دانش آموز است❗️
🎓 دانشگاه حجاب 🎓
📚✨ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872 ✨📚
دانشگاه حجاب
📚 دیدگاهِ بانوے رهیافتہ ے غربے #جنهالحیدری در رابطہ با حجاب :👇 🔶 حجاب ارزشی است برای خودم چرا که..
#غربِ_نو
#تولدے_دوباره🌸
📚 حجاب وسیله ای است برای نزدیک شدن به #خالق :
🔶 خانم جنه الحیدری بانوی تازه #مسلمان و شیعه کانادایی است که در اونتاریو زندگی میکند....
او #نویسنده و تصویرگر کتابهای کودکان است و داستان آخرین کتابش با نام «نخستین حجاب ضحی» روایتگر زندگی دختربچه مسلمانی است که در برای نخستین بار بعد از رسیدن به سن تکلیف شرعی، حضور با حجاب در #جامعه را تجربه میکند❗️
وی همچنین مدیر سایتی است که به تازه مسلمانان سراسر جهان اطلاعات لازم در مورد دین مبین #اسلام را میدهد❗️
🔶 این بانوی شیعه میگوید: «نخستین باری که در جامعه با حجاب ظاهر شدم برایم بسیار سخت بود چون هیچ زن مسلمان و با حجاب دیگری در اطراف من #زندگی نمیکرد اما من میخواستم این بار به جامعه نشان دهد که من مسلمان شده و در راهی که قدم گذاشتهام محکم هستم ولی بعدها به این نتیجه رسیدم که حجاب ارزشی است برای خودم چرا که وسیلهای برای نزدیکتر شدن به خالقم خواهد بود»❗️
🎓 دانشگاه حجاب 🎓
📚✨ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872 ✨📚
#داستان
بعضی وقتها وقتی یه موضوعی میشه دغدغه زندگیت...
یا خیلی فکرت رو مشغول میکنه🤔
انگاری بقیه موجودات عالم هم فکرت رو میشنون👂وباهات صحبت میکنن.
مثلا:
🌞امروزصبح مثله همیشه با پسرم رفتیم دم خونه همکلاسیش تا باهم راهی مدرسه بشیم...
خیلی منتظر موندیم تا طبق قرارمون ایشون تشریف بیارن و بریم ودیرمون نشه...
اما نه مثله اینکه خیال اومدن نداشتن☹️
ناچارن زنگ خونشون رو زدیم و متوجه شدیم که پسر کوچولوی ما داره با مامانش بحث میکنه و
و قهر کرده و نمیخواد بیاد مدرسه...
با خودم گفتم برم باهاشون حرف بزنم و مشکلشون رو حل کنم...
دوباره زنگ خونشون رو زدم و گفتم
بی زحمت اگه میشه درو باز کنید من بیام
با کوچولوتون صحبت کنم.😉
درو باز کردن و ما رفتیم و پرسیدیم چی شده?
پسرم چرا قهر کردی؟
گفت مامانم اجازه نمیده من خوراکیهامو ببرم مدرسه😭
گفتم واااااااا مگه چی میخوای ببری
دیدم چشما تون روز بد نبینه یه عالمه میوه و شکلات شیک و مجلسی رو ردیف کرده واسه مدرسه...😐
گفتم خوب پسرم اینارو میخوای ببری اگه کسی دلش خواست بهشون میدی؟
خیلی صادقانه گفت معلومه نه اینارو بابام برامن خریده...😤
بعدش پرسیدم اگه همه دلشون بخواد چی?
میدونی بعضی بچه ها پول ندارن اینارو بخرن دلشون میشکنه ؟؟؟؟
میدونی شاید بابا مامانشون رو دیگه دوست نداشته باشن چون نمیتونن اینارو براشون بخرن؟
میدونی شاید بعضی بچه های شیطون بخوان اینارو از دستت در بیارن و اذیتت کنن؟
مامانت چون دوست داره میگه اینارو یواشکی'تو خونه'کسی نبینه بخور تا اذیت نشی و فقط ازشون لذت ببری☺️
قربونت برم خدا جونم...
تا اینو گفتم یه دفعه یاد حرف خداوند افتادم
که به بنده هاش میگه
من چون شما رو خیلی دوست دارم و نمیخوام اذیت بشین
میگم
دارایی هاتون و زیبایی هاتون و جمال و کمال تون رو با حجاب حفظ کنید تا دل کسی نشکنه
تا خانواده ای ازهم ناراحت نشن
تا کسی بهتون طمع نکنه
تا ازهمه اینا
فقط لذتشو ببرید...💚
#نویسنده : مبلغ حجاب
#تولیدی
@hejabuni | دانشگاه حجاب
#رمان_راز_درخت_کاج...🌲🍃
#قسمت_اول
#زندگینامه 🌺
#زینب_کمائی در خرداد ماه 1346در شهر آبادان به دنیا آمد.مادرش زنی دل آگاه و علاقه مند به قرآن و اهل بیت به خصوص حضرت حسین(ع)و حضرت زینب(س) بود. پدر او نیز کارگر پالایشگاه نفت آبادان بود و با دسترنج اندک کارگری خود خانواده نه نفره اش را سرپرستی می کرد.
زینب دوران دبستان و دو سال از دوره راهنمایی را در آبادان سپری کرد و از کلاس سوم دبستان تحت تاثیر تربیت آگاهانه مادر و شرکت در جلسات قرآن حجاب اسلامی را انتخاب کرد. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مدرسه راهنمایی و مسجد محله به فعالیت های فرهنگی و تربیتی مشغول شد. زینب علاقه زیادی به رهبر انقلاب حضرت امام خمینی داشت. گرایش به دیدگاه های حضرت امام تاثیر در نوع نگاه زینب به زندگی و ادامه فعالیت هایش بر جای گذاشت.
با شروع جنگ تحمیلی در سال 1359زینب به همراه خانواده مجبور به ترک شهر و دیار کودکی اش شد.
پس از مهاجرت به اصفهان و سپس شاهین شهر اصفهان او در سایه حمایت های مادرش به فعالیت های فرهنگی از جمله شرکت در کلاس های اعتقادی جامعه زنان و عضویتدر بسیج و فعالیت های پرورشی و تربیتی دبیرستان 22بهمن شاهین شهر پرداخت. در این زمان چهار عضو خانواده کمایی در جبهه مشغول به خدمت بودند.
به دلیل فعالیت های مستمر زینب و تلاش های بی وقفه اش جهت تغییر وضعیت فرهنگی شاهین شهر پس از گذشت شش ماه از حضورش در این شهر هدف سازمان منافقین قرار گرفت و در شب اول فروردین سال1361 در راه بازگشت از مسجد به خانه توسط اعضای این گروه ربوده و به شهادت رسید و پیکر پاکش پس از سه روز جستجوی نیروهای امنیتی و خانواده کشف گردید.
منافقین در طی ارسال نامه و تماس تلفنی مسئولیت ترور زینب را برعهده گرفتند.زینب چهارده ساله و دانش آموز سال اول دبیرستان هدف ترور منافقین قرار گرفت و به شکل مظلومانه ای به شهادت رسید و همراه با شهدای فتح المبین در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.
#نویسنده: #معصومه_رامهرمزی
#رمان
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#رمان_راز_درخت_کاج ...🌲🍃
#قسمت_سه
آشوبی به دلم افتاد. هوا تاریک تاریک بود و باد سردی می آمد. یعنی زینب کجا رفته بود؟زینب دختری نیست که بی اطلاع من جایی برود و خبری ندهد.
بدون اینکه متوجه باشم، خیابان های اطراف #مسجد و خانه مان را جست وجو کردم.اما مگر امکان داشت که زینب توی خیابان ها مانده باشد؟ او باید تا آن ساعت به خانه برمی گشت.مادر و دختر بزرگترم،شهلا و پسر کوچکم شهرام، در خانه منتظر بودند.
به خانه بر گشتم .مادرم خیلی نگران بود اما نمیخواست حرفی بزند که #دلهره ی من بیشتر شود. او مرتب زیر لب دعا می خواند.
شهلا گفت:"مامان باید به خانه ی خانم دارابی برویم و از آنجا با چند نفر از دوستان زینب تماس بگیریم ؛شاید آنها خبری از زینب داشته باشند.
" آن زمان، ما تلفن نداشتیم و برای تماس های ضروری به خانه ی همسایه می رفتیم .
من و شهلا به خانه ی دارابی رفتیم. سفره ی هفت سین خانواده ی دارابی وسط پذیرایی پهن بود و همه دور هم تلویزیون نگاه می کردند و صدای خنده و شادی آنها بلند بود.
خانواده ی دارابی با شنیدن خبر تاخیر زینب خیلی ناراحت شدند خانم دارابی گفت:"راحت باشید و خجالت نکشید.با هر کجا لازم است تماس بگیرید تا ان شاالله از زینب خبری بگیرید."
#نویسنده: #معصومه_رامهرمزی
#ادامه_دارد
#رمان
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓